هیمن نوپلدا ـ
در این مقاله به روشها و ساختارهایی میپردازیم که رژیم حاکم با توسل به آن جامعه و خلقهای تابع ایران را تحت فشار قرار می نهد. در این راستا سعی بر پاسخگویی به این پرسش داریم: «موانع و سیاستهای جمهوری اسلامی جهت جلوگیری از پویای جامعه و کاهش یا انحراف مطالبات دموکراتیک در ایران و شرق کوردستان»
با تأسیس جمهوری اسلامی ایران با شعار “نه شرقی، نه غربی” سعی بر آن داشتند که خود را خودکفا نشان دهند. روی کار آمد ابتدا با اتخاذ چنین شعارهایی نیروهای دموکراتیک جامعه و خلقهای تابعه ایران را جذب و مورد سوءاستفاده قرار داد. البته همان طور که میدانیم بعد از به قدرت رسیدن، تمامی آنها را سرکوب و قتلعام کرد. همزمان و همراستا با این سرکوبها، اقدام به رواج و تبلیغات مذهبی، در راستای فرهنگسازی مذهبی(شیعهیحکومتی) در سطح آموزش و پرورش، ادارات و نهادهای دولتی زد. جمهوری اسلامی در گام نخست از لایههای وابسته و بیرونی خود که با خلقها ارتباط و تاثیر مداوم داشتند، شروع به سیاست تغییر فرهنگی نمود. این سیاست و سوءاستفاده تا به امروز ادامه دارد. شدت آن به حدی بوده که توانسته در بنیان خانوادهها نفوذ پیدا نماید. در واقع از احساسات میهندوستانه و دینی خلقهای ایران به شکل ناباورانهای سوءاستفاده کرد. نمونهی بارز آن در جنگ میان ایران و عراق را میتوان اشاره کرد. بدین معنی که افرادی که در راه آزادزیستن و مقابله با متجاوز، شهید گردیده بودند را به نام شهید راه و آرمان خمینی و اسلام معرفی نمود، حال واقعیت این است که بسیاری از آنها، از ادیان مختلف و با هدفهای متفاوت در جنگ شرکت کرده بودند. برپاسازی بنیاد شهید، ایجاد نهادهای بسیج را میتوان قدمی در راستای سیاست مادی کردن ارزشهای انسانی والا و نظام پاداش قلمداد کرد. بعد از اتمام جنگ و ویرانیهای بسیار، با ایجاد بسیج سازندگی در تمام نقاط ایران، در پی پیادهسازی سیاستهای خویش بر دیگر خلقهای ایران گام برداشت. در مجموع میتوان ادعا کرد که حکومت در هر کجا و هر زمان به مشکل بر میخورد، با تحریک باورها و احساسات خلقها به پیشروی و استثمار هرچه بیشتر دست میزد. در واقع متوصل به نوعی مکانیسم پوشانیدن زیرکانهی ضعفهای ذاتی خود میگردد. راهکار دیگری که حاکمیت از آن سود میجوید، درست کردن فضای بسته، خفقانآور و یأسآلود در گسترهی جامعه است که در ماهیت وجودی آن امید و پویایی جایگاهی ندارد. در راستای رسیدن به این مورد، جمهوری اسلامی ایران از رسانهها و بخصوص تلویزیون بهرهی فراوان کسب میکند. در برنامهها و سریالهای خود بیشتر از ژانر غم و اندوه استفاده میکند. همزمان نیز فرهنگ انتظار(استعانت و ناجیطلبی) را اشاعه میدهد که جامعه را منفعل کرده و منتظر قهرمانی که از اعماق تاریخ میآید، میایستد که آنان را نجات دهد. جامعهای که منتظر قهرمانی این چنین باشد، جامعهای است که هرگز رشد، توسعه و تغییر نخواهد کرد. یکی از راهکار دیگری برای جلوگیری از اتحاد خلقها و تفرقه میان آنها، سیاست اتمیزه و تفکیک کردن خلقها است، که در قالب زیاد نمودن استانها در ایران انجام میپذیرد. بدین شکل که کوردها، آذریها و لریهای بختیاری را در میان چند استان تقسیم کرده است. در واقع به هر میزان بیشتر خلقهای تابع ایران، تقسیم و جداسازی شوند، سلطه بر آنها برای حکومت آسانتر خواهد گردید.
در پیش گرفتن سیاست تنبیه و تشویقی از جانب حکومت ایران (دولت-ملت) ایران به قراری که هر کدام از خلقها تابع ایران که نزدیک و مطیع حکومت گردیدهاند، امکانات رفاهی بیشتری میدهد. اگر استنباط کند که در جای نارضایتی و عدم پذیرش از جانب خلقی وجود دارد، آنان را در فقر و بیامکانی مهندسی شده قرار میدهد. مثال بارز اعمال این سیاست راهبردی در برخورد دولت با خلقهای کورد، بلوچ و عرب تابع ایران به وضوح معلوم است. تمام اعمال و تصمیماتی که دولت به صورت سیستماتیک میگیرد، وضعیتی را برای مردم پیش آورده است که اکثریت آنان تنها به رفع احتیاجات اولیه زیستی میاندیشند یعنی خلاصه گردیدهاند در تامین نان و سرپناه برای خانواده خود و وقتی برای فکر کردن ندارند. بیاعتمادی بین مردم نسبت به هم بیداد میکند. مردم به خوداستثماری رسیدهاند. اکثریت تبدیل به انسانهایی شدهند که با اولین تهدید دولت به لاک خود فرو میروند. حکومت اسلامی ایران جلو هر نوع اتحاد خلقی را میگیرد. مردم دیدی نسبت به جامعهی خویش ندارند و دوچار بینظمی، اختشاش فکری و روزمرگی شدهاند. خلاقیت و نوآوری فکری را از مردم گرفتهاست. فرار مغزها در ایران به بیماری اجتماعی تبدیل گردیده است و آن چنان گسترده و فراوان است که در سطح جهان رکوردار! گردیده است. این اصلی است بنیادین که هر چقدر جامعهای از نخبههای خود خالی گردد، نوآوری و نواندیشی و در نهایت تغییری در مقیاس گسترده در جامعه روی نخواهد داد. در حقیقت سرمایهداری دولتی ایران برای از میان بردن هرگونه مقاومت و رشد و نمو، محیط و اتمسفر زیستی ایران را تبدیل به محیط قلیایی کردهاست. نهاد و ذهنیت ولایت فقیه که خود را وارث امامان شیعهی اجتماعی میداند در پی ذوب فرهنگی و یک زبان و یک ملت کردن تنوعات خلقی گسترده و زیبای ایران است از شخصیت پیدا کردن خلقهای ایران میهراسد. به بهانه و هدف مبارزه با اقتصاد غربی و امپریالیسم، ادعای جایگزینی اقتصاد اسلامی را کرد، اما غافل از آنکه چنین اقتصادی تنها به درست کردن سرمایهداری وابسته و عمیقتر از گذشته به غرب میانجامد. این موضوع باعث شدید فقر و اختلاف طبقاتی در جامعه شد، بیکاری را برای مردم ایران به ارمغان آورد. جامعهی بیکار، جامعهای برده، پژمرده و فلج است. همان گونه که تاکنون قصد در توضیح آن داشتیم حکومت اسلامی از بدو ظهور تاکنون، در مقابل هر نوع آزادی در میان جوانان و زنان که دو نیروی نجات دهنده در جامعه هستند را گرفت. با بیکار کردن جوانان، اعتیاد، افسرده کردن آنان و دادن دستمزد پایین، سرکوب و بیحرمتی به نوع پوشش زنان و خانهنشین کردن آنان، جلوی هر نوع پیشرفتی را گرفت. با ایجاد صیغه و ازدواج موقت میخواست مشکل جوانان را حل کند که این نیز باعث افزایش فساد، خیانت در جامعه شد و بیاخلاقی را در جامعه تشدید کرد. متأسفانه جامعهی مدنی و دموکراسی در نظر حاکمان ایران موضوعی بیارزش محسوب میگردد. حاکمیت ایران از دموکراسی میهراسد و چراکه ذهنیت و تصوری منفی دارد و گمان میکنند که دموکراسی متعلق به غربیها است. اما در اصل به قول رهبر آپو تاریخ دموکراسی(آزادی و برابری) به کمون اولیه باز میگردد و نه به نظام سرمایهداری. هنگامی که اصلاحطلبان ایران از مردمسالاری سخن به میان میآورند که به صورت قانونی، نیمی از جامعه ایران (زنان) بردهی نیمی دیگر(مردان) آن هستند. بدین معنی که زنان در ایران شهروند درجه دوم محسوب میگردند. با این کار سعی در استثمار هرچه بیشتر آنان در جامعه مینمایند. در اولین گام باید زنان و جوانان وارد عرصهی سیاست گردند. امروز حکومت حافظه و خودآگاهی سیاسی-تاریخی را از خلقها سلب کرده است. کلید حل تمام مشکلات در گرو خودآگاهی و بازیابی حافظهی تاریخی خلقها میباشد. برای رسیدن به این خودآگاهی جمعی باید جامعه اخلاقی و سیاسی گردد. باید دانست که حکومت اسلامی(دولت-ملت) واقعیت هیچ خلقی را به او نمیگوید. هر چه ارائه میدهد به نام تاریخ، تحریف شده و دروغ میباشد. خلقها باید از تاریخ واقعی خود، آگاه گردند. به معنای دیگر، هویت فرهنگی و تاریخی واقعی خود را بازیابی کنند. این هویت بازیابی شده را در خدمت ذهنیت دموکراتیک قرار دهند. عدم اشراف به این هویت و آگاهی سبب قدرت گرفتن حکومت به ظاهر اسلامی میگردد. باید این موضوع مهم را مد نظر داشت که مبارزه زبان دموکراسی میباشد. مبارزاتی مستمر و دموکراتیک در عرصههای، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بوجود آید. در این حالت طبیعی است که رژیم هر نوع مبارزهای را سرکوب کند. در این حالت برای محافظت از خود، باید نیروی دفاع ذاتی (که در همهی موجودات نهفته است) خلقی را سازماندهی نموده و به مقابله دولت فراخواند، تا جامعه بتواند مبارزات دموکراتیک خود را در برابر سیاستهای تمامیتخواهانه حکومت رجال اسلامی گسترش بدهند و به خودمدیریتی دموکراتیک(آزادی و برابریخواهانه) دستیابد.