دلیلا چیا —
ازدواج در هر کشوری دارای رسوم و قواعدی است که برخی از آنها منحصر به فرهنگ آن جامعه میباشند. از این جهت از درازای تاریخ تا کنون به کررات در سبک و سیاق ازدواج در جوامع مختلف تغییراتی صورت پذیرفتهاند. همچنین در میان اقوام، ادیان و مذاهب اجتماعی گوناگون به اشکالی متفاوت بدان پرداخته شده است. اما چیزی که مبرهن است در فرهنگ بیشتر جوامع با دیدی مقدس به امر ازدواج نگریسته شده است. ازدواج را صرفا جهت برطرف نمودن نیازهای غریزهای و یا تولید مثل بلکه به دلیل تکامل و رسیدن به کمال انسانی دو جنس مخالف در کنار هم برمیگزیدند. شاید تولید مثل نیز کفهی سنگین آن را پر میکرد اما هنگامی که زن و مرد در کنار هم قادر به ساختن زندگی مشترک و سرشار از تفاهم و صداقت میشدند این رابطه تداوم مییافت. اگر غیر از این هم میبود حتی وجود فرزندان بیشمار نیز قادر به جلوگیری از فروپاشی آن رابطه نمیشد.
بدون شک در ازدواجهای سنتی غالبا خانواده نقش تعیینکنندهای در جامعه ایفا میکند. آداب و رسوم این گونه جوامع و البته سیاستهای دولتهای حاکم درصدد مستحکمتر کردن پایههای خانوادهی کنونی دارند. شایان ذکر است که ناسازگاری و نابسامانیهای افراد در این گونه خانوادهها به مراتب بیشتر است. در بیشتر وقتها ازدواج صرفا جهت زاد و ولد و یا رفع نیازهای جنسی صورت میگیرند و البته دیری نمیپاید که اینگونه روابط به جدایی منجر میگردند. افزایش آمار طلاق در کشورهایی چون ایران و ترکیه و… نشانهدهندهی این واقعیتاند. زیرا سطح معیار و ملاکهای معنوی و فکری انسانها تا سطوح طلبهای مادی و ناچیز تقلیل یافتهاند. بیشتر کسانی که به ازدواج تن میدهند نه جهت رسیدن به کمال و یا تکامل و ارتقاء شخصیت و… است بلکه برای پرکردن خلاءهای موجود در زندگی خود و تخلیه نمودن عقدههایشان است.
شاهد بحرانیشدن روابطی هستیم که تحت نام ازدواج برقرار میگردند. نظام جمهوری اسلامی ایران برای بردهنمودن و تسلیم گرفتن جوانان به این روش متوسل میگردد. وگرنه کسی نیست بپرسد چرا اینهمه سنگ ازدواج را به سینه میزند؟ زیرا کسی که به دام این روابط بیفتد زمان و امکانی برای کسب دانش و انجام مبارزه نمیبیند. ازدواج سنتی کنونی تعمیقبخش روابط بردهگونهایست که به شخصیت و بصیرت انسانها صدمات جدی وارد میسازد. اینگونه روابط کاری میکنند که برای طرفهای مقابل نه راه پس باشد و نه راه پیش. در جای جای سخنان سران نظام و روحانیون مهندس اجتماعی مواردی دال بر رعایت حقوق زنان مطرح میگردد. مثلا یکی از این امتیازاتی که در این روابط برای زنان در نظر گرفتهاند نیز همین مقولهی مهریه است. اما از نظر ما روابطی که بر مبنای مادیات مستحکمشوند قبل از پیوند به جدایی ختم میشوند. این جور ازدواجها دچار مرگ زودرس میشوند. زیرا روابطی که نه بر مبنای عشق، علاقه، اعتماد، اطمینان، دوستداشتن، صداقت، محبت، بصیرت، فکر و تأمل و تعریفی صحیح از این پدیده شکل بگیرند، دچار خسران و آسیبهای که امروزه شاهد آنیم خواهند شد. در مناسبات اخلاقی و اجتماعی نبایستی مادیات و مسائلی از این دست مدنظر باشند. اگر بعد از ازدواج نیز هر یک از طرفین متوجه شد که قادر به تداوم این رابطه نیست بدون شک با مطرح نمودن با طرف دیگر بایستی به یک تفاهم و توافق اساسی دست یابند. اصلا مسئلهای نیست که به دولت و یا مراکز مربوط به آن ربطی داشته باشد. اگر علاقه و تفاهم بر مبنای معیارهای آزادی در این ارتباط رعایت نشوند نباید اصراری به تداوم آن داشت. اگر صداقت و اعتماد متقابل وجود نداشته باشد به آن خاتمه دادن معقولترین شیوه خواهد بود. زیرا غیر از این هم به خود طرفین صدمه میزند و هم به اجتماع. پدیدهی ازدواج موردی نیست که مهندسین دولتی نظام برای آن خط و نشان بکشند. چونکه انسانهای بالغ و عاقل به آن میزان درک و فهم اجتماعی میرسند که بدانند چگونه روابطی و بر مبنای چه معیار و ملاکهایی برقرار سازند. اصلا هیچ ربطی به نظامهای حاکم ندارد که برای آن طرح و نشان بکشند و ارادهی آزاد انسانها را زیر سوآل برند. اگر آگاهی اجتماعی ارتقاء یافته باشد و فرهنگ دوستی و زندگی مشترک در کنار هم نهادینه شده باشد فکر نمیکنم کسی در انتخاب آزاد خود دچار اشتباه و خطایی شود. در صورت عدم تداوم آن نیز هرچه زودتر خاتمه یابد بهتر است.
با سرکارآمدن دولت روحانی بر اریکه قدرت هم تغییری در گرایشات و فراست اساسی نظام در رابطه با زنان ایجاد نگشت. برعکس هر روز شاهد نطقهای روحانیونی(مهندسین جامعه) هستیم که از کنار حق و حقوق پایمال شدهی زنان توسط نظام بیاعتنا میگذرند. حتی ادعا دارند که:«تبعیض همیشه هم چیز بدی نیست و یا مسئلهی اصلی زنان نه اشتغال بلکه خانواده است و…». این نشاندهندهی ذهنیت زنستیز آنهاست و نه چیزی دیگر. این صحیح است که مسئلهی اصلی و پاگیر برای زنان خانواده است و در صورت رهایی از بندهای خانواده زنان قادر به کسب استقلال عاطفی و اقتصادی خواهند شد. بدونشک خانوادهی سنتی بایستی تغییر کند. بدینمنوال تداوم آن جز تخریب و تحقیر و نابودی چیزی در توشه ندارد. نظامهای قدرتگرا و سلطهجو هر وقتی که احساس خطر کنند و یا منافعشان را در معرض نابودی ببینند به سراغ زنان رفته و هرچه بیشتر بر آنها فشار وارد میسازند تا تخت قدرت خود را نجات دهند. امروزه چیزی که در کشور ایران نیز شاهد آنیم همین واقعیت است. مطرح نمودن بیش از اندازه و وعدههای تهیه امکانات برای ازدواج و بچهدارشدن و ازدیاد جمعیت هم نشانهی حس این خطر توسط سران نظام است. نظام برای مقابله با هرگونه جنگ احتمالیای به نیرویی جنگنده نیاز دارد. برای همین کاهش این نیرو هم به معنای از بین رفتن سریع نظام خواهد بود. وگرنه چه بسیارند کودکانی که بیسرپرست و بیخانمان در کوچه و خیابانهای شهرهای ایران به دستفروشی و گدایی مشغولند. چرا نظام برای تأمین مکان و امکانی برای این کودکان چارهای نمیاندیشد. چونکه میخواهد با یک تیر دو هدف را نشانه بگیرد. یکی جوانان امروزی را هر چه زودتر سرگرم کند و در دام ازدواج و خانهداری و بچهداری گرفتار سازد تا مبادا به فکر پرداختن به سیاست و آزادی و دموکراسی و دانش و… افتند. و دوم برای چند سال آینده نیرویی کافی جهت حمله و یورش به دستاوردهای خلقها و کشورهای همسایه آماده سازد. زیرا مردم ایران از فرط فقر و گرسنگی به خود میپیچند آیا نظام موفق به طرح پروژهای جهت تأمین رفاه و رفع نیازهای موجود خلق ایران اندیشیده و یا در دست دارد. البته که جواب منفیست. چرا که نظام در پی کسب قدرت بیشتر با تارج و استثمار بهتر است. چه نیازی دارد که به رفع و حل و فصل این مسائل بیندیشد. نظام جمهوری اسلامی ایران برای به حاشیهراندن مسائل اساسی جامعه و جایگزین کردن مسائل بیارزش و ناچیز به جای آنها حقیقتا که باتجزبه و ماهر است. چراکه از اخلاق و فرهنگ انسانیت به دور است. اگر این ذهنیت در جامعه تداوم یابد دیگر از اجتماعیبودن نشانی باقی نخواهد ماند. این هیولای خونآشام روزانه به مکیدن خون جوامع ایرانی پرداخته و از رمق میاندازد. قدرت بسان ویروس سرطانزاییست که مرگ تدریجی جوامع را رقم میزند. قدرت نهادینهشده در ایران نیز از نوع خطرناکترین این ویروسهاست. و تنها راه درمان و علاج آن نیز نهادینهنمودن نظامی دموکراتیک و آزاد است که رژیم بیش از هر چیزی از نهادینهشدن آن میهراسد.