از نظر من زندان مکانیست جهت بیارادهنمودن و خوارکردن انسانها. زیرا زندانداران در راستای بیهویت ساختن زندانیان به طرق مختلف و غیر انسانی و اخلاقی رفتار میکنند. شایان بحث است که طبق دادههای تاریخی در عصر مادر ـ زن از چنین مکانی هیچگونه اطلاعی در دست نیست. اما احتمال میرود که زندان و حبس بعد از گذار از این مرحله تشکیل شده باشند. چرا که در این عصر کسانی را که طبق هنجارهای اجتماعی رفتار نمیکردند را از مشارکت در آن جمع طرد مینمودند. در واقع خود جامعه در مورد اشخاص مورد نظر اتخاذ تصمیم میکرد. زندان مکانیست که ارادهی انسانها را جریحهدار و حیثت بشری را زیرپا میگذارد. برعکس چیزی که دولتمردان میگویند نه تنها جای اصلاح نیست بلکه جاییست برای تخریب شخصیت انسانی. اینچنین مکانهایی زادهی ذهنیت و عملکرد نظام دولتگرا و قدرتگراست. در عصر جامعهی طبیعی مردم جامعه بر اساس وجدان و اخلاق آن جامعه با افرادی که مرتکب اشتباهی میشدند رفتار میکردند. بههیچوجه اعمال اشکال خشن را جهت تربیت و یا به قول خودشان تأدیب برنمیگزیدند. و شاید بکاگیری چنین روشهایی به فکرشان هم خطور نکرده باشد. این شرایط پس از گذار از نظام مادرـزن به وجود آمد. زیرا بکارگیری چنین راه و راهکارهایی توسط ذهنیت خشن، خشونتزا و جامعهستیز مردسالار و قدرتگرا اجرایی شدند. چون زنی که مادر میشود قادر به برقراری احساس همدردی و همبستگی با مادرانی را میکند که فرزندانشان در قبال هنجارهای اجتماعیشان مرتکب خطا شدهاند. و این درک و فهم از اعمال روشهای خشن و سنگین علیه چنین اشخاصی جلوگیری مینماید. در آن مواقع بینشی که آغشته به حس ملکیت و مالکیت خصوصی باشد موضوع بحث نبوده است. و فقدان این بینش نیز موجب میشد که هر مادری چنان که با فرزند خود رفتاری مهربان و دلسوزانه دارد در قبال سایر بچههای تیره، قبیله و یا کلان خود نیز دارای همان حس مسئولیت باشد. شاید این مورد هم یکی از عمده دلایلی باشد که مسبب عدم بکارگیری احکام شدید در قبال انسانها میشد. ویژگی انساندوستی و احساس مسئولیت در برابر همهی افراد جامعه در بطن زنان موجود است. و این ویژگی نیز موجب میشود نیروی درک، شناخت و فهم وی از مسائل افزایش یافته و در مورد رویداد و رخدادهای زود تصمیم نگیرد. چونکه به عواقب آن نیز فکر میکند. اما برگردیم سر اصل مطلب مان. یعنی به کارکرد زندان در عصر کنونی و بویژه کشور ایران بهتر بپردازیم.
با پیدایش نظام سرمایهداری و ژرفترشدن و گسترش ذهنیت مردسالاری در جوامع رفته رفته هنجارهای اساسی جامعه در معرض نابودی قرار گرفتند. بطوری که در عصری اینچنینی به سختی میتوان هنجار را از ناهنجار و… مجزا نمود. دولت و قدرت که پدیدههایی منحرفساز و تنشزایی هستند امروزه خود را به جای ناجی و نجاتدهنده نشان میدهند. و نجاتدهندهگان اصلی را نیز منحرف، محارب، تخریبکار، آشوبگر و… جلوه میدهند. قوانینی را وضع میکنند که در ظاهر کمی دموکراتیک به نظر میآیند اما در باطن و اصل کار هرگز عملی نمیگردند. یعنی یک نوع فریبکاری و دماگوژی موضوع بحث است. اما کسانی که صریح حرف میزنند، حقیقی عمل میکنند و صادقانه برای رهایی جامعه در تلاش هستند نیز وادار به تحمل زندان و اشد مجازات و… میشوند. به وصفی دیگر مقولهی خوب و بد در هالهای از ابهام قرار گرفتهاند و به راحتی نمیتوان این دو مقوله را از یکدیگر جدا ساخت. یعنی این همه باژگونی را در اصل واقعیتها ایجاد کردهاند. که البته مقصران اصلی نیز همین «ناجیان تقلبی» هستند. چراکه اگر مجرمی نباشد کسی که باید عدالت را اجرا کند هم نخواهد بود. بنابراین ساختن مجرم و اجرای عدالت توسط یک منبع صورت میگیرد. با دستی پیش و با دستی هم پس میگیرد. این است سیاستی که امروزه دولهای حاکم برای مستحکمتر کردن پایههای قدرت شکاف برداشتهیشان از آن استفاده میکنند. و بزرگترین و پیرترین اعمالکنندهی چنین سیاست و راهکارهایی نیز جمهوری اسلامی ایران است. در مجرمسازی و بعد هم برگزاری دادگاهی نمایشی و بعد برپایی دار اعدام و بعد هم درکردن تیر خلاص کاملا ماهر شده است.
شاید برای بیشتر ما این سوآل مطرح شده باشد که جامعه چه نیازی به ساختن زندان، حبس و سیاهچال و شکنجهگاه و… دیده است. باید این به وضوع روشن شود که در هیچکجای دنیا شما سراغی از داده و یا یافتهای نخواهید دید که دال بر ساختن زندان و… به دست جامعه باشد. زندان زائدهی ذهنیت قدرتگرا و بیماریست که برای بقای خود دیگران را از آزادی و زندگی محرم میسازد. افراد را در این سیاهچالهای مرگ بیمار ساخته و بعد اگر خوششانس بودند و قادر شدند جان سالم به در ببرند، بیمارگونه به دامان جامعه بازمیگردند. عاقبت این بیماران چه میشود هم معلوم است. شاید هستند کسانی که قادر شدند از زندانهای نظام جان سالم به در برند اما بسیار نادرند کسانی که توانستند از چنگال موادمخدری که اوامر نظام به صورتی نظاممند و عمدی در بند بند زندانها پخش میکنند جان سالم به در برند. نه تنها به حیثیت و کرامت انسانیشان سخت لطمه وارد میشود بلکه آنها را به روزی در میآورند که از به دنیا آمدن و انسان بودن خود شرم کنند. مطمئنا برای هر انسانی کرامت و حیثت انسانیش از هرچیزی والاتر است. و در صورت لگدمال شدن آنها نیز سخت در خود میشکنند. همهی بشریت برای حفظ این ارزشهای انسانیش مبارزه میکند. برای زیرسوآل نرفتن آن. و اما جمهوری اسلامی ایران برای اصلاح افرادــالبته اگر بگوییم تخریب بجاتر استــبه هنجار و ارزشهای اصلی جوامع و اشخاص بیاحترامی میکند و سعی میکند که ارادهی آزاد آنها را تسخیر کند. از سویی جامعه را گرسنه نگه میدارد؛ موادمخدر در ایران پخش و به خارج صادر میکند؛ فحشاء را ترویج میدهد؛ مال مردم را میدزد و در بانکهای غربی و عربی و… برای روز مبادا پسانداز میکند؛ ممنوع میکند تا جذاب کند؛ سانسور میکند تا مردم بیشتر به سوی آن بروند؛ قدغن میکند تا همگی آهسته و یواشکی و مخفی و زیرزمینی و… به آن بپردازند، خلاصه کلی مردم را سرگرم میکند. و اما از سویی دیگر به جرم دزدی، فحشا، قاچاق موادمخدر، زیرپاگذاشتن حجاب و قدغنات و ممنوعات و… حکم صادر کرده و احکام اجرا میکند. این است شَمای واقعی جمهوری اسلامی ایران و نه چیزی دیگر.
برای افزایش جمعیت حکم صادر کرده و مهندسی میکنند. اما کسی نیست بپرسد که چرا افراد و بویژه جوانان ایران را به دار میزنید. وادار به ترک دیار میکنید. بیمار میسازید و گرسنه نگه میدارید. این جامعهای که تا چند سال پیش جوانترین جامعه در منطقه و جهان بود چه شد که این قدر زود پیر و بیمار گشت. چه شد که برای گذران زندگی شب را به روز و روز را به شب گره میزند و بر زمین تن بیمار و رنجورش به خود میپیچد و حتی قادر نیست نگران فردا و آینده باشد. مادری نیست که بپرسد آیا ما فرزند به دنیا میآوریم که شما دار بزنید؟ به بهانههای واهی زندانی و شکنجه کنید؟ یا هر بلایی که دلتان خواست به سر فرزندان ما بیاورید؟!!!
امیدوارم که از این پس صحیحتر، صریحتر، واضحتر و ژرفتر به موضوع زندان و آزادی بپردازیم. واقعیت این است که هرکسی که در بیرون از دیوارهای زندانهای ساختهشده هم هست آزاد نیست. همان طور که هر زندگیای زندگی نیست. آزادی صرفا فیزیکی نیست. زیرا اگر انسانی آزاده باشد و قادر باشد از تله و دام و نیرنگهای نظام حاکم خود را برحذر دارد قادر به گذار از دیوارهای بلند زندان نیز خواهد بود. آدمی اگر والامنشانه و آزادانه برخورد کند میتواند در ذهنیت موجود شکاف ایجاد کرده و آنها را وادار کند که در خود زندانهایی که به دستشان ساخته شده است، به زانو درآیند. میتواند تسلیم نشود اما فتح کند. میتواند شکست نخورد اما پیروز و موفق باشد. این به اشخاص و اهداف و ایدههای آنها مرتبط است. زندان اساسیترین مکانیست که ذهینت نظامهای حاکم در آن تبلور مییابد. و شناخت و درک کافی از سیاستهای آنها از طریق زندانهایشان به دست میآید. در این زندانها هر اندازه به کرامت و حیثیت و شرافت انسان بیاحترامی شود و مورد حقارت و خواری قرار گیرند به همان میزان نشاندهندهی این واقعیت است که آن نظام برای انسانیت و ارزش و هنجارهای جامعه اهمیتی قائل نمیشود. زندان هویداگر چهرهی واقعی نظامهای حاکم است. زیرا این قهرمانی نیست که به کسی که اسیر است و دست خالی حمله شود و او را مورد ضرب و شتم قرار دهند. چونکه نه میدان نبرد متقابل و تن به تن است. اسارتگاهیست که نظامها توسط آن خشنترین و پلیدترین اهدافشان را عملی میسازند. سیاست رعب و وحشت به وجود میآورند و مانند اهرم فشار بر علیه مخالفان و معترضان به کار میگیرند. نه اخلاقیست و نه وجدانی. بنابراین نظامهای حاکم و بویژه هم نظام جمهوری اسلامی ایران نبایستی بیش از این به دروغپردازی و فریبکاری بپردازد و خود را به جای اجراکنندهگان عدالت اجتماعی جا بزند. و بیش از هرکسی هم مادران و زنان بایستی بر علیه زندان و ذهنیت آن مبارزه کنند. زیرا چیزی که امروز به دار آویخته میشود همان وجدان خفتهی دیروز ماست. همان فردا و همان آیندهی جوانان و فرزندان این دیار است.