باور آزادی ─

هنگامی كه با لفظ و واژه‌ی «بهار» برخورد می كنیم، اولین چیزی كه در ذهن تداعی می شود، پویایی و زنده شدن دوباره است. اما واژه‌ی بهار كه بیشتر مواقع برای تغییر و آغاز پروسه‌ای استفاده می‌كنیم، به قیمت آفریدن پاییزی برای دیگران است. آغاز سال تحصیلی و شروع مهرماه را به سبب زنده كردن وترقی زبان ایستا به زبانی پویا و خلاق، «بهار تحصیل» نام گذاری می‌كنند.

زبان، شناسه‌ی تاریخی‌ست كه می‌توان از آن به ستون فقرات فرهنگ یك اجتماع نام برد و دیدگاه اخلاق و اندیشه‌ی زیبایی‌شناسی جامعه را بیانگر است. حتی می‌توان آن را در اوج شكوفایی، نیروی حیاتی جامعه نامید. اما هنگامی كه زبان دچار وضعیتی از هم‌گسیخته و رو به زوال شود، نخواهد توانست جامعه خود را از لحاظ معنا، اخلاق وسیاست غنی ساخته و بالعكس توان حیات را نیز از جامعه می‌گیرد. آموزش زبان مادری، عواطف، تفكر و زندگی تاریخی یك ملت را زنده می‌كند و معنایی كه از طریق دیالكتیكی به كلمات داده شده‌است را به جامعه تزریق می‌نماید. در جوامعی كه زبان مادری را همانند بلایی كه بر سر «زن» آورده و آن را محدود به خانه و خانه‌داری كرده و خلاقیت، از او سلب شده و با تمام وقاحت، برچسب «ابتربودن» ذهنی‌ــ نارسایی ذهنی‌ــ بر این موجود آفریننده می‌زنند، سرآغاز فرآیند آسیمیلاسیونی ــ همگون‌سازی‌ــ است كه هدف آن به بردگی كشاندن خلق‌های ساكن در جغرافیای سیاسی دولت‌های حاكم است. چیزی كه اقتدارگرایان توسط آسیمیلاسیون در پی آن هستند؛ تامین برده‌هایی جهت مكانیزم‌های قدرت و استثمار با كمترین هزینه می‌باشد. به این منظور همان طور كه ذكر شد، زبان عنصر بنیادی فرهنگ و هویت ملت را نشانه می‌گیرند. المانی كه می‌تواند تفكر و خلاقیت را به ارمغان آورده و در نهایت خلقی را صاحب ایدئولوژی مختص به خود گرداند كه علم، هنر و زیبایی را از بطن جامعه شكوفا كند ونیروی محركی باشد برای سهیم شدن در پیشرفت جامعه بشری و جامعه دموكراتیك.

هنگامی كه آسیمیلاسیون با موفقیت بر سطح جامعه چنبره زند، شبه انسان‌هایی بی وجدان، بی اخلاق وبی‌ذهنیت می‌سازد كه مطیع‌ترین و پركارترین انسان‌ها را برای اقتدارگرایان فراهم می كند. تا آستانه‌ای پیش می‌رود كه بندگی ارزش یافته، به این منظور رقابت برای پیشی‌گرفتن در این امر، میان جامعه شكل خواهدگرفت. نباید منكر افراد و تشكل‌هایی شدكه دست به واكنش مقاومت‌گرانه در برابر این كنش ویرانگر می زنند. اما تمام تلاشی كه این قشر انجام می‌دهند، صرف اثبات موجودیت وهویت زبانی است چون تیشه به ریشه هستی آنها زده شده است. برای احیای هویت و شكوفایی زبان كه دریچه‌ی ورود به تعالی فرهنگ، هنرو زیباشناسی است، نیاز لازم است نه كافی. برای محقق شدن رهایی یك خلق، هستی،تشكل و آگاهی لازم وكافی است كه می‌توان اینچنین تعریف كرد: الف- هستی، به رسمیت شناختن زبان و هویت خلق هاست. ب-تشكل،نهادهایی(مهد كودك،دبستان…ودانشگاه ها) كه بستر ترمیم و پیشرفت زبان می باشند. ج-آگاهی، كه در جایگاه نهایی پروسه‌ی رهاسازی و آزادی خلق‌ها جای می‌گیرد. اصطلاحاتی نظیر رهایی، آزادی و مساوات تنها برای موجودیت‌هایی بیانگر معناست كه مسئله‌ی هستی شناسانه را حل نموده اند. خلق‌های ایران نیز كه از این معضل (آسیمیلاسیون) مبرا نیستند و این بیماری تحمیل‌شده، گریبانگیر ملت‌های كرد،آذری، بلوچ، تركمن، ترك و…است. با فرستادن فرزندان خود به سیستم آموزشی شوونیستی حال حاضر، موجودیت زبان خود را به خطر می اندازند. با تفاسیر فوق اولین گامی كه فعالان و نخبگان باید برای اثبات ملت خود انجام دهند احیای زبان و مبارزه بدین منظور باشد. چون دم‌زدن از آزادی سیاسی، اجتماعی و حیاتی دموكراتیك برایشان سرابی بیش نخواهد بود. این موضوع را نباید فراموش كرد كه خود این فعالان عاری از این بیماری نیستند. به خاطر شكی كه بر موجودیت آنهاست به راحتی طعمه‌ی آسیمیلاسیون خواهند شد. هر چند در ابتدا كورسوی امید برای حیات موجودیت خلق خود شده بودند، اما همانند سلول‌های سرطانی، مرگ زودرس را به هویت نیمه جان ملت خود پیشكش می كنند! پس تنها راه حل رهایی، آزادی و زندگی دموكراتیك خلق های ایران (كرد،آذری، بلوچ، تركمن و …)و حتی فارس‌زبان‌ها احیای زبان مادری و آموزش آن به طور برابر است،كه این فعل سكوی پرتابی برای بدست آوردن آگاهی آنها خواهد شد. بُعد دیگر قضیه نیز دولت است كه باید به هویت و زبان این خلق‌ها احترام گذاشته و اولین اقدامی كه می تواند امید زنده بودن دوباره را به این گنجینه‌های تاریخی بازگرداند، اجرای اصل 15 قانون اساسی است كه حق مسلم تمام ملت ایران در حال حاضر به طور رسمی‌ست. نه تنها این قانون اجرا نمی‌شود، بلكه فعالانی كه با تمام وجود، برای بقای زبان كه شناسنامه‌ی تاریخی آنهاست، تلاش می‌نمایند را متهم به تجزیه طلبی و محاربه با خدا می‌كنند. امید بهاری كه در آن می‌تواند پویایی و شكوفایی را با خود به همراه آورد، در سیاهی اندیشه‌ی اقتدار به خاموشی می‌گراید.