آرگش کارزان ─

اگر نگاهی به پیرامون خود بیندازیم و کمی به ویژگی‌های رفتاری و شخصیت افراد توجه نمائیم، می‌بینیم که همه‌ی آدم‌های دور و بر ما دارای خصوصیات شخصیتی مشترکی هستند. مثلا تعدادی از این ویژگی‌های شخصیتی مشترک همچون بی‌مسئولیتی در برابر جامعه، عدم صیانت از ارزش‌های اجتماعی ، عدم برخورداری از روحیه‌‌ی هم‌گرایی اجتماعی و یا گرایش به مدگرایی به صورت كمابیش در بیشتر آنها دیده می‌شود. آیا تا به حال از خود پرسیده‌اید که این چنین خصوصیات شخصیتی چگونه شکل گرفته‌اند؟ آیا این شكل‌گیری شخصیتی تنها در خانه و تحت تأثیر تربیت خانوادگی صورت می‌گیرد؟ در واقع ایجاد یك شخصیت اگر چه در محیط خانواده آغاز می‌گردد اما بیشترین تأثیر را از جامعه می‌گیرد. هر دولتی برای ایجاد شخصیت‌هایی مطابق و مطلوب ذهنیت خویش، از آموزش استفاده می‌کند. این آموزش از طریق مختلف تبلیغات تلویزیونی، خیابانی، روزنامه‌ها و رادیو و همچنین مدارس و دانشگاه‌ها، مساجد، کلیسا و خانواده‌ها انجام می‌گردد. سهم مهمی از آموزش بر عهده‌ی موسسات و مراكز آموزشی است. این مراکز آموزشی شامل مدارس و دانشگاه‌ها و آکادمی‌ها می‌باشند. در این مراکز است که شخصیت و ذهنیت انسان‌ها شکل می‌‌گیرد. بیشتر مواقع مردم از تاثیر این آموزش‌ها آگاهی ندارند و نمی‌دانند که این آموزش‌ها تا چه میزان در شكل‌گیری شخصیت تاثیرگذار می‌باشد. البته این آموزش‌ها از راه‌های بسیار ظریفی بر روی ذهینت و شخصیت افراد تاثیر می‌گذارد. البته تداوم این آموزش‌ها برای ساختن ذهنیت و شخصیت از طریق تکرار و همراه با روش‌های دیگر مانند تلویزیون یا روزنامه و رادیو و یا حتی نوشتن جملاتی بر روی دیوار است، که تاثیرگزار خواهد بود.

اصولا مراکز آموزشی در هر دولتی وظیفه‌ی ایجاد الگوی شخصیتی مطلوب خود برای افراد آن جامعه را بر عهده دارند. طی این آموزش‌ها دولت‌ها می توانند، ذهنیت و شخصیت و فرهنگ انسان‌ها را به گونه‌ای که می‌خواهند شکل دهند. البته شکل دادن به ذهنیت و شخصیت افراد، پروسه‌ای دراز مدت بوده و بیشتر مواقع سال‌ها طول می کشد تا بتوان ذهنیت دولت‌ها در این زمینه نهادینه گردد. سیستم آموزشی برای همه‌ی دولت‌ها، سیستمی اساسی بوده و بودجه‌ی زیادی از درآمد ملی صرف سیستم آموزشی و آموزش می‌شود. مثلا در ترکیه از همان ابتدای دبستان دانش‌آموزان به خواندن سرود ملی ترکیه مجبور می‌گردند. این موضوع كه ناشی از ذهنیتی فاشیستی است، افراد را آماده می‌کند که به غیر از ترک بودن به چیز دیگری فکر نکنند. یا مثلا در ایران نیز از همان ابتدا افراد را این گونه آموزش می‌دهند که جای زن فقط در خانه است. این ذهنیت را از همان دوران دبستان و از طریق نقاشی‌ کتاب‌های درسی به دانش‌آموزان تعلیم می‌دهند. نمونه‌های فراوانی در نقاشی‌ کتاب‌های دبستان درایران دیده می‌شود كه زن و خانواده تنها به صورت مقوله‌ای نمایش داده می‌شود، كه آن را فقط در سطح آشپزخانه می‌بینیم. در ادامه‌ی این آموزش‌ها در دوران کودکی و بعدها در فیلم‌ها و سریال‌ها نیز چنین موردی القاء می‌شود و به این ترتیب ذهنیت به این گونه شکل می‌گیرد که جای زن فقط در خانه است.

اگر نگاهی به تاریخ بیندازیم، خواهیم دید در طول تاریخ و بعد از اینکه وظیفه‌ی آموزش افراد جامعه که بر عهده‌ی زن بود، تحت کنترل مرد قرارگرفت؛ اولین مراکز آموزش، توسط سومریان به نام زیگورات‌ها ایجادگردیده‌اند. زیگورات‌ها را می‌توان به عنوان اولین آکادمی‌ها و مراکز آموزشی تاریخی نام برد. در این آکادمی‌ها ایدئولوژی‌های ایجاد شده به شیوه‌ی بیان اساطیر توسط کاهنان، برای تسلط بی‌چون‌چرا بر مردم ایجاد گردید. تاثیر عمیق این آموزش‌ها بر ذهنیت انسان‌ها در آن موقع به گونه‌ای بود که مردم به این قانع شده بودند که دولت و کاهنان، نمایندگان خدا در زمین می‌باشند. به این صورت تسلیم بی‌چون‌ و چرا در برابر دولت را وظیفه‌ی خود می‌دانستند و به گفته‌ی رهبر آپو؛ نمی‌توان وجود چنین سیستم آموزشی در طول تاریخ که دارای تاثیرات عمیقی بر جامعه بوده، انكارشود.

سیستم آموزشی نیز مانند نهادهای دیگر دولتی در طول تاریخ تا به حال با تحولاتی روبه‌رو شده‌اند. اما یکی از اشتراکات مهمی که در بین تمام سیستم‌های آموزشی در طول تاریخ وجود دارد، این است که تمام این سیستم‌ها کارکردشان تاثیرگذاری بر روی ذهنیت جامعه است. حال باید پرسید که دولت‌ها از طریق این مراکز می‌خواهند که ذهنیت‌ها را برای چه چیزی آماده نمایند؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت كه هدف دولت‌ها آماده‌سازی جامعه برای قبول اقتدار دولت می‌باشد. مثال تاریخی برای این موضوع زیگورات‌ها می‌باشد. زیگورات‌ها که مراکز آموزش زنان و جوانان نیز بودند، یکی از کارکردهایشان این بود که زنان را برای نقش جدیدی که قرار بود در جامعه بازی کنند (یعنی زنی که برده‌ی مرد باشد) آماده کنند.

حال که به بررسی تاریخ آموزش و اهداف اساسی آموزش‌های دولتی پرداختیم، می‌خواهیم به تاریخ آموزش سیستماتیک در ایران بپردازیم:

اولین مراکز آموزشی به صورت مدرسه در ایران و در زمان سلجوقیان و توسط خواجه نظام الملک، وزیر سلجوقیان در بیشتر مناطق تحت سلطنت سلجوقیان ایجاد گردید. امیر کبیر در سال ۱۲۲۵ خورشیدی دار الفنون را که اولین موسسه‌ی عالی آموزشی به سبک مدرن در ایران بود، راه اندازی کرد و سپس نخستین بار در ۹ آبان ۱۲۹۰ هـ . ش، مجلس شورای ملی قانون تعلیمات اجباری را تصویب کرد. در سال ۱۲۹۴ هـ . ش نظارت دولت در امر آموزش و پروش به صورت یک اصل در متمم قانون اساسی مطرح شد و از این تاریخ سازمان های آموزشی در ایران شکل منظم و متمرکزی به خود گرفتند و نظارت دولت بر موسسات آموزشی جنبه قانونی یافت.

بعد از انقلاب ایران در سال 1357 و پس از آن با انقلاب فرهنگی در ایران توسط سیستم جمهوری اسلامی شیوه‌ای از آموزش كه در آن ذهنیت اقتدار دینی آغاز به كار نمود . جمهوری اسلامی با تحریک احساسات دینی و ملی مردم توسط کتاب‌های درسی خود و در سطح‌های مختلف تحصیلی سعی می‌نماید که دولت را مشروع بخشیده و به گونه‌ای وانمود سازد که گویا دولت، نماد ملت ایران و مذهب شیعه بوده و در صورت ضعف چنین دولتی، ملت ایران و مذهب شیعه ضعیف می‌گردد. همواره وانمود می‌سازند که ملت ایران و مذهب شیعه، با تهدید به اصطلاح بیگانگان همراه است. در حالی که دولت نه نماد خلق ایران و نه نماد تشیع می‌باشد. دولت از این‌ دو مقوله فقط به عنوان ابزاری برای مشروعیت بخشی به خود استفاده می‌نماید. با نگاهی دقیق‌تر خواهیم دید که دولتی که خود را به عنوان نماد خلق‌های ایران معرفی می‌نماید، هیچ کدام از سیاست‌هایش در راستای پیشرفت فرهنگی خلق‌های ایران نمی باشد، بلكه تمامی سیاست‌هایش در راستای نابودی فرهنگ‌های موجود می‌باشد. تشیعی نیز که توسط این دولت دیکته می‌شود، نه شیعه‌ی واقعی می باشد که بر اساس مبادی آزادی‌خواه بوجود آمده، در طول تاریخ همیشه در برابر ظالمان ایستادگی نموده و در برابر سیستم‌های حكومتی اموی و عباسی دارای مطالبات آزادی‌خواهی بوده‌ است. اما شیعه‌ی اقتدار و حکومتی که همه‌ی اصول آن در راستای مشروعیت به دولت اقتداری در ایران می‌باشد، ایجاد نهادهای ساختگی مانند ولایت فقیه و ایجاد فلسفه‌هایی در این مورد را به عنوان یکی از ارکان مذهب تشیع قرار داده است. تبلیغ و آموزش آن در تمام سطوح جامعه، بغیر از مشروعیت‌بخشی به دیکتاتوری و در نظر نگرفتن اراده‌ی جامعه، چه چیز می‌تواند باشد؟

یکی دیگر از مواردی که در سیستم آموزشی بر آن تاكید می‌شود، تاریخ‌سازی دروغین و جعل تاریخ در ایران می‌باشد. به گونه‌ای که با ایجاد تاریخی که با دروغ آراسته شده است، یک نوع سرخوشی كاذب را نصیب ایرانیان نموده و آنان را در همان سرخوشی دوران باشکوه گذشته و بدون توجه به حال حاضر نگاه می‌دارد. البته در این آموزش‌ها، علت سقوط تعدادی از این امپراطوری‌های به قول خودشان باشکوه را خلق‌های ایران می‌دانند كه این نیز باعث شده که حتی به دیده‌ی تحقیر به خلق‌های ایران نگریسته شود و آن را از نشانه‌های عقب‌افتادگی آنها تلقی نماید.

یکی دیگر از موارد، برجسته کردن یک فرهنگ خاص از طریق آموزش و تبلیغ بیش از حد فرهنگ ملت حاکم (در اصل حاکمیت چند نفر) و از این طریق اعمال آسمیلاسیون فرهنگ‌های دیگر موجود در ایران می باشد. در اثر این سیاست‌هاست که با وجود مقاومت‌های بیش از حد صاحبان دیگر فرهنگ‌های ایران، تعدادی از این فرهنگ‌ها با خطر از بین رفتن مواجه هستند. حتی نحوه و رویكرد این سیاست‌ها سبب کین و نفرت بین خلق‌ها در ایران گشته است. چرا كه در بسیاری موارد این خلق‌ها با عدم آگاهی از سیاست‌های رژیم، این سیاست‌ها را به ملت به اصطلاح حاکم فارس نسبت داده و کین و نفرت نسبت به آنان از سوی دیگر خلق‌های ایرانی شكل می‌گیرد.

یکی از دیگر مواردی که در سیستم آموزشی در ایران دیده می‌شود، تاكید بیش از حد بر مهدویت و تفكر انتظار در جامعه است. همین موضوع و تاكید و تکرار بیش از حد بر آن در آموزش‌ها در ایران باعث شده که نوعی انفعال‌گرایی و بی‌مسئولیتی شدید در جامعه‌ی ایران رشد نماید. بدین صورت كه انگار فرد ایرانی فقط باید منتظر مانده تا یکی ظهور کند و بیاید و رویاهای جامعه‌ی از هم گسیخته را مانند برابری، عدالت و آزادی را برای وی به ارمغان آورد. موضوع انتظار به همین سادگی نبوده و تاثیر بسیار عمیقی بر ذهن و شخصیت فرد ایرانی دارد. فرد ایرانی را آماده برای پذیرفتن ظلم و ستم از جانب حاکمان می‌نماید. باعث می‌گردد که دیگر مبارزه با ظلم و ستم حاکمان را نه وظیفه‌ی خود، بلکه حتی این موضوع را به عنوان زمینه‌ای برای ظهور منجی بداند.

اینها فقط نمونه‌هایی از ذهنیت و تاثیرات نوع آموزش هستند که به صورت متداوم و تدریجی توسط نظام حاكم در جامعه و بر روی فرد ایرانی نهادینه گشته و هنوز هم در حال گسترش است. شناخت از وضعیت آموزشی و نحوه‌ی آموزش در ایران و نیز عدم واكاوی در تأثیرات و پیامدهای این آموزش‌ها و آسیب‌شناسی فرد و جامعه‌ی ایرانی به عنوان یكی از مقولاتی ضروری در فراهم آوردن زمینه‌های تغییر و تحول جامعه است. بی‌شك آموزش و پرورش در هر جامعه‌ای به عنوان یكی از بسترهای بنیادین در شكل‌گیری فرد و جامعه می‌تواند به عنوان منشا تحولات و نقشی فراتر از ابزار شدگی در دست سیستم‌های دولتی جهت اقتدار بر جامعه باشد.