گریلا كوردستانی ─

چالش‌های پیش روی دولت یازدهم تلی‌ انباشته‌ شده از مشكلات لاینحل مانده‌ی تمامی طول حیات جمهوری اسلامی ایران است. این مشكلات واقعیت‌‌هایی هستند كه تا به حال آنها را دولت به دولت موكول كرده‌اند. می‌توان گفت كه تمامی دولت‌های جمهوری اسلامی از آغاز تا به حال نسبت به حل مشكلات به صورتی مداراگونه رفتار كرده‌اند. یعنی می‌توان تمامی دولت‌های سازندگی، اصلاحات و … را در یك كلام دولتِ مدارا نامید. مدارایی كه ریشه در نوع نگرش ایرانی به موضوعات و مشكلات دارد. اما هرگز سعی نشده كه با دوستان مروت داشته و با دشمنان مدارا كنند. در تمام دولت‌ها به صورت ماهوی بدون دیدن دوست و دشمن با خود مشكل مدارا صورت گرفته است. هرگز نخواسته شده به سرچشمه‌ی مشكل نگریسته شود و به یك چاره‌یابی اساسی دست یافته شود. گاها جای دوست و دشمن اشتباه گرفته شده و یا اینكه ذهنیت توطئه همه را به دشمن تبدیل كرده است.

باید نامگذاری دولت یازدهم را از لحاظ هستی‌شناسی و معناشناسی مورد بررسی قرار داد. دولت اعتدال نامی است كه برای آن انتخاب شده و در درون آن همان بن‌مایه‌‌ی مدارا مشهود است. اما باید در وهله‌ی اول برای امید آفریده شده، تدبیر لازم اتخاذ شود. چون موجودیت و هستی جمهوری اسلامی در تضاد با بسیاری از مواردی است كه جناب رئیس جمهور، امید تغییر در آنها را به وجود آورده است. این اعتدال و میانه‌روی را باید تعریف كرد. آیا این یك نوع انعطاف‌پذیری لازمه‌ی سیاست است یا مماشاتی ناشی از برخوردی محتاطانه جهت آفرینش فرصت گذار.

نوع توازن به وجود آمده در انتخاب رئیس‌جمهور مابین جناح‌ها، آغاز دولت اعتدال است. یعنی همه‌ی جناح‌ها در یك برآیند رای به این انتخاب رسیده‌اند. لذا باید دولت اعتدال منافع همه‌ی جناح‌ها را به صورت متوازن حفظ نماید. كنار هم نشاندن مصالح همه‌ی جناح‌ها با منافع ملی كاری دشوار است، باید دید آیا دولت از عهده‌ی آن برخواهد آمد یا خیر؟

حتی می‌توان گفت دولت جدید توزیع ناملموس قدرت در بین جناح‌هایی است كه هیچكدام از آنها توانایی بدست آوردن كلیت قدرت را نداشتند. اعتدال می‌تواند از نبود خاستگاه مستحكم اجتماعی نشات گرفته باشد و ایجاد یك خاستگاه پایدار نیاز به اعتدال را ضروری می‌گرداند. چینش كابینه‌ی دولت هم نماد همان اعتدال است. شروع به كار با یك كابینه‌ی فراجناحی نشان از وجود تكثر خاستگاهها دارد. آگاهی از این موارد به ما كمك خواهد كرد كه بهتر بتوانیم عملكرد دولت را در آینده تخمین نماییم.

به بحث نخست برگردیم و ببینیم كه فعلا اعتدال و مدارا در كدام مسیر در جریان است. باید بگویم كه در حال حاضر مدارا در عرصه‌ی روابط خارجی با بازسازی دیپلماسی به بن‌بست رسیده، ادامه دارد. یعنی با دشمنان مدارا كه بخش اول دیپلماسی ایرانی از قدیم‌الایام بوده، می‌رود كه شكل بگیرد. اما آیا این سیاست جدید در روابط خارجه با هستی جمهوری اسلامی در تعارض قرار ندارد. مدارا در این بخش باعث به وجود آمدن روزنه‌ای برای نفس كشیدن خلق خواهد شد. همان بخشی كه در دیپلماسی ایرانی جایی برای آن تعریف نشده. یعنی با دوستان مدارا صورت نگرفته است. فراموش ننماییم كه باید این دو بخش از دیپلماسی پابه‌پای هم رشد نمایند. همیشه توسعه‌ی دیپلماسی خارجی در كشوری مثل ایران كه دارای ملت‌های جداگانه‌ای است، در داخل با شك نگریسته شده. زیرا در دیپلماسی خارجی نماینده‌ی یك بخش از جامعه‌ی ایرانی به تبادل سیاست پرداخته و بقیه تنها نظاره‌گر بوده‌اند. مشكل بزرگ در سیاست خارجی ایران همین است؛ یعنی عدم حضور ملت‌های ایران در هر دو حوزه‌ی دیپلماسی كه عبارت است از داخلی و خارجی. به باور ما نخستن اعتدال باید در مساله‌ی دیپلماسی به وجود آید.

می‌خواهم به یكی از سخنان جناب رئیس جمهور در مورد قدرت دولت اشاره‌ای داشته باشم. سخنی به این مضمون كه « یك دولت نیرومند، برخاسته از جامعه‌ای نیرومند است». جامعه‌ی نیرومند را چگونه باید تعریف كرد؟ آیا شكافی را كه با پایان كار هر دولت از آغاز تا به حال، در حال عریض‌‌تر شدن است به همین راحتی می‌توان پر كرد. در كشوری كه روشنفكران آن برای امید‌های به وجود آمده به رئیس جمهورشان نامه می‌نویسند، می‌توان حدس زد كه شكاف بین دولت و ملت در چه حدی است و دیپلماسی داخلی چه دوره‌ی نقاهتی را طی می‌نماید. فشار كشورهایی را كه با آنها روابط دیپلماتیك در حال گسترش است مردمی تحمل می‌نمایند، كه تا به حال با آنها روابط حسنه‌ای به وجود نیامده‌ است. بازنگری در گفتمان داخلی و خارجی جهت رفع هرگونه ابهام و شبه باید به صورت توام انجام پذیرد. زیرا تجربه نشان می‌دهد كه هرگاه روابط خارجی توسعه پیدا كرده شاهد سوءاستفاده از مشروعیت خارجی برای لای‌ منگنه قرار دادن جامعه بوده‌ایم.

در راستای ایجاد رابطه مناسب با مردم باید گام‌هایی برداشته شود. از همه مهمتر به وجود آوردن نهادهایی است كه نمایندگان مردم و دولت بتوانند در آن نهادها برای تعامل سازنده گردهم آیند. مكان دیپلماسی مهم است، اینكه در خانه باشید یا مهمان خانه‌ی دیگری هستید. همچنین مهم است كه دیپلماسی در خانه‌ی مردم صورت می‌گیرد یا خیر. در این رابطه باید مورد دیگری را هم متذكر شوم و آن هم پرهیز از ایجاد تفرقه در میان جامعه و خصوصا ملت‌های ایران در برقراری رابطه می‌باشد. تعامل دوستانه‌ی داخلی می‌تواند به مدارا در روابط خارجی بینجامد. در اینجا منظور ما از ایجاد تفرقه چیست و آیا دشمن یا بهتر بگوییم مخالف تنها در خارج وجود دارد یا در داخل كشور هم هست؟ در اینجا گریزی می‌زنیم به یكی از سخنان خامنه‌ای در دعوت به همكاری برای نجات ایران. ایشان نیاز به دیپلماسی داخلی را به شدت احساس كرده و لزوم گام نهادن حكومت را به عنوان پیش‌قدم یادآور شدند. منظور دعوت ایشان از همه افراد با گرایشات مختلف در انتخاب دولت یازدهم است. البته كار ایشان بسیار تاكتیكی بود. در حالی كه در این بخش محتاج استراتژی‌ای دارای دوام و قوام هستیم.

نگاه به مخالف در ایران بسیار مهم است. آیا آنها را هم به چشم دشمن می‌نگرند یا با نگاهی تعدیل شده جز دوستانی هستند كه شرط مروت را در مورد آنها به‌جا نیاورده‌اند. چون این تاكتیك دارای پتانسیل تخریب می‌باشد و نمی‌تواند در بلندمدت به نتیجه‌ای مناسب برسد. مشكل بسیار از این بغرنج‌تر است كه تنها با یك تاكتیك زودگذر رفع و رجوع شود. هنوز در داخل با تقسیماتی تحت عنوان خودی و غیرخودی مواجه هستیم. این نگرش به تمامی ملت‌های ایران تعمیم داده شده و یك سیاست دولتی عام است. یعنی در دیپلماسی ایرانی به بخشی از خلق‌های ایران از ورای مرزها نگریسته شده و ما شاهد نگاه از درون در مورد این موضوع نیستیم. بازتاب این نوع نگرش در دولت كنونی هم بسیار مشهود است.

دوگانگی در دیپلماسی نشان‌دهندی دورنمای روشنی نیست. از یك طرف دولت خواستار ایجاد رابطه با تمامی حوزه‌های مشترك فرهنگی خارجی بر اساس حُسن همجواری است كه شاهد رشد روابط در این راستا هستیم و از طرف دیگر در داخل سیاست جذب در بدنه‌ی دولت و حاكمیت به عنوان راهكار انتخاب می‌شود. یعنی در خارج برقراری رابطه با احترام به موجودیت، اما در داخل ایجاد رابطه با شرط ضمیمه شدن و انكار موجودیت است. بنابراین وقتی كه وارد مبحث جذب می‌شویم به خودی خود دیپلماسی معنایش را از دست می‌دهد. دولت كنونی به این مهم پی‌برده كه باید نگاه به ملت‌های ایران را تغییر دهد. اما در كدام راستا و در همسویی با كدام سیاست، بعد پنهان مساله است. آنچه كه ما می‌بینیم و از سخنان رئیس‌جمهور برداشت می‌شود روی آوردن به گفتمانی است كه از آن به عنوان رعایت حقوق اقلیت‌ها یاد می‌شود. منظورمان همان سخنان ایشان در رابطه با استفاده از نیروهای بومی در سطوح خرد و كلان مدیریت كشور است.

نفس مساله مشكلی ندارد، زیرا همه خواهان مشاركت در مدیریت جامعه خود بوده و دموكراسی مستقیم هم بیانگر همین نوع از مدیریت است البته در مقیاسی گسترده‌تر و بازتر. اما ظاهر آن بسیار فریبنده است و نوع نیروهای بومی مورد استفاده هم در برقراری این نوع از مدیریت مؤثر است. اینكه دولت چه نوع بومی‌گرایی را مد نظر دارد بسیار مهم است. آیا دولت را با استفاده از افراد بومی جذب شده در بدنه‌ی نظام به حاشیه برده و نام آن را تمركز‌زدایی می‌نامند. اگر به این صورت عمل گردد در واقع تنها شاهد بزرگ شدن حجم دولت خواهیم بود كه تا حدی نامحسوس شده است. یعنی مشكل حجم عظیم دولت را برطرف نخواهد كرد.

فرض دولت بر این است كه تلاش ملت‌های ایران جهت گرفتن سهمی از قدرت دولتی می‌باشد. برای همین دولت در تلاش است تا از كسانی كه سالهاست جهت رسیدن به مناسب حكومتی بدون در نظر گرفتن وابستگی‌های فرهنگی و ملی هستند به عنوان مخاطب استفاده كند. افراد مقیم مركز گزینه‌هایی هستند كه انتظار می‌رود در این سیاست دولت جای بگیرند. كاهش و تقلیل‌دهی مطالبات ملت‌های ایران و به كار بردن واژه‌ی قوم به جای ملت‌ نشان از سعی دولت برای حل ظاهری مشكلات ملت‌های ایران در داریره‌ی خودیها دارد. همچنین استفاده از این نیروهای خودی برای ایجاد و سازماندهی یك اپوزیسیون اصلاح‌طلب از احتمالات ممكن می‌باشد. به نوعی با فریب اذهان عمومی در پی مخاطب‌سازی می‌باشند. این نوع از دیپلماسی داخلی هم تنها به ایجاد تفرقه كمك می‌كند. همچنین می‌خواهد كه در دیپلماسی داخلی به عنوان میزبان عمل كرده و همه‌ی امور را تحت حاكمیت تمام در پایتخت انجام دهد. این نوع از دیپلماسی داخلی هم تنها به ایجاد تفرقه كمك می‌كند و اوضاع داخلی را پیچیده‌تر می‌گرداند.