بیستون مختاری
امروزە رخدادهای ایران به دلیل راهبردهای خشونتمحور نظام حاکم در یک بنبست سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی محیطزیستی قرارگرفته است. نظم سیاسی نظام ایران بر محوریت سرکوب جامعه و آزادیخواهان با هدف ابقا بر سرقدرت تداوم دارد. سیاست انکار موجودیت خلقها و ملیتها بزرگترین مانع فراروی گشایشهای دموکراتیک و آزادیخواهانه است. با توجه به اوضاع جاری، ایران پیشاروی بزرگترین مخاطرات خارجی و داخلی قرارگرفته که بیش از همه طبقات تحت ستم جامعه و زنان را تهدید مینماید.
به اندازه تنش جنگافروزانه از سوی ایران، سیاست نسلکشی فرهنگی – اجتماعی و بحرانهای لاینحل افزایش خواهند یافت. ایران فراتر از بحران در دوره کائوس قراردارد. فقر، بیکاری، تورم و فروپاشی ساختار اجتماعی، جامعه ایران را وارد فاز تحول ذهنیتی و فرهنگی قرارداده است. دستاورد این روزهای مردم، تغییر ذهنیت بخش بزرگی از جامعه و آمادهساختن آن برای آغاز یک دوره نوین است. این جامعه در دوره تمرین انقلابی برای ایجاد تغییر و تحول ساختارین بزرگ قرارگرفته و هماکنون خویش را در این مسیر با همه ظرفیتها محک میزند.
اعتراضات و نارضایتیهای خلقی کماکان در قالب تجمعات اصناف مختلف کارگری و کارمندی، تحرکات جوانان معترض در فرصتهای مختلف، اعتراضات زنان بعلاوه مقاومت زندانیان، و گستردەتر از همەی اینها اعتصاب ادامەدار و بسیار موثر رانندگان کامیون ادامه دارد. به دلیل این موضعگیری جامعه مدنی، آمار اعدامها و صدور احکام سنگین زندان توسط نظام فاشیستی که تنها راه باقیمانده برای او است، افزایش یافته است. لذا لازم است کمپینها و کارزارهای منع شکنجە و اعدام بعنوان یک وظیفه انسانی، سیاسی و اخلاقی به اوج برسد. با مواضع خصمانه فاشیسم، آزادی، دموکراسی و برابری جامعه مدنی توسط دولت ایران در داخل و حتی در روابط خارجی مورد معامله قرار میگیرد. صدور احکام اعدامهای اخیر اثبات کرد که نظام فاشیست میل به ایجاد تحولات بنیادین برای آزادی جامعه را ندارد. حفظ نظام را در اولویت با نجات جامعه، اقشار و تودههای آن بویژه زنان قرار داده است. معاملات منفعتپرستانه دول هژمونی جهانی با فاشیسم ایران نیز شرایط را برای جامعه مدنی معترض در داخل سختتر کرده است. تورم و بیکاری و فقر ناشی از فساد نظام فاشیستی، بسیاری از اقشار و تودهها را بسوی اتخاذ مواضع انقلابی سوق میدهد. به همین دلیل اوضاع کنونی در داخل ایران بخاطر منازعات میان مرکز و پیرامون خصوصا حقخواهی و دموکراسیطلبی خلقها و ملیتها در پرتنشترین حالت قرارگرفته است.
سیاست انکار، ارعاب، شکنجە و اعدام و راهبرد ایدئولوژیک حبس زنان در زندان جامعه به اسارت گرفته شده، شمار زیاد تهدیدات علیه ایران را به فرصت تبدیل نمیکند. چەبسا سرچشمەی همە گرفتاریها، فقر و فساد و تنشهای نابودگر، خود نظام فاشیستی حاکم بر ایران است.
سرکوبگری و تداوم فشارها بر اقشار و تودههای جامعه از سوی نظام فاشیست ایران با هدف تقلا برای بقا بر سر قدرت، حد و مرزی نمیشناسد. این استراتژی سرکوب، شکنجە و خفقان در رویارویی با خواست و اراده جامعه جهت ایجاد تحولات بنیادین در حاکمیت کشور و دمکراتیزهکردن آن، در تصادم شدید با هم قرار گرفتهاند. افزایش ابربحرانهایی چون بحران فقر و بیکاری و گرسنگی، بحران بیآبی و تخریب و نابودی محیطزیست، بحران دارو، نان و برق و معیشت مردم همه منبعث از سیاستهای ضدبشری و قدرتطلبانه نظام جمهوری ولایی ایران است. وضعیتی که هماکنون ایران بدان رسیده، رویارویی جامعه و نظام علیه یکدیگر است که میرود سرنوشت کل کشور و خلقهای آن را تعیین نماید.
فوقبحرانهای گسترده موجب رادیکالترشدن آحاد و اقشار و تودههای جامعه برای ایجاد تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی شدهاست. آنچه تحت نام انقلاب خلقها در چارچوب جنبش انقلابی ژن، ژیان، آزادی آغاز شده بود امروز به یمن پایداری اعتراضات و تجمعات بازنشستگان، طرفداران محیطزیست، زنان، فعالان مدنی، رانندگان، روشنفکران و زندانیان سیاسی ادامه دارد.
درحالی که از بحران دارو و تورم و فقر گرفته تا بحران محیطزیست و بیآبی و بیبرقی جامعه تحت فشارهای کمرشکن قرارگرفته، نظام فاشیست بیش از هر زمان دیگر مردم را در تنگنای شکنجە قرار دادە که نشانه ترس نظام از اراده و خواست جامعه برای تغییر و تحول میباشد.
در برهه کنونی، قطعا موقعیت جامعه به نسبت مرکز و پیرامون، بخاطر تفاوت فاحش اوضاع وخیم خلقهایی چون کورد و بلوچ و سایر خلقها با اوضاع در مرکز حاکمیت، آشکارا بحرانهای بزرگتری را نمایش میدهد. موج بازداشتها و ایجاد خفقان و سرکوب فعالان سیاسی و مدنی، صنفی و محیطزیستی در اکثر نقاط، ماهیت منفی برنامهریزیهای سیاسی سرکوبگرانه رژیم را بخوبی ترسیم کرده است. تا به امروز، اگرچه برنامههای سیاسی رژیم بصورت روزانه در همه حوزهها اجرایی میشود، اما مقاومت مردم با آگاهی و بیداری علیه موجهای نسلکشی فرهنگی و اجتماعی و محیطزیستی علیرغم مشکلات بسیار، موفقیتآمیز بوده است. اعتقاد به این تسلیمنشدن این مردم در برابر نظام زورگو، برای ادامه راه مبارزات یک پایه اساسی است. موج بازداشتها و تلاش نظام برای نابودی محیطزیست و سرکوب اعتصابها، نشان از هراس و بیچارگی رژیم در برابر خلقهای آزادیخواە دارد.
برنامەی دیگر رژیم بە منظور شکنجەی مردم نیز این است کە قصد دارد با توجه به بحران فراگیر اقتصادی، سیاسی و امنیتی، تدابیر امنیتی و نظامی را در اولویت برنامههای خویش قراردهد. از جمله این بحرانها، ترس از بروز بحران کمبود برق و گاز است. حاکمیت برای تمامی این دوره در شرف تدارک است.
جدا از اینها بیشک بزرگترین مسئلەی امروز ایران، مسئله ملیتها و زنان و ساختار ظالمانه اقتصادی و سیاسی است. امروز بخوبی دیده میشود که برخورد نظام فاشیست با مسئله ملیتها تغییری نکرده و سطح سرکوبها در بلوچستان و کوردستان نشاندهنده عدم تغییر رفتار فاشیستی است. قطعا با توسل به زندان، شکنجه و اعدام جوامع خاموش نمیشوند. خصوصا تودههای جوامع بلوچستان و کوردستان بصورت سیستماتیزه و از پیش برنامهریزی شده مورد حمله قرار میگیرند و خسرانهای آن نیز به کل خلقهای ایران آسیب میرساند. این وضعیت وخیم و بحرانی نمیتواند برای همیشه ادامه یابد لذا با سرکوب خشن نه؛ بلکه با خیزش تحولخواهانه ریشهای به پایان خواهد رسید. به دلیل اینکه بازگشت جامعه و ملیتهای ایران به اوضاع وخیم قبل از انقلاب ژن، ژیان، آزادی مرگبار خواهد بود، پس جامعه خیزشی حاضر به بازگشت نیست و به راه خود مصرانه ادامه خواهد داد. دستاوردهای خیزشها هماکنون بزرگترین توشه راه مبارزاتی جامعه مدنی و نیروهای دموکراتیک شده است.
در مسیر چند دهەی حاکمیت ایران خودکامگی در عرصەی حاکمیت و میل وافر در جهتدهی بە معیارها موجب شدە کە خواستەها و مطالبات خلقها، ارکان فعال جامعە، نخبگان، روشنفکران، مجامع فکری، فرهنگی، هنری، دینی، علمی، جوانان، زنان، کارگران و معلمان موجودیتی نیابد و هرگونە تلاش برای رسیدن بە خواستەها را در چهارچوب اغتشاش و تلاش برای سلب امنیت ملی تعریف مینمایند و همین امر موجب شدە کە اعتراضات با آرامش نسبی و مسالمتآمیز حل و فصل نگردد، بالعکس بە بروز خشونتهای قهری، زندان، شکنجە و قتلعام منتهی میگردد. زیرا هرگونە گفتمانی کە در آن از هویت، شناسنامە، دین و مذﻫبی جدای از نظام بحث شود بە شدت مورد انکار قرار خواهد گرفت. هرچە بر طول عمر نظام افزودە میشود بە همان اندازە مرکزیتر و نظامیتر گردیدە و عملکردی استعمارگرانەتر در پیش میگیرد. در حال حاضر شاید برای خود ایران وضعیتی عادی باشد اما وضعیت تمامی خلقهای ایران بە سوی شرایطی بحرانی میل مینماید. این وضعیت را میتوان بە کودتای دایم نیز تشبیە کرد. در حال حاضر ایران تحت فشار اقتصادی بالایی قرار دارد. تحریمهای چند دهەای علیە ایران چرخەی تخریبی را بە همراه دارد و موازی با آن مدیریت ضعیف و خودمحوری باعث میشود آسیبهای جمعی بە مردم تشدید گردند. ایران هم اکنون در یک کپسول نفسگیر محبوس میباشد کە راه هرگونە کنشی را ندارد. دامنەی آسیبها آنقدر وسیع است کە کاهش و یا دیدن راهی برای چارەیابی ممکن نیست مگر با تغییر بنیادین در ساختار و سیاست حاکم و دیدن کارنامەی بیش از چهل سال سیاست ناکارآمد. حکومت چارەیابی را در سرکوب شدید جامعە خلاصە نمودە و در این راستا از هر تاکتیکی استفادە مینماید. خواستەهای مشروع را تداخل خارجی نامیدە و اعتراض را اغتشاش. بە صراحت میتوان گفت کە ﻧﻈـﺎﻡ قدرت برقرار شدە بە صورت مداوم در راستای تخریب ارادەی خلق و نابودی جنبشهای دموکراتیک فعالیت مینماید.
صفحەهای تاریخ حاکمیت ایران مملو از شکنجە، انکار، سرکوب و بەکارگیری اشکال گوناگون خشونت در مقابل خواستەها و مطالبات خلقها است.
و اما دیگر زمان آن فرا رسیدە است کە جمهوری اسلامی این نکتە را بفهمد کە با راهکارهای محافظەکارانە، ترس و تردید و شکنجە نمیتواند مسائل و مشکلات را حل نماید، بدین شیوە صرفا فرصتها را برای دستیابی بە راە حل دموکراتیک از دست دادە و حلقە محاصرە را حول خود تنگتر میکند. ایستار تمرکزگرایانە دولت و مسیر ملیگرایانە برخی از گروههای ناراضی در مخالفان رژیم، هیچیک نمیتواند بە دستیابی بە راە حل منجر گردد و گذار از هر دو سیاست و ایستار، نکات مهم حل مسائل هستند. لازم است نظام جمهوری ولایی ایران خود را از سیاست فشار، سرکوب، دستگیری، شکنجە، ممنوعیت و بەدار آویختن، ایجاد ارعاب و گسترش فضای امنیتی و میلیتاریزە کردن جامعە بە دور نگاە دارد کە تمامی این موارد علیە سیاستهای دموکراتیک هستند. بە هر اندازە دولت از ایستارها و سیاستهای امنیتی گذشتە دور و پشیمان شود، بە همان اندازە میتواند اعتماد خلقها و گروههای مختلف را کسب کند. همین مسئلە نیز بە نوبە خود میتواند زمینە و فرصتی را برای حل مسائل و مشکلاتی ایجاد کند کە سالیان درازی است تداوم یافتەاند. اما هم اکنون بە دلیل فقدان ارادە و جسارت حاکمیت برای دستیابی بە راە حل دموکراتیک مسائل، راە دیگری برای مبارزە عمومی و خیزش در تمامی مسائل برای خلق باقی نماندە است.
با این اوصاف از شکنجەی خلقهای ساکن در جغرافیای ایران توسط حاکمیت مرتجع و بە مناسبت فرا رسیدن روز جهانی مبارزە علیە شکنجە و شکنجەگری گریزی نیز خواهیم زد بە تاریخ شکنجە در نظام ولایی جمهوری اسلامی؛
قبضەکردن قدرت از سوی جمهوری اسلامی و به انحصار درآوردن رنج و مبارزە خلقها پس از انقلاب ١٣٥٧ بە مدت بیش از چهار دهە متمادی یک سیستم شکنجەگر در حوزەی فردی و عمومی، با رویەهای خشک و عریان، نرم و هدفمند از لحاظ روانی و جسمی دامنگیر خلقها و جوامع بە استعمار و استثمار کشیده شده نموده است.
این رژیم در همان اوان کسب قدرت، با تمام وجود یک فضای زجرآور و توام با رعب و وحشت ایجاد نمود، زندانهای پیشین و نوساختە را مملو از مخالفین و منتقدین کرد، رویەهای جدیدی از شکنجە را بە روشهای کلاسیک شکنجە در سنت قدرتگرایی ایرانی و رویەهای مدرن دورەەهای گذشتە از خود افزود. اعدامهای نمایشی، انواع شکنجەهای جسمی و روحی، تجاوز بە زندانیان، تجاوز بە دختران باکرە قبل از اعدام، حقارتهای کلامی و… از شگردهای این رژیم شکنجەگر از بدو تاسیس تاکنون بودە است. این رژیم نە تنها درون زندانها و بیرون آن برای خانوادەهای زندانی، بلکە کل حوزههای حیات جامعه را بە حوزە شکنجە جمعی مبدل کردە است. با اتخاذ و اعمال سیاستهای تمامیتخواهانە و اقتدارطلبانە در داخل و خارج از ایران کل جامعە را در یک شکنجە روانی فراگیر گرفتار نمودە است. امنیت روانی جامعه را نیز با ایجاد رعب و وحشت در داخل و ترس از وقوع جنگ و آسیبپذیری در خارج مورد تحدید قرار داده است. جنگ افروزیهای رژیم در منطقە، باعث عدم استقرار و ثبات جسمی و روانی در میان خلقهای ایران و مردم منطقه گردیده است. بیکاری، فقر، عدم وجود امنیت موجب اختلالات روانی و تحمل زجر مضاعف بر مردم گشتە است. بیمسئولیتی عمیق و هدفمند در برابر محیط زیست در چارچوب اهداف نظامی رژیم از جملە در زمینە ساخت سلاحهای موشکی و تلاش برای دست یافتن بە سلاحهای اتمی، همچنین سدسازیهای بی رویە و موارد دیگر موجب عدم استشمام هوای سالم برای فرد و جامعە گشتە است. آلودگیهای تحمیلی رژیم بر محیط زیست، در کنار آلودگیهای اجتماعی کە دولت مستبد و فاشیست ایران مسبب آن است، شکنجە را بە تمامی لحظەهای حیات اجتماعی تعمیم دادە است. از سوی دیگر با سیاستهای مردسالارانە و ملیگرایانەی خود حیات را برای زنان و ملتهای غیرفارس بە بزنگاهی دهشتناک و وخیم تبدیل کردە است، با تلفیقی از سیاستهای سرمایەدارانە کە “ابژە شدگی زن” را به عنوان کالایی جهت کسب سود و قدرت میسر گرداندە، با قوانین و مفاهیم مذهبی و مردسالارانە حجیمترین فشار و شکنجە را بر زنان وارد میسازد. همچنین با منع آموزش به زبان و فرهنگ مادری، محروم گردانیدن ملتها از حق تعیین سرنوشت خود، ایجاد حس خود کمبینی و خود بزرگبینی در چارچوب روابط کاراکتر استعمارگر و استعمار زدە، برای ملتهای مستعمرە در برابر استعمار دولت ـ ملت ایرانی موجبات عمیقتر شدن بحران شده است. تحقیر روزافزون طبقات فرودست و کارگران در برابر طبقات فوقانی و مرفە سبب ساز یک شکنجە عمومی و روانی گردید کە تنها مبارزە میتواند معنابخش رهایی از آن باشد. آن هم مبارزەای منسجم و مستمر برای فروپاشی و براندازی این سیستم شکنجەگر و استقرار سیستمی دموکراتیک که تعارضات و نابرابریهای جنسیتی، طبقاتی و ملی را از میان بردارد تنها راه برونرفت از بحران سیاسی، اجتماعی و اقتصادی موجود است.
و جان کلام اینکە باید شکنجە را با مفهوم کلی آن و نحوە اعمال آن بر فرد و جامعە مورد واکاوی قرار دهیم و صرفا درک از شکنجە را محدود بە پشت دیوارهای زندان و بازداشتگاههای مخوف کە جهت شکستن ارادە مخالفین و اعتراف گیریهای اجباری و وادار کردن فرد بە قبول اتهامات وارده جهت پروندە سازی تصور ننماییم. درواقع نیروهای استیلاگر میخواهند این تقلیلدهی در مورد مفهوم شکنجە را بر فرد و جامعە بقبولانند تا شکنجە با مفهوم کلی آن درک نگردد. دولت و حکومت استعمارگر و استیلاگر اسلامی ایران نە تنها دارای مخوفترین بازداشتگاهها و زندانها برای اعمال هولناکترین شکنجەها است؛ بلکە تمام حوزههای حیات اجتماعی خلقها و جوامع ایران را بە یک زندان و شکنجەگاە تبدیل کردە است کە در این نوشتار سعی گردید نظری بر جنبههای متعدد آن افکندە گردد.