فواد بریتان
روند تحولات سیاسی خاورمیانهی درگیر در جنگ جهانی سوم، هر روز شدت مییابد. اینک هم بحرانها و هم فرصتهاي برونرفت، بیش از هر زمانی در برابرمان خودنمایی میکنند. خاورمیانهی نوین در نتیجهی کشاکش نیروهای مختلف سیاسی – اجتماعی به سمت شاکلهیابی تازهای میرود. در این میان، هم به دلیل رویکردهای هژمونیخواهانهی حکومت اشغالگر ایران، هم برنامههای مداخلهجویانهای که نیروهای جهانی سرمایهداری در دستور کار دارند و هم تحرک طیف نیروهای دموکراتیک و هویت طلب موجود در ایران، ایران را به کانون گرم تحولات خاورمیانه سوق داده.
در چنین برههای از زمان، شکلگیری یک فضای دموکراتیک جهت بحث و تبادل نظر در مورد مسائل سیاسی – اجتماعی حاد موجود در ایران بهویژه مسائل خلقها و تنوعات هویتی ساکن در ایران، اهمیتی تاریخی دارد. چرا که در صورت وجود چنین فضایی است که میتوان با طرح نظریات و استراتژیهای مختلف، جهت برونرفت از این بحرانها و مسائل دشوار گامهایی جدی برداشت.
در نظری گذرا به وضعیت ایران مشاهده میکنیم که تمامی نیروهای تحولخواه دموکراتیک ازجمله خلقهای کورد، عرب، بلوچ، آذری و سایر خلقها، تنوعات دینی و مذهبی تحت ستم نظیر یارسان، بهایی، مسیحی و زرتشتی، همچنین نیروهای متنوع سوسیالیستی و چپ، فمینیستها، آنارشیستها و کلیهی طیفهای سیاسی ـ اجتماعیای که خواهان آزادی، برابری و دموکراسی هستند، با شدیدترین سیاستهای امنیتی از جانب حکومت اشغالگر ایران رویارو هستند. نبود همگرایی لازم و چتری که تمام این نیروها از هر ملیت، فرهنگ و عقیدهای را گرد هم آورد تنها دست حکومت اشغالگر ایران را بازگذاشته تا به شکل یکطرفه و منفعتطلبانه با مسائل حاد سیاسی -اجتماعی موجود برخورد کند. نتیجهی این امر نیز وضعیتی است که خلقهای ایران با آن دست به گریبان هستند. نسلکشی فرهنگی خلقها، فقدان آزادی بیان و سازماندهی، اعدام زندانیان سیاسی، ترور و ملیتاریسم افسارگسیختهی دولت علیه جامعه بهويژه عليه زنان و خلقهاي مقاومتگر، گوشهاي از وضعيتي است كه جامعهی ايران با آن مواجهند.
در پی ریشهیابی عمیق مسائل خلقهای ایران و پدیدههای فراوان اینچنینی، میبایست قرائت صحیحی از نظام جهانی و ماهیت آن داشته باشیم. چرا که ایران هم نهایتا یک «جزء» محسوب میشود که تنها در چارچوب «کلیت» نظام جهانی قابل درک است. پیداست که مهر سرمایهداری بر نظام جهانی عصر ما زده شده است. نظام سرمایهداری جهانی در تمام عرصههای زندگی اجتماعي خود را حاکم ساخته اما چنین وضعیتی به معنای آسیبناپذیری آن نیست.
دلایل عدم نتیجهگیری دلخواه از مبارزات ارزشمند یکصدسالهی اخیر علیه استبداد دولتی در ایران را میتوان در تأثیرات ملیگرایی تنشزا و جنگ افروز که تنها به سیاست «تفرقه بیانداز و حکومت کنِ» نیروهای امپریالیستی خدمت نموده استدید.
دیگرخصوصاینکه بدنهی اجتماعی جنبشهای سیاسی ایران همیشه نقشی اصلی را در پیشبرد مبارزات دموکراتیک و آزادیخواهانه ایفا کردهاند اما اکثر اوقات در برابر ملیتاریسم دولت مرکزی، فاقد مکانیسمهای دفاعی باقی مانده و سرکوب گشتهاند.
فقدان مدل آلترناتیوی که در آن، جامعه خودش به حالت یک کُنشگر سیاسی درآید و از حالت ضمیمهبودن به جریانات قدرتگرا و دولتی رهایی یابد بیش از هر زمان دیگری دارای اهمیت قرار گرفته. از همین رو دولت-ملت که نوعی نظام انحصارگر است، پیوسته تقدس و تعالی بخشیده شده و به همان میزان نیز جامعه از قوهی خودمدیریتی محروم گردانده شده است. خود مدیریتی در معنای واقعی کلمه پر کردن خلاهای موجود در جامعه توسط خود جامعه میباشد.
خطرناکانگاشتن هر نوع جریان دموکراسیخواه و هويتطلبِ خلقی هم از جانب دولت مرکزی و هم از جانب بسیاری از اپوزیسیونهایی که ملیگرایی ایرانی را مبنا قرار دادهاند. حال آنکه جریانهای دموکراسیخواه و هويتطلب خلقهای ایران اعم از کورد، عرب، بلوچ، آذری، ترکمن، گیلک، مازنی و… بستر دموکراسی بومی را تشكيل ميدهند و میتوانند راه سیاست دموکراتیک را در ایران بگشایند.
حملات مستقیم حکومت اشغالگر ایران برای حذف جریانهای دموکراتیک خواه از فضای سیاسی ایران و حملات لیبرالیسم به اندیشهی سوسياليستي، همراستا بودهاند. لیبرالیسم با ترویج این انگارهی غلط که گویا با حقوق فردی و دموکراسی لیبرال میتوان مسائل حاد اجتماعی را حل و فصل کرد، سعی بر تضعیف و حذف جنبشهای اجتماعی و سوسیالیستی نموده است. حال آنکه مدل دموکراسی اجتماعی، ماهیتی سوسیالیستی و جامعهگرایانه دارد. پیداست که به مدل دموکراسیای نیاز هست که توازن فرد- جامعه در آن لحاظ شده باشد زيرا فرد و جامعه مکمل یکدیگر هستند و بدون موجودیت و آزادی یکی از آنها، موجودیت و آزادی دیگری نیز ناممکن میشود.
ماهیت هر دولت -ملتی و به ویژه دولت مرکزی ایران به شدت زنستیز است. اگرچه زن در جنبشهای سیاسی – اجتماعی ایران حضور داشته اما به جایگاه فراخور خود دست نیافته است. مدل دموکراسیای که زن در آن به حالت یک فاعل اندیشنده و کُنشگر درنیاید نمیتواند یک دموکراسی کامل و چارهیاب محسوب شود. دموکراسی رادیکالی که بخواهد مسائل اجتماعی – سیاسی حاد ایران را حل کند ناگزیر است که از طبقاتیبودن و جنسیتگرایی عاری باشد. جنبش «زن زندگی آزادی» اهمیت پیشاهنگی زنان در تحولات اجتماعیرا نشان میدهد.
کودار و پژاک، درسالهای گذشتە مدل آلترناتیوی را برای چارهیابی مسائل خلقهای ایران پیشنهاد و ارائه نمودەاند. این مدل آلترناتیو از لحاظ نظری بر دیدگاه «ملت دموکراتیـک» استوار و از ساختاری کنفدرال و دموکراتیک برخوردار است. نمود عملیِ مدل مزبور، نظام جامعهی دموکراتیک و آزاد شرق کوردستان(کودار) است که پژاک پس از تجربیات بیش از نوزده سال از مبارزه، جهت تأسیس آن پیشاهنگی نمود و اینک خود پژاک نیز به عنوان یک حزب زیر چتر گستردهی کودار به فعالیتهای مبارزاتی خویش جهت پیشبرد دموکراسی و آزادی در ایران ادامه میدهد.
دولت-ملت مرکزی در ایران همواره تنوعات پرشمار ملیتی، هویتهای فرهنگیـــ دینی و طیفهای عقیدتی و سیاسی گسترده را میخواهد از راه سرکوب و فشار در چارچوب یک ساختار تکمليتی جای دهد. این ساختار تک مليتی را میتوان «ملت دولتی» نام نهاد. یعنی ملتی که در درون دولت مرکزی ذوب گشته، ارادهی سیاسیاش را از کف داده و فاقد قوهی مدیریت درونی است. ملت دموکراتیک مد نظر ما، به عنوان یک جایگزین، نوعی ملت غیردولتی است که از تنوعات اجتماعی فراواني تشکیل شده و هر تنوع و طیف اجتماعی آن از قوهی خودمدیری برخوردار است. کنفدرالیسم دموکراتیک نیز فرم مدیریت سیاسیای است که ملت دموکراتیک برای خود ایجاد میکند.
کنفدرالیسم دموکراتیک چتری فراخ است برای همگرایی تمامی جوامع مدنی، گروههای اجتماعی و افرادی که به طور داوطلبانه و بر مبنای همبستگی ذهنیتی حول ارزشهای آزادی و برابری گردهم آمدهاند. این آزادی و برابری را بر مبنای احترام به تفاوتمندیها تعریف میکنیم. هر نوع تفاوتمندی فرهنگی، دینی، زبانی و ملیتی را نوعی غنا و فاکتور ارزشمند برای ارتقای دموکراسی برمیشماریم. این همان چیزی است که خلقهای تحت ستم ایران بدان نیاز دارند. این خلقها سالیان متمادیست که زخم آسیمیلاسیون، انکار، نابودی فرهنگی و فقدان استاتوی سیاسی را بر بدن خود دارند. ما دموکراسی رادیکال خلقها را مرهم این زخمها و آلام میدانیم. در برابر مرکزیتگرایی قاطعانهی دولت که همیشه اجتماعات و شهروندان کثیرالهویه را «دیگری»هایی برای حاشیه راندن، یکدستسازی و حذفکردن قلمداد میکند، مدل کنفدرالیسم دموکراتیک به همگان امکان مشارکت آزاد، برابر و داوطلبانه میدهد. مدل مزبور برای همزیستی فرهنگها و هویتهای اجتماعی مختلفی که هزاران سال در کنار هم به سر بردهاند و از اشتراکات بسیاری نیز برخوردارند، نظامی کارآمد و مطلوب است. در برابر ملت دولتیشدهای که توسط حکومتهای مستبد ایران به حالت یک ضعیفه درآمده است، شکلگیری ملت دموکراتیک به جامعه این توان را میبخشد تا با تمام تکثرها و تنوعات درونیاش قادر به خودمدیریتی گردد. در برابر وضعیت محرومیت خلقهای ایران از حقوق شهروندی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و دفاع ذاتی، بر این باوریم که استاتوی خودمدیریتی دموکراتیک برای این خلقها میتواند موجودیت و آزادیهای آنها را تحت ضمانت درآورد.
اصرار سیستم حکومتی ایران بر تداوم مرکزیتگرایی و ساختار قاطعانهی دولت – ملت کنونی و عدم انعطاف در برخورد با مسائل خلقها، به معنای اصرار بر لاینحل گذاشتن مسائل است.
ما راهکار ملت دموکراتیک را در چارچوب کودار، در شرق کوردستان پياده میکنیم و مدلی اینچنینی را برای سایر خلقهای ایران نیز پیشنهاد مینماییم. این مدل را مدلی آلترناتیو میدانیم و بر این باوریم که اصرار بر راهکارهای سنتی و ملیگرایانه، صرفا خلقها را ضررمند خواهد کرد.
راهکار ملت دموکراتیک مد نظر ما، با دیدی باز و پذیرنده به هویتها و تفاوتمندیها مینگرد. این خصلت را میتوان در میان جنبشهای مبارزاتی خلقهای ایران نیز نهادینه کرد. به باور ما برای آنکه از حالت پراکندگی کنونی گذار شود و به همگرایی لازمه جهت مبارزات دموکراسیخواهانهی خود دست یابیم، میتوانیم بستر آن را فراهم گردانيم.
در خاورمیانهایکه صحنهی آتش و خون و درگیری است. تاکنون نه نیروهای جهاني سرمایهداری و نه دولت – ملتهای محافظهکار منطقهای و ازجمله ایران هیچ پروژه و طرحی جهت حل مسائل ارائه نکرده و عملکردهایشان تنها به حادشدن مسائل انجامیده است. بحرانها روز به روز دامنهدارتر میشوند و نیاز به استراتژی نوینی هست که بتواند به یک برونرفت ریشهای منتهی شود. ما این استراتژی سیاسی را «خط سوم» می نامیم. یعنی نه در برابر خودکامگی، هژمونیخواهی و سرکوبگری دولت – ملتهای خاورمیانهای بایستی سر فرود آورد و نه تسلیم سیاستهای درگیرکننده و جنگافروزانهی نیروهای سرمایهداری گشت. بهطور مشخص، ما بهعنوان کودار -پژاک در گسترهی شرق کوردستان و ایران این استراتژی را مبنا میگیریم.
ناگفته پیداست که حکومت اشغالگر ایران با اصرار بر سیاستهای فاشیستی و ضدخلقی که دامنهی آن را از مرزهای ایران نیز فراتر برده است، به خطری جدی برای کل خلقهای ایران و منطقه مبدل شده است. همچنانکه یگانه راه مقابله با فاشیسم حکومت اشغالگر ایران پیشبرد جبههی همبستگی دموکراتیک خلقهای ایران میباشد. پادزهر بنیادگرایی، فاشیسم و استبداد، تنها و تنها «مدل دموکراسی بومي، منطقهای و جهانی» است. بر این باوریم که هم واقعیت تاریخی و هم تجربهی عظیم مبارزات سیاسی خلقهای ایران میتواند مدل دموکراسی نمونهای را به ارمغان بیاورد. با توجه به خطر ظهور انواع تازهای از داعش، حزبالله و دیگر مهرههای جنگ نیابتی، وقوع قتلعامها و تراژدیهای محصول جنگ جهانی سوم، بایستی فرصت کنونی را مغتنم شمرد تا گامی جدي جهت همگرایی در مبارزات دموکراتیک خود برداريم.
حکومت اشغالگر ایران همواره تلاش میکند تا مسائل داخلی خود را نامرئی نماید. مسئلهی کورد، مسئلهی عرب، مسئلهی بلوچ، مسئلهی بهایی، مسئلهی زن و انواع دیگری از مسائل را میخواهد نامرئی سازد. ماهیت استعمارگرانهي خود را نامحسوس میسازد. سیمای فاشیستی و مستبد خود را زیر ماسک مشروعیتيابي در دیپلماسی امتیازدهندهی بینالمللی، نامرئی میسازد و بدین شیوه تلاش میکند تا اپوزیسیون و نیروهای تحولخواه را بیتأثیر گرداند. در برابر چنین وضعیتی تمام جریانات سیاسی و اجتماعی ایران را فرا میخوانیم تا اتحادی دموکراتیک تشکیل دهند.
ما بر این باوریم که مدل دموکراتیک مد نظر ما چتر مشترکی است برای حضور آزادانهی همهی خلقها اعم از کورد، عرب، بلوچ، آذری، ترکمن، گیلک، مازنی و فارس. مدل دموکراتیک مد نظر ما خانهی مشترک یارسانها، بهاییها، مسیحیان، کلیمیان، زرتشتیها، سنیها و شیعههاست. مدل دموکراتیک مد نظر ما خانهی امنیست برای تمامیهویتهای تاریخی ایران که امروزه زیر عنوان «اقلیت بودن» در خطر نابودی قرار دارند. مدل دموکراتیک مد نظر ما پاسخی تاریخی به آزادیخواهی زنان ایران با پرچم «ژن ژیان آزادیست». مدل دموکراتیک مد نظر ما میدان باشکوهی است برای حضور تمام سوسیالیستها، فمینیستها، اکولوژیستها، جنبشهای فرهنگی، همچنین جریانات دینی و عقیدتیای که ماهیتی ضدسلطه و سرمایهستیز داشته باشند. مدل ملت دموکراتیکی که کودار به عنوان راهحل پیشنهاد مینماید به روی تکثرگرایی باز است، چون با سیاست دموکراتیک همخوان است لذا میتوان انواع نهادها و سازمانهای سیاسی-مدنی را در آن گنجاند آنهم بدون اینکه تفاوتهای نژادی، ملیتی، مذهبی، زبانی و فرهنگی موجب اختلاف گردد؛ یعنی سیاست دموکراتیکی که بدان باور داریم به همهی ما امکان وحدت توأم با تفاوتمندی را میبخشد. بهعنوان خلقهای ایران، هم هویتهای متفاوت تکتکمان حفظ خواهد شد و هم به اتحادی دموکراتیک برای مبارزهی مشترک جهت حل مسائلمان دست خواهیم یافت.
کودار بر این باور است که برای به ثمر نشاندن مقاومتگری و مبارزات خستگیناپذیر خلقهای ایران بایستی روحیهی همگرایی دموکراتیک را ابتدا در جنبشها و سازمانهای پیشاهنگ ایجاد کرد. به باور ما، سازمانهای سیاسی-مدنیای که در پی احقاق مطالبات دموکراتیک هویتها، ملیتها و فرهنگهای کثیر موجود در ایران هستند میبایست بیش از همیشه تواناییها و فرصتهایی که در اختیار دارند را با هم یکی سازند. تنها با چنین رویکردی میتوان از دل بحرانها، آلام و تراژدیهایی که خلقهایمان با آن روبهرو شدهاند، طلیعهی دموکراسی و آزادی را نوید ببخشیم.
مسئلەی دیگر که ما امروزه شاهد موج حملات مسمومسازی دختران در سرتاسر مدارس شرقکوردستان و ایران هستیم. این مسموم سازیها نشات گرفته از ذهنیت تحکم گرا و تداوم نسل کشی بر روی زنان میباشد. در برابر همین اعمال غیر انسانی حکومت و دولت اشغالگر ایران راهی نیست جز تداوم و گسترش اعتراضات همهجانهی زنان و جوانان و پیرو نمودن راهکارهای خلاقانه از جمله راهپیماییهای اعتراضی جمعی دانشآموزان بعد از تعطیلی مدارس، حضور خانوادههای دانشآموزان جلوی مدارس به عنوان اعتراض به سیاستهای غیر انسانی رژیم و حتی پیرو نمودن امنیت دانش آموزان توسط خود دانش آموزان به عنوان نگهبان دانشآموزان با شعار نگهبانان آزادی میتواند نمونههایی باشد از بیشمار موارد اعتراض بر ضد این عمل غیر انسانی رژیم.
نباید از یاد برد که تداوم اعتراضات و حضور در خیابان، ضامن پیروزی مبارزه و درهم شکستن سیستم دیکتاتوری ولایت فقیە است. همه باید به این موج اعتراضات ملحق شویم. چشم انتظاری و تردید و دودلی را کنار بگذاریم و پیرامون ارزشهای مردمی خیزش «ژن ژیان آزادی» متحد شویم.
گام های محکمی برداشته شده و نباید به هیچ وجه این گامها را کوچک شمرد. راه های طولانی با یک گام میآغازند. آنچه که در خیابان مشاهده مینماییم خلاقیت و آفرینش انقلابی اجتماعیست. نوآوریها و طراوت موجود بیش از همه چیز پایههای ارتجاع را میلرزانند. امروزه خیزش زنان، جهانی را به وجد آورده، در این لحظات باید به پیروزی اندیشید.
نباید فراموش کرد که جنایت، جنایت است. جنایت علیه هر قشر و هر خلق و ملتی منفور و محکوم است. جنایتی که امروزه همچو مسموم سازی دختران آزادیخواه در مدارس پیرو میگردد؛ روی کریه هیولایی است که در مقابلش «انسان» نمیبیند، «هدف» میبیند! این دلیل و توجیه محکمی است جهت همبستگی و اتحاد و همدلی میان خلقها در سرزمینی که محروم از دموکراسی است و محکوم به آزادی. پیام زنان و مردان کرد، بلوچ، آذری، عرب و فارس گرمابخش مبارزات آزادیخواهانه است. هرچه بیشتر متحد شویم، تا هرچه زودتر به آزادی دست یابیم.