ماریا حسین پناهی

اهمیت فوق‌العاده‌ی تنظیم نظام اجتماعی در جامعه‌ انسانی و جایگاه آن در تداوم زندگی، زنان را به مؤلفان تاریخ و فرهنگ اجتماعی مبدل نمود. جایگاهی که اصالت وجود را نشان می‌دهد و درهم می‌افکند آنچه نهان است. به هنگام سخن گفتن از نظام اجتماعی بی‌درنگ نظمی تداعی ذهن می‌شود که بر اساس زمان و مکان هرچیز دارای ثبات و هارمونی ویژه‌ای ا‌ست. ملت زنان در طول تاریخ اجتماعی_سیاسی با تجربه‌هایی که در بطن زندگی و جامعه کسب نموده‌اند، جامعه را به‌سوی پیشرفت سوق داده‌اند. با ارائه‌ی علم زیبایی (زیبایی‌شناسی) و علم اخلاق در جامعه، فرهنگی را ایجاد کردند که تاکنون نیز تداوم یافته و هیچ نیروی مرکزیت‌گرا و تمامیت‌خواهی نتوانسته بنیانش را از بین ببرد؛ زیرا با رویکردی معناشناسانه به جهان می‌نگرند و عمل می‌کنند. آنچه در درون‌مایه‌ی ملت زنان وجود دارد، قائل شدن ارزش فوق‌العاده برای حقیقت‌هایی است که در خدمت جهان به‌کار می‌رود. نقش فعالیت‌های نهادینه‌ای همانند هنر، اخلاق، اندیشه، خرد و… در جوامع دارای اهمیت است، زیرا جامعه بر این مبنا شکل می‌گیرد و درعین‌حال فرهنگ همزیستی آزاد ایجاد می‌شود.

ملت زنان مؤلفان فرهنگ اجتماعی

در یک تعریف کوتاه می‌توان فرهنگ را به مجموعه پیچیده‌ای از دانش‌، خرد، باوری و اخلاقیات تفسیر نمود، که فرد در جامعه‌ی خویش طی روند تکامل، ماهیت وجود را فرامی‌گیرد. اینکه چگونه باید زیست؟ چگونه باید هدفمند بود؟ همزیستی آزاد چگونه باید باشد؟ معیار زن بودن و مرد بودن در چیست؟ ارتباط میان جهان طبیعت و انسان در چیست؟

جامعه‌ی زنان با ارائه‌ی تفاسیر در این زمینه‌، ضمیر خود‌آگاه و ناخودآگاه فرد و جامعه را هوشیار و پویا می‌سازند. به‌گونه‌ای که شاکله‌بندی موجود هم از لحاظ ساختاری و هم از لحاظ معنایی نظام‌مند بوده و در جستجوی حقیقت به نظام حقیقت دست می‌یابد که نزدیک‌تر به گزینه‌ی حیات آزاد باشد.

بنابراین با تکیه‌بر ارزیابی مذکور، می‌توانیم بگوییم کاوش راه برون‌رفت از آن دسته از مسائلی است که حیات را به تحریف کشانده و از ارزش‌های آزادی‌خواهانه دور گردانیده است.

برای درک راستین ارزش، اولین مسئله‌ای که بایستی دانسته شود این است که ارزش‌ها، می‌گویند که چه چیز مطلوب است و کدام روش، از نظر اجتماعی، نامطلوب و نکوهیده است. ساختار اجتماعی نیز، نمایشگر فعالیت و ارتباط متقابل نقش‌هاست و حقوق و تکلیف سازمان‌یافته میان افراد و گروه‌ها را مشخص می‌کند، ازجمله؛ مسیر نقش‌ها که چگونگی ارتباطات فردی و اجتماعی را شکل و سامان می‌یابد.

آزادی نه شرقی است نه غربی، جهانیست

فریادی که زنان در اوایل انقلاب ۵۷ در میدان مبارزه سردادند، سرآغازی بود جهت تغییرات بنیادین تهاجمات و حملات حاکمیت. حرف از آزادی بود که نه مالک داشت و نه رعیت. یکی از بنیان‌های اساسی این شعار این بود که به دنبال آزادی رها بودند. رهایی از هرگونه قیدوبندی که گاه جامه‌ی قانون به تن دارد و گاه نیز پیراهن سنت. در طول تاریخ حاکمیت در ایران، زنان مرکز ستم‌های نظام مردسالار و پیرسالار بوده‌اند. افزایش آمار کودک‌همسری، قتل‌ ناموسی، خودکشی و خودسوزی زنان، گرفتار شدن به دام اعتیاد، محروم بودن از حقوق ابتدایی و تن‌فروشی و … از دیگر ستم‌های نظام علیه زنان است. از سوی دیگر مقاومت‌هایی جسورانه که به بهای رنج‌ها و تلاش‌های بی‌پایان از سوی مؤلفان تاریخ و فرهنگ اجتماعی خداوند اینانا، رزا لوکزامبورگ، لیلا خالد، مینا قاضی، بانو قدم خیر، لیلا قاسم، نسرین و شهلا کعبی، سکینه جانسز، شیرین علم هولی، زینب جلالیان، نرگس محمدی، آتنا دائمی و امروز نیز ژینا امینی برای دفاع از حقوق خویش و جامعه به بدترین شیوه مورد شکنجه قرار گرفت و با فدا کردن جان خویش فصل نوینی از بودن برای همزیستی آزاد را آغاز کرد.

ژن، ژیان، ئازادی

بازتفسیر پیشرفت و تحول فرهنگ انقلاب اجتماعی که ماحصل دهه‌ها مبارزه‌ی بی‌وقفه زنان است و آن را سینه‌به‌سینه تا به امروز رسانده‌اند، مفید خواهد بود؛ زیرا تعریف و تفسیر آن‌ها برای زندگی معنایی تازه دارد، بدون تکرار و از بر کردن‌های تهی از عقاید است. شعار ژن، ژیان، ئازادی فلسفه‌ای است برای رهایی از هرگونه فرهنگ استبدادگری ذهنیتی و ستم از سوی نظام اقتدارگر، فلسفه‌ای است برای زندگی کردن. اینکه شیوه‌ی صحیح زندگی کردن و در همین راستا پرسش و پاسخ‌هایی را ایجاد می‌کند که باید برای آن اهمیت قائل شویم. من کیستم؟ ماهیتم چیست؟ چه مسئولیتی در قبال جامعه باید داشته باشم؟ هدف چیست؟ هدفمند کیست؟ انقلاب چیست؟ انقلابی کیست؟ تمامی این‌ها ماحصل فرهنگی هزاران ساله است که معنا را به زندگی و زندگی را به آزادی تبدیل نمود. در راستای تداوم انقلاب زنان در شرق کوردستان و ایران شعار «چه باحجاب چه بی‌حجاب پیش به‌سوی انقلاب» که زنان در بلوچستان سر دادند، تداوم همان فلسفه‌ی انقلابی گری‌ست که مرزبندی‌ها و محدودیت‌های زمانی و مکانی نمی‌تواند از دانش و خرد جمعی آن‌ها بکاهد یا اینکه از بین ببرد. همان‌طور که در بالا بدان اشاره کردم به‌دنبال آزادی رها هستند که عاری از هرگونه غل و زنجیر نظام مردمحور باشد. این شعار و عمل زنان در بلوچستان و زاهدان در میدان انقلاب، انقلابی بود در بطن انقلاب. در یک‌کلام مختصر به‌راحتی می‌توان گفت که زنان به شیوه‌ای خردمندانه و آگاهانه نه طرفدار یک فرهنگ بی‌توازن هستند و نه می‌خواهند با فرهنگ موجود کنار بیایند. این جنبه‌اش به‌خوبی روشن می‌نماید که چرا هم در مقابل نیروهای هژمونیک جهانی و هم سایر نهاد و دستگاه‌های حکومتی و دولتی مردمحور نیرومند شده‌اند. می‌توان گفت که در این دوران، نیروی زنان با ارائه‌ی اتحاد، فرهنگ ساختارین و بنیادین اجتماعی-سیاسی را به‌گونه‌ای زیرکانه باهم پیشبرد می‌دهند. اگر امروزه هنوز هم از نیرومندشدن جامعه‌ی‌ زنان بحث می‌نماییم، به دلیل این خصوصیت ساختاری و بنیادی‌‌اش است که راه بر رویکردهای انقلاب فرهنگی را گشوده که به‌خوبی آن را درک کنیم و انقلاب را به پیروزی برسانیم.

شەهید نامرێ (شهید نمی‌میرد)

فلسفه‌ی «زندگی یا تو را نخواهم زیست یا با زیبایی خواهمت آراست» که رهبرآپو جهت برساخت جامعه‌ای‌ آزاد آن را ارائه داد و ضمیمه‌ی انقلاب آزادی کرد. رهبرآپو با شهادت رفیق حقی قرار که در ابتدای انقلاب آزادی عهد کرده بودند، سوگند تداوم راهش را یاد کرد و جنبش را به فلسفه‌ای برای تمامی جهانیان تبدیل نمود.

در واقع شهید فصل تازه‌ای از زندگی را برای جامعه بجا می‌گذارد. اینکه معیار اساسی برای زندگی چیست؟ نامیرایان کیستند؟ چرا باید نامیرا بود؟ فلسفه‌ای است که پایان ندارد، مرز نمی‌شناسد و زنده است. با این فاکتورها یادآور سخن بزرگان شدم که به هنگام خاکسپاری عزیزان این جمله را متذکر می‌شوند «بە خاکی ئەسپێرم » که صحت فلسفه‌ی نامیرایی (جاودانگی) را اثبات می‌کند. با ارائه‌ی این رویکرد به این نتیجه می‌رسیم که شکوفایی خرد اجتماعی، عملی جمعی است. گرامیداشت یاد شهدا فرهنگی است که تاکنون از جامعه صیانت نموده‌ است. صحت این فرهنگ را می‌توان از مادران و پدرانی که فرزندشان را در راه آزادی و برابری پیشکش کردند، دید. مادر میلاد معروفی با پیشکش کردن فرزندش به خاک کوردستان و درخواست برای گرفتن انتقام خون ریخته شده‌اش، جامعه و خود را به تداوم انقلاب آزادی سوق داد، «مادرم گریه نکن قول می‌دهیم انتقام بگیریم»، «خوشحالم که کومار در راه آزادی و میهن جان خویش را فدا کرد»، «اشک نمی‌ریزم زیرا پسرم در راه آزادی میهنش جان سپرد»، «پسرم تنها پسر من نیست، پسر خلق است»، «زنان سمبل اراده و نیروبخشی هستند»، «فرزندم در راه ژن، ژیان، ئازادی شهید شد». تمامی این ادعاها و موضع‌های جامعه اثباتی است بر حقانیت امر واقع. حقیقتی که بر هیچ‌کس پوشیده نیست، مقاومتی را می‌طلبند که زندگی را به همراه دارد. فلسفه‌ای که خواهان عدالت و برابری است، خواهان زیبایی است که جامعه را به کمال برساند. بر نیروی ذاتی زنان تأکید دارد که با تکیه‌بر اراده و نیروی خویش، تغییری بنیادین در دیدگاه و نگرش جامعه داشته باشند.

اتحاد زنان، وحدت وجود انقلاب

در زمان حکومت استبدادی سارگون، دستور داده شد تمامی اسیرها (مردم آزادیخواه) لباس یک رنگ بپوشند که به آن‌ها القاء کنند، برده و زیردستی بیش نیستند؛ پس از اجرای دستور متوجه شدند، جمعیت آزادیخواهان از آن‌ها بیشتر است و سقوط حکومتش نزدیک است. به همین دلیل فوراً دستور لغو را صادر نمود. سیاست «تفرقه بینداز و حکومت کن» ماحصل چنین ذهنیتی است. زیرا از اتحاد خلق‌ها می‌ترسند. ملت ایران به دلیل تفاوتمندی‌هایش همواره بزرگ‌ترین مانع و تهدید بوده برای نظام، زیرا نظام استبدادگر ایران هژمونیک است و تفاوتمندی‌ها را قبول نمی‌کند. همزیستی میان خلق‌ کورد، آذری، عرب، بلوچ، گیلک و فارس و …با اعتقادات و باورداشت‌های گوناگون می‌تواند سرمشق قرار گیرد و نباید اجازه داد که با برچسب جدایی‌طلبی خلق‌ها در مقابل هم قرار گیرند.

باید باور داشته باشیم که این همان ندای ملت‌ دموکراتیک است که تمامی مرزبندی‌ها را درهم نوردیده و پاسخ به سؤال اساسی چگونه باید زیست؟ که آفرینش زیبایی‌ها را به همراه دارد و در بطن خود پرورانده. هدف ما باید برساخت نظامی باشد که در آن‌هم من باشم و هم تو که به ما تبدیل شود. ژینا امینی به رمز انقلاب زن تبدیل شد و من و تو را به ما تبدیل کرد، باید رقصید همانند زنانی که در میدان انقلاب همدیگر را در آغوش گرفتند و خواندند سرود انقلاب آزادی را…

بخوان بنام حدیث که گیسوانش به رمز انقلاب تبدیل شد.

بخوان بنام محمدحسن زاده که گفته بود شاید امشب آخرین شب زندگی‌ام باشد.

بخوان بنام میلاد معروفی که شهید کوردستان شد.

بخوان بنام مادر سمکو مولودی که با رقص به استقبال فرزندش رفت.

بخوان بنام عیسی بیگلری که با شعار مرگ بر خامنه‌ای انقلاب زنان را همراهی کرد.

بخوان بنام کومار که در راه آزادی خاک شهید شد و بنام فرزند خلق تحت ستمدیده خواندنش.

بخوان بنام امجد عنایتی که فرزند خلق خوانده شد.

بخوان بنام دختر بهروز ملکی که در دشت گلزار به دنبال پدرش می‌گشت.

بخوان بنام مهران که در راه زن، زندگی، آزادی به جمع آزادگان پیوست.