پیمان فیان
وجود نارضایتی و خیزش در یک نظام نشان دهندهی اقتدارطلبی، ستم و نابرابری در آن است. حکومت ایران بر اساس حذف مخالفان و تبعیض پایهریزی شده است. هر زمان که فشارهای اقتصادی و نظامی خارجی بر آن این تشدید گشته متعاقب آن دستگیری و خشونت نیز روند صعودی یافته است. زیرا حاکمیت ایران از موج خشم مردم و نارضایتی آنان هراس دارد و باید بهگونه ای اعتراضات آنان را به انفعال و خاموشی وادارد. شرایط کنونی ایران همانند بیمار در حال احتضاری است که در تقلا برای زنده ماندن است و بدین منظور چارهای جز اعمال خشونت و سرکوب جامعه ندارد. زیرا علاوه بر فشارهای خارجی با بحران های عمیق اقتصادی، سیاسی و اجتماعی داخلی نیز دست به گریبان است. ایران بخش مهمی از معادلات جنگ جهانی سوم است که هر روز بر ابعاد آن افزوده می شود. در چند سال اخیر چالش و تنش میان ایران، آمریکا و اسرائیل افزایش یافته و همهی تلاشها برای به انزوا کشیدن ایران در منطقه است و دولت ایران برای مقابله با این سیاست به هر حربهای ولو نظامی، دیپلماتیک و سیاسی روی میآورد تا بتواند از میان انبوه مسائل و مشکلات روزنهی تنفسی بگشاید. در نهایت میتوان گفت مردمان از قربانیان اصلی قدرتطلبی نیروها و جنگهای قدرت و ثروت در منطقه هستند.
دولت های توتالیتر جهت افزودن چند صباحی بر عمر خود در شرایط بحران و بنبستهای اقتصادی و سیاسی به خشونت و تشدید فشار بر جامعه روی می آورند. میلیتاریزه نمودن و نسلکشی فرهنگی و فیزیکی خلقها در صدر این سیاستها قرار دارد. دولت ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست و ایدئولوژی نظام را از طریق ملیگرایی، دینگرایی و مذهبگرایی حفظ میکند. حاکمیت ایران که در زمینه دولتمداری پیشینهی کهنی دارد در حذف و کشتار مخالفان و معترضان مهارت کسب نموده و پاسخ کوچکترین اعتراض و نارضایتی مرگ و حبس است. در سالهای اخیر اعتراضات مردمی وارد فاز جدیدی گشته و در شعارهای مردم می توان اوج انزجار و بیاعتمادی مردم نسبت به نظام و سران آن را مشاهده نمود. کسانی در راس قدرت جلوس نمودهاند که هیچگاه با مردمان خود صادق نبوده و همواره با ریا و تظاهر با مردم برخورد نموده و وعدههای خود را هیچگاه به جای نیاوردهاند و جز منفعتاندیشی و کسب ثروت از اموال عمومی دغدغهی دیگری نداشتهاند. با گذشت سالها و اثبات بیکفایتی این نظام و برافتادن نقابها مردم به چهرهی واقعی آنان پی برده و هم اکنون خواستار برچیده شده نظام فساد و رانت هستند.
با نگاهی به شرایط کنونی ایران میتوان آشفتگی و استیصال را در میان سران نظام مشاهده نمود. از یک سو فقر و بیکاری دامن مردم را گرفته و موجب فزونی خشم و اعتراض آنان گشته و از سوی دیگر روزانه مرگ دهها انسان بر اثر بیماری کرونا ناکارآمدی دولت را در کنترل این بیماری آشکار نمود. هر چند دولت از این فرصت سود جسته و به ابزاری برای رسیدن به مقاصد و برنامههای سیاسی خود بهره برده است. در چنین وضعیت قرمزی که بیماری تمام شهرها را فراگرفته برگزاری مراسم محرم همگان را دچار بهت نموده است. حتی یکی از شخصیتهای دینی نظام به نام مهدی فقیهامامی اذعان دارد که مرگ بر اثر ابتلا به کرونا در این مراسم همتراز شهادت و شهدای! آن مدافعان حرم امام حسین قلمداد شده است. چنین سخنانی در حقیقت فریب مردم و سوءاستفاده از احساسات مذهبی مردم است.
بیگمان مشکلات اقتصادی همچون فقر و بیکاری بر دامن زدن بحران و آسیبهای اجتماعی تاثیرگذار است؛ آمار خودکشی و قتل افزایش مییابد و بزهکاری روندی صعودی مییابد. جامعهای که درگیر مشکلات اقتصادی و خانوادگی باشد توانایی اعتراض در برابر ستم رژیم در آن ضعیف میگردد و یکی از اهداف دولت ایران دقیقا همین مسئله است. از سوی دیگر با کشاندن جوانان به سوی اعتیاد و بیکاری قوهی هشیاری و کنشمندی آنان را تضیعف میکند. تمامی نهادهای حاکمیت ایران یکدست است و کسانی در راس قدرت قرار دارند که تنها به کسب جایگاه و اعمال خشونت و خوشخدمتی به “آقا” میاندیشند. از رئیس مجلس تا قوه قضائیه همگی از مهرهها و خوشخدمتان ولایت فقیه هستند و اعمال و کارنامهی سیاه آنان بر کسی پوشیده نیست.
اقدامات سیاه ایران در رابطه با زندانیان سیاسی بر همگان آشکار است. با روی کار آمدن ابراهیم رئیسی به عنوان رئیس قوه قضائیه که در قتلعامهای گستردهی دههی شصت نقش داشته خود موید این واقعیت است. هر اعتراض و کنشی در ایران مساوی است با اعدام، شکنجه و حبسهای طولانی بدون دادگاهی عادلانه. سیستم قضایی برخوردی کاملا سیاسی با زندانیان داشته و بسیاری از افراد پس از دستگیری سربه نیست میشوند و سران قوه قضائیه هیچ پاسخ روشنی به افکار عمومی و خانوادههای آنان نمیدهد. سیستمی که نماد بیدادگری و ظلم است و در ساختار آن به اندازه سر سوزن عدالت و داد وجود ندارد.
در حال حاضر موجی از نسلکشی و ترور سیاسی در ایران آغاز شده که ابعاد آن هر روز گستردهتر میشود. بعد از خیزشهای آبان ماه در ایران و شرق کردستان یک فضای امنیتی شدیدی برقرار گشته و هر اقدام کوچکی با خشونت روبهرو میشود. در سه سال اخیر و کم شدن فاصله نارضایتیهای مردمی دولت به این واقعیت پی برده که اعتماد مردمی نسبت به راس نظام کاسته شده و رژیم با بحران مشروعیت روبهرو است. بنابراین رژیم این خطر را در بیخ گوش خود حس نموده و جهت استمرار حاکمیت خود از هیچ اقدام خشونتآمیزی فروگذار نمیکند. قیامهای سراسری آبان ماه، حضور بسیار کمرنگ مردم در انتخابات، اعتصابات کارگری و صنفی، اعتراضات زنان و سایر اقشار جامعه همگی از علایم افول نظام استبدادی ایران است. با شیوع ویروس کرونا دولت با عدم اخذ تدابیر لازم آن را به عنوان ابزاری سیاسی مورد استفاده قرار داد و بیش از همه این سیاست را در مورد زندانیان سیاسی به کار برد. زیرا هزینه کرونا نسبت به اعدام برای دولت ایران کمتر است.
رژیم ایران برای هراسافکنی در جامعه در سالهای اخیر بر میزان دستگیری و اعدام کودکان افزوده است. بر اساس کنوانسیون حقوق کودکان و زندانیان سیاسی که دولت ایران خود آن را امضا نموده افراد زیر 18 سال کودک محسوب شده و نمی توان آنان را اعدام کرد. در زندان های مخوف ایران تمامی مفاد و مواد کنوانسیون های حقوق بشری زیر پا گذارده می شود و کرامت و شخصیت انسان ها لگدمال می گردد. با نگاهی بر آمار زندانیان سیاسی و اعدام در ایران خواهیم دید ساکنان شرق کردستان، بلوچستان و اهواز در صدر این آمار قرار دارند. بر اساس سازمان حقوق بشر کردستان از ابتدای اردیبهشتماه تاکنون 70 نفر از شهرهای مختلف شرق کردستان دستگیر شدهاند که 15 نفر از آنان در حال حاضر تحت فشار قرار دارند و در زندانهای سنه نگهداری میشوند. علاوه براین بیش از نیمی از زندانیان اعدام شده کُرد هستند.
اعدامهای فلهای در ایران نشان از درماندگی حاکمیت ایران از برخاستن فریاد آزادی و برابری است. در شرق کردستان آمار دستگیریها بیش از هر شهر دیگری است و روزانه فعالین مدنی، زیستمحیطی و سیاسی تحت عناوین مختلف زندانی شده و در پایان با دادن اتهامات واهی و بیاساس به دار اعدام سپرده میشوند.
در رژیم زنستیز ایران زنان بیش از همه در معرض فشارهای نظام ایران قرار دارند و هدف این هجمهها تضعیف اراده سیاسی آنها است. این زنان آزاده که سالها با وجود شرایط طاقتفرسا و هولناک زندانهای ایران مقاومت نموده و تسلیم سیاستهای به تسلیم کشاندن رژیم ایران نگشتهاند و با اعتصابات غذایی و شیوههای دیگر سعی در به رسمیت شناختن حقوق خود از سوی رژیم استبداد هستند. افزایش آمار زندانیان سیاسی زن اثبات آگاهی و ارتقای سطح مبارزات آنان در برابر بیدادگری های رژیم و تبعیض در قبال زنان است. خشونت و جنگ روانی علیه زندانیان سیاسی زن موید این واقعیت است که رژیم از بیداری و کنشمندی زنان هراس دارد زیرا قیام زنان و آزادی خواهی آنان سایر اقشار را به میدان مبارزه و قیام میطلبد. در روزهای اخیر دستگاه صداوسیما که ماشین پروپاگاندای نظام است با یک اقدام نمایشی و به دور از اخلاق وارد زندانها شده گویی وضعیت زندانیان خوب بوده در حالی که نقاب رژیم ایران برافتاده و همه میدانند چه جنایاتی در زندانهای ایران علیه انسانیت روی میدهد. در واقع این اقدامات برای کسب وجهه و مشروعیت از دست رفته است اما دیگر مردم فریب نمیخورند و این شگردها هم خودفریبی بیش نیست. تلاشها برای سیاهنمایی زندانیان سیاسی از سوی رژیم همواره وجود داشته و از طریق اعمال فشار و جنگ روانی بر خانوادههای زندانیان و اخذ اعترافات اجباری از زندانیان این سیاست اجرایی میشود. زندانیان سیاسی زن در زندانهای قرچک، قزل حصار، رجاییشهر و کرمان که دارای کمترین امکانات بهداشتی هستند، محبوساند تا اینگونه قوه اراده و مقاومت در آنان شکسته شود. زینب جلالیان یکی از زندانیانی است که به نماد مقاومت و اراده مبدل گشته و گلرخ ایرایی آموزگار الفبای آزادی است. زینب جلالیان سیزده سال است با وجود تلاش ای رژیم برای تسلیم نمودن و شکستن مقاومت او، همچنان قاطعانه بر آرمانهای آزادی خود ابرام میورزد و به صیانت از مبارزات خود درآمده و حتی ابتلا به ویروس کرونا خللی در مقاومت او ایجاد ننموده است. با پیشاهنگی زینب جلالیان مبارزات زندانیان سیاسی زن جهانی گشته و صدای آنان به گوش میرسد و افراد و نهادهای بسیاری در سطح ملی و جهانی حمایت خود را از کمپین آزادی برای زینب جلالیان نشان دادند. در تاریخ ایران زنان برای تغییر نظام استبدادی همواره نقش تعیین کنندهای داشتند و هم اکنون نیز زنان این مبارزات را استمرار بخشیدهاند و با آغاز موج مبارزه در زندان به امیدی برای آغازی دیگر تبدیل شدهاند. فاطمه داوند زن کرد ساکن بوکان که از معترضین آبان ماه است و به 5 سال حبس محکوم شده نیز از جنس همین زنان است.
در ایران پروندههای زندانیان سیاسی همچون اقدام علیه امنیت ملی، مفسد و محارب تعیین میگردد تا توجیهی برای صدور احکام سنگین قوه قضائیه باشد. در این میان صدور قطعنامه و هشدارهای سازمانهای حقوق بشری دنیا در رویکرد رژیم ایران تاثیری ایجاد ننموده و ایران همواره بر رویهی خشونت و نادادپروری خود اصرار میورزد. نسرین ستوده زندانی سیاسی و فعال حقوق بشر برای به رسمیت حقوق زندانیان سیاسی وارد اعتصاب غذا گشته و این موج تا زندانهای ارومیه هم ادامه دارد. در ماههای اخیر یکی از کمپینهایی که تاثیر فراوانی بر جامعه داشته و موجب عقبنشینی رژیم گشت کمپین «اعدام نکنید» بود. هر چند این کمپین در سطح جهان نیز تاثیرگذار بود اما همه نیک میدانیم در تاریخ ایران بیشترین خلقی که از سوی رژیم اعدام و تیرباران گشته، کردها بودهاند. صدور فتوای جهاد از سوی خمینی خود بخشی از تاریخ سیاه رژیم در قبال کردها است و هنوز هم روزانه جوانان کرد، عرب و بلوچ بدون هیچ سند و مدرکی و به بهانههای واهی اعدام میشود و اگر موضعی در برابر اعدام وجود داشته باشد باید برای تمامی خلقها باشد در غیر این صورت خدمتی به سیاستهای رژیم است.
مبارزات خلقهای ایران در صورتی به آزادی ختم خواهد شد که اتحاد و همگرایی میان آنان همواره وجود داشته باشد. رویکردهای نژادپرستانه و مغرضانه موجب پراکندگی مبارزات خواهد شد. چنین ذهنیتی تفاوتی با ذهنیت فاشیستی رژیم ندارد. زیرا همهی خلقهای ایران سالیان سال در میان همزیستی مسالمتآمیز زیسته و دارای تجارب برقراری یک سیستم دموکراتیک هستند. رژیم ایران با نسلکشی فرهنگی در تلاش برای نابودی حافظهی تاریخی خلقها است و در مقابل، مردم نیز با مقاومت، مبارزه و همبستگی میتوانند پیروزیهای مادی و معنوی بسیاری کسب نمایند. روحیه انقلابیگری در ایران هنوز هم زنده و هر روز قویتر میگردد. دیگر زمان آن فرا رسیده که با یک روح و یکصدا انقلاب آزادی را در شرق کردستان و ایران به قله پیروزی برسانیم و بیگمان تغییر در ایران تنها توسط مردم صورت خواهد گرفت.