دیانا اورین
اعمال خشونت و ستم علیه زنان قدمتی به درازای تاریخ دارد و یکی از کهنترین مسئله جوامع بشری را به خود اختصاص داده است. چنین پدیدهی ظالمانه و ناانسانی دارای حدود و مرز جغرافیایی و فرهنگی نیست و در همه جوامع بسته به فرهنگ و سیاست حاکم متفاوت است. خشونت علیه زنان در طول تاریخ هر بار به شیوهای توسط طبقه حاکم بازتولید شده و سنت، مذهب، قوانین ارتجاعی و در راس آن ذهنیت مردسالاری در تشدید خشونت دارای نقش مهمی بوده است. به طور کلی با نظری به تمامی جوامع میتوان به وضوح خشونت علیه زنان را در تمامی مناسبات خانواده و جامعه، روابط و عملکرد دولتها مشاهده نمود.
خشونت علیه زنان اشکال بسیاری دارد و صرفا نمیتوان به خشونت فیزیکی، روحی-روانی و جنسی تقلیل داد. این پدیده هولناک دارای ابعاد گسترده و لایههای پنهانی است. خشونتهای دولتی، اقتصادی، اجتماعی بخشی از خشونت علیه زنان محسوب میشود. با تعمیق و تحکیم سیستم دولتی و ذهنیت مردسالاری، براشکال خشونت نیز افزوده میشود. قاچاق دختران و زنان برای بردگی جنسی، اعمال فقر و بیکاری، تهدید و محدودیت، اعدام، شکنجه، شلاق، سنگسار، ختنه، وادار نمودن به ازدواج اجباری، کودکهمسری، تنفروشی اجباری، تجاوز و خشونتهای ناشی از جنگ و بحرانهای سیاسی، قتلهای ناموسی، توهین و هتک حرمت و دهها نوع خشونت که همه زنان در طول زندگی خود حداقل با یکی از انواع این خشونتها مواجه شده است. علاوه براین زنان بهدلیل عدم حمایت قانونی و حقوقی، تهدید و تحقیر و هراس از مجازاتهای سنگین در بسیاری از موارد از ابراز خشونت خودداری و سکوت میکنند.
در جوامع شرقی و به ویژه جوامع اسلامی به دلیل پررنگ بودن سایه دین، مذهب و سنت بر روابط، مناسبات و فرهنگ جامعه، زنان بیش از هر قشر دیگری در معرض خشونت و تبعیض قرار دارند. حکومت استبدادی ایران یکی از کشورهایی است که در زنستیزی و نقض حقوق زنان در دنیا شناخته شده است. خمینی پس از برمصدر قدرت نشستن اولین اقدامی که نمود تلاش برای اسلامی نمودن ظاهر زنان و روابط آنان بود. لغو قانون حمایت ازخانواده و پس از آن قانونی نمودن حجاب و تحمیل اجباری آن، موجی از اعتراضات زنان را برانگیخت با این وجود پس از هفتهها تظاهرات زنان، نیروهای دولتی با روشی سختافزاری و خشن زنان را مجبور به عقبنشینی نمودند. شیوه برخورد نظام استبدادی ایران با زنان در طول چهار دهه آمیزهای از فشار، تحقیر، توهین، شکنجه و سرکوب بوده است. برخورد خشونتآمیز گشتهای ارشاد، توهین و ضربوشتم دختران و زنان به بهانه مبارزه به کمحجابی فقط مشتی از خروار اقدامات غیرانسانی دستگاه دولتی در قبال زنان بوده است. در کنار تمامی رویکردهای دولت نسبت به زنان، سیستم قضا که گویا دستگاه برقراری عدل و داد است زنان و جوانان بسیاری را به بهانهها و پس از شکنجههای دردناک و دشوار در زندان و تحت عناوین واهی به دار اعدام آویخته و بسیاری از آنان در زندان مورد تجاوز بازجویان و مامورین دولت قرار گرفتهاند. بنابراین با توجه به ماهیت دینی و ایدئولوژیکی حکومت ایران همه مشکلات و مسائل زنان متاثر از قوانین و قواعد دولتی است.
قوانین در رژیم ایران کاملا به سود مردان است و مرد در خانواده رئیس مطلق است و به دلیل حمایت کامل دولت، با بیپروایی اعمال هرگونه خشونت و آزار و اذیت نسبت به همسر، خواهر، حتی مادر و فرزندان خود را از حقوق مشروع خود میداند و یکی از دلایل افزایش آمار قتلهای ناموسی در ایران نیز به خاطر حاکمیت چنین دیدگاهی است زیرا مردان، زنان را ملک خود دیده و هرگونه رفتاری را از حقوق خود قلمداد میکنند. در سالهای اخیر بر میزان قتلهای خانوادگی افزوده شده که خود موید تشدید خشونت در جامعه ایران است. سیاستهای دولت و ناکارایی آن نیز موجب افزایش فقر، بیکاری شده که به تبع آن بر میزان خشونت، فحشا، اعتیاد و کارتنخوابی زنان نیز افزوده میشود.
یکی از اشکال خشونت که در میان جامعه ایران بسیار رواج دارد، خشونت خانگی است. به دلیل وجود باورهای مذهبی و دینی، خشونت در قبال زنان امری عادی محسوب میگردد و چنین دیدگاهی به زنان تحمیل میگردد که زن با “لباس سفید به خانه بخت رفته و با کفن سفید بیرون” میآید. چنین تفکر تبعیضآمیزی حق هرگونه اعتراضی را از زنان سلب نموده و مجبورند در برابر تمامی ناملایمات و خشونتها سکوت اختیار کنند و در مناطق با فقر فرهنگی حتی سکوت زنان و سازگاری آنان مورد ستایش قرار میگیرد. بخش بزرگی از آمار خودسوزی و خودکشی زنان نیز نشات گرفته از چنین افکاری است. شیوههای اعمال خشونت علیه زنان تنها مختص به موارد گفته شده نیست. در رژیم ولایت فقیه زنان اجازه ورود به حوزه سیاست را ندارند و اگر داشته باشند نیز بسیار محدود و در چارچوب قوانین از پیش تعیین شده نظام است. زنان حق حضور در دستگاه قضا و نهادهای تصمیمگیرنده ندارند. در زمینه اقتصاد نیز همانند سایر حوزهها، حضور زنان محدود به کارگر ساده با دستمزد بسیار اندک بودن است. چنین رویکردی مصداق بارز خشونت علیه زنان است.
یکی از دلایل تشدید خشونت علیه زنان در ایران نبود نهادهای قضائی و حقوقی حامی زنان است و هیچ قانون و مادهای وجود ندارد تا زنان را از خشونت مصون بدارد. به عنوان نمونه مطابق قانون 1105 حکومت اسلامی، در روابط زن و شوهر، فقط مردان در خانواده دارای حق سخن هستند و زنان بدون اجازه مردان حق انجام هیچکاری نداشته و در صورت سرپیچی از قوانین، مجازات خواهند شد. در کنار تمامی قوانین تبعیضآمیز در برابر زنان، در طول چهار دهه از عمر رژیم استبدادی ایران، هر بار قانون جدیدی براین قوانین افزوده میشود.
رژیم ایران کارنامه سیاهی در رابطه با زنان دارد و قوانین آن خشونت علیه زنان را تحکیم و ترویج میکند. حتی زنان از توهین و حقارتهای امامان جمعه و شخصیتهای دینی نیز در امان نیستند. بنابراین زنان در سیستم ایران در چنبره خشونت و تبعیض قرار دارند و نمونههایی که به آن اشاره نمودیم تنها بخشی از خشونت عریان علیه زنان است. خشونتی که نشاندهنده مناسبات ناانسانی سیستم مردسالاری است و با وجود واقعیت عینی و گستردگی پدیده خشونت در ایران، موانع بسیاری وجود دارد تا زنان واکنش فعالی در برابر آن داشته باشند.
همانطور که در ابتدا اشاره شد خشونت علیه زنان قدمتی کهن دارد و علاوه براین دارای ابعاد سیاسی و ذهنیتی نیز میباشد. براین اساس مبارزات جهت تغییر چنین شرایط هولناکی نیاز به مبارزات رادیکالتری دارد. مبارزه جمعی، متشکل و سازماندهی شده به زنان در راستای نیل به اهداف و مطالبات خود یاریرسان خواهد بود. سکوت و عدم واکنش زنان و سایر اقشار جامعه در قبال خشونت، باعث جسارت رژیم در اعمال خشونت خواهد شد و افراد بسیاری علاوه بر زنان قربانی این پدیده سیاه خواهد شد.
در بحبوحه جنگ جهانی سوم و خون ریختن بیپروای زنان و کودکان بیگناه، سربرآوردن گروهکهای تروریستی که هیچ حدومرزی در اعمال جنایت علیه انسانیت نمیشناسند، زنان و دختران ربوده و مورد تجاوز و تعرض قرار میگیرند، به روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان نزدیک میشویم که در کنار مبارزات بیامان زنان در مقابل خشونت، هنوز هم این پدیده در همه جوامع وجود دارد و بر دامنه آن افزوده میشود؛ بنابراین زنان باید بیش از هر قشر دیگری در برابر توحش و واپسگرایی مبارزه نمایند تا اینگونه جامعهای آزاد و دمکراتیک که بر مبنای احترام به شان و کرامت انسانها است، برسازند.