برگرفته از دفاعیات مانیفست تمدن دموکراتیک عبدالله اوجالان
تلاش برای درك طبيعت اجتماعی از طريق تفكيك آن به حوزهها يا ابعاد مختلف، محصولی از نگرش علمی مدرنيته است. اين روش با ترقی نظام هژمونيك كاپيتاليسم در ارتباط است. در زمينهی تبديل اقتصاد سياسی به برگزيدهترين حوزهی علم اجتماعی، فعاليت و نفوذ كاپيتاليستی بر روی اقتصاد نقش مهمی را داراست. فعاليت كاپيتاليستی كه در ظاهر خود را چنان جلوه میدهد كه گويی حوزهای مستقل از سياست و قدرت است، ماهيتاً تمركزيافتهترين نمود سياست و قدرت و بنابراين زور میباشد؛ نمود خشونت، زور و پديدهای است كه آن را مفيدترين سود میناميم و اكثراً در پول محسوس گشته و بيش از همهچيز بر جامعه حكم میراند. مبدلشدن كاپيتاليسم به نظامی كه بيشترين تأثير ازخودبيگانهساز را در جامعه داراست، پيوند تنگاتنگی با رابطهی موجود در ميان «پول و خشونت» دارد. پول، پالايشيافتهترين فُرم خشونت و زور و حالت تقطيرشدهی آن میباشد. هرچند از نظر ايدئولوژيك بهشكل مخالف قدرت و دولت ارائه شود نيز، عنصری است كه در بنيان قدرت و دولت وجود دارد. كاپيتاليسم نظامی نيست كه تنها متكی بر غصب محصول مازاد باشد؛ بلكه جوهرهی موجود در بنيان تمامی نظامها و بنابراين ساختاربنديهای قدرتمحورِ غارتگر، غاصب و مصادرهكننده است. توصيف آن تنها از طريق صنعتگرايی، سودگرایی بيشينه، توليد معاصر و بازار، راه بر خطاهای بزرگ خواهد گشود. آن عنوان نظامی است كه از پيشرفتهترين اَشكال روشهای فشارآور و استثمارگرانه بهره میبرد، بر خود نقاب میزند و از طريق هژمونی ايدئولوژيك مشروعيت میبخشد، با شكلی از قدرت كه خشونت را در ابعاد بيشينه به جامعه تزريق می كند(دولتـ ملت) خويش را سازماندهی می نمايد و از طريق صنعتگرايی(يورش تكنولوژيكی) در برابر محيطزيست طبيعی در حال هجوم میباشد. نظامی است كه جامعه را در «قفس آهنين» محبوس نموده و به اسارت درآورده است. ايدئولوژی و پراكتيكِ نوعی زور است كه تا وسيعترين اَشكال نسلكشی رسانده شده است.
مواردی كه واقعيت كُرد به هنگام رويارويی با مدرنيتهی كاپيتاليستی دچارش گشت، جالبترين اثباتهای اين تعاريف را نشان میدهد. واقعيت كُرد و كُردستان جهت آنان كه خواهان درك كاپيتاليسم، اين نظام هژمونيك عصر می باشند، همانند لابراتواری تمامعيار است. چهرهی راستين كاپيتاليسم را نه در لندن و نيويورك بلكه در مسير «دياربكرـ اربيل» و «مهابادـ قاميشلو» میتوان شناخت. تعريف اين مسيرها و پيرامونشان جهت كسب شناختی جالب از اينكه يك كشور و خلق را با تمامی طبيعت اجتماعیاش به چه وضعيتی دچار كردهاند، ما را بهسوی شناخت حالتی از واقعيت عريان رهنمون خواهد ساخت كه قابل پنهانسازی نيست و نمی تواند به خويش مشروعيت ببخشد. بههنگام تحقق اين امر، با اين مقولات رويارو میشويم: آسيميلاسيون و نسلكشی، غارت و بيكاری، همهجور اَشكال زورگويی، اعمال نابودكنندهی بیحدومرز دولتـ ملت؛ همچنين تمام نتايج ناشی از خارجسازی واقعيت كُرد از حالت جامعه؛ ملت و وطن نيانگاشتن آن و خارجسازیاش از حالت انسانی كه جملگی در راه منافع يكروزهی سرمايهی بروكراتيك و خصوصی صورت گرفتهاند.
بنابراين وضعيت بُعد معاصر اقتصادی در واقعيت كُردها را نمیتوان تنها به «خارجشدن از حالت حيات اقتصادی» تعبير و تفسير نمود. اين شيوهی تفسير بسيار تنگنظرانه و مغلطهانداز خواهد بود. در ظاهر، از نقطهنظر اقتصادی وجود بيش از هشتاد درصد بيكاری، نابودی زراعت و دامپروری و غارت منابع غنی روزمينی و زيرزمينی بهعنوان نشانههايی بنيادين ارائه میگردند. اينها نشانههايی هستند كه صحيحاند اما حاوی نقص بسياری میباشند. اينها حقيقت پديدهای كه اقتصاد ناميده میشود را بهصورت ناقص بيان مینمايند. در اينجا برملاسازی كيفيت معنازدا و گمراهكنندهی اقتصاد سياسی بورژوايی تسهيل میيابد؛ آن نيز نوعی پژوهش است از طريق تكّهتكّهگردانيدنِ واقعيت يعنی مبدلنمودن زندگی به جسدی تشريحی: روش «بكُش، تكّهتكّه گردان، پژوهش كن»! يعنی روشی كه به اندازهی خود نظام وحشی است و انسان را وادار به نفی زندگی مینمايد! وقتی جامعه موضوع بحث قرار داده می شود، بهصورت نظامی كه «كليّتمند، زنده و دارای اراده و اخلاق» باشد تعريف و ارائه نمیگردد؛ بلكه به حالتی تعريف و ارائه میگردد كه تكّهتكّه گشته، از حالت زنده خارج گردانده شده، به حالت ابژه درآورده شده و از اخلاق و اراده(يعنی به معنای واقعی كلمه از سياست) محروم گردانده شده است؛ در چنين حالتی نه معنا بلكه بیمعنايی، بیوجدانی و بیبصيرتی توسعه داده میشود.
ظاهراً تصور میشود كه در واقعيت كُرد، تأثير عناصر مدرنيتهی كاپيتاليستی چندان بهوجود نيامده و اين عناصر با وقايع روی داده هيچ پيوندی ندارند يا پيوندشان بسيار محدود است. اين تصور، يك اشتباه جدی است. اگر عناصر مدرنيتهی كاپيتاليستی(يعنی قانون بيشينه سود، دولتـ ملت و صنعتگرايی) نمی بودند، واقعيت كُرد با تمامی ابعاد خود(وطن، ملت، حيث اجتماعی، اقتصاد، فرهنگ و ديپلماسی) در آستانهی نفی و نابودی نمیبود. به اقتضای ماهيت نظام، در اين زمينه نوعی «نابودی» در حال روی دادن است. عناصری كه تحت نام واقعيت كُرد تشكيل داده شده و به عرصهی حيات آورده میشوند، از طرفی در نفی پديدهی كُرد بهكار میروند و مرتكب چنان خيانتی می گردند كه به ندرت میتوان نمونهای برای آن يافت، و از طرف ديگر همان عناصر به اقتضای منافعشان از پرداختن به كُردگرايی متقلبانه، تأسيس سازمانهای نقابدار تلهمانند و پيشبرد نظامهای خويش نيز غفلت نمیورزند. در حالی كه اين را تحت نام سرمايهگذاری، تأسيس كارخانه، راهسازی، سدسازی(قتلعامی عليه جغرافيا و حيات زراعی)، احداث مدرسه(نهادهای نسلكشی فرهنگی) و مسجد(استفاده از دين بهعنوان ابزار ايدئولوژيك سرپوشگذارنده بر نابودی) و سربازینمودن در راه بهاصطلاح دفاع از ميهن(هنر خودزنی به دست خويش، حداقل از نقطهنظر قبول و رد واقعيت كُرد) و بهگونهای كه گويا هركدام از اينها يك خدمت بهغايت معاصر است ارائه میدهند، از طرف ديگر نيز از تمام جبهههای اجتماعی به مبارزهای كه جهت حفظ موجوديت خويش و تحقق آزادی صورت می گيرد يورش میآورند و بهمنزلهی بخشی از پروسهی نابودی، مزدوری پيشه میكنند و همانند كرم درخت به كرمكهای جوندهی شجرهنامه مبدل میشوند! از اين نقطهنظر، اقتصاد بهعنوان يك ابزار نابودی، به فراوانی ايفای نقش مینمايد.