ریوار آبدانان
این روزها قضیه‌ی رونمایی از منشور حقوق شهروندی توسط دولت روحانی مطرح شده است. با توجه ارزش حقوقی و کاربردی چنین منشوری، می‌توان نکات زیر را دست‌نشان ساخت:
1ـ با توجه به نزدیکی انتخابات ریاست‌جمهوری در ایران، تنظیم چنین منشوری نباید به ابزار تبلیغی برای انتخابات و منفعت‌طلبی سیاسی تقلیل یابد.
2ـ باید نظرات تمام گروه‌های اجتماعی، جریانات سیاسی و حتی مخالفان سیاسی را دریافت می‌کرد تا منشوری اثرگذار و جامع تهیه می‌شد و به سندی برای حل مسائل داخلی ایران مبدل می‌گشت.
3ـ لازم است حقوق شهروندی در چارچوب هویت‌ها، تنوعات و تفاوتمندیهای اجتماعی موجود در ایران تهیه و تدوین گردد؛ زیرا بدون حل مسائل خلق‌ها و هویت‌های جمعی، نمی‌توان از حل مسئله‌ی شهروندی(افراد) نیز بحث کرد. مثلا تا مسئله‌ی کورد در چارچوب «حقوق و جایگاه سیاسی جامعه‌ی کورد در ایران» حل نشود، چیزی به نام «حقوق شهروندی فرد کورد در ایران» بی‌معنا خواهد بود.
4ـ مشکلات اقتصادی تنها هنگامی می‌توانند چاره‌یابی ریشه‌ای شوند که مسائل سیاسی اصلی حل‌وفصل شوند. به‌عنوان مثال، بدون حل سیاسی مسئله‌ی کورد، نمی‌توان به چاره‌یابی صحیح برای مشکلات اقتصادی جامعه‌ی کورد دست یافت و به‌عبارت بهتر، مشکلات اقتصادی جامعه‌ی کورد تنها در چارچوب یک نقشه‌ی راه سیاسی می‌تواند به‌ درستی تعریف شود.
5ـ منشور حقوق شهروندی اگر پشتوانه‌ی اجرایی قوی نداشته باشد تنها یک کاغذ‌پاره خواهد بود و بس. به یک پشتوانه‌ی حقوقی‌‌ـ قانونی جدید برای حل مسائل داخلی نیاز هست و آن عبارت است از تهیه‌ی «قانون اساسی دموکراتیک ملی ایران». پیداست که با مرکزگرایی کنونی، تداوم بسته‌بودن فضای سیاسی ایران و عدم شکل‌گیری دیالوگ و مذاکره بین دولت و مخاطبان مسائل، نمی‌توان از تشکیل چنین قانونی که فراگیر و جامع باشد بحث کرد.
6ـ کودار در زمینه‌ی حل مسئله‌ی کورد یک راهکار نوین و دموکراتیک است که می‌بایست مخاطب قرار داده شود. کودار یک الگوی «جامعه‌ـ شهروند مدنی» است و برخلاف سازمان‌های مرسوم که رقیب دولت هستند، به‌دنبال استقرار دموکراسی اجتماعی است.
به نظر می‌رسد که دیگر وقت آن آمده است که نظام سیاسی ایران، تنوعات فرهنگی و ملیتی موجود در ایران را یک مزیت و فرصت به‌شمار آورد نه یک تهدید و مشکل. مثلا به نحوه‌ی برخورد کوردها در منطقه‌ی خاورمیانه نگاه کنید: کوردها می‌توانستند همانند سایر جریانات سیاسی مخالف، بر بحران سوریه دامن بزنند اما چنین نکردند. کوردها به همراه همپیمانانی که در میان اعراب، سوریانی‌ها، ترکمن‌ها و دیگر خلق‌های سوریه‌ای پیدا کردند، مبارزه با داعش را گسترش دادند و یک مدل دموکراتیک چاره‌یاب را بنا نهادند. بدون براندازی دولت موجود سوریه، کوردها راه چاره‌یابی مشکلات را به بهترین نحو نشان دادند و آن را در عمل پیاده کردند. مدل خودمدیریتی دموکراتیک خلق‌ها و تشکیل فدراسیون دموکراتیک شمال سوریه و نیروی دفاعی مشترک(نیروهای سوریه‌ی دموکراتیک)، اقدامی استراتژیک و حیاتی بود که مانع از تجزیه‌ و فروپاشی هرچه‌بیشتر سوریه گشت. هم بر پیکره‌ی دیکتاتوری و مرکزگرایی سوریه ضربه‌ای جانکاه وارد ساخت و هم از ابزارشدگی نیروهای دموکراسی‌خواه توسط نیروهای منطقه‌ای و جهانی جلوگیری به‌عمل آمد.
آنچه سوریه را به سمت فروپاشی ‌برد همانا مرکزگرایی دولتی، مداخلاتی از نوع تجاوز ارتش ترکیه به عمق خاک سوریه و هجوم تبهکاران داعش و جبهه‌النصره است. با دیدن چنین تابلوی از تعامل سیاسی کوردها در قبال تمامیت ارضی سوریه، می‌توان گفت که دیگر دوران راهکارهای کلاسیک به‌سر آمده است. کما اینکه سوریه‌ی کنونی دیگر نمی‌تواند به دوران سوریه‌ی سابق بازگردد. زیرا توازنات سیاسی از ریشه متحول گشته و چیدمانی نوین پیدا کرده است. به احتمال زیاد، ترامپ و پوتین بر سر فدراتیوشدن سوریه به توافق برسند.
آشکار است که در منطقه‌ی خاورمیانه دیگر نه برخورد امنیتی، برچسب‌زدن، انکار، نابودی و نسل‌کشی کوردها جواب می‌دهد و نه برخورد ملی‌گرایانه و براندازانه‌ی صرف؛ اگرچه نیروهای جهانی هنوز هم مشوق‌های جذابی برای تداوم سیاست‌های براندازانه به خلق‌های منطقه ارائه می‌کنند!
دموکراسی، تنها راه رهایی از جنگ و بحران است. کوردها توان عظیمی در ساختن دموکراسی ریشه‌دار و چاره‌یاب دارند. ایران باید این فرصت را مغتنم بشمرد و با سپر دموکراسی به مصاف با شمشیر جنگ جهانی سوم در خاورمیانه برود. راه آن نیز، گفتگو و مذاکره با کوردهاست. سایر راه‌ها قبلا آزموده شده و بی‌نتیجه‌بودنشان کاملا آشکار گشته. پیداست تا وقتی که درهای دیالوگ،‌ مذاکره و گشایش سیاسی در ایران باز نشوند، تدوین حقوق شهروندی و طرح مباحث و کنفرانس‌های مختلف درباره‌ی حقوق اقوام و اقلیت‌ها هیچ فایده‌ای دربر ندارد. حتی تشکیل فراکسیون‌های آذری، کورد، ترکمن، عرب و بلوچ در مجلس ایران نیز نمی‌تواند چیزی از بار سنگین مسائل داخلی ایران بکاهد. تشکیل فراکسیون و نظایر آن تنها بعد از شروع یک پروسه‌ی گشایش سیاسی دموکراتیک و مشروعیت‌ قانونی آن می‌تواند بامعنا باشد.
به یک نقشه‌ی راه جدی برای حل مسائل داخلی ایران نیاز وجود دارد. به‌ویژه آنکه رویکردهای نوین ترامپ در منطقه و تشدید جنگ‌های نیابتی و مستقیم در آینده‌ی خاورمیانه، ایران را بسیار آسیب‌پذیر خواهد ساخت. دو احتمال وجود دارد: ترامپ یا تلاش خواهد کرد با استفاده از تجارت‌پیشگی خود، ایران را به امتیازدهی بیشتر و معامله‌ی پرسود سیاسی به نفع آمریکا راضی کند یا آنکه همانند آنچه در زمان تبلیغات انتخاباتی بیان کرد، سند برجام را پاره خواهد کرد.
نقض برجام، به ‌معنای ورود آمریکا به استراتژی «برخورد سخت‌افزاری با ایران» خواهد بود. عاملی که در این‌باره به آمریکا انگیزه‌ی بیشتری می‌بخشد این است که نتایج دلخواه خود را از مداخله در سوریه و عراق به‌دست نیاورده. در هر دو احتمال یادشده، یک نکته‌ی مشترک وجود دارد: برجام با همه‌ی جنجال‌هایش، هرگز ایران را به ساحل امنیت و ثبات نرساند و اینک به‌شکل یک دور باطل، بحث پاره‌کردن یا بی‌نتیجه‌بودن برجام مطرح گشته است. نظم نوین جهانی آنقدر باثبات و پایدار نیست که ایران با آسودگی همه‌ی تخم‌مرغ‌ها را در سبد سیاست خارجی و بین‌المللی خود قرار دهد؛ حتی احتمال دارد ترامپ و پوتین بر سر تقسیم خاورمیانه(ازجمله ایران) به توافق برسند. به‌خاطر همه‌ی این دلایل، اینک دقیقا زمان تمرکز بر سیاست داخلی فرا رسیده است. پس به‌جای بحث بیهوده‌ بر سر برجام، به یک قرارداد اجتماعی تازه بین تمام خلق‌های ایران و دولت نیاز هست تا ایران در برابر خطرات پیش رو واکسینه شود. و این چیزیست که هنوز گامی جدی و استوار برای آن برداشته نشده. عدم وجود ذهنیت و جسارت لازم برای برداشتن این گام، یک خلأ مخاطره‌انگیز است که جلوی پای رئیس‌جمهور آتی ایران همچنان خودنمایی خواهد کرد؛ چه رئیس‌جمهور آتی نامش حسن روحانی باشد یا… .