گردآوری و تحقیق جگرخوین شاهو ـ
امروزه ما با بحرانهای مختلفی روبرو هستیم که همگی به دست خود انسان شکل گرفته است و عدم حل این بحرانها نیز به وخیمتر شدن اوضاع میانجامد. امروز تخریبات زیستمحیطی توسط انسان به اوج خویش رسیده است؛ از احداث کارخانههای که آلایندهی هوا هستند، گرفته تا سدسازیهای بیمنطق و بیرویه، همه و همه به بهانهی توسعه و پیشرفت احداث شدهاند. باید پرسید این توسعه و پیشرفت در راستای چه اهداف و مقاصدی میباشد؟ آیا تمامی انسانهای اجتماع به این توسعه و پیشرفت اعتقاد و احتیاج دارند؟ آیا توسعهای که دولتها به بهانهی آن، محیط زیست و اقتصاد طبیعی جامعه را به عرصهی انحصار و استیلای خود تبدیل کردهاند، را میتوان اساساً پیشرفتِ جامعهی انسانی قلمداد کرد یا پسرفتی ناآگاهانه در راستای نابودی انسان و طبیعت به حساب میآید. در این راستا ما قصد داریم که به یکی از موضوعاتی که دولتها آن را به نوعی نشان از پیشرفت و توسعه ارزیابی میکنند و خط فکری جامعه را برای قبولاندنِ این ذهنیت مهندسی میکنند، بپردازیم. در واقع بحث سد و سدسازی یکی از مهمترین ادعاهای دولتهای سرمایهداری است که در راستای برنامههای عمران سازمان ملل متحد(UNDP)، بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول(IMF) طرحریزی و برنامهریزی شده است. این به اصطلاح توسعه و پیشرفت که مورد ادعای دولتهای سرمایهداری و تراستهای بینالملی وابسته با آنان انجام میپذیرد، تأثیرات مخربِ شدیدی بر زیستبوم، ماهیت وجودی و هویتِ ذاتی انسان گذارده است. اوج این موضوع را در دهههای بعد از جنگ جهانی دوم به وضوح میتوان مشاهده نمود. در ایران نیز این روندِ جهانی با پشتیبانیِ سازمان توسعه و عمران سازمان ملل و بانک جهانی به شدت در برنامهی کاری دولت ایران قرار گرفت، این روند بعد از انقلاب و در حقیقت پس از جنگ میان ایران و عراق، در زمان دولتِ به اصطلاح “سازندگی” هاشمی رفسنجانی با شدت هرچه بیشتر گسترش داده شد. دولتِ رفسنجانی سدهای بیشماری طرحریزی و احداث کرد. حجم زیاد ساخت و ساز سدها و بندآبها سبب این موضوع شد که در طراحی و طرح توجیهی بیشتر سدهای بتنی و خاکی احداث شده در ایران هیچگونه تحقیقی صورت نگیرد. توجیهی که از گذشته تاکنون جهت اقناء افکار عمومی از جانب دولتهای حاکم بر ایران به جامعه ارائه میشود، این است که سدها منابع مهمی برای تأمین برق مورد نیاز صنایع سنگین ایران میباشد. باید توجه داشت که در گفتهی دولت صداقت چندانی وجود ندارد، چرا که تنها بخشی از واقعیت را بیان میکند. بخش تاریک قضیه این است که سدها و بندهای احداثشده و بیهدف را با توسل به ادبیاتی عوامفریبانه برای مردم بازگو مینمایند. حال ما با گذشت زمان از دهههای 40 تا 50 میلادی تاکنون و سیاستهای سدسازی تشویقشده توسط بانک جهانی و عاملیت اجرایی دولتها(جمهوری اسلامی ایران) شاهد مشکلات و معایب بهوجود آمده از جانب اینگونه سدسازیها و مدیریت آبهای رو زمینی میباشیم. از آن جمله میتوان به شور شدن هرچه بیشتر دریاها، زیر آب رفتن زمینهای حاصلخیز کشاورزان، کوچ اجباری و بیرویهی روستاییان به شهر، زیر آب رفتن سایتهای باستانی که اهمیت زیادی در هویتبخشی به ملیتها و قومیتهای کوچک و بزرگ جهان را ایفا میکند، داشته است و همزمان به نوعی اعمال قدرت از جانب کشورها بر کشورهای دیگر و در مقایس کوچکتر آن دولتها بر ملیتهای تابعهی خویش از طریق سیاست اربابی و سروری بر آبهای جاری(میرآب مدرن) و در نهایت از میانبردنِ گستردهی زیستبومِ جانوران و گیاهان در سطح جهان شده است. این مقاله سعی دارد با گردآوری و دستهبندی مطالبی که عمق این فاجعه را نشان میدهد، گامهای هرچند کوچک برای آگاهی مردم برداریم؛ البته باید توجه داشت که سیاستهای سدسازی به صورت گسترده و سیستماتیکی از دههی 50 تاکنون از طرف دولتها و با حمایت مالی و فنی سرمایهداری بینالملی انجام میپذیرد، پس بحثهای گفته شده را باید به صورت کلیتمندی و از جز به کل مورد خوانش و تحقیق قرار داد.
سدسازیهایی که توسط دولتها انجام میشود، مخالفان زیادی در سراسر جهان دارد و بسیاری معتقداند که سدسازی ضربات جبرانناپذیری به محیطزیست وارد میکند. در حقیقت شاید بتوان پیشینهی نخستین اعتراضات جدی به روند شتابناک توسعهی سدسازی در جهان را تا ماه مارس سال ۱۹۷۷ به عقب برد؛ زمانی که کنفرانس جهانی سازمان ملل متحد در شهر ماردلپلاتای کشور آرژانتین، با عنوان «کنفرانس آب» برگزار شد و حاصل آن، انتشار اسناد بسیار مشهوری بود با عنوان: «United Nations’ Mar del Plata Action PLAN» اسناد ارزشمندی که نهتنها به تصویب نمایندگان اغلب کشورهای جهان رسید، بلکه هنوز هم آموزههای منتج از آن مورد استناد قرار میگیرد. اما نه آنطور که بایسته و سزاوار است! چرا که اگر غیر از این بود، امروز نباید شاهد وقوع رخدادهای پی در پی و شتابانی باشیم که در اثر توسعهی افراطی احداث سدهای مخزنی بزرگ بوجود آمده و بر ناپایداری سرزمین میافزاید. «امروز نباید اعتراف میکردیم که کماکان این اندیشهی پیشبرندهی آبسالاران بنیادگرا (fundamentlist hydrocrasts) است که حرف آخر را در نظام برنامهریزی کلان اغلب کشورها، به ویژه در اردوگاه جنوب میزند. و اینک به جایی رسیدهایم که به ندرت میتوانیم رودخانهای چون یلو استون (Yellowstone) را با طول بیش از یک هزار کیلومتر در جهان بیابیم که هنوز بر روی خود سنگینی سدی را احساس نکرده باشد. به نحوی که در فرانسه، تنها شاخهی باقیمانده جریان آزاد رود رن (Rhon) نیز در ۱۹۸۶ با یک سد به اسارت کشیده شد و در دیگر مناطق اروپا، اغلب رودهای مشهور چون ولگا، نیل، دجله و فرات، سیروان، الوند رود و کارون هیچکدام شاخهای بزرگتر از یک چهارم طول خود ندارند که تبدیل به مخزن نشده باشد! برآورد شده که مخزن سدها در سراسر دنیا، حدود ۱۰ هزار کیلومتر مکعب گنجایش دارند که این مقدار معادل پنج برابر حجم تمام رودخانههای جهان است!»(1)
آنچه آشکار است، سدسازی بدون ارزیابی زیستمحیطی و مطالعات کارشناسی و مدیریت منابع آب، موجب قربانیشدن ۹۰ درصد زیستبوم ایران شده است! برای روشنشدن موضوع و آسیبشناسی جریانی به نام سدسازی در ایران، از چندین منظر و با اشاره به دیدگاه چند تن از کارشناسان حوزهی محیط زیست، آن را مورد بررسی قرار میدهیم:
نخستین ایرادی که بر سدسازی میرود را اینطور بازگو میکند: «رودخانهها به مانند رگها و شریانهای حیاتی بدن هستند و برخی معتقدند که سدها به این عملکرد شریانی زمین خلل وارد میکنند.»(2)
ایراد دوم مربوط به مناطق و روستاهای درون مخزن سدها مربوط میشود که ساکنان آن مجبور میشوند زیستبوم خود را تخلیه کنند و این اتفاق موجب مشکلات اجتماعی و تغییر بافت بومی و فرهنگی آن مناطق شود. ساخت سدهای متعدد در سرچشمهی رودها مشکلات اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و زیستمحیطی بسیاری را برای مردم بالادست سدها ایجاد کرده است؛ بهگونهای که محل سکونت طوایف و روستاهای بسیاری را در حوزه بالادستی رودخانهها به زیر آب بردهاست و باعث کوچ اجباری مردم، دورشدن از هویت بومی و علایق معنوی، آوارهشدن، بیکاری و مشکلات معیشتی میشود.
ایراد سوم در مورد زمینهای کشاورزی، باغها و درختهایی است که در مخازن سدها واقع شدهاست. زمینهایی که در بررسی احتمالات پیامد سدسازی به زیر آب میرود و در پی آن، افرادی که در این زمینها کار میکردند کار خود را از دست میدهند و ممکن است موجب تشدید بیکاری و ایجاد شغلهای کاذب شود.
ایراد چهارم در پروسهی سدسازی، مناطقی با عنوان میراث فرهنگی را در برمیگیرد. معضلی که با پیشروی سدسازیهای بیرویه و غیراصولی موجب نابودی و زیر آب رفتن بسیاری از آثار باستانی ایذه در طرح کارون ۳، تخریب دهها تپهی باستانی از جمله تپههای زیرهزرد، پا گچی، مولوچه، محوطهی شاه جنید، محوطهی عباسعلی، تپهی گوراب، تپهی قزو و… برای ایجاد تاسیسات جانبی و کانالهای پاییندست سد جره رامهرمز و احتمال نابودی دهها محوطهی تاریخی از جمله سدی مربوط به دورهی ساسانی موسوم به جره، چند گور دخمه، خانههای متعلق به دورهی اسلامی، قنات و کاریزهای پشت سد و حدود هشت کیلومتر از تنگه بلاغی به همراه تمامی آثار تاریخی آن پس از آبگیری سد سیوند و بسیاری از این دست شده است.
ایراد پنجم در رابطه با وقوع حوادث ناشی از شکستهشدن سدها در دنیاست که موجب بروز خساراتی به پاییندست میشود.
ایراد ششم، هزینههای سدسازی با اهداف تولید انرژی برقآبی است که نسبت به دیگر روشهای تولید برق، نظیر هستهای، حرارتی و … که در کشورهای توسعهیافته اصول تثبیتشدهی تولید برق محسوب میشوند، معمولاً هزینهی اولیه آن بیشتر است.
هفتمین ایراد در حوزهی سدسازی ایران مربوط میگردد به مدتزمان ساخت سدها و نیروگاههای برق آبی که معمولاً بیش از روشهای حرارتی و انواع دیگر است.
ایراد هشتم، ایجاد مشکل برای آبزیان است. به دلیل اینکه با ساخت سدها و برهمزدن رژیم طبیعی رودخانه، اختلالهایی در روند طبیعی جریان آن ایجاد میشود و باعث بروز مشکلاتی برای آبزیان و تولید مثل انواع آنها میشود.
اصولاً به اعتقاد کارشناسان و انجمنهای حفاظت از محیطزیست، پروژههای سدسازی در دو مرحله به محیط زیست آسیب میرساند؛ یکی در مراحل ساخت و دیگری در مرحله آبگیری. در مراحل ساخت سد به دلیل هجوم انبوه ماشینهای سبک و سنگین و همچنین نیروی انسانی زیادی که به منطقه وارد میشود، یک زیستبوم بکر که شامل گونههای مختلف گیاهی و جانوری است مورد هجوم قرار میگیرد که در همین مرحله اگر شرایط طبیعی زیستبوم مورد بیتوجهی قرار گیرد، ۸۰ تا ۹۰ درصد اکوسیستم بهکلی نابود میشود. اما در مرحله آبگیری نیز صدمات زیادی به مناطقی که زیر آب میرود وارد میشود. معمولاً در این مناطق مجموعهای از علوفهزارها، مرتعها و حتی جنگل وجود دارد که به همراه جانداران فراوانی که در این مناطق زیست میکردند به زیر آب میروند. همانطور که در زمان احداث سد کرخه جنگلی با ۱۵۰۰ اصله درخت به زیر آب رفت. جالب آنکه بدانیم احیای هرکدام از این اکوسیستمها شاید به سالها زمان نیاز داشته باشد که البته در بیشتر موارد به دلیل بکربودن اکوسیستم این مناطق احتمال وجود گونههای جانوری و گیاهی نادر و در معرض خطر نیز وجود دارد که برای حفاظت و نگهداری آنها نیز راهکار مناسبی در نظر گرفته نشده است. علاوه بر آن وقوع زلزلههای القایی ناشی از نخستین آبگیری در محدودهی مخازن سدهای بزرگ، مناطق بالادست را همواره زیر شعاع قرار میدهد. حال با چنین روندی گفته میشود که احداث ۶۰۰ سد جدید نیز در دستور کار وزارت نیرو قرار دارد!
دليل مخالفتها با سدسازی در اثرات اجتماعی، زيستمحيطی، اقتصادی و مسائل ايمنی آنها است. جابجایی ساکنان مناطق آبگير سدها به نقاط ديگر و در نتيجه از دست رفتن زمینها و خانههایشان مهمترين اثر اجتماعی سدسازیست. علاوه بر اين، کاهش آب کشاورزی در مناطق پايین دست سدها اقتصاد محلی را دچار دگرگونی میکند و ايجاد سيلابهای مصنوعی که با باز کردن دريچههای سد برای تنظیم آب آبگير سد صورت میگيرد به فرسايش خاکهای پايین دست میانجامد. آبگيرهای دائمی سدها نيز منجر به بروز بيماریهای با زمينه آبی نظیر مالاريا و سالک میگردد. همچنین نفوذ زبانهی آب شور دریا به رودخانهها در نبود آب شیرین، باعث از میان رفتن تمام آبزیان رودخانهای میشود که گونههای خاص رودخانهای را در معرض خطر انقراض قرار میدهد. شورشدن آب رودخانههای کارون، بهمنشیر و دریاچهی ارومیه فاجعهای زیستمحیطی است که ناشی از بیتوجهی به پیامدهای سدسازی در این منطقه به وجود آمده است. نمونهی دیگر، کمشدن حجم آب ورودی به رودخانهی تامینکننده دو تالاب هورالعظیم، شادگان و سراب نیلوفر کرمانشاه است که نشان از به خطر افتادنِ تالابها و سرابهای از این دست در ایران میباشد. در واقع موارد یاد شده موجب صدمات جبرانناپذیری بر محیطزیست و جامعهی انسانی وارد میکند.
دقت کنیم که نظیر چنین جملاتی را بارها و بارها در طول یکی دو دههی اخیر تا چه اندازه از زبان متولیان صنعت آب کشور شنیده و میشنویم. پیوسته به این نکته اشاره میشود که سهم قابل توجهی از پتانسیل آبی ایران، بدون استفاده از دسترس خارج شده و به دریاچههای داخلی یا آبهای آزاد میریزد. امّا اندک افرادی هستند که با خود این پرسش را طرح میکنند که اگر تمامی نزدیک به ۳۰۰ سد برنامهریزیشده برای کشور ساخته شده و بدینترتیب، همهی اندوختهی سطحی آب کشور، به اصطلاح مهار شود، آنگاه با ریههای خروشان سرزمین مادری، چون کارون، زایندهرود، سفیدرود، کرخه، خرسان، سرباز، مُند، زرینهرود و … چه میکنیم؟! آیا میخواهیم همان بلایی را که بر سر کلرادو، قمرود، قرهچای، کر و سیوند، هیرمند و … آمده است را دوباره تکرار سازیم و نهتنها تنوع زیستی ناهمتای جانوری و گیاهی زیستمندان متکی به آب رودخانههای موصوف را از بین برده، بلکه سببساز نابودی کامل جلگهی پاییندست در پایاب شویم؟ همان گونه که دشت سرسبز مسیله را از دست دادیم؟
آری، چرچیل راست میگفت! پول نیل، را سرانجام جمال عبدالناصر با احداث سد غولپیکر آسوان، سر سفرهی مردم آورد! و اینک چیزی جز زمینهایی از همیشه شورتر، لمیزرع و مسموم، با کمترین زیستمند گیاهی و جانوری برای مصریهای ساحلنشین باقی نمانده است. در عوض مالاریا کماکان بیداد میکند و بسیاری از گونههای آبزی نیل با خطر انقراض کامل مواجه گشتهاند. درسگرفتن از این موضوعات امری مهم است که دولت و حکومت جمهوری اسلامی ایران از آنها هیچ تأثیری نگرفتهاند، چرا که به دیدی کاملاً سودمحورانه و سیاسیوار و پوزیویستی به محیطزیست نگاه میکند. این موضوع باعث میشود که به تأثیرات مخرب این مهندسیکردنهای محیطزیست توجهی ننمایند، چرا که برای آنها حیات انسانی و رابطهی انسان و طبیعت و هویت زیستی قومیتهای ساکن در آن مناطق برای آنان بیمعنی به نظر میرسد، چرا که منطق و ذهنیت اجرا و دستکاری نمودن طبیعت تأثیر گرفته شده از بیشینه سودی که در خدمت دولت و صنایع و سرمایهداران وابسته به آن است و نه جامعهی انسانی. به جرأت میتوان گفت: فرجام نامیمون ساخت بیش از ۴۵ هزار سد در جهان، توسط حمایت آبسالاران بنیادگرایی که با غرور تمام به جنگ قوانین طبیعی رفتند، هیچ زمان چون امروز ملموس و قابل درک نبوده است. فراطگرایی در هر حوزهای میتواند خطرناک باشد، حتا در صنعت آب و حتا در محیط زیست (اکولوفاشیستها). این فقط افراط گرایی مذهبی و بنلادنیسم نیست که میتواند بحران بیافریند!
منابع:
1ـ گذری بر سدهای قدیمی ایران
2ـ سیدفتحالله صدریزاده (مهندس سازه از دانشگاه علم و صنعت ایران و مجری طرح سد و نیروگاه کارون ۴)
3ـ ایرانشهر ـ سدساز، قاتل