فرهاد عبدالله‌زادگان –

قریب به یک سده از پیمان لوزان می‌گذرد و به جرات می‌توان کوردها را یکی از اساسی‌ترین بازندگان این پیمان عنوان کرد. پیمانی که در عرصه‌های سیاسی و حقوق بین‌الملل هیچ‌گونه تعریفی از ستاتوس و یا موقعیت سیاسی کوردها ارائه نکرد و عملا راه بر دوره‌ای پرتلاطم و در عین حال پرهزینه برای این خلق گشود. اگر جنگ چالدران را نقطه‌ی آغازین تجزیه‌شدگی کوردها عنوان کنیم که در آن قلب كوردستان یعنی زاگرس با تجزیه مواجه شد، بدون هیچ مبالغه‌ای لوزان نیز مرحله‌ای بود که كوردها را تا مرز اتمیزه‌شدن کوچک کرد. دوره‌ی پس از لوزان را نبایستی صرفا تجزیه‌ی جغرافیایی كوردستان عنوان کرد. آنچه رخ داد در معنای واقعی‌اش روند نابودی تمامیت تاریخی ساختارهای معنایی و مادی کوردها و تجزیه‌ی این ساختارها بود. از این نظر لوزان را باید نقطه‌ی شومی برای کوردها عنوان کرد که موجودیت آنها را با خطر نسل‌کشی فرهنگی و فیزیکی مواجه کرد.

نتیجتا یک سده‌ی اخیر برای کوردها سده‌ی قرارگیری در چنگال نسل‌کشی فرهنگی بود و صد البته عدم برخورداری از رهبریت منجسم و سازمان‌یافتگی قدرتمند را بایستی جزو اساسی‌ترین دلایلی عنوان کرد که این سرنوشت شوم را برای کوردها رقم زد. شاید هم هیچ دوره‌ای از تاریخ چندهزارساله‌ی کوردها را نتوان یافت که همچون یک سده‌ی اخیر مصیبت‌بار سپری گشته باشد. دوره‌ی اخیر، دوره‌‌ی مصلوب شدن توده‌ای خلق کورد و قرارگیری بر لبه‌ی پرتگاه نابودی فرهنگی است و لوزان، صلیب درد و رنجی بود که از سوی خدایان بی‌شمار این عصر بر دوش این خلق نهاده شد تا به سوی جلجتای ذبح هر روزه‌ی خویش و سردادن ناله‌های سوزناک برود. نگاهی مجمل به درون‌مایه‌ی این پیمان، اهمیت تاریخی ژنو2 از منظر کوردها که این روزها اختلافات بسیاری بر سر چگونگی مشارکت در آن وجود دارد را هرچه بیشتر عیان خواهد کرد.

کنفرانس لوزان را که از تاریخ 20 سپتامبر 1922 آغاز شد و در ژوئیه‌ِی 1923 به پایان رسید می‌توان در راس کنفرانس‌هایی قرار داد که بیش از حد به درازا کشیده شده است. در تمامی گفتگوهای صورت گرفته در این کنفرانس ترکیه یکی از طرفین بوده است. تضمین حقوق اقلیت‌های غیرمسلمان در این کشور و پایان دادن به مسایل فی‌مابین ترکیه و یونان جزو موضوعاتی می‌باشند که در رابطه با آنها توافق حاصل شده است. همراه با هیات ترک حاضر در این کنفرانس دو نماینده کورد پارلمان وقت که از پشتیبانی 66 نماینده‌ی دیگر برخوردار بوده‌اند در این کنفرانس مشارکت نموده‌اند. موضوع اساسی و تاسف‌برانگیز در پیوند با کوردها این است که هیات، ادعای نمایندگی هر دو خلق کورد و ترک را مطرح نموده و تنها از یک حق امضا و قبول مصوبات برخودار بوده است. به عبارتی نمایندگان کورد با تفویض اختیار خویش به هیات ترک عملا هر گونه حقی را خودخواسته از خویش سلب نموده و حتی از مشارکت مستقل در گفتگوهای این کنفرانس نیز اجتناب ورزیده‌اند.

کنفرانس لوزان عملا راه بر تاسیس جمهوری ترکیه به صورت کشوری مستقل گشود و کوردها نیز در نتیجه‌ِ‌ی عدم برخورداری از تجربه‌ای آنچنان در صحنه‌ی سیاست و دیپلماسی جهانی به بازندگان این کنفرانس مبدل شدند. جمهوری ترکیه به سال 1923 تاسیس شد. یک سال بعد قانون اساسی‌ سال 1921 که در آن از حق خودگردانی کوردها بحث به میان آمده بود، لغو گردید و نهایتا دوره‌‌ای مصیبت‌بار آغاز شد که کمتر کسی از آن ناآگاه است. از این مقطع به بعد شاهد برخی قیام‌ها در عموم كوردستان و به ویژه شمال آن می‌باشیم. قیام‌هایی که با شدت و حدت هرچه تمام در میان چرخ‌دنده‌های ماشین دولت‌ـ ملت خرد شدند.

درست نه دهه از کنفرانس لوزان گذشت و اکنون شرایط به گونه‌ای رقم خورده که فرصتی طلایی را به کوردها عرضه می‌کند تا لوزان را در تطابق با خواسته‌های برحقشان روزآمد نمایند. وقایعی که از شاخ آفریقا آغاز شد و در سوریه گره خورد بهار عربی را در کوتاه‌مدت با خزانی سرد مواجه ساخت. در واقع نبود آلترناتیوی نیرومند در عرصه‌ی معنایی و به عبارتی در عرصه‌ی پارادیگماتیک سبب گردید تا انقلاب‌های دو سال اخیر قادر به گذار از چرخه‌ی انقلاب‌ـ شکست نباشند. با دنیاهای ذهنیتی مربوط به یک سده‌ی اخیر به هیچ وجه قادر به ایجاد ساختارهای سیاسی جدید که برون‌رفت از بحران و کائوس را میسر نمایند نخواهیم بود؛ و این همان چیزی بود که در تونس، مصر، یمن و سوریه رخ داد. سوریه اوج ناکارآمدی پارادایم‌ اسلام رادیکال و مدل‌های لیبرال‌محوری است که از سوی غرب بر خلق‌های منطقه تحمیل می‌گردند. دکترین‌های ارائه‌شده از سوی این مدل‌ها کاملا با شکست مواجه شده‌اند و تضاد و چالش مابین‌شان نیز تاریخیت و اکنونیت سوریه را در ورطه‌ی نابودی قرار داده است. در این بحبوحه بود که کوردها با ارائه‌ی را‌هکاری مبتکرانه یعنی خط مشی سوم نه مدل اسلام‌ سیاسی رادیکال را پذیرفتند و نه در کنار نیروهای غربی قرار گرفتند. کوردها با درس گرفتن از وقایع یک سده‌ی اخیر و برخورداری از یک نیروی معنایی جدید عملا وارد مرحله‌ی برساخت عینی پارادایم جامعه‌ی دموکراتیک به دور از دولت قرار گرفتند. اگرچه هنوز موانع بسیاری در این مسیر قرار دارند اما به جرات می‌توان گفت که نیمه‌ی اساسی و در عین حال خطرناک این مسیر را طی کرده‌اند. یکی از اساسی‌ترین موانع، حمایت بی‌چون چرای ترکیه از نیروهای رادیکال و تندروی اسلامی در مسیر 900 کیلومتری مرز با كوردستانی است که در حال طلوع است. از سوی دیگر همان نقش را در جنوب كوردستان با اندک تغییری بارزانی و حزب دموکرات كوردستان عراق ایفا می‌کند. دلایل این حمایت‌ها نیز چنان روشن و صریح است که نیاز به تحلیل چندانی نیست. ترکیه تاب به میان آمدن كوردستانی دیگر که راه چاره‌یابی دموکراتیک مساله‌ی کوردی را در این کشور هرچه بیشتر هموار خواهد کرد ندارد. بارزانی نیز تشکیل یک ساختار سیاسی کوردی که در آن رهبریت و رانت نفت‌محور ازآن او نباشد را برنمی‌تابد.

با همه‌ی این اوصاف و به‌رغم تمامی سنگ‌اندازی‌ها مرحله‌‌ای در روژآوا آغاز شده که دیگر به هیچ وجه قابل بازگشت نیست. این مرحله نه‌تنها دموکراسی را در این بخش از میهن نهادینه‌سازی خواهد کرد بلکه موفقیت در آن به معنای دموکراتیزاسیون در سویه نیز خواهد بود. دموکراسی رادیکال و راستین قابلیت آن را خواهد داشت تا به سرعت در منطقه گسترش یابد. «سرزمین كوردستان كه برای طلوع تمدن گهوارگی نموده است، این بار جهت طلوع كنفدرالیسم دموكراتیك و دموكراسی رادیكال و راستین گهوارگی می‌نماید. طبیعت، چنین قاعده‌ و قانونی دارد: هر چیز بر روی ریشه‌های خود دوباره سر برمی‌آورد». «در فرهنگ خاورمیانه هر چیز همانند «ظروف مرتبطه» است. حقیقت اجتماعی‌ای كه در یك حوزه‌ی آن پیروزی خویش را اثبات نموده باشد، خصوصیت اشاعه‌ی سریع در سایر حوزه‌ها را نیز نشان می‌دهد».

روژآوا اکنون در مرحله‌ای بسیار حساس و تاریخی قرار گرفته است. راهکارهای نظامی مبتنی بر ایجاد هژمونی که از سوی نیروهای تندرو و غرب آزموده شده‌اند با یک شکست تاریخی مواجه شده‌اند. در واقع برگزاری کنفرانس ژنو2 نمود عریان شکست در این راهکارهاست. بی‌دلیل نیست که اکثریت قریب به اتفاق نیروهای غربی و منطقه‌ای از رهیافت سیاسی جهت برون از بحران سوریه بحث نمایند. جنگ نیابتی نتیجه‌ای جز ویرانی و آوارگی دربرنداشت و ژنو2 که قرار است در 22 ژانویه برگزار گردد به عرصه‌ی اساسی جنگ نیروهایی مبدل خواهد شد که در جنگ گرم به نتیجه‌‌ی دلخواه دست نیافته‌اند. مشارکت کوردها آن هم به صورت هیاتی مستقل در این کنفرانس از اهمیتی فوق‌العاده ویژه و حیاتی برخوردار است. اگرچه بسیاری از نیروهای منطقه‌ای و بین‌المللی از جمله آمریکا، ترکیه، عربستان و قطر مخالف حضور کوردها در این کنفرانس می‌باشند اما شرایط و توازنات منطقه‌ای در حال طی مسیری است که کوردها می توانند حداکثر استفاده را از آن ببرند. سر برآوردن یک نیروی تازه‌نفس سیاسی یعنی کوردها در قلب خاورمیانه که راهکارهای سیاسی و حتی پارادیگماتیک نوینی را عرضه می‌کنند، به معنای تغییر معادلات در این منطقه و نابودی پیمان سایکس‌ـ پیکو خواهد بود. این همان چیزی است که نظام جهانی و در راس آن آمریکا را به شدت نگران کرده است. ترکیه با تمام توان سعی خواهد کرد تا کوردها را در مسیر ژنو2 لایه‌لایه و چندپاره نماید و جهت این کار نیز برروی هم‌پیمان نفتی‌اش بارزانی و احزاب سایه‌ی بارزانی حساب ویژه‌ای باز کرده است. ترکیه شرکت مستقل و متشکل کوردها در این کنفرانس را فاجعه‌ای سیاسی و تاریخی ارزیابی می‌کند. به همین دلیل همه‌ی تلاشش را نمود تا بخشی‌ از کوردها را ضمیمه‌ی ائتلاف ملی مخالفان سوریه نماید و در این کار نیز تا حدودی موفق عمل نمود. اگر قرار بر این باشد که این گروه از کوردها در کنفرانس ژنو2 شرکت نمایند به واقع خودخواسته و آگاهانه وارد همان مسیری خواهند شد که کوردها در سال 1922 و در لوزان اما نه خودخواسته و در کمال سادگی سیاسی واردش شده بودند. چنین چیزی در معنای واقعی کلمه برای کوردها یک فاجعه خواهد بود و عمق مصیبت در این است که این بار این فاجعه را بخشی از کوردها بادستان خویش، آگاهانه و در قبال برخی منافع شخصی رقم خواهند زد.