ریوار آبدانان –

پیش از هرچیز یاد و خاطره‌ی شهدای بزرگ‌مان باهوز سنه (حبیب‌الله گلپری پور) و رضا اسماعیلی همچنین شیرکوه معارفی و شهدای اعدامی اخیر خلق بلوچ را گرامی می دارم.

شاید در دهه‌های گذشته، اعدام كادرها یا رهبری یك جنبش می توانست كل آن جنبش را وارد سیری قهقهرایی نماید. به‌ویژه خلق‌هایی كه در چنگال نسل‌كشی قرار داشتند، همواره با چماق نابودی فیزیكی تلاش می شد از مطالبات هویت‌طلبانه و آزادی خواهانه‌‌شان به عقب‌نشینی وادار گردند. روش نابودی فیزیكی علیه مبارزان كورد، یك روش آشناست. به گونه‌ای كه تاریخ مقاومت‌های خلق ما با نام زندان، شكنجه و اعدام عجین گشته است. به‌ویژه جنبش آپویی در برابر این پدیده‌ها چنان ایستار عظیمی از خود نشان داد كه امروزه تكرار این پدیده‌های ضدانسانی از سوی دولت‌های حاكم بر كوردستان، نتیجه‌ای معكوس برای این دولت‌ها به همراه می آورد. زندان به ما «كمال پیر»شدن آموخت. شكنجه و شلاق به ما «مظلوم و خیری»بودن یاد داد. اعدام به ما «فرزاد و شیرین و هیمن و سوران و فرهاد»شدن آموخت. پس با همین كوله‌بار بی نظیر «مقاومت زندگی آفرین» است كه رفقای همقطارمان «باهوز و رضا» تا پای دار اعدام با گردنی افراشته و سرود پیروزی بر لب، «تدبیر و امید» دژخیمان را به «شكست و یأس» مبدل می سازند.

… و اما؛

وقتی فاشیسم احمدی نژاد وارد میدان شد، یكی از مراكز اصلی ایران كه مورد حمله‌ی سیاست‌های نابودی فیزیكی ـ فرهنگی قرار گرفت، كوردستان بود. اما كوردستان نه‌تنها تن به تسلیمیت نسپرد بلكه به مركز مقاومت دموكراتیك كوردها و افق امیدبخش همه‌ی خلق‌های ستمدیده‌ی ایران مبدل گردید. احمدی نژاد رفت، اما فرزاد و شیرین جاودانه ماندند. چرا كه مبارزه‌ی خلق كورد برای رسیدن به زندگی آزاد و كسب استاتوی سیاسی دموكراتیك، نیرومندتر از فاشیسم سبز احمدی نژاد بود. خلق كورد به‌واسطه‌ی مبارزاتی كه جنبش آپویی در شرق كوردستان و ایران صورت داد و فداكاری ها و رشادت‌های بزرگی در آن نشان داده شد، امروزه به سطح چشمگیری از آگاهی و اراده رسیده است. كوردها در خاورمیانه‌ی نوین به‌عنوان مؤثرترین نیروی سیاسی دموكراتیك خلق‌محور عمل می كنند و شرق كوردستان بخش مهمی از این خلق و نیروی سیاسی دموكراتیك است. گذار جنبش آپویی از نگرش كلاسیك دولت‌ـ ملت و ارائه‌ی تز ملت دموكراتیك، دقیقا با مطالبات آزادیخواهانه‌ای كه خلق‌ها می خواهند در خاورمیانه‌ی نوین به كرسی بنشانند در تطابق است. به‌ویژه آنكه این نیروی سیاسی دموكراتیك از پتانسیل بسیار بالایی جهت تعیین توازنات جدید برخوردار است. از آنجا كه خلق كورد همواره با اتكا به اصل همزیستی مبتنی بر برابری و آزادی خواسته است با سایر ملت‌ها در تعامل به‌سر ببرد، جنبش آزادی خواهی خلق كورد نیز با اتخاذ خط‌مشی موسوم به «خط سوم» خود را از تنش‌های كلاسیك میان دولت‌های منطقه‌ـ جریانات مخالف‌ـ نیروهای قدرت‌مند جهانی دور ساخت تا توازنات نوین خاورمیانه را بر مبنای تعامل دموكراتیك و سازنده و نه سلطه‌یابی یكجانبه‌ی نیروهای قدرت‌طلب رقم بزند. از این رو با ارائه‌ی شرط دست‌كشیدن طرف‌های دیگر از سیاست‌های سلطه‌طلبانه و نابودكننده، حاضر است با هر نیروی منطقه‌ای یا جهانی به تعامل دموكراتیك برسد. بدین ترتیب مدل ملت دموكراتیك كوردها در چارچوب یك سازش دموكراتیك می تواند در گستره‌ی مرزهای سیاسی موجود ـ‌یا مرزهای سیاسی آینده پس از تغییر چهره‌ی خاورمیانه‌ـ برقرار گردد. یعنی در صورتی كه دولت حاضر باشد استاتوی سیاسی ملت دموكراتیك یعنی «خودگردانی دموكراتیك» را به‌عنوان یك استاتوی حقوقی در قانون اساسی بپذیرد، ملت دموكراتیك می توان با دولت فعلی در سازش اصولی به‌سر برد. در غیر این صورت خودگردانی دموكراتیك را به‌طور یك‌طرفه تأسیس خواهد نمود تا خودمدیریتی كلیه‌ی تنوعات هویتی، دینی،
عقیدتی و ملیتی را به‌گونه‌ای دموكراتیك و خارج از چارچوب دستگاه‌های سركوب‌گر دولتی برقرار نماید
. این را در همه‌جا از طریق انواع واحدهای اجتماعی سازمان‌یافته در حوزه‌های سیاسی، اقتصادی، دفاعی، دیپلماتیك، آموزشی وبرقرار خواهد نمود و هیچ انتظاری از دولت نخواهد داشت.

خلق كورد در تحولات اخیر خاورمیانه نشان داد كه از نیروی سیاسی و دفاع ذاتی چنان پویایی برخوردار است كه در حین مداخلات،‌ اعتراضات، تحولات و درگیریهایی كه از تونس تا افغانستان در همه‌جا رشد می كنند(و سیاست نرم یا خشن خارجی و داخلی هیچ دولتی نیز نمی تواند بدون اتكا به دموكراسی واقعی، جلوی ورودشان را بگیرد!)، به كشورهایی كه كوردها در آن‌ها به‌سر می برند می تواند چهره‌ای كاملا متفاوت ببخشد. زیرا كوردها دیگر آن «كارت لوزان‌نشان امتیازآور» گذشته نیستند كه هر دست پنهان و آشكاری بخواهد آن را در بازی های پلید سیاسی به‌كار گیرد. كوردها در خاورمیانه‌ی نوین همچون شعله‌های «آتش»‌اند یا گرم خواهند كرد و زندگی خواهند بخشید یا خواهند سوزاند!

برگزاری كنفرانس كورد در آمریكا تحت عنوان «نقش كوردها در خاورمیانه‌ی نوین» و نشست‌هایی از این دست كه برگزار خواهند شد، سیاست دو وجهی نظام جهانی را در قبال خلق‌ها و دولت‌های خاورمیانه نشان می دهد؛ یعنی می خواهد بگوید: نظام جهانی متوجه این هست كه فاكتور دموكراسی خلق‌ها را دیگر نمی توان در منطقه‌ی خاورمیانه نادیده گرفت و اگر دولتی سیاست‌های سازشكارانه را به سطح ضمیمه‌شدن به نظام جهانی و انطباق كامل نرساند، آمریكا و همپیمانانش می توانند نیروهای دیگری را در منطقه مخاطب قرار دهند(به‌عنوان نمونه نه تركیه‌‌ای خارج از كنترل نیروهای جهانی می تواند به شكل یك نیروی مؤثر خودش را در موازنات تازه جای دهد و نه وضع سوریه بدون كوردها تعیین تكلیف خواهد شد). با این حال كوردها نیز به چنان سطحی از اراده‌ی سیاسی رسیده‌اند كه دیپلماسی با كشورهای غرب را منوط به دست‌كشیدن آنها از نگرش ابزاری و كارت‌مانند به كوردها گردانده‌اند و بیش از هرچیز اتخاذ رهیافت سیاسی دموكراتیك و مسالمت‌آمیز را جهت حل مسائل خود ترجیح می دهند. با توجه به این واقعیت؛ آیا ایران متوجه نیست كه فردا همین چهره‌ی دو وجهی و سخت نظام جهانی ممكن است به وی نیز نشان داده شود و سیاست‌های سازشكارانه‌ی دولت روحانی بدون در نظر گرفتن فاكتور كوردها راه نجاتی برای وی نخواهد بود؟!

اما ایران كه به‌خوبی این توان و قابلیت كوردها را می بیند چه نوع سیاستی در پی گرفته است؟ مرحله‌ی آتش‌بسی كه پژاك به آن پایبند ماند، می توانست با ارتقایابی به سطح مذاكره، بهترین فرصت برای دولت روحانی و كل نظام باشد تا سیاست‌های امنیت داخلی خود را اصلاح نماید. همان سیاست‌های امنیتی بحران‌زایی كه خود دولت روحانی از لزوم برطرف‌سازی آن صحبت می كرد. چرا كه بدون گذار از سیاست‌های امنیتی كنونی و پیشبرد یك گشایش دموكراتیك در سطح ایران، صرفا اتكا به امتیازدهی در سیاست خارجی نمی تواند ایران را از بحران رها سازد و حتی بر شدت آن خواهد افزودمعامله‌ای كه روحانی پس از سی و چهار سال چانه‌زنی، در آمریكا صورت داد آنقدر هم پرفایده نیست كه بتواند با اتكا به آن در داخل كشور با چماق و اعدام از خلق زهرچشم بگیرد و نهایتا ناچار به دست‌كشیدن از مطالبات واقعی خود و پذیرش سیاست «ادغام‌شدن در نظام» نماید. چیزی كه ایران می توانست در قبال خلق‌های ایران و مطالباتشان انجام دهد راهبردی تر از «دلبریایی موقتی از نظام سرمایه‌داری» بود. چرا كه بحران ساختاری نظام جهانی سرمایه‌داری حادتر از آن است كه نرمش‌های فعلی ایران كفایتش را بنماید. اما منطقی این بود كه دولت ایران با رسانیدن آتش‌بس میان خود و پژاك به سطح مذاكره و دیالوگ جهت حل مسالمت‌آمیز و سیاسی مسئله‌ی كورد، خود را در توازنات نوین خاورمیانه و تغییرات شدید گریزناپذیر آن با تزریق دموكراسی واكسینه نماید. تنها جمهوری دموكراتیك ایران است كه می تواند سر پا بایستد، وگرنه هر نوع صفت دیگری نظیر ایران هژمون، ایران هسته‌ای، ایران نرمش‌یافته در سیاست خارجی، ایران خشن و آكنده از نقض حقوق انسانی نمی تواند پیش روی «تغییری» كه محتوم است را بگیرد. اما اگر سیاست‌های اعدام و سركوب و فشار تداوم یابد و این فرصت به فرصت‌سوزی مبدل شود، آنگاه ایران خود را رویاروی قطب‌بندی تازه‌ای در منطقه خواهد دید. چرا كه در سطح منطقه، نیروهای مؤثری كه به شدت تمایل دارند با كوردها تشكیل بلوك دهند كم نیستند. به‌ویژه هم نیروهای خلقی و هم نیروهای دولتی مؤثری در سطح خاورمیانه و جهان وجود دارند كه سیاست‌های امتیازدهنده‌ی خارجی ایران هیچ اطمینان خاطری برای آن‌ها شمرده نمی شود؛ حتی این بازی تازه‌ی ایران در حوزه‌ی سیاست خارجی را برای خودشان نوعی خطر علیه موجودیت(نیروهای خلقی) و هژمونی منطقه‌ای(نیروهای دولتی) به حساب می آورند. این نیروهای مؤثر منطقه‌ای و جهانی هر كدام نوعی پروژه‌ی خاص كورد دارند كه خلق كورد می تواند با گشودن درهای دیالوگ و دیپلماسی با آن‌ها و در صورت ارائه‌ی بسته‌های چاره‌یابی قابل‌قبولی با این نیروها به سطح همپیمانی ـ‌ هم تاكتیكی و هم استراتژیك‌ـ برسد.

نه خاورمیانه‌ی نوین مد نظر نظام سرمایه‌داری و نه خاورمیانه‌ی نوین مد نظر نیروهای دموكراسی خواه نمی تواند با وضعیت كنونی ایران كنار آید. اتخاذ سیاست انعطاف و امتیازدهی در خارج به بهای سركوب و فشار در داخل، گویای آن است كه ایران چراغ سبز را به ادغام‌شدن در نظام جهانی نشان داده است. اما واقعیت این است كه حتی جایگیری در نظام جهانی سرمایه‌داری نیز بدون انجام تحولاتی در سیاست‌های داخلی امكان‌پذیر نیست. مثلا تركیه بدون در نظر گرفتن فاكتور كوردها حتی قادر نیست جایگاهی در سطح «ژاندارم و عامل‌»بودن را در منطقه و در چارچوب سیاست‌های نیروهای مدرنیته‌ی سرمایه‌داری برای خود دست‌وپا كند. اگرچه آمریكا و نیروهای مداخله‌گر غرب به دلیل مواضع منفعت‌پرستانه‌ی خود در برابر موج سركوبگری، اعدام و تبعیضی كه در دولت یازدهم علیه خلق‌های ایران اعمال می شود سكوت نموده‌اند، اما به خوبی می دانند كه چنین ایرانی هنوز فاصله‌ی بعیدی از «پذیرفته شدن» دارد. بنابراین مداخلات نظام جهانی در خاورمیانه كه حلقه‌ی ایران ازجمله‌ حلقه‌های اساسی آن است با سیاست‌های انفعالی دولت روحانی متوقف نخواهد شد. اما این تنها یك طرف قضیه است. در سوی دیگر و مهم‌تر، نیروهای دموكراسی خواه خلق‌های ایران قرار دارند. این نیروها با تداوم و شدت‌گیری سیاست‌های امنیتی و سركوبگرانه‌ی دولت یازدهم وارد فاز تازه‌ای از مبارزات آزادی خواهانه خواهند شد. وقتی به جای تدوین حقوق برابر شهروندی به اعدام و سركوب شهروندان پرداخته شود؛‌ وقتی به جای رفع تبعیض علیه خلق‌ها به تحقیر آیین‌ها و مذاهب غیررسمی و تبعیض علیه زندانیان سیاسی غیرفارس پرداخته شود؛ وقتی به جای سیستم مبتنی بر آموزش آزادانه به زبان مادری تلاش شود فرهنگ‌ها و زبان‌های خلق‌های ایران «محتاج عطای دولت» نشان داده شوند؛ وقتی به جای گشایش در سیاست دموكراتیك سعی شود سیاست انتگراسیون(ادغام) نرم را از طریق برخی نهادهای ظاهرا مدنی اما ربط‌شده به دستگاه اطلاعاتی و امنیتی پیشبرد دهند؛ آنگاه است كه این موج تازه‌ی مبارزات آزادیخواهانه اوج خواهد گرفت. در صورت از دست دادن فرصت «میلاد دموكراسی در ایران»، این‌بار مبارزات خلق‌ها را به امید ظهور كدامین عالیجناب بنفش‌پوش(كه از قضا امروز با پشتوانه‌ی عالیجناب سرخ‌پوش گذشته بر سر كار است!) دلخوش به مدارا خواهند نمود؟!

بایستی خاطر نشان سازم كه با سطح آگاهی و اراده‌ای كه خلق و جنبش آزادیخواهی شرق كوردستان به آن رسیده است، پاسخ اعدام‌های اخیر را به شیوه‌ای شایسته كه همانا وارد عمل نمودن هرچه بیشتر قابلیت سیاسی خود در تحولات و توازنات نوین خاورمیانه است، خواهد داد. بی شك دفاع ذاتی در كنار چنین قابلیت سیاسی ای معنا خواهد یافت. در این بین آنچه تأمل‌برانگیز می باشد این مسئله است كه اندكی پیش از اعدام‌‌های اخیر، مسئولین امنیتی ایران از حكومت اقلیمی جنوب كوردستان تقاضای برخورد شدید با پژاك نمودند. با توجه به مطرح‌شدن مسئله‌ی برگزاری كنگره‌ی ملی كورد و سطح بالای حساسیت ملی خلق‌مان، عدم محكوم‌سازی این اعدام‌ها از سوی مقامات حكومت اقلیمی جنوب كوردستان جای انتقاد جدی دارد.

با تمام این تفاصیل، از این پس شاهد اوج‌گیری تقابل میان سیاست سركوبگرانه‌ی دارای وجهه‌ی اعتدالی دولت و مبارزات دموكراتیك خلق‌های ایران و به‌ویژه خلق كورد خواهیم بود. تحولات منطقه‌ای نیز برای این امر مناسب هستند. اینكه دولت یازدهم چنین بیاندیشد كه با امتیازدهی در سیاست خارجی و دلخوش ساختن نیروهای جهانی می تواند هر سیاستی را در داخل ایران علیه خلق‌ها به‌كار ببرد و چشم به روی تغییر سیمای خاورمیانه و قطب‌بندی ها و توازنات نوین ببندد، تیری است كه خیلی زودتر از آنچه كه تصور می كند به سنگ خواهد خورد. خلاصه آنكه: آنچه خلق‌های ایران و به‌ویژه خلق كورد از دولت روحانی و نظام جمهوری اسلامی می خواهند، احترام به مطالبات دموكراتیك‌شان و ارائه‌ی رهیافتی سیاسی برای حل آن مسائل است؛ اما ظاهرا دولت یازدهم كرنش و نرمش دماگوژیك در برابر نظام مدرنیته‌ی سرمایه‌داری را به خواسته‌های معقول و كاملا دموكراتیك خلق‌های ایران ترجیح می دهد. از همین رو سیاست‌های سركوب‌گری و اعدام تنها با رشد مبارزات آزادیخواهانه و جبهه‌گیریهای سیاسی تازه‌ از سوی خلق كورد پاسخ داده خواهد شد. خلق كورد خلقی است كه وقتی با اعدام و سركوب مواجه باشد و هیچ گامی برای كوچكترین مطالبات دموكراتیكش برداشته نشود، همچنان‌كه در گذشته نشان داد هیچ گامی از مبارزه و فداكاری در راه آزادی به عقب برنخواهد داشت. بنابراین چیزی كه دولت روحانی می تواند به‌ عنوان تنها رهیافت صحیح و نتیجه‌بخش اتخاذ نماید این است: نه نرمش بی پشتوانه در سیاست خارجی بلكه تحولی راستین و دموكراتیك در سیاست داخلی را مبنا بگیرد زیرا با تداوم سركوب‌گری ها و بروز دوباره‌ی بحران مشروعیت‌زدایی دولت این‌بار مبارزات خلق‌ها ایران را به جاهایی خطرناك‌تر از گذشته خواهد كشانید؛ دست از سیاست‌های وحشیانه‌ و ضداخلاقی اعدام و سركوب بكشد و حداقل به منشور اخلاقی ای كه خودش صادر نمود پایبند بماند چرا كه دموكراسی نوعی بازیابی وجدان و كسب اخلاقی ازدست‌رفته است و پیداست كه ایران بدون دموكراسی دقیقا پا بر جای پای عراق و سوریه می گذارد؛ دستگاه‌های امنیتی و سركوبگر را ـ‌كه عملكردشان بخشی از كارنامه‌ی دولت یازدهم محسوب می شودـ از حالت مانعی بر سر راه حل مسالمت‌آمیز مسائل داخلی خارج نماید، برای نخستین بار در طول تاریخ بن‌بست‌زده‌ی دولت‌های پیشین به مطالبات دموكراتیك خلق‌های ایران و به‌ویژه خلق كورد به‌شكل جدی توجه نماید، بدین ترتیب از فرصتی تاریخی كه دیالوگ و مذاكره با مخاطب مسئله‌ی كورد «یعنی پژاك» می تواند برای ایران به ارمغان بیاورد برای حل بحران‌های ایران استفاده كند. وگرنه آنچه بر سیمای روحانی قرار دارد اگر تنها عبارت از یك ماسك دموكراسی مآبانه بر عالیجنابی بنفش‌‌ است، خلق كورد و دیگر خلق‌های ایران بی شك آن را پایین خواهند كشید!