آرگش كارزان ─

با معرفی اعضای كابینه‌ی دولت یازدهم و رأی اعتماد مجلس به دولت، چیدمان کابینه‌ی دولت جدید روحانی با شعار اعتدال و امید آغاز به كار نمود.كابینه‌ای كه روحانی آن را فراجناحی نام نهاده ‌است. در نگاه اول شاید شباهت شعارها و یا برنامه‌های ارائه شده‌ی آنان با دولت‌های پیشین دیده ‌شود، اما با نگاهی به تركیب این كابینه و نیز سوابق مدیریتی وزرا، به نظر می‌رسد که روحانی تمام توان و برنامه‌های خود را نه برای حل مشکلات داخلی، بلکه برای بازسازی ساختار دیپلماسی و سیاست خارجی ایران و به ویژه روابط خود با دنیای غرب به كار بسته است. عدم تغییر در كلیت سیاست داخلی و عدم تلاش برای حل مسئله‌ی خلق‌های ایران را می توان در برنامه‌های وزرای کابینه‌ی روحانی مشاهده نمود.

حال به بررسی برنامه‌های دو وزیر روحانی که عملکرد و برنامه‌های آنها به ویژه برای خلق‌های ایران دارای اهمیت خاص می‌باشد، می‌پردازیم:

در برنامه‌های پیشنهادی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، برای حل مشکلات فرهنگی خلق‌های ایران و توسعه‌ی فرهنگی همه جانبه، از کشور پارس و ایجاد اتحادیه‌‌ی كشورهای پارسی‌زبان سخن به میان آمد. گویی اینکه ایران فقط شامل خلق فارس بوده و خلق‌های دیگر، در ایران میهمان محسوب گشته و یا زیر مجموعه‌‌ای از خلق فارس به حساب می‌آیند. سخنان این وزیر یادآور دوران محمد رضا شاه پهلوی است که شاه با تصور و خیال بازسازی امپراطوری هخامنشی و تداعی«کوروش» در خیالش، درصدد بود تا ایرانی مانند دوران هخامنشی ایجاد کرده و خود را فرزند و جانشین کورش قلمداد نماید. گویی اینکه هنوز ذهنیت تشكیل و یا احیای دوباره‌ی امپراطوری‌ پارس در میان سیاستمدران ایرانی وجود دارد. یعنی وزیری که قرار بود دست‌ِباز روحانی‌ برای حل مشکلات داخلی ایران و در رأس آنها چاره‌یابی مسائل فرهنگی خلق‌های ایران باشد، از ابتدای کار با شعاری پان‌ایرانیستی آغاز به کار نمود. سخنانی در مورد تلاش برای ایجاد اتحادیه‌ی فارسی‌زبانان در همین راستاست. شعارهای این وزیر به زبان ساده، گویای حذف تمامی خلق‌های ایران به جز خلق فارس است. این امر نشان از عدم برنامه‌ای كاربردی برای چاره‌یابی مسائل فرهنگی خلق‌های ایران دارد، سیاستی كه هدف از آن ذوب‌نمودن دیگر فرهنگ‌ها در فرهنگ حاکم است. به این صورت درصدد تشكیل اتحادیه‌ی کشورهای فارسی‌زبان می‌باشند. البته لازم به یادآوری است که برنامه‌ی جذب ناسیونالیست‌های ایرانی از دوران احمدی‌نژاد و با همكاری معاونش‌(مشایی)‌ شروع شده، كه تئوری‌ای را تحت عنوان مکتب ایرانی مطرح نمودند. این مکتب که از تاریخی ساختگی و غیرواقعی آکنده است به معنی انکار تاریخ تمام خلق‌های ایران و همچنین به معنی انکار ساختار و غنای فرهنگی خلق‌های ایران بوده و تداوم سیاست‌های انکار و امحای فرهنگ خلق‌های ایران در دوران‌های مختلف تاریخی می‌باشد. این دیدگاهی است منسوخ كه می‌تواند زمینه‌ی تخریبات بزرگی را هم در داخل و هم در خارج به وجود آورد.

موضوع انتخاب وزرای كابینه‌ی دولت روحانی را می‌توان تا حدودی بر اساس تغییر رویكرد در سیاست‌های دولت پیشین دانست. هر چند كه شفاف‌سازی در این زمینه صورت نگرفته و یا مكانیزم‌ها و شیوه‌های عملی این برنامه‌ها ارائه نگردیده ‌است. به عنوان نمونه وزیر کشور در تشریح برنامه‌های خود در مجلس عنوان کرد، هدف اصلی وی ایجاد انسجام ملی و افزایش قدرت ملی می‌باشد. البته عنوان ننمود که منظور از انسجام ملی چیست و این انسجام ملی چگونه ایجاد خواهد شد؟ برنامه‌های وی برای ایجاد انسجام ملی چیست؟

در ادواری كه نگاه تبعیض‌آمیزی نسبت به خلق‌های ایران وجود نداشته و همه‌ی خلق‌ها در ایران به طور آزادانه در مدیریت کشور مشارکت داشته و از لحاظ فرهنگی با محدودیت مواجه نشده‌اند، ایران در زمینه‌های مختلف توانسته به توسعه و پیشرفت‌هایی دست یابد و از لحاظ امنیت و سلامت ملی هم در بهترین حالت ممكن باشد. انسجام، باید در سایه‌ی یك نیروی منسجم كننده به وجود آید. انكار سایر فرهنگ‌ها یك نیروی متلاشی كننده است كه بیان آن در ادبیات سیاسی هم نشان ضعف است. باید تمام خلق‌های ایران خود را صاحب ایران بدانند، نباید سیاست دولت منجر به این شود که تعدادی خود را صاحب کشور و تعدادی نیز خود را میهمان یا بیگانه به حساب بیاورند. تبعیض در عرصه‌ی سیاست زمینه‌ساز تمامی رفتارهای تبعیض‌آمیز در سطوح مختلف خواهد بود. در حال حاضر به علت سیاست‌های نادرست حاکمیت، فقط بخش محدودی از جمعیت ملت‌های ایران که در ساختار قدرت حضور دارند و یا در بدنه‌ی نظام جای گرفته‌اند، خود را ایرانی و صاحب تمام ایران می‌دانند. در حالی كه ایران را خلق‌هایی با تنوع فرهنگی بر اساس همزیستی تاریخی تشكیل می‌دهند و ایران بدون این هویت‌های فرهنگی و اجتماعی برآمده از تاریخ، نامی تهی از معنا است.

نگاه امنیتی سردمداران جمهوری اسلامی به مسئله‌ی خلق‌های ایران سبب گردیده كه این وضعیت به صورت لاینحل باقی مانده و بر سرپوش‌های گذاشته شده بر این مشكلات افزوده شود و با گذر زمان، بحران به وضعیت حادتری برسد. سخنان وزیر كشور در این زمینه، ریشه‌های ذهنیتی آن را آشكار می‌نماید. هنوز هم مقامات رژیم، کوچک‌ترین تلاش خلق‌های ایران را برای بدست آوردن مطالبات‌شان به عامل بیگانه شدن و برهم زننده‌ی امنیت ملی تعبیر می‌نمایند. تصور آنها بر این مبنا استوار است که همیشه دشمنان از مسئله‌ی ملت‌های ایران به عنوان طعمه استفاده می‌کنند و هموژن نمودن را راهی برای رها ساختن این طعمه‌های آماده از چنگال دشمنان می‌پندارند. در واقع تنوع فرهنگ‌ها و خلق‌ها در ایران نه یک فرصت بلکه به صورت یک تهدید نگریسته می‌شود.

هر چند که سخن از وجود یک ملت در ایران و انكار خلق‌های دیگر آن چیز تازه‌ای نمی‌باشد، اما شعارهای روحانی در مورد احقاق حقوق خلق‌ها و وعده‌های انتخاباتی وی نسبت به ملت‌های ایران، این تردید را در اذهان جامعه به وجود می‌آورد که آیا روحانی نیز مانند دیگر رئیس‌جمهورهای قبلی، شعارها و وعده‌هایش جنبه‌ی نمایشی داشته و فقط برای جذب آرای مردم بوده ‌است یا نه؟

باید منتظر ماند، اما با توجه به توده‌ی مشكلات جناب روحانی از نظر زمانی با مشكل مواجه است و نمی‌تواند مدت انتظار را بالا ببرد. اما سخنان روحانی در همایش صدا و سیما، که ایران را دربرگیرنده‌ی یک خلق دانسته و عنوان می‌دارد که در ایران یک فرهنگ وجود دارد و فرهنگ‌های دیگر خرده‌فرهنگ می‌باشند، گویای این مطلب است که دولت‌مردان در جمهوری اسلامی، هنوز هویت خلق‌های ایرانی را قبول نداشته، چه برسد به اینکه برای آنها حقوقی قائل باشند. در هفته‌های اخیر، تعطیلی انستیتوی احمد خانی در ارومیه که یک مرکز فرهنگی بوده و فقط در زمینه‌ی فرهنگی فعالیت می‌نمود را می‌توان از جمله اعمالی دانست که به عنوان یک نقطه‌ی سیاه در کارنامه‌ی کوتاه مدت روحانی در همان ابتدای کار، خود را نمایان می‌سازد.

در پایان باید منتظر شد و دید، مسیر کابینه‌ای که نه از زنان و جوانان و نه از مشاركت نمایندگان واقعی خلق‌های ایران در تشکیل آن استفاده شده و کابینه‌ای است که بیشتر اعضای آن دارای سوابق امنیتی، نظامی و انتظامی می باشند، به کدام سمت در حركت است؟ آیا این کابینه خواهد توانست به وعده‌های داده شده‌ی روحانی جامه‌ی عمل بپوشاند؟