مصاحبه هفته نامه آلترناتیو با رفیق ریوار آبدانان —
1. صحنه سیاسی کشورهای خاورمیانه بسیار ملتهب است. به نظر شما تحولات اخیر حول کدام محورها شکل میگیرند؟
گسستها، جبهه گیریها و پیمانهای نوینی که در خاورمیانه کنونی صورت میگیرند بیش از آنکه سیاسی باشند، فرهنگی هستند یا لااقل پس زمینه و برآمدگاهی فرهنگی دارند. یعنی هیچ تحول سیاسی خاورمیانه ای را نمیتوان گسسته از واقعیات فرهنگی ـ تاریخی آن درک نمود. مداخله نظام جهانی به سرکردگی آمریکا در خاورمیانه طی قرن گذشته نتوانست پاسخگوی نیازهای سلطه طلبانه آنها باشد. چرا که فاکتور فرهنگی خاورمیانه را مد نظر نداشته و خواستند تا با پروژه های لاییک، لیبرال و صرفا با منفعت پرستی سیاسی به کشورهای منطقه شکل بدهند. امروزه حتی کشورهای مداخله گر نیز درک کرده اند که بدون در نظر گرفتن هویتهای فرهنگی و تاریخی منطقه نمیتوانند خاورمیانه جدیدی درست کنند.
2. شما از مداخلات قدرتهای جهانی در گذشته بحث کردید؛ این مداخله سیاسی که واقعیت فرهنگی خاورمیانه را مد نظر قرار نمیداد چگونه اجرا شد؟
از طریق یک ساختار سیاسی بسیار انحصارگر و مرکزگرا که آن را دولت ـ ملت مینامند. خواستند کشورهایی درست کنند که ساختار فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی یکدست شده ای داشته باشند تا بتوانند آنها را به راحتی به بازار سرمایه مبدل کنند. ارمنیها، آشوریها، کوردها و بسیاری از دیگر خلقها قربانی این پروژه شدند. اما این مدل نتوانست به تمامی جوابگوی نظام جهانی سرمایه داری شود. زیرا دیکتاتورهایی را در منطقه آفرید که حتی در مقابل خود چرخه سرمایه جهانی نیز به معضل مبدل شدند.
3. ایراد این مدل دولتی که در سرتاسر خاورمیانه به ترویج آن پرداختند چه بود؟
این دولت ـ ملتها به دلیل عدم سازگاری با بافت فرهنگی ـ تاریخی خلقهایی که زیر سلطه آنها به سر میبردند، خود به حالت بافتهایی سرطانی درآمدند. رژیم پهلوی، صدام حسین، مبارک، بشار اسد، احمدی نژاد و… همه نوعی سرطان بدخیم و محصول همین مدل بودند. چنین نظامها و شخصیتهای دیکتاتوری نتیجه تحمیل یکجانبه نظام دولت ـ ملت بر بافت کثیرالمله و چندفرهنگی کشورهای خاورمیانه بودند.
4. برای گذار از این مدل بحران ساز چه باید کرد؟
باید به اصل همزیستی تاریخی خلقهای منطقه بازگشت نمود. راهکارهای سیاسی دولت محور و مبناگرفتن روشهای ملیگرا و تنش افروز نمیتواند تحولی در وضع موجود بیافریند و همه از آن ضررمند خواهند شد. حتی دولتهای ابرقدرت جهانی نیز رفته رفته پی میبرند که نمیتوانند عنصر فرهنگی و خصوصیات تاریخی ملتها را نادیده بگیرند. آنها در ایجاد توازنات نوین در خاورمیانه دچار زحمت شده اند چرا که میدانند مانند گذشته نمیتوانند برخیها را به خود نزدیک و دیگران را به تمامی کنار بگذارند. دنیای ما دیگر تحمل نظامهای تک قطبی و دوقطبی را ندارد. ما یک دنیای کثیرالمله و بسیار فرهنگی داریم. خاورمیانه در این زمینه یک نمونه شگفت انگیز است. اگر این مورد مد نظر قرار نگیرد هیچ کس در خاورمیانه و جهان روی آرامش نخواهد دید. حوزه سیاست و دیپلماسی ناچار است که بر مبنای حضور تمام فرهنگها، هویتها و ملیتها از نو شکلبندی گردد. جنگ جهانی سومی که در خاورمیانه همچنان ادامه دارد تنها با رسیدن به چنین حالتی میتواند به صلح منتج شود.
5. جبهه گیریهایی از نوع شیعه ـ سنی را چگونه ارزیابی میکنید؟
این نوع جبهه گیری اگرچه ریشه های تاریخی داشته باشد و از تعارض منافع سیاسی جریانات مختلف تاریخی نشأت گرفته باشد اما هرگز در سطحی که امروزه منجر به درگیری و خونریزی شده نبوده است. درگیریهای کنونی شیعه ـ سنی ناشی از مداخله نظام سرمایه داری است. نتیجه سیاسی شدن این مذاهب و سایه افکندن دولت ـ ملتها بر آنهاست. نتیجه سیاسی سازی ادیان توسط نظام جهانی را در قضیه القاعده به خوبی مشاهده میکنیم. آمریکا خواست تا با دین سیاسی شده به خاورمیانه شکل دهد. اما اکنون القاعده، سلفیگری و رادیکالیسم اسلامی همه به مدلهایی فلاکتبار و بلا مبدل شده اند که حتی خود نظام جهانی و آمریکا را با مشکل رویارو کرده اند. اینها در مقابل پروژه دموکراتیزاسیون خاورمیانه از جانب نیروهای مردمی نیز مانعی اساسی هستند.
6. مشخصا اسلام سیاسی تندرو و این نوع جبهه گیریها به چه نحو با دموکراتیزه کردن منطقه در تضاد قرار میگیرند؟
نمونه آن را در قضیه جریانات تندروی اسلامی سوریه نظیر جبهه النصر که وابسته به سازمان تروریستی القاعده است میبینیم. این جریان در برابر موج دموکراسیخواهی خلق کورد در غرب کوردستان و سوریه مانع تراشی میکند. خلق کورد انواعی از نهادهای مدنی، دموکراتیک و خودمدیر غیردولتی را در غرب کوردستان و سوریه ایجاد کرده است اما با یورش این اسلامگرایان افراطی مواجه میشوند. نظام جهانی سرمایه داری خودش القاعده را درست کرد و اکنون به نیروهای تندرویی نظیر جبهه النصر و ارتش آزاد سوریه اسلحه میرساند و اینها نیز بجای آنکه با رژیم بعث مبارزه کنند، کارشان مقابله با دموکراسی کوردها است. آنها فتوای حلال بودن غارت اموال کوردها، تجاوز به زنان و قتل عام خلق کورد را صادر کرده اند. اسلام سیاسی همین است: تجاوز و قتل عام و غارت. مجامع بین المللی نیز ساکت نشسته و تنها نگاه میکنند. حقوق بشر اروپا جنازه ای بیش نیست. نهادهای مدنی و حقوق بشری که گاه برای چند روز زندانی شدن فلان آقازاده مشهور، دنیا را روی سر مردم خراب میکنند امروز در برابر این فجایع بشری که علیه خلق کورد و اقلیتهای سوریه صورت میگیرد کجا هستند؟!! همه اینها که برشمردم ناشی از تأثیر ذهنیت فاقد اخلاقی است که دولت ـ ملت ترویج داده و همه را به آن مبتلا کرده است. در ایران نیز میبینیم که پیروان آیین یاری در مقابل همین ذهنیت اسلام سیاسی سرکوب کننده، دست به خودسوزی میزنند. این یک تراژدی هولناک است. در برخی مناطق سنی مذهب شرق کوردستان نیز جریانات شومی نظیر سلفیگری خود را در میان جوانان نهادینه میکنند. فلاکتی بدتر از این نیست که یک جوان کورد شرق یا جنوب کوردستان میرود در افغانستان یا پاکستان و از آن بدتر در غرب کوردستان، دست به عملیات انتحاری میزند. آنهم به نام چه؟ به نام جهاد در راه اسلام و رسول! ترور برای رسیدن به فیض! این نابود کردن جوهره فرهنگی اسلام راستین است. اسلام نیز در خاورمیانه توسط همینها به قهقهرا کشیده شده است. رهاورد غرب برای خاورمیانه همین بود که میبنید. این جریانات همگی توسط خود نظام جهانی غرب تغذیه شده اند.
7. شما از اهمیت فاکتور فرهنگ در تحولات نوین بحث کردید. این مسئله را برای ایران به چه نحو تشریح مینمایید؟
در ایران و طی انتخابات اخیر، دولت نوینی بر سر کار آمد. این دولت نام و عنوان خود را اعتدال گذاشته و با پس زمینه ای تحولخواهانه و اصلاحطلبانه به میدان آمده است. مسئله این است که آیا نظام ایران با این دولت تازه از چنان قابلیت سیاسی ـ اجرایی برخوردار خواهد بود که خود را به وضعیتی همچون عراق، سوریه و افغانستان درنیاندازد یا نه. اگر آقای روحانی و کابینه وی واقعا درصدد رفع خطری که ایران را تهدید میکند هستند باید جدیت زیادی از خود نشان دهند. پیش از هر چیز جدیت در امر قرائت صحیح مسائل خلقهای ایران و برداشتن گام عملی برای حل مسالمت آمیز و دموکراتیک آنها. زیرا تنشها و درگیریهای کشورهای مواجه با انقلاب و تحول(از مصر و تونس تا سوریه و عراق) همگی پس زمینه ای قومی ـ هویتی ـ فرهنگی دارند. مسئله این است که آیا نظام جمهوری اسلامی با رجوع به اصل «درک صحیح فرهنگها» و مشارکت دادن تمام تنوعات هویتی ایران، زمینه یک پیمان اجتماعی دموکراتیک و تازه را فراهم خواهد آورد یا نه. زیرا بدون ایجاد پیمانهای اجتماعی تازه و ایجاد نظامهای قانونی دموکراتیک، نمیتوان از موج کوبنده بحرانهایی که در خاورمیانه و طی مداخلات جهانی به وجود آمده اند، جان سالم به در برد. این پیمان اجتماعی نوین باید بر مبنای پذیرش تمام هویتها و فرهنگهای موجود در ایران و مشارکت دادن آنها در امور شکل گیرد. برای آن به قانون اساسی کارامدی نیز نیاز هست.
8. ایران ادعا میکند با اسلام پیاده شده در ایران همه اقوام و هویتها را راضی نگه داشته است. آیا تحول احتمالی در ایران میتواند باز هم با استناد به چنین ادعاهایی صورت گیرد؟
خیر. آنچه خلقهای ایران را در طول تاریخ در کنار هم نگه داشته است، اسلام سیاسی و تشیع دولتی نیست. مرز و جغرافیای سیاسی هم نیست. بلکه اشتراکات فرهنگی و فرهنگ همزیستی است که این خلقها را در کنار هم نگه داشته است. دولتهای گذشته و بویژه دولت احمدی نژاد، این واقعیت تاریخی را مورد یورش قرار دادند. اکنون میل گریز از مرکز در ایران کم نیست. این امر نتیجه مستقیم خیانت دولتمردان به اصل تاریخی همزیستی خلقهاست. بنابراین دولت تازه با توجه به این واقعیت ژرف بایستی مشکلات و مسائل داخلی ایران را حلاجی کند و بر مبنای همین اشتراکات تاریخی، به رسمیت شناختن حق خودمدیری خلقهای مختلف ایران و مشارکت داوطلبانه و آزادشان در تمام امور کشور، این مسائل و مشکلات را به سمت حل ببرد. غیر از این، هر نوع سیاست دیگری کشتی نظام ایران را به سمت گرداب خواهد برد. عراق دوران سالهای آخر صدام نیز همین حالت را داشت.
9. آیا سیاستهای مرکزگرایانه دولتهای پیشین و به ویژه احمدی نژاد را میتوان عامل چنین خطری دانست؟
دقیقا همین طور است. با ممنوعیت، انکار، توهین، حذف و برچسب زدن تنها گرایش به گریز بیشتر میشود. دوقطبیهایی که ماحصل سیاستهای غلط مرکزگرایانه است در ایران همچنان خطرآفرین هستند. دوقطبیهایی نظیر شیعه ـ سنی، کورد ـ آذری، کورد ـ فارس، آریایی ـ غیرآریایی، بلوچ ـ فارس، عرب ـ فارس، مسلمان ـ غیرمسلمان و نظایر آنها میتوانند چنان انفجاری در ایران درست کنند که فلاکت و فجایع آن به مراتب بدتر از عراق و سوریه باشد. بنابراین تنها تدبیر صحیحی که دولت تدبیر و اعتدال میتواند بگیرد این است که حوزه آزادی سیاسی و خودمدیری همه این تنوعات فرهنگی و هویتی را در چارچوب یک پیمان اجتماعی نوین که ضمانت قانونی و اجرایی داشته باشد، تعریف و زمینه عملی آن را فراهم نماید.
10. چه اقداماتی میتواند از سوی دولت تازه آقای روحانی در این راستا صورت گیرند؟
شعارهایی که خود وی مطرح کرده در صورت اجرایی شدن میتوانند موثر باشند. مثلا اجرای برخی مفاد قانون اساسی نظیر اصل 15 و آزادی آموزش به زبان مادری. تدوین حقوق شهروندی برابر برای همه هویتها و تنوعات اجتماعی ایران و نظایر آن. اینها اقداماتی اولیه و دموکراتیک هستند که میتوانند ایران را وارد مسیر نوینی کند.
11. شما به عنوان پژاک در این زمینه چه طرح و پروژه ای دارید؟
پژاک از لحاظ سیاسی خط مشی سوم را مبنا گرفته و مبنا نیز میگیرد. نه خود را در اختیار جریانات مداخله گری قرار میدهد که هیچ طرح چاره آفرینی برای کوردها و دیگر خلقها ندارند؛ و نه در برابر سیاستهای مرکزگرایانه و سرکوبگر دولت تسلیم میشود. ما این ایستار خود را در دوران احمدی نژاد به خوبی نشان دادیم و همگان به عینه مشاهده کردند. پژاک با پروژه گشایش دموکراتیکی که مبنی بر خودمدیری همه تنوعات هویتی ایران باشد کاملا با واقعیت تاریخی ایران و خاورمیانه در تطابق است. یعنی هر خلق و هویتی در ایران با فرهنگ و اراده ذاتی خود بتواند در مدیریت بومی خویش فعال گردد، مشارکتی برابر و آزاد در همه امور به وجود بیاید، هر خلق بتواند از اقتصادی بومی و شکوفا برخوردار گردد، حقوق شهروندی برابر حاکم گردد، آموزش به زبان مادری آزاد باشد و انواع نهادهای مدنی و سیاسی بتوانند در جوی آکنده از آزادی بیان و اندیشه به میدان فعالیت بیایند. این همان چیزی است که ایران را در برابر عراق شدگی و درافتادن به وضعیتی نظیر آنچه سوریه به سمت آن سوق داده میشود، مصون نگاه داشته میشود. این پروژه فرصتی طلایی پیش روی ایران قرار میدهد تا بتواند با بهره گیری از نیروی پویای «دموکراسی کورد» راه حلی صحیح برای حل مسائل بیابد. کوردها با پیشاهنگی جریان آپویی در سایر بخشهای کوردستان نشان دادند که در اجرای طرح و پروژه خود که نفع تمام خلقهای منطقه را در پی دارد، صادق و توانمند هستند. اینکه ایران خود را از این نیروی عظیم دموکراتیک محروم خواهد ساخت یا به آن روی خواهد آورد و از کلید دموکراسی کورد استفاده خواهد نمود، بزرگترین مسئله ای است که دولت آقای روحانی با آن درگیر خواهد بود.