آریو برزن

مسئله زیستن یا نزیستن نیست مسئله توانایی درست زیستن است. رهبر آپو

ستایش‌ها و سرزنش‌هایمان چقدر معنادارند؟ چه چیزهایی را بزرگ می‌داریم و چه مواردی را مورد نکوهش قرار می‌دهیم؟ به جهان معرفت و شناخت خود و جامعه‌مان پای می‌گذاریم. لازم است عمل و رفتار ما بر اساس ارزش‌هایی باشد که قبول داریم و خود بنیانگذار و پدید‌آورنده‌ی‌شان بوده‌ایم. زیرا این ارزش‌ها و معیارها در جریان آزادی انتخاب هم به صورت فرد و هم به صورت جامعه شکل گرفته‌اند. این نوع از معیاربندی و ارزش‌سازی در حقیقت ایجاد یک ساختار محافظتی و فراهم آوردن یک نیروی بازدارنده جهت صیانت از جهان ذهنیتی است. در همین آغاز باید به یک نکته‌ای حیاتی اشاره داشته باشم و آن اینکه بزرگ‌ترین، زبده‌ترین و ویرانگر‌ترین نیرو نیز نمی‌تواند جای معیارهای رد و قبول ما را در یک هویت ایدئولوژیک بگیرد. بحث از حفظ و نگهداشت از جهان ذهنیتی است. تا زمانی که به‌عنوان یک نیروی اجتماعی، هویت ایدئولوژیک ما که حاصل انتخاب‌های آزادانه‌ در برخورد با مسائل کلان از قبیل هستی، حیات، آزادی، معرفت و‌ حق و عدالت می‌باشد، شکل نگیرد امکان ماندگاری و موجودیت ما تحت عنوان «خود» امکان‌پذیر نخواهد بود. به گفته‌ی رهبر آپو «هویت، رویداد آگاهی داشتن است. هویت رویدادگی فعال‌ترین مفهوم آگاهی در خصوص موجودیت ذاتی خویش است». آگاه بودن و متوجه بودن نسبت به هستی و موجودیت خویشتن و تلاش در راستای معنا‌دارتر کردن آن و به نوعی توسعه‌ی بودن به سوی شدن است. البته اگر آگاهی به‌دست آمده حاصل پرسشگری و جستجوی ماست در این شرایط می‌توان از آن به‌عنوان هویت معرفتی یا شناختی بحث به میان آورد در غیر این صورت اگر تزریقی یا انتقالی از سوی یک جامعه یا نهاد دیگر باشد نمی‌توان از آن به‌عنوان یک هویت ایدئولوژیک سخن گفت. نبود خود‌انگیختگی و عدم طرح پرسمان در یک جامعه جهت ورود به جهان شناخت باید به صورت یک معضل دیده شود.

صدور دستاوردهای فکری یک جامعه به جامعه‌ی دیگر در وادی اندیشه بدون تجربه ممکن نخواهد بود. زیرا تنها در صورت تجربه است که مفاهیم ساخته می‌شوند، مسائل و مشکلات حل خواهند شد و فنون زاده می‌شوند. هویت ایدئولوژیک و ساختار معرفتی یک جامعه یعنی اینکه آن جامعه چقدر توانسته است در چاره‌یابی مسائل و مشکلات خود به موفقیت نائل آید. نبود تجربه‌ی آن حس و حال و عدم سیر در آن عرصه‌ها امکان انتقال را تنها به‌صورت مصنوعی به وجود می‌آورد. نداشتن معیار‌های رد و قبول یعنی نیندیشیدن و عدم ارتقای آن‌ها یعنی ایجاد انقطاع معنایی در این معیارها. بنابراین مسئله‌ی جستجو‌گری و طرح پرسمان به‌صورت دائمی باید ادامه داشته باشد. به قول مولانا «‌اگر چیزی برای جستجو پیدا نمی‌کنی و گمشده‌ای هم نداری با کسی همراه شو که در جستجوی گمشده‌ای است».

شرایطی را تصور نمایید که هنجارهایی را به زور و علی‌رغم میل باطنی، تنها در حضور قوه‌ی اجبار و جهت تقیه قبول نموده‌اید. یعنی چیزی که خود بدان نیاندیشیده‌ام به زبان نیاورده‌ام  و با روح زمانه‌اش درنیامیخته‌ام را در آغوش بگیرم. در این شرایط آنچه که زیر سوال می‌رود آزادی انتخاب است. وقتی که آزادی انتخاب وجود نداشته باشد نمی‌توان از هیچ امر اخلاقی صحبت به میان آورد. در شرایط اجبار شاهد افت اخلاق هستیم. اخلاق با قابلیت انتخاب‌گری انسان در ارتباط است و بنابراین رابطه‌ی تنگاتنگی با آزادی دارد. قبول این چنین هنجارهایی یعنی ورود به شرایط استعماری و برده شدن که بدترین نوع استعمار است. یعنی قبول ایدئولوژی قدرت استعماری یا هیات حاکمه‌ی استعماری که جنبه‌ی رسمی یافته توسط جامعه و افراد تحت استعمار با ابراز رضایت و طیب خاطر از جریان استحاله و ازخودبیگانه شدن. جایگزینی ذهنیت و ساختار اندیشه‌‌ی خودی با ذهنیتی تزریقی جهت تسلیمیت و اجیر نمودن جامعه‌ای؛ تبدیل شدن به مروج و مبلغ اندیشه‌ای که ما را از هستی ساقط نموده است. قبول نیاندیشیدن و کنار گذاشتن عرصه‌ی تفکر و معنا را به دنبال خواهد داشت. ورود به این مرحله گام نهادن در راه نابودی است و بریدن از خویشتن تاریخی‌ـ اجتماعی است. امکان ندارد در اینچنین بستری قادر به ابراز وجود خویش باشیم. این امر باعث به وجود آمدن تضاد‌ها و تناقض‌هایی بسیار جدی برای شخص و جامعه خواهد شد. نبود نظام فکری برابر است با تقلید، تبعیت، گم‌شدن و نبود هدف و آنچه که در این شرایط باقی می‌ماند چیزی جز ماده خامی برای استعمار نیست.

برای یک نیروی استعماری چیزی از این ناخوشایند‌تر و براندازانه‌تر نخواهد بود که قوه‌ی اندیشه در میان نیروهای مورد ستم به کار افتد و شروع به رد هنجارهای تلقینی و تزریقی نموده و گام در راه شناخت و بازگشت به خویشتن بردارد. کسب دستاوردهای فکری و بدست‌آوردن تجربه‌ در ساخت مفاهیم و حل مسائل و ظهور خلاقیت و ابداع تنها شرط رهایی از بندهای استعمار است. موردی که باید به صورت لاینقطع ادامه داشته باشد. «‌اندر این ره می‌تراش و می‌خراش     تا به آخر یک دم آسوده مباش». گام نهادن در این راه و کسب هویت بر اساس آگاهی از خویشتن باعث به وجود آمدن نیروی مقاومت می‌شود. فرد و جامعه احساس بودن، انتخاب‌گری، آزادی، سرور و غرور می‌نماید. در این وضعیت دور ساختن فرد و جامعه از حقیقت دست‌یافته و شناخته شده دشوار خواهد بود زیرا با مقاومت جدی روبه‌رو خواهد شد. فرد و جامعه در شناخت معنا می‌یابد و با آن یکی می‌شود. در جریان این پیوند، تاریخی از رنج و تجربه پدید می‌آید و نگاشته می‌شود. تاریخ ذهنیت یک جامعه، جنبش یا یک ملت. تاریخی از ساخت، صیانت و ارتقای حقیقت اجتماعی. نموداری از معیارهای و ارزش‌های خلق شده که به منظور خودابرازی به بهترین شیوه طراحی شده‌اند. اینجاست که برای صیانت و حفظ آن فرد و جامعه حاضر به هرکاری است. حتی حاضر است جان خود را فدا نماید و به شهادت برسد.

جمله موارد فوق را به زبان آوردم که به مقوله‌ی شهادت و ماه اردیبهشت یا به زبان کُردی «گوڵان» که به ماه شهدا موسوم است وارد شوم. بدون شک کسی که جان خود یا به عبارتی همه چیز خود را در راه صیانت از ارزش‌ها و معیارهای حقیقت‌مدارانه فدا می‌نماید اثبات‌گر و شاهد و گواهی‌دهنده است. کسی که حاضر نیست از هویت انسانی و اجتماعی‌اش دست کشیده و شان انسان بودنش را که در تفکر و اندیشیدن و شناخت تجلی یافته بر حضیض دیگر‌بودگی و بی‌مغزی پایمال نماید. بودن و ماندن را در صیانت از ارزش‌ها و معیارهایی می‌داند که آزادانه آن‌ها را برگزیده و نشان از آراستگی روان و ذهنش دارد. اوست که مسدود شدن مسیر انتخابا‌های آزادانه را برنمی‌تابد. می‌‌داند هر گزینه‌ی غیر انتخابی، مُهری است بر انکار خود بودن و آنجاست که عواطف و احساسات زیبایی‌شناسانه و تشخیص‌دهنده اجازه‌ی ظهور نمی‌یابند و زشت، زیبا و دوزخ، بهشت نمایانده می‌شود. «خود» ناپسند و دیگری اولا و برتر شمرده می‌شود. می‌داند و آگاه است، هنگامی که «خود» کریه و مرگ‌افزا تلقی شود و دیگری‌شدن زندگی به حساب آید تعلل نکرده و ستون‌وار در زیر معنای حیات و زندگی آزاد قرار گرفته تا آن را استوار گرداند. اردیبهشت‌ ماه سرآغاز تهاجمات و لشکر‌کشی‌های دشمنان در طول تاریخ به کردستان بوده و در کنار آن تجلی مقاومت و ایستار خلق‌مان در برابر این یورش‌ها است. دشمنان در تلاش بوده‌اند تا در آغاز بهار و و اوایل سال با هجوم و درهم‌شکستن اراده‌ی خلق‌مان و جنبش‌های سربرآورده در این سرزمین، جوانه‌های امید را بخشکانند و نگذارند نهال انقلاب تنومند و استوار شود. آن‌ها بر این باورند، اراده‌ای که در آغاز سال درهم شکسته شود تا پایان سال امکان ایستادگی را نخواهد داشت و برای همین اوج حملات و قساوت‌ها را در این ماه بر خلق‌مان روا داشته‌اند تا روحیه‌ی آزادگی و آزادی‌خواهی را سرکوب نمایند. اما همیشه با مقاومت و جانفشانی روبرو گشته‌اند. ماه گولان یادآور روزهای تلخ و حوادث ناگواری است که می‌توان به تقسیم کردستان به دو بخش و جدا شدن شرق کردستان از بخش‌های دیگر در جریان پیمان قصر‌شیرین در ۱۶۳۹ و جنگ ۲۴ روزه‌‌ی سنندج و قتل‌عام مردم این شهر و همچنین شهادت سلیمان معینی به دست جنایت‌پیشه‌گان بارزانی اشاره کرد.

با اوج‌گیری مبارزات پژاک در شرق کردستان ماه گولان هویت دوباره‌ی خود را بازیافت و به نماد قیام و شهادت تبدیل شد. ما در این ماه شهدای بسیاری را ساحت خلق‌مان در شرق کردستان تقدیم نموده‌ایم. در سایه‌ی همین جان‌فشانی‌ها و شهادت‌هاست که فرهنگ مقاومت و پایمردی در شرق کردستان همه‌گیر شده و نظام مطلقه‌ی ولایی را به عقب رانده است. اوج مبارزات ما در ماه گولان به عنوان جنبش شرق کردستان  به سال‌ ۲۰۱۰میلادی بازمی‌گردد. پژاک در آن دوران خود را آماده می‌کرد که تا گام‌هایی که در عرصه‌‌ی اتحاد ملی کردها، زنان، جوانان، دفاع مشروع و دیپلماتیک برداشته ابعادی وسیع‌تر بخشیده و مرحله‌ی جدیدی از تحزب را در شرق کردستان آغاز نماید. برای همین برنامه‌هایی وسیع و همه‌جانبه برای سازماندهی خلق‌مان در تمام مناطق شرق کردستان تدوین و جهت اجرای آن‌ها ضمن آماده‌سازی کادرهای توانمند و حرفه‌ای قدم در راه مبارزه‌ای علمی‌تر می‌‌گذاشت. خصوصا در سرلوحه قرار دادن مسائل فرهنگی و سازماندهی در این عرصه گشایش‌هایی را در شرق کردستان باعث شده بود. نظام ولایی که در تمامی عرصه‌ها از جنبش آپویی در شرق کردستان ضربه خورده و پایگاه‌های مردمی آن روزبه‌روز  ضعیف‌تر می‌شد و پژاک با استقبال عمومی روبرو می‌گردید در تلاش بود تا به هر صورت ممکن، از روند رشد جنبش و تسری آن خصوصا به مناطق جنوبی شرق کردستان جلوگیری نماید. سال قبل از آن با عملیات روانسر هیمنه‌ی نظام در آن مناطق درهم شکسته شده و زمینه برای رساندن پیام اتحاد ملی کردها از سوی گریلا‌های پژاک فراهم آمده بود. همچنین پژاک در عرصه‌ی زندان هم به موفقیت‌هایی نائل آمده بود. از اوایل انقلاب و بعد از مصادره‌ی انقلاب خلق‌های ایران به نفع نظام ولایی زندان به ندامت‌گاه تغییر نام داد و جایی شد برای درهم شکستن نیروهای چپ و سوسیالیست. نظام ولایی معتقد بود که با این پیشینه دیگر کسی فکر مقاومت در زندان را به مخیله‌ی خود هم راه نخواهد داد. چه برسد به اینکه به‌صورت سازمانی و کاملا هماهنگ مقاومتی صورت گیرد. اما رفقایمان در زندان‌های رژیم، فرهنگ ایستار انقلابی آپویی را که برگرفته از مقاومت زندان  شهر آمَد بود به نمایش گذاشتند. در اینجا هم نهاد مخوف و مورد اعتماد رژیم با مقاومت بی‌نظیر رفقا‌ فرزاد کمانگر، علی حیدریان، فرهاد وکیلی و شیرین علم‌هولی دچار فروپاشی شد. نظام ولایی که شاهد آوار‌شدن نهادهای نظامی، امنیتی، سیاسی و فرهنگی‌اش بود و می‌دید که هنجارها و معیارهای تزریقی‌اش به آسانی پس‌زده می‌شوند و ارزش‌های نوین برساخته می‌شود به شدت در هراس افتاد. نظام دست به دامان تمامی نیروهای مزدور داخلی و  قدرت‌های منطقه‌ای شد و تلاش نمود تا حیثیت از دست رفته را دوباره اعاده نماید.

نیروهای امنیتی و نظامی که تاب مقاومت در برابر فرم‌های نوی گریلایی را نداشتند نظام را برآن داشت تا دوباره به همان سبک توطئه‌ی ایرانی روی آورد. تا نه در میدان نبرد بلکه به وسیله‌ی حلیه و توطئه راه را بر نیروهای گریلا و جنبش آپویی سد نماید. لابه‌لای تاریخ نظام‌های شاهنشاهی و دولتی در ایران مالامال است از این دسایس و نیرنگ‌هاست. بعد از عملیات روانسر نظام ولایی، کرماشان را برای ما به صورت یک خط قرمز درآورده بود که جنبش‌ آپویی نباید به هیچ وجه به آن نفوذ نماید. ایران از موج جدید هویت‌خواهی و میل به اتحاد ملی در این منطقه به شدت نگران بود. به خصوص که پژاک و تفکر آپویی تمامی تنوعات اجتماعی را مخاطب قرار داده و نگرش هویتی و فرهنگی جنبش به کرماشان این بخش را وارد دور جدید مبارزات خلق کرد وارد ساخته بود و کرماشان را از حالت یک پشت‌جبهه برای نیروهای ملی‌گرای مرکز‌نشین و ابزاری شدن آن در سیاست‌های کلان نظام خارج می‌ساخت. استقبال مردمی در این منطقه شرایط را برای حضور گریلایی و نظامی ما فراهم آورده بود. برای همین نظام که در هراس از تکرار حماسه‌ی روانسری دیگر بود بجای برخورد نظامی عمروعاص‌وار به دسیسه‌چینی روی‌آورد تا هم وجهه‌ی مردم و خلق‌مان را در این منطقه خدشه‌دار نموده و هم مانع گسترش نفوذ گریلا شود. در همین راستا چهار تن از نیروهایمان به دست عمال رژیم ناجوانمردانه و زبونانه مسموم گردانده شدند. که البته این شکستی برای نظام به شمار می‌آید و اعترافی است به ناتوانی‌‌هایش در عرصه مبارزه با پژاک. شهادت آن رفقا که در ماه گولان و در خاک دالاهو عزم ما را برای رسیدن به اهداف‌مان در این منطقه جزم‌تر نمود. الهام‌بخش گام‌های بعدی در سازماندهی این مناطق شد. روندی که با شهادت بسیاری از رفقای همرزممان تا به امروز ادامه داشته و خواهد داشت. بدون شک خلق‌مان در مناطق دالاهو و کرماشان تا به ایلام در طول این دو دهه‌ی فعالیت‌هایمان شاهد اصرار جنبش جهت ادامه‌ی حضور در این مناطق بوده‌اند. این ایستار و صیانت از خون شهدایمان کم‌کم به فرهنگی اجتماعی تبدیل شد که ثمره‌ی آن را در تجلی روح‌ ملی و اتحاد ملی این بخش از میهنمان در صیانت از انقلاب غرب کردستان و نمایشی از همدلی و هم‌یابی در زلزله‌ی کرماشان شاهد بودیم. شروع یک بیداری بود؛ آنچه امروزه می‌توان از آن به‌عنوان انقلابی در عرصه‌ی زبان و فرهنگ مادری نام‌ برد را نمی‌توان از رنج‌های این رفقای شهید جدا ساخت. کرماشانی که می‌رود تا هویت نامانوس ملی‌گرایی ایران و شاهنشاهی را به دور انداخته و به رمز اتحاد ملت کرد تبدیل شود.

همچنین در این ماه اعدام دست‌جمعی رفقایمان در زندان اوین را شاهد بودیم. چهار روز بعد از جنایت رژیم در دالاهو برگ دیگری بر تاریخ پر از جنایت خود افزود. رفقایمان فرزاد کمانگر، علی حیدریان، فرهاد وکیلی و شیرین علم‌هولی اعدام شدند. بدون شک نظام ولایی از سازماندهی شکل گرفته در زندان و از دست رفتن این نهاد سرکوب و وحشت بسیار برآشفته بود. دوران زندان این رفقا فرهنگی را شکل داد که در قالب ادبیات و شعر دیوارهای زندان را درنوردید و به میان جامعه آمد. فضایی از همدلی و روابط جهانی و ایرانی را بر جنبش آپویی گشود. هویت انقلابی به قالب هنر و ادبیات ریخته شد و چارچوب‌های تنگ مبارزاتی و ناسیونالیستی را پشت‌سر گذاشت. رفیق فرزاد زندان را با همان روحیه آموزگاری به مدرسه و آموزشگاهی برای ترویج فرهنگ انسانی و درست زیستن تبدیل نمود. او جنبش آپویی و پژاک و هویت جدید خلق‌مان را وارد ادبیات سیاسی ایران کرد. با ترانه و شعر درآمیخت و پرده از نهاد دژخیم برداشت. ادبیات انقلابی را گامی به جلوتر برد. مسئولیت انقلابی و تحول‌خواهی را به تمامی آحاد جامعه گوشزد کرد. شیوه‌ی درست مبارزه و استفاده‌ی صحیح از  ابزار مبارزاتی را به ما آموخت. وقتی که در وصیت‌نامه‌اش تقاضا می‌نماید تا اعضای بدنش را به کودکان ایران ببخشند من به شخصه از آن درس ملت‌دموکراتیک می‌آموزم.

رفیق فرهاد گذشت و ایثار انقلابی را به همه نشان داد. اینکه چقدر می‌توان بزرگ بود و به همه چیز پشت‌پا زد برای رسیدن به آزادی. نمونه‌ی اخلاق و متانت و الگو و مرجع بودن در شرایط زندان امر سهل و آسانی نیست. نمونه‌ و سرمشقی شد در تحزب جدید آمیخته با فرهنگ آپویی که با خودسازی حزبی همراه است. مدیر بودن و با برنامه و استراتژی حرکت کردن را به ما یادآور شد. این‌ها مسائل مهمی است که برای ادامه‌ی مسیر ما و خصوصا برای کادرهایمان جزو گرانبهاترین دستاوردها می‌باشند. علی‌حیدریان، مرد نستوه لحظه‌های شکنجه که داغ موفقیت و تسلیم را بر دل دشمن نهاد و کوهی بود در زندان اوین. نماد یک انسان فدایی و تلفیقی از اراده و عزم‌ آهنین و یکی شده با آرمان‌هایش، که باید برگشت‌ناپذیری را در راه هدف از او آموخت. رفیق روناهی(شیرین علم‌هولی) که به نمادی از مبارزه علیه نظام زن‌ستیز و مردسالار ولایت فقیه تبدیل شد. انسانی مصمم با روحی که هرگز زندان نتوانست‌ آن را به بند بکشد. هنرمندانه فکر و عمل را بهم‌ آمیخت و انتقام درست و بجا را به نیروهای گریلا نشان داد. زبانش جز برای آزادی سخن نگفت. کوتاه از این قهرمانان گفتم  که بگویم ماه اردیبهشت حاوی چه درس‌هایی است. نه اینکه با درج این سطور بر مقام این شهدا خرده بگیرم.

شهدای دیگری مانند چیا روناهی و هیرش کارزان و بقیه‌ی رفقا لحظه‌های این ماه را با خط‌نوشته‌هایی از مقاومت رنگ‌آمیزی نموده‌اند. بدون شک تمامی این رفقا در پیش‌برد فرهنگ مبارزه و تحزب صحیح و اتحاد ملی در شرق کردستان موثر بوده‌اند. این همه نیروی جستجو‌گر حقیقت و راستی و رهرو نشان از ادامه‌ی دیالکتیک نبرد و مبارزه در برابر ظلم و ستم را دارد. در اینجا نمی‌توان به تمامی ابعاد این ماه و تاریخ‌سازی صورت گرفته در آن پرداخت. اما باید خاطرنشان سازم که ماه گولان برای جنبش ما در شرق کردستان و پیشرفت‌های حاصله نقشی سرنوشت‌ساز داشته و با خلق ارزش‌ها و معیارهای گران‌سنگ صیانت از جهان ذهنیتی و را تحت ضمانت درآورده و هویت انقلابی ما را درخشان ساخته است. چه چیز می‌تواند از ساختن و ایجاد معیار و ارزش و هنجار برای یک خلق ستمدیده و سرکوب شده مهم‌تر باشد. کدام امر حیاتی‌تر از الگو‌سازی برای مردمی می‌باشد که قرن‌هاست در مقاومت و ایستادگی به سر می‌برد. ارد‌بهشت را باید لحظه به لحظه خواند و تدریس نمود تا در سایه‌ی این ماه به توان درست زیستن دست یابیم.