سیروان آریو لیلاخ –
آیا اثبات خود بایستی با نفی دیگری همراه باشد؟
آیا ناگزیر به انتخاب میان بد و بدتر هستیم؟
در میدان سیاست یك كشور، اگر یك نیروی سیاسی یا حزبی با بهكارگیری نیروهای قهریه، جایی برای خودنمایی یا مشاركت دیگر نیروها باقی نگذارد، سیاستورزی از سوی این احزاب یا جوامع منتفی مینماید. در این حالت اپوزسیون شكل میگیرد كه از دید این دولت غیرقانونی شناخته میشود. شاهد بروز این جریان در ایران، پس از تسلط كامل حزب جمهوری اسلامی در سالهای بعد از انقلاب بودیم. این امری طبیعی بود كه اپوزسیون در ایران آنهم اپوزسیون ملی نیز تشكیل شود. اما اپوزسیون ایرانی یا فعال بود یا به علت فقدان نیزو انفعال را برگزیدند. گروههایی كه پس از تلاشهایی ناموفق، انفعال را برگزیدهاند همیشه سعی در نفی و انكار دیگری داشتهاند. در این نوشتار به صورت اجمالی به این موضوع به ویژه در میان اپوزسیون كوردی ایران و همچنین محكوم بودن به انتخاب میان بد و بدتر پرداختهایم.
بیشتر احزاب در سالهای پس از انقلاب به ویژه آنانی كه در مبارزهشان شكست خورده بودند، ایدئولوژی انفعال را برگزیده و ترویج میدهند. آنان به جای گشتن به دنبال راهكاری برای گذار از مشكلاتشان و در پیش گرفتن خطی صحیح در مبارزه، به نفی و رد دیگر احزاب روی آوردند؛ بدینگونه برآن شدند كه موجودیت خویش را به اثبات برسانند. آنان به جای اینكه به اهداف و آرمانهای واقعی پذیرفتهشده از سوی جامعه روی آورند، به انكار شدید احزاب و جنبشهای دیگر پرداختند چون میپنداشتند از طریق تخریب چهرهی حریف، خویش را تبرئه میكنند و تنها حزب باقیمانده در میدان خواهند بود. اما پس از ظهور احزاب فعال، احزاب منفعل، جنبشهای نوین اجتماعی را تهدیدی برای خویش دیده و در بسیاری از مواقع دست به دست هم داده تا این جنبشها را نفی كنند. گویا آنان مرجعیت قبول یا رد حزب یا دسته، شخص یا دستهای را دارند. اما این سوال پیش میآید كه این ذهنیت نفی و انكار از كجا سرچشمه میگیرد؟ امر نفی و انكار، خود از ذهنیت قدرت سرچشمه میگیرد. ذهنیت نفی دیگری، نگرشی استبدادی است و خویش را فرادست دیدن. فرادست همیشه در پی آفریدن قوهی جبری است تا افكار و اعمال دیگران را نفی كند. چنین نقشی را مثلا در حكومت كنونی ایران، وزارت فرهنگ و ارشاد برعهده دارد. آنان در این نفی نیز، هیچ فعالیتی صورت نمیدهند كه از این درجازدنهای پیدرپی رهایی یابند. همچنین امر نفی از مواردی دیگر هم سرچشمه میگیرد، به عنوان مثال : از عدم آگاهی و بیشناختی و یا اصرار بر موارد نوستالوژیك و یا مورد دیگری هم كه میتوان از آن به عنوان ترس از قبول و ارتباط دیگران و در مقابل اذعان به نقاط ضعف و از دست رفتن محیط ایزولهی ساخته شده توسط خود آن شخص، گروه یا حزب. خصوصا در سایهی این موارد به راحتی میتوان به روند اقتدارگرایی به راحتی ادامه داد و جایی برای مخالف نگذاشت. علاوه بر اینها میتوان به این مورد هم اشارهای داشت كه امكان دارد امر نفی ناشی از خودكمبینی و حقارت باطنی باشد و آرستگی ظاهر با رویهای ریاكارنه و شخصیتی بادكنكی است . یا اینكه امكان این وجود دارد كه نفی ناشی از القای امری از طرف مرجع تقلیدی باشد كه سوژه مریدوارانه بر قبلهی او سر سجده دارد و نفی را تنها برای رضایت و اثبات مریدی به انجام میرساند. كه این مورد بسیار دور از پرنسیپهای اخلاقی اجتماع بوده و در سیاست جایی برای این نوع نفی وجود ندارد. نفی به دور از برهان و ادله ناشی از نزول فكر و اندیشه به سطح برداشتهایی بر اساس حواس پنجگانه بوده آنهم اگر توازن بین این حواس برقرار باشد معنیدار خواهد بود. همچنین نشاندهندهی نگاه به بالا و بنده و بردهوار است. امروز هم مشاهده میشود كه نگاه به غرب و انكار و نفی در بین احزاب در شرق كوردستان ادامهی همان حقارت پنهان در اندیشه ی اوریانتالیستی است كه متاسفانه اینبار هم دامنگیر برخی از این احزاب شده و نمیدانند كه این مقدمهای در جهت انكار خود در آینده است. بیشك اگر به جای این همه زور زدن در نفی دیگری، فكری به حال خودشان میكردند شاید اكنون از اردوگاهنشینی و تبلیغ ایدئولوژی انفعال رهایی یافته و فرجی حاصل میكردند. اینان به جای بازگشت به خویشتن و خویش را همسطح خواست جامعهشان كردن، دیگریشدنی را برمیگزینند كه بیشتر اوقات از سوی مخالفان كورد به صورت مستقیم با غیرمستقیم به آنها القاء میشود. این افراد كه جامعه و جنبشهای جوشیده از آن را قبول نمیكنند، همیشه به آن به دیدهی شك نگریستهاند. این احزاب منفعل، معتقد به برآوردن نیازها در بیرون از خود یعنی خارج از جامعهی كورد میباشند چون خویش را فاقد نیروی انجام این كار میدانند. با این نگاه بسیار منفی، آغوششان برای همپیمانیهایی باز است كه كفهی ترازو را به سود دیگران، یعنی دستههایی غیر از كورد، سنگین می كند. هرازگاهی ادعاهایی مبنی بر جهشهایی را سرمیدهند اما در پس همهشان بازگشتی فلاكتبار به بنیادشان كه همان انفعال است وجود دارد. از این رو پس از این اعمال، هر بار به انفعال مزمن و شدیدتری دچار میگردند. اینان حصاری بر همهی نیروهای فعال كوردی كشیده و عافیت را در نیروهای وابستهی همانند خودشان میجویند. در سوی دگر نیز، دیگران مطلع از این قضیه، از این نگرش به نفع اهدافشان سود میجویند. عقده این احزاب منفعل كوردی، جاگیری در محافلی است كه سالها آنان و جامعهی كورد را عقبافتاده و جداییخواه خواندهاند.
آنانی كه در غرب به دور از دردهایی كه جامعه كشیده به دور از خون و باروت و ویرانی و قتلعام و گرسنگی و شكنجه و زندان، دور از واقعیات عینی جامعه، در دنیای مجازی و ذهنی خویش دست به انقلاب میزنند و پروژههای بلندبالا از جای فرادستان برای فرودستان ارائه میدهند، بدانند كه این نسخهپیچیدنها دیگر فایدهای ندارد و از فرسنگها دورتر نمیتوانند خویش را حامی و پیشاهنگ مبارزه نام نهند. تنها كاری كه برایشان میماند این است كه در دنیای مجازیشان یكی را رئیس جمهور كنند و پستهای وزارت را در میان خویش تقسیم كنند. همینانند كه احزاب كوردی را بازیگر بازیای میكنند كه جنبشهای ملی فعال ایران از بلوچ، آذری، عرب و تركمن گرفته تا حتی خود كوردها را دیگری بخوانند. اما این احزاب منفعل و حلقه به گوش، با هر بار تكرار این اشتباه، جامعهی كورد و دیگر جوامع ایران كه این دید و ذهنیت منفی احزاب منفعل را میبیند، كمتر پذیرایشان میشود و یك شكاف عمیق بین این احزاب با جامعه شكل میگیرد. این احزاب نتوانستهاند راهی را برای برونرفت از این مشكلات در پیش گیرند. این شكاف با اشتباه فاحششان یعنی شركت در همایش و نشستهایی كه حتی حاضر نیستند مسئلهی كورد را قبول كنند، بیشتر میشود. آنان باید پاسخگوی این همه تضاد و تناقض باشند و راهحلی پیدا كنند، نه اینكه خود را به تجاهل زده و مشكلاتشان را انكار نموده و به رد و نفی دیگر احزاب حاضر در صحنهی مبارزه بپردازند. این عدم مسئولیت و قایم كردن خود در گوشه، كه البته گهگاهی هم با ترس و دزدكی سركی از فرسنگها دورتر میكشند، نشانگر این واقعیت است كه آنان دیگر به سختی خواهند توانست خویش را در عرصهی مبارزه مطرح كنند. آنان با این اقدامات كه كمرنگتر شدن دیدگاههای اجتماعی در آن نمود یافته و صرفاً به خویش مشغولند، اعتماد اندك افرادی كه آنان را نمایندهی خویش میبینند را هم از دست خواهند داد.
گفتیم آنها از احزاب و جنبشهای فعال هراسانند و پس از تأسیس پژاك در مقاطعی برای مشروعیتبخشی به انفعالشان دست به دست هم دادهاند تا به خیال واهی خویش پژاك را نفی و انكار كنند یا آن را به رسمیت نشناسند! ترس آنان از چیست؟ ترسی كه دامنگیر اكثر سران این احزاب شده، از ارتباط با جامعه و حركت پژاك از درون خواستههای جامعهی كورد سرچشمه میگیرد. پژاك كه جامعه را از وقوع تراژدی انفعال برحذر داشته، نوآور است و به علت ضرورتی كه بوده، شكل گرفت. پژاك، همیشه چون ترسی در دل این احزاب پادرگل بوده است زیرا با ارائهی سیستم كنفدرالیسم دموكراتیك در بافت پرتنوع جوامع ایران كه با زبانها و گویشهای گوناگون سخن میگویند، با ادیان و مذاهب گوناگون اعتقاد دارند، به اقوام، قبایل، تیرهها، عشایر، ملتهای گوناگون تعلق دارند، راهكاری دموكراتیك را دنبال میكند تا همگان بتوانند روابطی سالم و بدور از خشونت را تنظیم كنند. پژاك با برنامهای بدیل، به نقد ساختار نظام كنونی پرداخته و راه برونرفت از مشكلات را برای نه تنها جامعهی كورد بلكه تمامی جوامع ایران ارایه كرده است. ما تنها به تاریكیها لعنت نفرستادیم بلكه چراغ از بین بردن این تاریكیها را نیز برافروختیم. تئوری تسلیمپذیری در میان دو جبهه( مثلا نیروهای غربی و متحدانش یا نیروهای واپسگرای منطقه) را تنها دورنمای ایران و كوردستان نمیبینیم و ناگزیر به موافق خواندن خویش با یكی از این خطوط نیستیم. در میان اینها، بد و بدتری وجود ندارد تا یكی را برگزینیم و محكوم به این كار نیستیم. از دید ما هر دو بدترین هستند كه صاحب تاریخی پر از روایتهای تلخ و سیاه در این سرزمین هستند. پژاك با اتكا بر ارزشهای جامعهمان و با ایجاد هویت كورد نوین، معتقد به زندگیای خارج از تجربهی تلخ انتخاب میان بد و بدتر میباشد. با آگاهی و شناخت كافی از بافت، ساختار و هویت جوامع و فرهنگهای ایران، راهكار كنفدرالیسم دموكراتیك را مناسبترین راه برای تفوق بر مشكلات كنونی میدانیم. ما واقعیتهای اجتماعی، فرهنگی، تاریخی و سیاسی جامعهی كورد كه تاكنون این جامعه را به جلو برده را به خوبی شناخته و د ر كنار جامعهمان قرار داریم. با دردها، خواستها و نیازهای جامعهمان عجین گشته تا در میان جامعه جا باز كنیم. در این زمان و مكان خاص خاورمیانه و ایران، ما نقش مصرفكنندهی اندیشه كه تسلیمیت را برگزیده را نپسندیدیم و در در عرصهی فكر، مولد و در عرصهی عمل، پیشاهنگ شدیم. ما بر آنیم با احترام به ارزشهای فرهنگ و انسانی جامعهمان، شایستگی اعتماد مردم را پیدا كنیم تا ارزشهای فرهنگی و انسانی جدید به دست آوریم و جامعه را موظف و ملزم به اعتماد و قبول خویش به هر شكلی نمیدانیم.