اهون چیاکو
شکنجە بە تعریف رایج و مرسوم آن بە عملی گفتە میشود کە بهصورت آگاهانە برای درد و آزار رساندن فیزیکی و روحی بە فرد و جامعە اعمال میشود، بدون تردید در بسیاری از مواقع درون ساختارهای دولتی و اقتدارطلب از شکنجە بهعنوان ابزاری جهت اعتراف گیری از مخالفین و متهمین جهت همکاری و انصراف از مخالفت و مبارزە با این نیروها استفاده میشود، ولی این بدین معنا نیست کە شکنجە را صرفا بە شکنجەهای عریان روحی و فیزیکی مخالفان و متهمان در زندان محدود نمود، این نوع شکنجەها صرفا نمودی عریان از کلیت مفهوم شکنجە است کە در سطح زندگی روزانە و اجتماعی از سوی نیروهای مستبد اعمال میشود.
باید شکنجە را با مفهوم کلی آن و نحوە اعمال آن بر فرد و جامعە مورد واکاوی قرار دهیم و صرفا درک از شکنجە را محدود بە پشت دیوارهای زندان و بازداشتگاههای مخوف کە جهت شکستن ارادە مخالفین و اعتراف گیریهای اجباری و وادار کردن فرد بە قبول اتهامات وارده جهت پروندە سازی تصور ننماییم. درواقع نیروهای استیلاگر میخواهند این تقلیل دهی در مورد مفهوم شکنجە را بر فرد و جامعە بقبولانند تا شکنجە با مفهوم کلی آن درک نگردد. دولت و حکومت استعمارگر و استیلاگر اسلامی ایران نە تنها دارای مخوفترین بازداشتگاهها و زندانها برای اعمال هولناکترین شکنجەها است؛ بلکە تمام حوزههای حیات اجتماعی خلقها و جوامع ایران را بە یک زندان و شکنجەگاە تبدیل کردە است کە در این نوشتار سعی میشود نظری بر جنبههای متعدد آن بیفکنیم.
پدیدە شکنجە و روند تاریخی آن
ابتدا لازم میدانم سیری بر تاریخ پدیدە شکنجە داشتە باشم. ما در دوران جامعە طبیعی و نوسنگی شاهد دادهها و شواهدی کە وجود «شکنجە» را دلالت نمایند، نیستیم اما با گذار بە جامعە مردسالار و هیرارشیک در کنار دیگر نامطلوبیها، پدیدە شکنجە هم هویدا میشود، بویژە بر روی زنان، مگر میتوان راندن زن از سوژەگی دوران جامعە طبیعی و نوسنگی را بدون اعمال شکنجە روحی و روانی بە ابژە شدەگی دوران جامعە مردسالار، هیرارشیک، طبقاتی و استعمارگری صورت داد؟ آیا این ابژەگی تحمیل شدە بر زن خود نوعی شکنجە نیست؟
بدون تردید با گذار جامعە هیرارشیک بە جامعە طبقاتی و دولتی در درون شهر، پدیدە شکنجە برای تراکم و انباشت قدرت و سرمایە از سوی خاندانها و کاهنان تشدید مییابد، یعنی تمدن مرکزی کە از «تثلیث شهر، طبقە و دولت» تکوین یافته، زندگی را برای زنان و طبقات تحتانی جامعه بە شکنجەگاهی تبدیل مینماید و کودکان هم به یکی از قربانیان این سیستم شکنجەگر مبدل میشوند، آیا قربانی کردن کودکان در پیشگاه شاهان و کاهنان کە دادهها و روایات بسیاری دال بر اعمال این شکنجە و جنایت وجود دارد را میتوان از دایرە سیستم شکنجە گر خارج نمود؟
با تکوین دولتشهرها و سیستم طبقاتی در درون آنها، راه بر کولونیالیسم(استعمارگری) بدوی گشودە شد و خاندانهای بزرگ جهت گسترش حوزههای قدرت خود بە یکدیگر تاختند و شهرها و جوامع مغلوب مورد شکنجە و آزار قدرتهای غالب و فاتح قرار گرفتند، حملە «گیلگامیش» بە کوهستانهای «زاگرس» و کشتن «هومبابا» با همکاری و خیانت «آنکیدو» را نمیتوان تنها یک داستان و متون متولوژیک عاری از واقعیت قلمداد نمود، در بنیان هر متن متولوژیک یک واقعیت اجتماعی هم نهفتە است. آیا حملە «سارگون» آکادی برای فتح جوامع مجاور جهت ایجاد امپراتوری خاندانی را میتوان بدون اعمال شکنجە بر جوامع متصور شد؟
ما شاهد تصاویر گلی و نقش برجسته تصلیب و پوست کندن انسانها توسط «آشوری»ها هستیم کە بر افراد ممالک مفتوحە و اسیران جنگی اعمال شدە است، آیا میتوانیم در کنار این همە آثار شکنجە، شکنجەهای روانی را بر جوامع به ویژه زنان، کهنسالان و کودکان در آن زمان را متصور نشویم؟ آیا ساخت بناهای عظیم توسط بردگان وادار شدە بە کار اجباری و تا حد مرگ را میتوان نوعی شکنجە قلمداد ننمود؟ همگی ما شنیدەایم کە در ساخت اهرام مصر و طرحهای مشابە چگونە بردگان بیجان و نیمەجان را بدون هیچ ترحمی در لابهلای دیوارها و سنگها میگذاردند.
حتی نمیتوانیم اعمال شکنجە در تاریخ را در برابر پیروان ادیان در دوران بردهداری، مانند شکنجە پیروان «ابراهیم» از سوی «نمرود» و راندن آنها از سرزمینشان بە سرزمینهای غربت و مصائبی را کە در طول راە دچار آن میشوند، راندن «موسی» و پیروانش توسط «فرعون»، بە صلیب کشیدن «عیسی» و پیروانش، شکنجە یاران «محمد» در بدو اسلام مانند اعمال شکنجەهای طاقتفرسا بر عمارها، سمیەها، بلالها و … را از نظر دور داشت؟
همچنین در دوران فئودالیته کە دیگر دین بە ایدئولوژی طبقە حکام و سیستم تمدن مرکزی و قدرتگرا تبدیل شدە در خاورمیانە زیر لوای اسلام قدرتگرا شاهد نمونههای بارزی از شکنجەهای فردی و اجتماعی و روحی هستیم کە نمونههایی همانند قتلعام و ذبح قبیلە «بنی قریضە» در زمان خود محمد، قتلعامهایی کە توسط لشکرکشیهای اسلام بعد از او، لشکرکشیهای بنیامیە بویژە بە فرماندهی اشخاص سفاکی مانند «حجاج بن یوسف» و… کە دارای اعمال شکنجەهای دهشتناک بودە است همچنین در زمان استقرار خلافت عباسی شاهد شکنجەهایی با مواردی مشخص مانند شکنجە «بابک خرمدین»، «منصور حلاج» و یارانشان هستیم و در کنار این موارد شکنجەهای گستردە فردی و جمعی، روحی و فیزیکی هستیم. در دوران استقرار عثمانی، صفوی و حکومتهای متعاقب آنهم شاهد موارد مشخص و فضای عمومی زجرآور و توام با شکنجە هستیم. در غرب نیز در انجام «اسکولاستیک» مسیحی در چارچوب تمدن مرکزی و در دوران تفتیش عقاید شاهد شکنجەهای دهشتناکی همانند سوزاندن، بە صلیب کشیدن، بە گیوتن سپردن و… کە سوزاندن «برونو» از موارد بارز آن میباشد، هستیم.
بدون تردید تمدن مرکزی و قدرتگرا در کنار هجمە بە زنان، انسان و جامعە آزاد، طبیعت هم عنصر سوم اعمال شکنجە و هجمە است، بدون تردید نمیتوان طبیعت، جامعە، انسان و بویژە زنان ر از هم منفک نمود و هرگونە هجمە و اعمال شکنجە بر هریک از این عناصر دیگری را نیز دربر می گیرد. افراد و جوامع خواهان حیاتی آزاد و قرار گرفتن در خارج از گسترە این سیستم شکنجه گر باشند، ناچار بە کوهها و دشتها پناە ببرند و مشقاتی متحمل شوند کە نمیتوان این را نیز بخشی از شکنجە سیستم حاکم قلمداد ننمود و این تنها مبارزە و مقاومت است که بە مشقات اسکان در دشت و کوە تسکین بخشیدە است.
شکنجە در عصر مدرنیتە کاپیتالیسم
بدون تردید همانطور کە در عصر مدرنیتە کاپیتالیسم تراکم، تمرکز قدرت و سرمایە بە حد اعلاء رسیده و اعمال شکنجە در حوزەهای فردی و اجتماعی از لحاظ جسمی و روحی شدت بیشتری یافته است و حتی شکنجەگری بە یک حرفە مبدل شده و دورههای آموزشی برای کارکنان شکنجەگر دایر شد، ابزارها و فناوری شکنجە بازتولید و اماکن و زندانهای مخوف انفرادی و عمومی ساختە شدند. یعنی فناوری، رویەهای آموزشی و معماری را هم در راستای خدمت به ارتقای پدیدە شکنجە بە کار بستند. البتە نەتنها شکنجههای عریان و در اماکن محدود، بلکە مدرنیتەی کاپیتالیسم با سە پایە نگهدارندە و اساسی خود یعنی «کاپیتالیسم، دولت-ملت و صنعتگرایی» گسترە حیات بشر را بە زندان و شکنجە تبدیل میکند.
کاپیتالیسم بهعنوان یکی از سە پایە مدرنیتە سرمایه داری با سە مرحلە خود یعنی مرکانتالیسم(بازاربستگرایی یا سوداگری)، کاپیتالیسم صنعتی و سرمایە مالی و رویکردهای سیاسی و استعمارگرایانەی خود و منطبق با این مراحل یعنی کولونیالیسم، امپریالیسم و گلوبالیسم خود مروج خشونت و شکنجە بودە است.
مگر کسی می تواند پیشبرد کولونیالیسم، رویکرد سیاسی کاپیتالیسم در دوران مرکانتالیسم ، تجارت مبتنی بر سود را بە عنوان مرحلە اول کاپیتالیسم، در آفریقا، استرالیا، آمریکا، هندوستان و …، باوجود ضبط موارد متعدد اعمال شکنجە مربوط بە این دوران را بدون اعمال شکنجە روحی و جسمی بە فرد و جامعە این سرزمینهاا متصور شود. امپریالیسم بهعنوان رویکرد سیاسی مرحلە دوم مدرنیتە کاپیتالیسم یعنی سرمایه داری صنعتی، وضعیت حیات انسان را بغرنجتر کرد کە در این دورە خاورمیانە هم طعمە استعمارگری گردید. در این دوران ما شاهد بروز دو جنگ جهانی گستردە و تعداد بیشماری جنگ منطقەای و محلی هستیم کە هر یک از این جنگها در گسترە خود شکنجەگاهی را برای فرد و جامعە در هردو بعد جسمی و فیزیکی ایجاد نمود. بناهایی مخوف و ابزارآلات شکنجە در این مرحلە بە وحشتناکترین سطح خود رسید و چنان شگردهایی برای شکنجە بەکار بستە شد کە زبان از گفتن و تعریف آن عاجز میماند. امروزە استعمار نو با نقاب گلوبالیسم (جهانیشدن) بهعنوان رویکرد سیاسی مرحلە سوم کاپیتالیسم یعنی سرمایە مالی و از طریق مجازی کردن پول و پیکار برای کسب پول و سود بیشتر از طریق بازارهای بورس جزر و مد رسیدن بە سرمایه را بە یک شکنجه گاە تبدیل کردە و فشارهای روانی و روحی بی نهایتی را بە جامعە تحمیل نمودە، بلکە کل حوزههای حیات را برای اکثریت جامعە بە یک فضای زندان مانند تبدیل کردە است.
دولت ـ ملت
دولت ـ ملت یکی دیگر از سە پایە نگهدارندە مدرنیتە کاپیتالیسم، کە ساختاری طراحی شدە برای کسب سود و قدرت است، باهدف برساخت ملت تک تیپ و از میان برداشتن هزاران فرهنگ، ملیت و زبان متفاوت شده است. با ماشین بروکراسی غولآسای خود بە قول «ماکس وبر» “قفس آهنینی” برای جامعە ساختە است. بیشتر از هر دورانی فاصلە طبقە و ملیت فرادست و فرودست را ازدیاد و تعمیق بخشیدە و وسیلەای سیاسی برای بروز جنگهای جهانی، منطقەای و محلی از طریق فاشیسم و شونیسم طبقاتی و ملی بودە است. آیا میتوان تمام این رویکردها و ستمهای صورت گرفتە توسط دولت ـ ملت، بویژە در خاورمیانە را اسباب اعمال شکنجەهای فردی و اجتماعی ازلحاظ جسمی و روحی برنشمرد؟ در کنار آن واقفیم کە در هیچ یک از اشکال دولت بە اندازە دوران دولت ـ ملت اماکن و ابزارهای شکنجە ساخته و تولید نشدە، زندانهای فردی و عمومی بە کار بستە نشدە و اعمال شکنجە عریان جسمی و روحی صورت نگرفتە است.
صنعتگرایی
صنعتگرایی(اندوستریالیسم) یکی دیگر از سە پایە مدرنیتە کاپیتالیسم یکی از ابزارهای کسب سود و قدرت، از بدو پیدایش و بویژە اکنون کە بە حد نهایی خود رسیدە نیز اسباب یک شکنجە فردی، عمومی و از لحاظ جسمی و فیزیکی را فراهم آوردە است، ابتدا باید گفت در بدو ظهور خود کارگاههای کار اجباری، طولانیمدت و طاقتفرسا بودن آن، بسیار بیش از زندانها بە مرکز شکنجە روحی و جسمی کارگران و زحمتکشان تبدیل کردە بود، تولید ابزارآلات جنگی از مسلسلها و سلاحهای خودکار گرفتە تا سلاحهای شیمیایی، اتمی و لیزری کە در جنگها بکار بردە شدە بود و همچنین تولید ابزارآلات شکنجە و کشتارهای صنعتی کە هولوکاست نمونە بارز آن است، ساخت زندانهای مخوف از وظایف این پایە مدرنیتە کاپیتالیسم جهت مغلوب کردن جامعە و کسب سود و قدرت بیشتر بودە است. امروزە با مدگرایی و پیامهای بازرگانی و تبلیغاتی فرد و جامعە را چنان دچار وسوسە و نوسانات روحی و روانی نمودە کە مبتلایان بە مدگرایی هر لحظە حیاتشان عکس صورت ظاهریشان بە یک شکنجە روحی و روانی تبدیل شدە، بویژە اگر فرد دارای جایگاه طبقاتی پایین و متوسط باشد. با صنعتی نمودن عرصههای ورزش، هنر و سکس و همچنین ایجاد دنیای مجازی و ابزارهای مختص بە آن حیات را بە چنان زندان و شکنجەگاهی تبدیل کردە کە دیگر نیازی بە زندان و شکنجە در اماکن محدود و بە سیاق قبل نیست، بدون تردید تمامی اینها برای کسب سود و قدرت بیشتر و خارج کردن مخالفان و کنشگران خود در مقابل خود و دایرە مبارزە از سوی سیستم است. کاری کە قبلا از طریق زندانها و شکنجەهای عریان فیزیکی صورت میگرفت. میتوان گفت شکنجە و بویژە شکنجە روحی و روانی را بە یک امر عمومی و اجتنابناپذیر تبدیل نمودە است. اختلالات روانی هواداران ورزشی دوآتشه، بویژە فوتبال، تولید آثار کممایه و زرد، در حوزە هنر صنعتی، مانکن سازیها، تنفروشی و مافیاگرایی کە در محور «صنعتی سکس» صورت میگیرد، زنان دچار شکنجههای روحی هولناکی میگردند و مصداق نوعی شکنجه است. سیستم با ابزارهای دنیای مجازی خود ایده الهایی از یک زندگی صرفا بیولوژیک، روزمرە، لیبرال و خودشیفته و خودمحور میسازد کە فرد در دنیای حقیقی بە دنبال آن است که یا بە آن میرسد و یا بە آن نمیرسد. در صورت نرسیدن از طمع عدم دست نیافتن بە آن دچار اختلالات روانی میگردد.
اگر تخریبات زیست محیطی صورت گرفته توسط سیستم صنعتگرایی موجود که به شکل تولید گازهای گلخانەای، تولید فراوردههای هرمونی و شیمیایی، فعالیتهای هستەای و … را هم در نظر بگیریم باید بپذیریم تمدن مرکزی و مدرنیتە کاپیتالیسم با سە پایە نگهدارندە خود یعنی «کاپیتالیسم، دولت ـ ملت و صنعتگرایی» نمود معاصر آن یعنی جنگ نرم و اعمال خشونت علیە جامعە است و خشونت نیز بخشی از دستگاه شکنجه است. بنابراین تنها راە صحیح زیستن، مبارزە بی وقفە در برابر خشونت و شکنجە و پرهیز از ابزار شدگی برای این سیستم ضد انسانی و ضداجتماعی است.
شکنجە و روند تاریخی آن در ایران
مردمان سلسلە رشتەکوههای زاگرس مدتزمان مدیدی در جنگ و مقاومت در برابر هجمە تمدن مرکزی از سوی دولت-شهرهای سومر و امپراتوریهای دیگر قرار داشتند و با تشکیل «کنفدراسیون ماد» امپراتوری آشور را فروپاشیدند ولی بعد از مدت کوتاهی دچار هجمە و مظالم از سوی نمایندە نو تاسیس تمدن مرکزی در جغرافیای خود گشتند.
دولت هخامنشی و موسس آن «کورش و داریوش» رویە اعمال شکنجە را بر مخالفین خود تدوام بخشیدند، زجرکش کردن «فرورتیش و گئومات» و هزاران نفر از پیروان آنها و اعمال شکنجەهای هولناک موارد ثبت شدە در تاریخ میباشند. مرثیه خوانیها، داد و فغانهایی کە هنوز هم در فرهنگ مردم این مناطق باقی است، گویای اثرات باقیماندە از درد و شکنجەهای اجتماعی است کە در حافظە و ناخودآگاە این مردمان بهجا ماندە است. آیا میتوان کشتن «مانی» و زجرکش نمودن آن را از طریق پوست کندن وی، کشتن «مزدک» و پیروانش، استقرار سیستم طبقاتی خشک ساسانی و را در دوران امپراتوری ساسانی را از موارد شکنجە ذکر نکرد؟
در ادوار پس از امپراتوری ساسانی هم با موارد متعددی از شکنجەهای فردی و عمومی ـ اجتماعی، روبهرو هستیم. هرچند کە هژمونی استیلاگر عربی ـ اسلامی، ترک ـ اسلامی و مغولی شیوهای مختص به خود را در اعمال شکنجە داشتند، ولی نفوذ وزرا و خاندانهای اشراف ایرانی بە درون ساختار عباسی، سلجوقی، مغولی، تاتاری و تیموری ، شیوه های شکنجەگرانە سنت قدرت ایرانی هم برای اعمال شکنجەهای دهشتناک منسوخ نگشت و تجارب خود را در اختیار این نیروها قرار دادند.
کشتارها و شکنجەهای دوران صفویان از سلاخی کردن، میل کشیدن بر روی چشمان مخالفین و مغلوبین با آهن گداختە، خفەکردن کودکان با فروبردن پارچەی گلوله شده در حلقوم آنها معروف شده است. از حدقه در آوردن چشم کە نمونە بارز و مرسوم جنایتهای «آقا محمدخان» در کرمان بود و انداختن افراد مخالف بە دیگهای پر از روغن سرخ شدە توسط «خواجە تاجدار» و قتلعام و اعمال شکنجەهای فجیع و وحشتناک در دورە قاجار بر مخالفین بلاخص بر «پیروان بهایی» نمونەای دیگر از رویکردهای شکنجە سنتی ایرانی توسط آخرین نمایندە سیستم پاتریمونالیستی(حکومت پدرمیراثی) ایرانی است. بەدلیل خصوصیات برجستە پدرسالارانە و پیرسالارانە و اشراف مابانەی این دوران، زنان، کودکان و طبقات و اقشار تحتانی عناصر ضربەپذیر قربانیان این سیستم شکنجه گر در سرتاسر تاریخ ایران بوده اند.
شکنجە در لوای دولت ـ ملت ایرانی
دورە اول پهلوی:
پایان و انقراض قاجار زمینە ظهور دولت ـ ملت ایران و وارد شدن موقعیت ایران بە فاز دولت ـ ملت شد. رضاخان بعد از کودتای سوم اسفند ١٢٩٩ با همکاری انگلیس، پس از عزل سید ضیاءالدین طباطبایی که از کاراکترهای اصلی کودتا بود بە پست نخستوزیری میرسد. در ابتدا باوجودی که دم از جمهوری میزند ولی با مخالفت شخصیتهاب سنتی- مذهبی و سکولار همانند مدرس، مصدق و همچنین وسوسەهای فردی و ارادە معطوف بە قدرت، همچنین با تشویق افراد و نشریه های پان ایرانیست و شونیسم متمایل بە فاشیسم و با همکاری امپریالیسم، سال ١٣٠٤ هجری شمسی با تلفیقی از قدرت سنتی و پاتریمونیالیستی ایرانی کە شاە در راس هرم قرار میگیرد. با قدرتگرایی مدرن و برگرفتە از معیارهای مدرنیتە کاپیتالیسم و بالاخص پایەی دولت ـ ملت آن سیستمی نوین و بە مراتب شکنجەگرتر از قبل را دامنگیر خلقها و سرزمینهای مستعمرە دولت ـ ملت ایران گردانید.
رضاخان و دولت ـ ملت نو تاسیس ایرانی ابتدا تمام تمایلات، مبارزات و جنبشهای رهاییبخش خلقهای ایران را سرکوب کرد، بدون تردید این خشونت بدون اعمال شکنجەهای مضاعف نمیتواند قابلتصور باشد. در سال ١٣١٠ رضاخان بعد از سرکوبهای دهە نخست قرن ١٤ شمسی دورە نوینی از شکنجە را آغاز کرد. بسیاری از روسا و انسانهای بانفوذ را دستگیر و با اعمال شکنجەهای دشوار به حبسهای طولانیمدت محکوم نمود، بسیاری از این اشخاص در زندانها تحت شکنجە های طاقتفرسا جان باختند و تعدادی از آنها بعد از پایان کار رضاخان در شهریور ١٣٢٠ آزاد شدند؛ بویژە در کردستان بسیاری از آزادشدگان مصیبتهای زندان و برخورد شکنجەگرانە دوران زندان را در قالب داستان، خاطرات و شعر بازگو کردەاند کە شخصا بسیاری از آنها را مطالعە کردە و منزجر گشتەام. از سوی دیگر در سطح جامعە برای ساختن فرد و جامعە تک تیپ و منطبق با خواستهای دولت ـ ملت ایرانی، خلقها و سرزمینهای مستعمرە خود را با شکنجەهای روانی و جسمی فجیعی مواجە ساخت.
رضاخان و سیستم دولت ـ ملت ایرانی بعد از سرکوب ندای رهاییبخش خلقهای ایران بە قلعوقمع کردن دگراندیشان و بویژە عناصر چپ پرداخت و با دستگیر و زندانی کردن این افراد آنها را تحت شکنجەهای هولناک قرار داد، گروە ٥٣ نفرە با رهبری «تقی ارانی» یکی از این موارد است کە تعدادی از آنها از جملە تقی ارانی بعد از تحمل شکنجە بە مرگ محکوم و اعدام گشتند و افراد آزاد شدە موارد متعددی از اعمال شکنجە صورت گرفتە بر خود و همبندیهای خود را بازگو کردەاند. بدون تردید علاوه بر شکنجەهای درون زندانی، در خارج از آن نیز خانوادههای زندانیان دچار شکنجەهای روحی و روانی عمیقی گشتەاند و در بسیاری موارد از سوی دولت مورد تهدید قرارگرفتهاند، همچنین فضای بە وجود آمدە رعب و وحشت در دو دهه از دیکتاتوری رضاشاە و دولت ـ ملت ایرانی جامعە را با شکنجە مواجهە نمودە است.
دورە دوم پهلوی
همانطور کە میدانیم در چارچوب برنامە و خواست امپریالیسم و سیاست انگلیس، سال ١٣٢٠ بە سبب تمایل و همکاری رضاخان با حکومت هیتلر نازی در چارچوب پروژە آریای شرقی و غربی مابین هیتلر و رضاشاە، رضاخان توسط متفقین عزل و تبعید شد. این امر موجبات بروز خلاء حکومت و قدرت را در ایران ایجاد نمود . در بحبوحەی این خلاء فرصتی برای رهایی خلقها فراهم شد و منجر بە تاسیس جمهوریهای آذربایجان و کوردستان و گشودن فضای نسبتا بازی با توجە بە آن مقطع برای دگراندیشان و جنبشهای دموکراتیک و چپ شد.
هرچند انگلیس پس از عزل رضاخان از بیم این کە مبادا ابتکار عمل به دست خلقها و جنبشهای دموکراتیک و سوسیالیست قرار گیرد، بلافاصله زمینە بە مسند قدرت نشستن «محمدرضا» و به تختنشینی او را در ایران فراهم کرد. ولی تحکیم پایههای قدرت او چند سال به درازا کشید و در نتیجه کماکان این خلأ قدرت ادامە داشت. وی پس از کسب فرصت با تمام امکانات، نیروی نظامی و دیپلماتیک خود بە جنبش دموکراتیک خلقها بویژە خلقهای آذری و کورد تاخت و بە قتل عامهای گستردەای به ویژە در آذربایجان، تبریز و اعدامهای وسیع بویژە اعدام رهبران جنبش کوردستان پرداخت. علاوه براین دستگیری و متواری کردن فعالین این جنبشها بخشی از سیاستهای وی بود. در درون زندانها بە اعمال شکنجەهای جسمی و روحی و در کل جامعە با ایجاد جو رعب و وحشت شکنجە روحی و روانی بە مراتب شدیدتری از دورە پیشین اعمال نمود. پساز سرکوب جنبشهای رهاییبخش خلقها دیگر بیش از پیش فرصت ممنوع نمودن فعالیت جریانهای مخالف مانند حزب تودە بە بهانە سوءقصد بە شاە در سال ١٣٢٧ بە دست آورد و در چارچوب این ممنوعیت، اقدام به کشتارهای وسیع، دستگیری، زندانی کردن و شکنجە های دشوار نمود و در این شرایط محمدرضا شاە دهەی نخست سلطه خود را بە پایان رسانید ولی همچنان در فکر برساخت سیستم شکنجەگرتر و مقتدرتر بود.
تنها اقدامی کە میتوانست بهطور نسبی مانع این دیکتاتوری سه دههای گردد، طرحی بود کە از سوی «رزم آرا» مطرح شد کە در آن بە «مجالس ولایتی و ایالتی» دوران مشروطە و بر یک سیستم باز و منعطفتری اصرار داشت که نهایتا از سوی مصدق و کاشانی بە مثابە نمایندگان شوونیسم سکولار و مذهبی ایرانی ممانعت و با شکست روبرو گردید. مصدق در نتیجە کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ قربانی این سیستم شکنجه گر شد کە در تکوین آن ایفای نقش نمودە بود.
بعد از کودتای ٢٨ مرداد دیگر راە بر دیکتاتوری محمدرضا شاە گشودە شد و با تاسیس سازمان امنیت و اطلاعات کشور (ساواک) بهعنوان یکی از مخوف ترین سازمانهای جاسوسی و اطلاعاتی جهان، تاسیس نهاد و بنای مدرن زندانهایی همانند زندان اوین و بەکاربستن ابزارآلات و حرفە شکنجە در هردو بعد روانی و جسمی یک سیستم مخوف و مدرن شکنجە در ایران دائر شد. با ذکر نام ساواک و اوین، ناخن کشیدنها، تیرباران، انفرادی و حبسهای طولانیمدت، فشارهای روحی به اذهان خطور میکند. چە آنانی کە با آن مواجە گشتەاند و چە آنانی کە شرح آن را شنیدە و یا خواندهاند.
در این سە دهه، مبارزان فراوانی از مبارزات رهاییبخش خلقها، بویژە خلق کورد و جنبشهای چپ، سوسیالیست، کمونیست، جریانات اسلامی بە زندانها افتاده و مورد شکنجە قرارگرفتهاند، شمار بسیاری از آنان تیرباران شدند و سناریوهایی هم برای مشروع جلوە دادن این اقدامات ساختند. همانند جریان تیرباران «بیژن جزنی» و همراهان او. خارج از زندان را نیز برای خانواده های زندانیان بە یک زندان روحی و روانی بزرگ تبدیل کردند. برای ایجاد رعب و وحشت در میان جامعه، سرکوب، کشتن و کشیدن جنازە در خیابانها بخشی از اقدامات ضد انسانی آنان بود. برخورد با جنازە زندەیاد «سلیمان معینی» رهبر جنبش ٤٦ و ٤٧ کردستان و اقدامات مشابە دربرابر مبارزین دیگر خلقها از نمونههای جنایات آنان محسوب میشود.
همچنین دورە محمدرضا شاە دورە تکوین دولتـ ملت ایران با مرکزیت و محوریت قرار دادن ملت فارس در آموزش، بروکراسی اداری و … بود، این هم بە معنای تکوین شهروند ایرانی با غالبیت ارزشهای فرهنگی و زبانی فارس تلفیق شدە با ارزشهای سرمایه داری لیبرال، این فشارهای زیاد بر موقعیت فرهنگی اجتماعی را بر فرد و جوامع ایران بود. اقتصاد متمرکز و سودمحور در سیر توسعە شهرها و پیشبرد شگردهای اندوستریالیسم فشارهای خود را بر محیط زیست و جامعە را آغاز مینمود، فاصلە طبقاتی هر روز بیشتر از پیش باعث گسترش فقر همراە با زاغەنشینی شهری و مشقت زندگی روستایی برای مردم میشد.
زن همچنان قشر شکننده و مورد آزار این وضعیت بود. دهە سوم و پایان دیکتاتوری محمد رضا شاە دهە ورود سرمایهداری بە دورە سوم خود یعنی سرمایە مالی بود. هرچند محمد رضا شاە سعی داشت کە سریعا خود را با این مقطع سرمایهداری تطبیق دهد ولی فرصت کافی را به دست نیاورد. در کل در کنار شکنجەهای خشن و عریان در این دورە، اعمال خشونت و فشار روانی عمومی هم بر کل جامعە وجود داشت و جامعە دچار شکنجە و آزار روحی بیشتری گشتە بود.
دورە جمهوری اسلامی
قبضەکردن قدرت از سوی جمهوری اسلامی ایران و به انحصار درآوردن رنج و مبارزە خلقها بعدا از انقلاب ١٣٥٧ بە مدت چهار دهە متمادی یک سیستم شکنجەگر در حوزەی فردی و عمومی، با رویەهای خشک و عریان، نرم و هدفمند از لحاظ روانی و جسمی دامنگیر خلقها و جوامع بە استعمار و استثمار کشیده شده نموده است.
این رژیم در همان اوان کسب قدرت، با تمام وجود یک فضای زجرآور و توام با رعب و وحشت ایجاد کرد، زندانهای پیشین و نوساختە را مملو از مخالفین و منتقدین کرد، رویەهای جدیدی از شکنجە را بە روشهای کلاسیک شکنجە در سنت قدرتگرایی ایرانی و رویەهای مدرن دورە پهلوی افزود. اعدامهای نمایشی، انواع شکنجەهای جسمی و روحی، تجاوز بە زندانیان، تجاوز بە دختران باکرە قبل از اعدام، حقارتهای کلامی و… از شگردهای این رژیم شکنجەگر از بدو تاسیس تاکنون بودە است.
ولی این رژیم همانند سلف خود و تلفیق شیوههای خود با روشهای شکنجە مدرنیتە کاپیتالیسم و سە پایە آن، نە تنها درون زندانها و بیرون آن برای خانواده های زندانی، بلکە کل حوزههای حیات جامعه را بە حوزە شکنجە جمعی مبدل کردە است. با اتخاذ و اعمال سیاستهای تمامیتخواهانە و اقتدارطلبانە در داخل و خارج از ایران کل جامعە را در یک شکنجە روانی فراگیر گرفتار نمودە است. امنیت روانی جامعه را نیز با ایجاد رعب و وحشت در داخل و ترس از وقوع جنگ و آسیبپذیری در خارج مورد تحدید قرار داده است. جنگ افروزیهای رژیم در منطقە، باعث عدم استقرار و ثبات جسمی و روانی در میان خلقهای ایران و مردم منطقه گردیده است.
بیکاری، فقر، عدم وجود امنیت موجب اختلالات روانی و تحمل زجر مضاعف بر مردم گشتە است. بیمسئولیتی عمیق و هدفمند در برابر محیط زیست در چارچوب اهداف نظامی رژیم از جملە در زمینە ساخت سلاحهای موشکی و تلاش برای دست یافتن بە سلاحهای اتمی، همچنین سدسازیهای بی رویە و موارد دیگر موجب عدم استشمام هوای سالم برای فرد و جامعە گشتە است. آلودگیهای تحمیلی رژیم بر محیط زیست، در کنار آلودگیهای اجتماعی کە دولت مستبد و فاشیست ایران مسبب آن است، شکنجە را بە تمامی لحظەهای حیات اجتماعی تعمیم دادە است. از سوی دیگر با سیاستهای مردسالارانە و ملیگرایانەی خود حیات را برای زنان و ملتهای غیرفارس بە بزنگاهی دهشتناک و وخیم تبدیل کردە است، با تلفیقی از سیاستهای سرمایدارانە کە «شئ شدگی زن» را به عنوان کالایی جهت کسب سود و قدرت میسر گرداندە، با قوانین و مفاهیم مذهبی و مردسالارانە حجیم ترین فشار و شکنجە را بر زنان وارد میسازد. همچنین با منع آموزش به زبان و فرهنگ مادری، محروم گردانیدن ملتها از حق تعیین سرنوشت خود، ایجاد حس خود کمبینی و خود بزرگبینی در چارچوب روابط کاراکتر استعمارگر و استعمار زدە، برای ملتهای مستعمرە در برابر استعمار دولت ـ ملت ایرانی موجبات عمیقتر شدن بحران شده است. تحقیر روزافزون طبقات فرودست و کارگران در برابر طبقات فوقانی و مرفە سبب ساز یک شکنجە عمومی و روانی گردید کە تنها مبارزە میتواند معنابخش رهایی از آن باشد. آن هم مبارزەای منسجم و مستمر برای فروپاشی و براندازی این سیستم شکنجەگر و استقرار سیستمی دموکراتیک که تعارضات و نابرابریهای جنسیتی، طبقاتی و ملی را از میان بردارد تنها راه برونرفت از بحران سیاسی، اجتماعی و اقتصادی موجود است.
منبع: آلترناتیو شماره 75