روح مبارزه ، فرهنگ سازماندهي
ضرورت و نقش سازماندهيهاي جوانان در پيشبرد سياست دموكراتيك
خاورميانه را با اصطلاحات و عناوين مختلف تعريف نمودهاند. غني بودن اين منطقه از لحاظ فرهنگي، جغرافيايي، اقتصادي، تاريخي و از همه مهمتر اجتماعي، سبب گرديده که همه ديدهها را به خود معطوف دارد. نيروهاي هژموني جهاني با برخورداري از ذهنيتي جامعهستيز و در راستاي منافع خويش سياست چپاولِ مداوم خلقهاي منطقه را مبنا قرار دادهاند.
يکي از خلقهاي خاورميانهنشين كه در توسعهي تمدن و پيشرفت جامعهي انساني، نقشي برجسته ايفا نموده، خلق کورد ميباشد. با توجه به مراحل مختلف طراحي و مهندسي خاورميانه توسط ابرنيروهاي جهاني، مشاهده ميشود كه در تمام مراحل قبلي، اين امر بدون توجه به وضعيت كوردها و مشاركت آنها صورت گرفته است. با به حاشيه راندن و جاي ندادنشان در بطن تحولات منطقهاي، خواستهاند تا آنها را از ميان بردارند. در اين راه از انواع سياستهاي تفرقهاندازانه و مخرب و اجراي نقشههاي خائنانه دريغ نورزيدهاند، خصوصا با ترويج و اشاعهي فرهنگ خيانت در بين كوردهاي مطلوبشان، بر تاثير اين سياستها افزودهاند. آيا ميتوان انساني را بدون ستون فقرات و جامعهاي را بدون فرهنگ، تاريخ و ادبيات و يا انقلابي را بدون بانيان و بوجودآورندگان آن توصيف و تصور نمود؟
اکنون به دوران سير نزولي چنين ذهنيتها و متدهايي رسيدهايم. مبارزات خلقها و در راس آن خلق کورد به سطحي رسيده است که نه تنها نميتوانند ارادهي آنها را به حاشيه برانند و از آن چشم بپوشند، بلکه نقش پيشاهنگي را در بنيانگذاري ملت دمکراتيک، خودمديريتي دمکراتيک و جامعهي دموكراتيك خلق کورد ايفا مينمايد. لذا ترسيم دوبارهي خطوط سياسي منطقه بايد در راستاي اهداف دمکراتيک و با مساعدت خلق کورد و خطمشي مبارزاتي آنها صورت گيرد. پيشرفتها و تغييرات جامعهي كوردستان در سطحي ميباشد که نيروهاي هژموني جهاني و ساير نيروهاي مداخلهگر در منطقه، عليرغم بيميلي به آن اعتراف نمودهاند. دستاوردهاي غرب کردستان و تن دادن ترکيه به چارهيابي مسئلهي كورد و گامهاي مؤثر در راستاي دموكراتيزه نمودن نظام سياسي در جنوب کردستان، همگي دال بر صحت و سقم اين روند است.
هماكنون در خاورميانه اكثر موجوديتها چه مردمي و دموكراتيك و چه قدرتگرا (عليرغم ميل باطني) به لزوم تغيير همه جانبه در راستاي خط سوم كه همان خودمديريتي دمکراتيک خلقهاست، به عنوان راهحلي كارا مينگرند. از طرف ديگر بعضي از نيروهاي منطقه و نظامهاي حاکم با ناديده انگاشتن اين راهحل و نداشتن جايگزيني براي آن در حال خودفريبي هستند. يکي از اين نظامها هم، نظام ولايت فقيه ميباشد. اين بيتوجهي به نفع ايران نبوده زيرا ايران با توجه به تنوعاتش در حوزههاي مختلف و موقعيت كنوني در منطقه و همچنين براي گذار از مشكلات عديدهاي كه دارد، بيشترين نياز به دموكراتيزاسيون را دارد.
در جريان انتخابات دورهي يازدهم رياست جمهوري ايران مشخص شد كه هنوز هم بر جرياني مركزگرا و دولتي بر پايه و همان سبك و سياق قبلي اصرار ميگردد. تداوم اين سياست سبب تداوم همان مسائل مركزـ پيرامون در مورد خلقهاي ايران خواهد بود. زيرا بيانات و گفتارهاي بعد از اين مرحله نيز تنها از مسند قدرت و موضع حاكميت ابراز شد. يعني راي مردم كه ميتوان آن را اميد به اندك تغيير در سياست عنوان نمود، به نوعي راي به خود قلمداد نمودند. آنچنان دچار خودشيفتگي شدند كه انگار آنها را در دريايي از مشروعيت دوباره غسل تعميد دادهاند. براي نمونه به نوع برخورد با جوانان در جريان انتخابات دقت نماييد. اهداف همهي كانديداها جذب جوانان در بدنهي نظام بود و خارج از اين پروژهاي براي اين خيل عظيم نداشتند. البته باز هم بايد بگويم« از ماست كه بر ماست». در نخستين کنفرانس مطبوعاتي حسن روحاني بعد از پيروزي در انتخابات هم، چيزي در رابطه با جوانان و گذار از بحرانهاي دامنگير آنان و يا چارهيابي مسائل و مشكلات آنها بيان نشد. حتي در مورد فضاي آيندهي دانشگاه هم به بيان همان كليگوييها اكتفا نموده و از جوانان به عنوان حاميان دولت نام برده شد. در اين مرحله بايد دقت نماييم كه جوانان به علت عدم شناخت از دولت، احتمال دارد كه از آن حمايت به عمل آورند. اما نفس دولت و ذهنيت اقتدار با هرگونه سازماندهي اجتماعي جوانان به صورت مستقل مخالف است.
در واقع ميبايست كه جوانان در چنين مراحل سياسي به مانند انتخابات، داراي نمايندهاي مستقل باشند. هرچند كه شرايط بسيار دشواري براي قبول صلاحيت وجود دارد، اما بايد نخستين نوآوريها جهت دموكراتيزاسيون در ايران توسط خود جوانان انجام پذيرد. براستي لازم است كه به اين امر هم انديشيد. بر اين باورم كه در جريان انتخابات، اگر راهي توسط جوانان در پيش گرفته شده و در نهايت هم به حسن روحاني ختم گرديده باشد، ناقص است. نقش قَدَرگرايي( تقديرگرايي) را در اين جريان به روشني ميبينيم. در آينده بر اين موارد با تامل بيشتري ميتوان انديشيد.
مواردي را كه بيان داشتيم در واقع مربوط به سازماندهي در قالب دولت است. اما خارج از اين سازماندهي هم ميتوان به جابهجايي در تعادلات موجود انديشيد. يكي از مواردي كه بايد جوان به آن بيانديشد، اين است كه قبل از برداشتن هر گامي، بايد به نحوهي توازنات دقت نمايد. تا زماني كه توازنات موجود برهم نخورند احتمال تغيير بسيار كم خواهد بود. حتي از لحاظ شخصيتي هم بايد از هرگونه موازنهگرايي بپرهيزند. دعوت از جوانان براي جايگيري در توازنات، نوعي سوءاستفاده از جوانان است. در موازنه، راحتطلبي و انفعال و تباني وجود دارد و جوان با همهي اينها مخالف است و مبارزه مينمايد. اشارهاي داشتم به سازماندهي خارج از دولت، شايد گفته شود كه اين امر بسيار زحمت است. اما در خط سوم يا نيروي سوم كه همان سازماندهي دموكراتيك خلقهاست، اين مشكل جوانان حل خواهد شد. در مبارزات سازماندهي خلقها، توازنات موجود در سيستم دولتي كاملا برهم زده شده و سعي بر آزادسازي نيروهاي دموكراتيك خواهد شد. جوانان در اين حالت از بيشترين استقلال فكري و فعاليتي برخوردار بوده و از بيشترين هماهنگي و همآوايي با ساير نيروهاي به وجود آورندهي دموكراسي برخوردارند. موازنات كلاسيك در اين روند مبارزاتي جديد، در خط سوم شكسته ميشود. سازماندهي مستقل، نهادهاي مستقل جوانان براي همهي عرصههاي فعاليتي و تعالي مشاركت از دستاوردهاي اين خط مبارزاتيـ فكري هستند. نمونهي قابل مشاهده و ملموس را در غرب كوردستان مشاهده مينماييم.
گام برداشتن براي رهايي از سازماندهيهاي دولتي و تلاش براي كوچك نمودن حجم دولت لازم است و بايد درصدر برنامههاي جوانان قرار گيرد و بايد براي مشاركت در هر مرحلهاي، استقلال مشاركت را فراموش ننمايند. اين خط فكري و مبارزاتي در اصل هر دو نوع سازماندهي دولتي(هم مدل دولتي خاورميانه و هم مدل دولت غربي) را رد مينمايد. زيرا هدف جوانان قرار گرفتن در توازنات دولتي نيست، بلكه توسعهي فعاليتهاي مدني ميباشد. KCR ( اتحاديهي جوانان شرق كوردستان) هم در همين راستا به فعاليت خود ادامه ميدهد و خط سوم را عمليترين و كاربرديترين پروژه براي برهم زدن موازنات معضلساز دولتي ميداند.