دموکراسی و چند‌جانبه‌گرایی بدون وجود پشتیبانی نهادی معنایی نخواهد داشت. تفکرات نئولیبرالی حاکم بر نظام جهانی خود از عوامل بوجود آوردنده‌ی بحران‌هایی است که در حال حاضر در جهان شاهد آن هستیم. بحران‌های اجتماعی، سیاسی،‌ فرهنگی و اقتصادی کنونی را نمی‌توان خارج از نظام ولایی ایران دانست. این اوضاع کاملا با ماهیت نظام جهانی منطبق بوده و روند صعودی آن همچنان ادامه دارد. در دوران شرکت‌ـ دولت‌ها، شبکه‌های اجتماعی و رمزازرها قرار داریم. یعنی شاهد فوران، برون‌ریختگی و سرازیر شدن حجم عظیمی از برون‌سپاری‌ها هستیم که ساختار جهانی دیگر توان درخودنگهداری و سازماندهی آن‌ها را ندارد. نوعی تغییرات اقلیمی سیاسی و اجتماعی را شاهد هستیم که می‌تواند ویرانگر و کوبنده باشند. تلاش‌های برخی از کشورها برای مرمت ساختار فرسوده راه به جایی نبرده و آینده‌ی روشنی نیز در انتظار آن نیست. در این شرایط هرگونه فشار و اقدام به کاربرد خشونت و زور می‌تواند به یک نیروی محرکه‌ی نیرومند تبدیل شود که نتایج پیش‌بینی‌ناپذیری خواهد داشت. تا زمانی که بر تفکرات نئولیبرالی تاکید شود و معیارهای آن در چاره‌یابی و برون‌رفت از بحران‌ها مد‌نظر قرار داده شود، چیزی جز آب به آسیاب بیگانگان ریختن و بر آتش دمیدن نخواهد بود. مانند آنچه در خاورمیانه می‌گذرد و یا شرایطی که در جنوب شرقی آسیا شاهد آن هستیم. بیماری عالم‌گیر کرونا هم که جزو همان برورن‌یختگی‌هاست بر دشواری شرایط افزوده است. برای همین بیشتر از هر الگویی شاهد رفتاری مدارگرانه با بحران‌ها هستیم تا شاید وضع از این بدتر نشود. فرض اینکه کسی حاکمیت و سلطه‌ی کامل ندارد درست نیست، شاید بهتر باشد که بگوییم کسی توان سلطه و احاطه را ندارد. نه قواعد و معیارهای چنان پوشاننده‌اند و نه نهادها حالت کشسانی دارند و می‌توانند تمام تحولات را تاب آورند. برای همین شاهد تمایلات خودسرانه، تمامیت‌خواهانه و دیکتاتورانه هستیم. دموکراسی هم که احتیاج به دموکراتیزاسیون دارد تا تنوعات افزوده را شامل شود. این شرایط در وضعیت داخلی کشورها هم مصداق دارد و با توجه به این نکته که نظام دولت‌ـ ملت از ستو‌ن‌های اساسی نظام جهانی است به سرعت انتقال کرونای جهش یافته، مشکلات و معضلات جهانی مرزهای ملی را درمی‌نوردد.

با این توصیفات آنچه را که شاهد هستیم تلاش‌هایی درون ساختاری است. منظور ما این است که باید دو نوع تلاش و جستجوی رهیافت را از همدیگر جدا نمود. بخشی از فعالیت‌ها و تلاش‌ها جهت حل مشکلات با کمک نیروهای خودی است. در نظام جهانی و سویه‌ی دیگر جریانی از نیروهای مردمی و مدنی قرار دارند که می‌خواهند دیوارهای سست و فرسوده‌ی مدرنیته‌ی ارتجاعی را درهم شکسته و به ساحت‌های  نوین قدم بگذارند. موضوع مذاکرات هسته‌ای ایران و قدرت‌های غربی را می‌توان در این چارچوب مورد بررسی قرار داد. این مذاکرات از سوی نظام ولایی‌ای که می‌خواهد از شرایط به وجود آمده در جهان نهایت استفاده را برده و سلطه‌ و بقای خویش را تحت ضمانت درآورد با قدرت‌های غربی‌ای انجام می‌شود که در پی اعاده‌ی هیمنه‌ی خویش بر جهان هستند. یک مذاکرات درون‌ساختاری با کنار گذاشتن مردم و جامعه به همان صورتی که نظام نئولیبرال جهانی می‌پسندد. مدارای اروپا و آمریکا در مسئله‌ی برجام به وضوح قابل مشاهده است. مسائل حقوق‌بشری، دموکراسی، خلق‌ها، محیط‌زیست و سرکوب و اعدام به کناری نهاده شده و نظام ولایی با شدت هرچه تمام‌تر به دستگیری، شکنجه و اعدام ادامه می‌دهد. کشور‌های غربی با یک قدرت عریان کارکرد‌زدایی شده در حال مذاکره هستند که اگر در نشست با آن‌ها وزیر خارجه‌اش لبخند بر لب دارد در داخل تنها نیش باتوم و اسلحه است که نثار مردم و خلق‌های بی‌دفاع خواهد شد. تمامی جریان‌ها و قدرت‌های جهانی از چین و روسیه گرفته تا اروپا و آمریکا به چشم یک بستر سرمایه‌گذاری بکر و دست‌نخورده به ایران می‌نگرند. اینکه چگونه می‌توانند قراردادی به اندازه‌ی پهنه‌ی جغرافیایی ایران تنظیم و تحمیل نمایند. این شرایط بسیار شبیه سیاست‌های موازنه‌ی مثبت دوران قاجار و عصر شبیخون است که در آن وطن‌فروشی رقابتی بس سنگین را در میان نیروهای استعمارگر برانگیخته بود. بدون شک غرب اگر قدرت انقلاب و یا کودتا یا هر نوع تغییر ساختاری را در ایران مشاهده می‌کرد اینگونه مداراگونه برخورد نمی‌کرد. هرچند که قدرت مردم و خلقی بسیار پرتوان و هوشمندانه عمل می‌نماید. اما چشم‌ و هم‌چشمی‌ها در رقابت‌های نئوکولونیالیستی حضور مردمی و خلقی را به کناری نهاده و تنها ساختار قدرت برّا و هسته‌ی آهنین آن را می‌بینند. این کوری سیاسی خطر بزرگی برای اپوزیسیون و خلق‌های ایران به شمار می‌رود. بدون شک تاریخ ایران انباشتی از گور شاهان و خسروان است و مردم و خلق‌های ایران برپایند و به دنبال حیاتی نو.

شرایط جهانی، حملات منطقه‌ای و تحریم‌ها این فرصت را به نظام ولایی داده تا طرح‌ها و ترفندهای خود را عملی نماید و بستر جهانی آماده شده توسط خود این نیروها را به نفع خود به کار گیرد. نباید تجربه نظام ولایی را در استفاده از گسل‌های خاموش و حتی ایجاد گسل دست‌کم گرفت. دولت روحانی به عنوان بخشی از بدنه‌ی نظام این شرایط بحرانی جهانی و فشار بر ایران را برای پیاده‌سازی نظام اقتصادی مبتنی بر بازار آزاد به خوبی به‌کار گرفت. سلطه‌ی ولایی نیز با مبنا قرار دادن تهدیدات خارجی‌ای که خود به وجود‌آوردنده‌ی آن است و با در بوق و کرنا دمیدن مسئله‌ی ماندگاری و در خطر بودن حاکمیت اسلامی به سازماندهی نیروهای تحت امرش پرداخت. به طوری که هر روز از یکی از بازوان جدید سرکوبش پرده‌برداری می‌نماید. قبلا شعار نظام این بود که تهدید‌ها را باید به فرصت تبدیل نمود. اما نظام در این مدت هشت سال ریاست جمهوری روحانی کار دیگری هم انجام داد؛ یعنی هم تهدید ساخت و هم آن را به فرصتی برای سرکوب و منکوب نمودن جامعه تبدیل کرد. ماشین تهدید‌سازی هم از لحاظ رسانه‌ای و هم از لحاظ دیپلماتیک به خوبی عمل کرد و تمامی نیروهای نیابتی و مداخلاتی هم به کمک روند کمک نمودند تا در نهایت فرصت برای حیّل و ترفند‌های نظام فراهم آید. حملات و نبرد متقابل اسرائیل و ایران هم کاملا به مسئله‌ی بقا بستگی دارد. اسرائیل تهدیدها را کاملا حس می‌نماید و حملات خود را در سوریه و منطقه و عمق سازمان‌های امنیتی و تسلیحاتی ایران افزایش داده است. این تهدید برای ایران ذی‌قیمت بوده و ضمن جوابگویی نصفه‌نیمه به آن و برخوردهای کج‌دار و مریز، سعی در سازماندهی داخلی بر مبنای این تهدیدها دارد. البته که ایران هم از تهدید مثلث ترک‌ـ یهودـ عرب هراسناک است و دلواپسی‌های خویش را پنهان نکرده است. اما می‌خواهد این تهدیدات را به صورت تهدیدی برای تمامی جریان شیعه در خاورمیانه نشان دهد و فرصت سازماندهی نیروهایش را هم در منطقه فراهم آورد. افزایش نزاع‌های موجود در عراق و یمن را به این مساله می‌توان مربوط دانست. البته با متذکر شویم که این حملات از قبل از مذاکرات بین ایران و غرب وجود داشته و مربوط به این بازه‌ی زمانی نیست و در آینده هم ادامه خواهد داشت. اینکه در سیستم امنیتی ایران حفره‌هایی وجود دارد قابل انکار نیست. اما عدم پوشاندن آن‌ها و ناتوانی نظام هم در این رابطه قابل تامل است. خصوصا در مورد نیروگاه نطنز نظام آن‌چنان خم به ابرو نیاورد. انگار که انتظار چنین مواردی را داشته و آن را یک تهدید خوب قلمداد می‌نماید. نظام ولایی خود یک تهدید است با بمب اتم یا بدون آن و این موردی است که باید به خوبی درک شود. ساخت یا مجهز‌ شدن به بمب اتم از جنبه‌ی مشروعیت‌دهی به نظام مهم است و نه استفاده از آن و تلاش نظام ولایی هم در همین راستاست.

مدتی به انتخابات سیزدهمین دوره‌ی ریاست جمهوری در ایران نمانده است. انتخاباتی که قرار است با انتخابات شوراهای شهر و روستا ترکیب شود و به علت کرونایی شدن ایران به احتمال زیاد به صورت مجازی یا به صورت‌های دیگر انجام بگیرد. خود ترکیب این دو انتخابات که معمولا در انتخابات مختلف مانند مجلس خبرکان رهبری هم امتحان شده ترفندی برای بالا بردن ضریب مشارکتی و سوء‌استفاده از گسل‌های اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و اتنیکی جهت به صحنه آوردن مردم و خلق‌های ایران است. در همین زمینه تهدید‌های خارجی را هم به عنوان بخشی از زمینه‌سازی برای حضور مردمی جهت پاسخگویی به کار می‌برد تا این دروغ بزرگ را به همه بگویند که مردم با شکم، سفره و جیب خالی هم از نظام ولایی حمایت خواهند کرد. نباید در این انتخابات اشتباه کرد. اگر قبلا گفته می‌شد که در ایران یک دولت سایه وجود دارد و اوست که سیاست‌های کلی نظام را تعیین می‌نماید؛ در حال حاضر چندین دولت در سایه و پنهان وجود دارند که بخش پیدای آن دولتی است که به اصطلاح منتخب مردم است. تلاش نظام سلطه ولایی این است که به همه بگوید با توجه به تهدیدهای خارجی و حملاتی که به نظام صورت می‌گیرد تنها اصول‌گرایی است که می‌تواند پاسخگو باشد. حتی پا را از این هم فراتر گذاشته و با بستر‌سازی‌های گسترده سعی در ترویج و جای‌دادن این تفکر در ذهن جامعه دارند که حضور اصولگرایان در ریاست‌جمهوری یک امر لازم است. جریان حاکم برآمدن اصولگرایی را محصول شرایط منطقه‌ای و جهانی‌ می‌داند و امر ناگزیر و ناگریز می‌داند. ارائه‌ی این تحلیل فرا‌انتخاباتی در راستای تسلیمیت اراده‌ی جمعی به یک مشیت و تقدیر از پیش‌تعیین شده اشت. به باور سراسر دروغ آن‌ها باید اقتصاد را به ستون محکم سپاه بست و کشور را برای نجات به جریان اصولگرایی سپرد. این حیله و کیدی است برای پنهان داشتن تمامی بحران‌ها و مسائل حادی که کشور و نظام با آن‌ها روبرویند. فرار به جلویی که از دوره‌ی دوم دولت روحانی آغاز شد و اکنون جریان اصولگرایی آن را وام گرفته است. تحلیل نظام به صورت یک کلیت جدا از مردم بسیار مهم است. یعنی اینکه هیچ کدام از نیروهایی که به عنوان لیبرال، اصلاح‌طلب، ملی‌مذهبی و اصولگرا از آنها نام برده می‌شود جریانی خارج از ساختار معرفتی و معنایی نظام نیستند. تا به حال هم هیچ‌کدام برنامه‌ای مدون برای چاره‌یابی مشکلات مربوط به دموکراتیزاسیون و مسئله‌ی خلق‌ها ارائه نداده‌اند. نوع فهم و چیدمان قدرت و مفصل‌بندی مد‌نظر آن‌هاست که با هم متفاوت است. در این بین خط‌مشی مردم و خلق‌های ایران به کلی با نظام متفاوت است.

این مسائل در حالی است که وضعیت نابسامان اجتماعی و اقتصادی به جایی رسیده که شهرداری‌ها برای زباله‌گردها هم کارت فعالیت و حوزه‌ی ‌کاری تعیین می‌نمایند. هرچه بیشتر کمر مردم خم می‌شود بارسنگین‌تری بر گرده آن‌ها نهاده می‌شود و تا به حال هیچ تلاشی برای سبک کردن این بار انجام نگرفته و امکان و ابتکارعمل از خلق نیز گرفته شده است. اعتراضات و تحصن و همچنان ادامه دارد. مردم کاملا دشمن‌شناس شده و فریب ارجاعات مکرر به آمریکا و صهیونیسم را نمی‌خورند. اصرار بر بازپیگیری مطالبات نیز نشان از ظهور یک اراده‌ی جمعی حساب‌خواه دارد. همان‌طور که گفته شد مردم دموکراسی و مردم‌سالاری را به خوبی می‌فهمند. فعلا که به جای صندوقِ رای، خیابان را انتخاب کرده‌اند. در خیابان احتمال دزدیده ‌شدن رای مردم وجود ندارد اما صندوق رای در ایران سیاه‌چاله‌ای است که اراده‌ی عمومی را می‌بلعد. رای مردم میزان است اما تا زمانی که رای ولی فقیه میزان‌تر است و مردم را خس‌وخاشاک می‌بیند باید رای را به خیابان آورد. خلق‌ها در ایران از لحاظ مالی ندار شده‌اند اما از بضاعت و هشیاری سیاسی خود را از دست نداده‌اند. به قول معروف: «‌از اسب افتاده‌اند اما از اصل نیفتاده‌اند». حضور روزانه و فریاد بلند و رسای مردم در خیابان‌ها نشان از رای به عدم‌مشروعیت نظام دارد. دوران ریاست جمهوری احمدی‌نژاد هم که با گفتمان عدالت وارد شد رادیکال‌ترین جریان اصولگرایی تا آن موقع بود که سنگ نادانی آن هنوز هم از ته چاه بیرون نیامده است.

خلق کرد در شرق کردستان باید بسیار هشیار عمل کرده و اجازه‌ی استفاده از گسل‌های موجود در جامعه را برای بهره‌برداری در انتخابات به ایران ندهد. لازم است  هشیارانه از تجربیات انتخابات‌های قبلی درس گرفته و شیوه‌های دیگر ابراز عقیده و آرا را بیازمایند. مطمئنا تمام راه‌ها به صندوق ختم نمی‌شود. خصوصا انتخابات سال ۷۶ و سطح تعیین‌کنندگی خلق‌مان باید مدنظر تمامی آحاد جامعه و خصوصا سیاسیون و روشنفکران قرار گیرد. امروزه خلق کرد در تمامی عرصه‌ها مورد هجوم است و سنگرهای مقاومت به هم وابسته‌اند. باید فراخ‌تر و کلی‌تر به مسائل اندیشید. لازم است که از شنگال و مقاومت خلق‌مان در آنجا درس‌هایی بیاموزیم. اصرار و ابرام آن‌ها بر هویت‌مندی و مستقل ماندن در برابر تهاجمات و حضور و اتحادشان در خیابان مثال‌زدنی است. تغییر در دستان کنشگران امروز است که مفعولیت سیاسی را قبول ندارند.

جامعه‌ی دموکراتیک و آزاد شرق کردستان (کودار)

15.04.2021