رامتین صبا
رسانه در حکومت ایران بهمثابه یک سلاح شوونیستی برای برقراری حکومت خودکامه و فراگیر بر جامعه، بکار برده میشود. برخورد سیستماتیک و نظاممند با استفاده از ارگانهای رسانهای، بهصورت هدفمند در راستای قدرت ایدئولوژیک صورت میگیرد. فعل روزانه «وزارت اطلاعات دولت و اطلاعات سپاه» برای بمباران ثانیهبهثانیه اذهان عمومی در رسانهها بازتاب مییابد که پخش اعترافات اجباری یکی از آن افعال شنیع میباشد. اقدام سیستماتیک در چهار دهه گذشته علیه روزنامهنگاران، فعالان سیاسی، فعالان حقوق بشر، مدافعان حقوق ملیتها، فعالان محیطزیست، هنرمندان، شهروندان و روشنفکران و دگراندیشان، جوی خفقانآور ایجاد نموده و چندسالی است که در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی هم شاخهای از این اقدامات پست امنیتی دیده میشود. همه اینها برای «ایجاد ترس و کنترل جامعه» صورت میگیرد تا به تثبیت ایدئولوژی دست زند. اعمال کنترل اجتماعی و سیاسی علیه یکایک افراد جامعه، امنیت جامعه مدنی را شدیدا به مخاطره انداخته است. این دستگاه رسانه نیست که باید نظام سراپا ظالم را به باد انتقاد بگیرد، بلکه به ماشینی برای ایجاد رعب مبدل شده و با ایجاد جو ناامنی، حق انتقاد را از افراد آزاد میگیرد.
صداوسیمای حاکمیت ولایی ایران، سازمانی عریض و طویل با بودجهای چندصد میلیارد تومانی است که رئیس آن از سوی شخص خامنهای منصوب میگردد. نظام ولایی از این سازمان بهمثابه «سلاح سرکوب جمعی» بهره میبرد. سازمانی موازی سازمان اطلاعات سپاه است که گزارشگران آن در شکنجهگاهها اعضاء رسمی میباشند. ادعای اینکه صداوسیما یک «رسانه ملی» است، یک دروغ بزرگ است، این نهاد، نهاد سرکوب سیاسی و امنیتی شده است. برنامههای افتراآمیز صداوسیمای ولایی در واقع بیمحابا آبرو و حیثیت و کرامت هر شهروند را یک پر کاه میداند که به دست باد شکنجه و قدرت هوسبازانه میسپارد. چهبسا یکی از بزرگترین رسالتهای این نهاد رسانهای، برنامهسازی سیستماتیک بر ضد موجودیت فرهنگی ملیتهای غیرفارس در ایران است. این شکنجهها، ظلم و تعدیگری صداوسیما دقیقا از سوی مجلس شورای اسلامی، شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت نظام و بیت رهبری از «پشتوانه قانونی رسمی» برخوردار گردانده شده، تا تحت هر شرایطی پاسخگوی جامعه مدنی و مخالفان و آزادیخواهان نباشد. دیگر آنچه در ایران روی میدهد، فراتر از «نقض حقوق بشر»، انکار موجودیت و حقوق آشکار تکتک شهروندان و ملتهاست. صداوسیما و رسانههای نوشتاری و مجازی بهمثابه یک دستگاه عظیم و پرشاخه به جایی رسیدهاند که همچو حربه دست جناح اصولگرایان و تندروهای ولایتفقیه، در مواقع ضروری بیپروا علیه همه افراد، گروهها، سازمانها، جریانهای دگراندیش، آزادیخواهان، دموکراسیطلبان و روشفکران اعلام جنگ میکنند. هر اقدام رسانههای نظام تحت عنوان فعالیت قانونی علیه آزادیخواهان، مصداق بارز شکنجه روحی و حقارت به شعور جامعه ایرانی است. دستگاه تنومند رسانهای جمهوری ولایی ایران، به بستر بزرگ تبلیغی برای دیپلماسی و فشار رسانهای مبدل گشته است. به یک حوزه رقابت بینالمللی برای تسخیر و اشغال بهتمام معنای کلمه اذهان عمومی مبدل شده که نگرشی راهبردی از بالا به آن دارند. این را در حقیقت «مدیریت تصویر» از سوی نظام عنوان میکنند و چهره خود را بهعنوان نظامی صلحطلب و باثبات در نزد بیناذهنیتی جهان جلوه میدهند. درصدد برقراری کامل قدرت نرم هستند و بخش زیادی از این راه ظالمانه را نیز رفتهاند. نظام میکوشد با استفاده از رسانهها و بمباران تبلیغات، خود را از موقعیت یک متهم به ستم خارج سازد و در جایگاه مدعی آزادی و منجی قرار دهد. از آنجا که رسانهها و سپهر رسانهای در تحقق اهداف ظالمانه نظام ولایی با هدف قدرت توتالیتری بر جامعه، نقشی بزرگ و مخرب دارند، رژیم با استفاده از ظرفیت رسانهها در راستای حکومت جعلی الهی بر جامعه، اذهان را با نوک پیکان خود نشانه میرود. ماشین رسانهای ایران به نسبت اینکه چه وضعیت سیاسی در کشور برقرار است، جهتهایش را انتخاب مینماید، اگر سیاست راهبردی بر محور تنشزایی داخلی از سوی اصولگرایان ولایی و تنشزایی خارجی توسط نظام باشد، رسانهها بویژه صداوسیما به مثابه ارگانهای راهبردی سمتوسوی خود را تغییر میدهند. در واقع به منافع و مصلحت عمومی جامعه مدنی نه، بلکه به منافع و مصالح قدرتمدارانه نظام و سپاه پاسداران کار دارند. از جمله خوراک یومیه این دستگاه، همانطور که همگان بهعینه میبینند، اقتصاد مقاومتی برای فریب اذهان و جبران شکستها میباشد. رسانههای حکومت ولایی با توجه به راهبرد مدیریت رسانهای، مقوله اقتصاد مقاومتی را به بلندای یک کوه دروغین تبلیغ مینمایند. این قبیل اقدامات، در اصل «کالایی و ابزاری کردن اذهان» میباشد. توهین آشکار به شعور جامعه مدنی است که در پی آزادی و دموکراسی میباشد. از دیگر خوراکهای زهرآلود رسانهها، تبلیغ بسیار مخرب علیه «مسئله ملیتها و جنبشهای آزادیخواهی ملیتها» همچو ملت کُرد میباشد. تخریب چهره ملل و جنبشهای آزادیخواهی چریکی و اجتماعی از وظایف روزانه دستگاه تبلیغ نظام میباشد. یک «جنگ ویژه» تمام عیار به راه میاندازند تا افکار عمومی برای پذیرش شروط و اصول دروغین نظام مهیا گردد. صداوسیما و رسانهها با موجی از اطلاعرسانی بیبنیان، علیه هرگونه جنبش مدنی و آزادیخواهی، جریانسازی متقلبانه میکنند. جریانسازیای که جز سیاهنمایی هدفی ندارد. این هدف هم میراثی است که از دوران دولت هخامنشیان تا به امروز به ارث رسیده. راهکار اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات این است که با توسل به تاثیر «سایبر امنیتی» هرگونه اطلاعات و یا اقدامات افراد و شهروندان را اخذ کرده و پس از اعترافگیری اجباری تحت شکنجه، دستگاه رسانهای به مثابه بخش موازی نتایج آن را پخش مینماید.
به عینه میدانیم و تاریخ گواه آشکار است که جمهوری ولایی از این راهکارهای راهبردی مخرب علیه تمامی جریانات سیاسی، احزاب و جنبشها استفاده کرد و تا حد زیادی هم موفق شد، اما از سال ۲۰۰۴ با ظهور پژاک و اینکه پژاک زندان را به مکان مقاومت مبدل ساخت، تمامی آنچه رشته بودند، پنبه شد. مقاومت شهدایی چون حبیبالله گلپریپور، فرزاد کمانگر، شیرین علمهولی، حسین خضری و حسن حکمتدمیر در زندانهای ایران به یکباره کاخ خیالها و اوهام رژیم که دیگر تقریبا تماما امیدوار شده بود که با شکنجه، فشار، اعدام و سرکوب میتواند جنبش را ساکت و سرکوب نماید، به کوخ تبدیل شد. صداوسیمای رژیم ایران اعترافات بسیاری از رهبران و افراد عضو جنبشهای مختلف را که از تونل شکنجه اطلاعات و سپاه گذشته بودند، پخشکرده، اما مبارزانی ازخودگذشته چون کمانگرها و علمهولیها، امید نظام ولایی را به یأس مبدل ساختند. هنوز هم پس از گذشت بیش از دهسال، مبارز بزرگ «زینب جلالیان» در زندانهای مختلف شهرهای ایران گردانده و تحت فشار قرار داده میشود تا به اعترافات اجباری و تلویزیونی دست زند، اما وی قویا مقاومت کرده و اثبات کرده که از آن دستگاه قدرتمند هراسی ندارد.
دستگاه تبلیغاتی رسانهای رژیم مدام میکوشد کردهراسی بهراه بیاندازد، ولی غافل از این است که آبرویش ریخته و در سطح جهانی با ایرانهراسی روبروگشته است. هر اندازه نظام میکوشد «قدرت رسانهای» را ارتقاء دهد، با واکنش روزافزون تودههای جامعه و جوامع بینالملل روبرو میگردد. رژیم با راهکارهای مختلف میکوشد از رسانه بهعنوان ابزار دیپلماسی، جنگی و ابزار امنیتی استفاده برد ولی به دلیل ماهیت ایدئولوژیک این رفتار متقلبانه، هربار نقاب از چهره کریهش میافتد. چالش بزرگ این ماشین بزرگ دروغ، ظهور رسانههای اجتماعی با دامنه جهانی شبکه آن است. هر کاری میکند توان اعمال فیلترینگ و ممنوعیت آزادی بیان و منع آن را بهطور مطلق ندارد. ارتباطات سریع رسانهای به درجهای رسیده که میتواند بهراحتی هرگونه حرکت جمعی تودهها را در خیابان تقویت نماید. حرکتهای دیماه سال ۹۶ و آبانماه ۹۸ از آن جمله قیامها بودند. همچنین آزادیخواهان کرد در شهرهای شرق کردستان امروزه از این قدرت ارتباطی روز برای ایجاد پیوندهای انقلابی و آزادیخواهانه بهصورت یک حق دموکراتیک بهره میبرند و در کنار جنبش گریلایی به یک شبکه بزرگ سازماندهی زنجیرهای مبدل گشتهاند. اگر امروزه میبینیم که جمهوری ولایی ماشین سرکوب را بهراه انداخته و غول صداوسیما و رسانه خود را علیه شبکههای اجتماعی بهحرکت درآورده و درصدد لهکردن جامعه است، درواقع خشم او نسبت به دسترسی افراد آزادیخواه و دموکراسیطلب به اطلاعات و امکانات خیزش و فعل سازمانی میباشد. میداند که این سطح از امکان کنش سیاسی و مدنی، موجودیت جمهوری ظالمش را به خطر انداخته است. رسانهها را در کنار اداره اطلاعات، نیروی ظالم سپاه و دولت به حرکت درآورده تا از موج آگاهسازی رسانه اجتماعی جلوگیری نماید. رسانهای که پادزهر رسانه نظام میباشد. دیگر پی برده که تولیدات فرهنگی رسانه نظام ولایی بازار را از دست داده و هم در برابر تکنولوژیهای نوظهور اطلاعرسانی عمومی شکست خورده و هم به موازات آن در برابر جنبشهای عملی خلقها. این برخورد خشن رژیم با مردم بویژه فعالان کرد، مصداق بارز جنگ رسانهای علیه جامعه در کنار جنگ نظامی میباشد. رژیم به راهکار فریب سیاسیـ رسانهای دست زده و با دستکاری، تحریف، کتمان و تزویر علیه آزادیخواهان و فعالان، برخورد استراتژیک در پیش گرفته است. هدف، تنظیم مجدد افکار عمومی پس از هربار شکست مفتضحانه در برابر جامعه میباشد. هر بار واقعیتها را منقلب و جعل میسازد و در قالب یک روایت بزرگ دروغین به خورد جامعه میدهد. هر بار به جرح و تعدیل شکافها و زخمهای برداشته شده خود میپردازد، اما فعالان جامعه هر بار با ظهور از یک منفذ تنفس، آن را نقش برآب میسازند. سبک زبانی رسانههای رژیم هراندازه تند، فریبکارانه و متقلبانه شده، به همان اندازه نمایانگر شکستهای پیدرپی رژیم در رویارویی با جامعه است. با برملا شده حقیقت چهرهی نقابدار رژیم، دیگر ارتباطاتاش با مردم به صورت ارتباطات منفی که تبعات مخرب علیه خود دارد، مبدل گشته و این، فعالان را نسبت به واکنش جامعه علیه نظام، امیدوارتر ساخته که صورت عملی آن در قیامهای سالهایگذشته و اعتراضات روزانه کارگران، زنان و اقشار تحت ستم دیده میشود. اگر چه رژیم پس از هر بار ناکامی در برابر جامعه و تودهها و ملل بویژه ملت کرد در تقلای ایجاد موازنه نرم میان قدرت رسانهای دولتی و قدرت رسانهای اجتماعی است، ولی این تقلاها دیگر پاسخگو نیست و نظام به لبههای پرتگاه سقوط رسیده. مقاومت فعالان در عرصههای مختلف، تلاشهای رسانههای دولت و نظام را به چالش عمیق کشیده و بازخورد آن در زندانها هم بهطور عینی دیده میشود. دههی حاضر، مشابه دهه اول انقلاب که منجر به قدرتگیری جمهوری ولایی شد، نیست.
در ماههای اخیر آزادیخواهان بسیاری در شهرهای شرق کردستان بازداشت و تحت شکنجه قرار گرفتهاند که شمارشان از ۱۲۰ تن گذشته. هرچند سپاه و اطلاعات در بازداشتگاهها به شکنجه پرداخته و ماشین رسانهای هم به موازات آن به «تحریک رسانهای» با آماج امنیتی دست میزند، ولی این راهکارها دیگر در نظر جامعه و جنبشها کهنه و نخنما گشته است. برقراری فضای روانی رعبآور ترفند رژیم از همان اوان برسرکار آمدن بوده، ولی در سالهای کنونی دیگر اوضاع و شرایط از لحاظ سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و ایدئولوژیک تغییر کرده و سکه جمهوری ولایی نزد مردم ایران و شرق کردستان رواج ندارد. تنها کافی است هر شهروند و فعال در عرصههای مختلف از هر طبقه و قشری که هست، آگاهیهای لازم را به دستآورد و مطابق راهبردهای روشنگرانه آن آگاهیهای سیاسی و فرهنگی، جامعه خود را با واکنشهای دموکراتیک خود بهسوی سرنوشتی آزادیخواهانه سوق دهد و قیامهای چندسال اخیر و اعتراضات روزانه اقشار، این امید را افزایش داده است.