گُلان فهیم
عمق و ژرفایابی بحران به گونهای وسیع و همهجانبه در ساختار سیاسی-مدیریتی نظام سرمایهداری، گریبان جامعهی بشری در سراسر دنیا را گرفته است. این بحرانها به طور روزانه، زیبائی و مفهوم حیات را نه تنها برای انسان، بلکه برای تمامی کیهان و موجودات آن، تهی مینماید. فرمیابی نهائی بحران ساختارین نظام چنان به اوج قهقرائی خود رسیده که میتوان گفت؛ دیگر هیچ مجالی برای تداوم حکمرانی نظام در ادارهی دنیا باقی نمانده است. به کارگیری شیوههای انفجار مباحث و ایجاد سردرگمی در اذهان جامعه، با هدف نابودی و انسداد راهکارها و همچنین حذف رهنمود و توان چارهیابی مسائل، دیگر توان سرپوش نهادن بر اوضاع وخیم نظام جهانی سرمایهداری را ندارد. زمان و فرصت کافی برای استثمار بیشتر جامعه، ضعیف گشته و نظام دچار اختلالات و اختلافات بنیادین و ساختارین درونی شده است. تنها راه گذار از این اختلالات، مدنظر قرار دادن حقایق وجودی جوامع و مطالبات آنها میباشد. ناکارآمدی نظام زمانی آشکار شد که این نظام در تعریف خویش از واقعیت موجودی که با آن رودررو گشته به اشتباه خود را در اوج توانایی و تسلط بر جهان میپنداشت و حتی فراتر از آن، در صدد تسخیر کیهان برآمد. نقص و ضعف بیشمار نظام کاپتالیستی در مدیریت و بیگانگی با ذات جامعه، معضلات اجتماعی-سیاسی و اجتماعی-اقتصادی-فرهنگی بسیاری را بر جوامع تحمیل مینماید. سنگینی هزینههای جبرانناپذیر این اوضاع بر دوش جامعه و اندوختههای ذهنیتیِ دموکراتیک، آزاد و محیط زیستگرای آن، بدنهی جامعهی انسانی و محیط زیست را تکیده و نحیفتر از هر زمانی نموده است. فقر و گرسنگی در غنیترین خاک، آب و هوای این جهان، وجدان جامعه را دچار واهمهی فروپاشی اخلاق که رهبر آپو از آن به عنوان “بتُن نگه دارندهی جامعه” یاد میکند، گردانده است. نظام سودپرستی که به قشر حاکم بر جامعه تعلق دارد، افق روشن حیات انسانی را به سراب تبدیل نموده است. مرکزیتگرائی مانند باتلاقی، انرژی و جریانات مادی و معنوی جامعه را در چرخهی انحصار جانکاه خود گرفتار و آن را راکد و دچار ایستائی مینماید. کارکرد اساسی این باتلاقِ فساد و تباهی، سد نمودن تمامی مجراهای انرژی جامعه، بهویژه زنان و جوانان است. این دو، نیروی پویائی و پایائی جامعه در تمامی عرصههای اجتماعی میباشند.
تحقیقات تاریخی نشان از تجربهی انسان، نزدیک به درصد از تمامی تاریخ حیات اجتماعی خود به صورت دموکراتیک و کلکتیو دارد. صورتی؛ به غیر از شکل کنونی نادموکراتیک و پرهیاهوئی که انسان را هر لحظه بیشتر در چاه تنهائی فرو میبلعد. اوجگیری لحظه به لحظهی جنگ و خشونتی که تمامی ملتها بویژه زنان را چه از لحاظ جسمانی و چه از لحاظ هویتی با آسیبی در سطح نسلکشی روبرو گردانده، از ذهنیت دولتگرا، نژادپرست و جنسیتگرای نظام سرچشمه میگیرد. ذهنیتی که دیگر در مسیر نیل به هدفش که همان مرکز جهانی سرمایه شدن است، هیچ مانع و معیاری را برنمیتابد. شکل نهائی این نظام یک پروسهی تاریخی بیش از۶ هزار ساله را همچون پیشینهائی هرچند محدود در برابر تاریخ شکلگیری نظام و نهادهای حیات اجتماعی انسانها را در پیشزمینهی عملکردهای خود دارد. شیوه و فرم دویست سالهی اخیر این ذهنیت در خاورمیانه تحت عنوان دولت-ملت، از هر جائی بیشتر به دنبال اجرای نهائیترین و به روزترین سیاستهای آزادی ستیز خود بود. البته چنانچه پیداست، نه تنها هیچ فایدهائی برای جوامع این منطقه در بر نداشته، بلکه ایجاد کشمکش میان مذاهب، قتلعام، درگیری و به جان هم انداختن ملتها از دستآوردها و کارنامهی کاری، سیاست و شیوهی مدیریتی این نظام به حساب میآید. مژدهی آزادی، دموکراسی، مدنیت و مدرنیته به خلقها، از سوی نظام اقتدارگرا سبب شد سیاست انکار و امحا، آشکارا و به شیوهای مشروعیت یافته، تحت عنوان ایجاد تغییر در نظام دولتهای منطقه، و در واقع بر علیه خلقها، در یک راستا، پیاده گردد. خشونت ناشی از این سیاستها به گونهای بیپروا، بر قدیمیترین جوامع و اندوختهی فرهنگی را آماج حملات گستردهی خود قرار داد. بر کسی پوشیده نماند که بیش از همه، زنان و جوانان دچار صدمه شدند.
اعتیاد، کشتار، بیکاری، بیماریهای خطرناک روحی-روانی و جسمانی بیشتر از همه در میان زنان و جوانان توسعه و رواج مییابد. به عبارتی دیگر نظام در صدد است آنچه از موجودیت این هر دو دینامیزم اجتماعی وجود دارد را فلج گردانده و از نیروی بالقوه و تهدید علیه خود خارج گرداند. اما همانگونه که بر کسی پوشیده نمانده، حضور گرم و تاثیرگذار زنان و جوانان در صفوف پیشین قیام، نارضایتی و مبارزات جوامع در سراسر دنیا هر روز چشمگیرتر از پیش میشود. کاراکتر دسپوت نظام اجازهی مشارکت و حضور زنان و جوانان، با خودویژگیهای آنان در مدیریت جامعه را نمیدهد. این در حالیست که تمامی توانمندی و گوهر ذاتی هستی آنان را، در نظام روابط و ضوابط سوءمدیریتی خویش، آسیاب مینماید.هرچه این نظام نادموکراتیکِ مدرنیتهی سرمایهداری جهانی شده و ملتها و زنان را با ظلم و ستم، تجاوز و استثمار به شکلی کونسپتواری (همبسته و در یک راستا) روبرو میگرداند، همان اندازه مقاومت و مبارزهی ملتها و زنان نیز شکلی جهانیتر و همبستهتر به خود میگیرد. یعنی شیوهی مبارزات و بازخواست آنها در برابر نظام نوید شکلگیری مدرنیتهی دموکراتیک را به آیندهی تاریخ حیات اجتماعی ما میدهد.
درماندگی و عجز نظام سرمایهداری در گذار از تنگنا و بنبستهائی که بنمایهی اساسی آن مبنای ذهنیتی مرکزیتگرا و سودجوی خود نظام است، بیش از هر زمانی نیاز به بررسی و شناخت بیشتر تحلیلات و پروژه-برنامههای رهبر آپو را بر تمامی انسانهای آزادیخواه و دموکرات، آشکار نموده است. انزوا، انکار و اصرار بر نابودی رهبر آپو هم به صورت جسمانی و هم به عنوان یک نهاد و اندیشهی مدیریتیِ آزاد و دموکراتیک، آنهم دقیقا در زمانی که دیدگاهها و نظرات ایشان مبنی بر شناخت، ریشهیابی و چارهیابی مسائل اجتماعی توسط خلقهای ستمدیده، زنان، جوانان، اکولوژیستها و سوسیالیستها مورد حمایت قرار میگیرد، واقعیتی قابل تأمل است. اینان بخش عظیم و اساسی نیروهای دموکراتیک در طول تاریخ مقاومت و قیام در برابر نیروهای سرمایهداری را تشکیل دادهاند. ترس و واهمهی نظام از توانمندی رهبر آپو و اندیشهی ایشان در رهاسازی و همبستهسازی این نیروها، در یک انقلاب جهانی جهت بیتاثیرسازی نظام انگلوار سرمایهداری است. تمامی عرصههای سیاست، دیپلماسی، اقتصاد، آموزش، بهداشت و غیره در نتیجهی نامدیریتی و رقابت دولتهای موجود و نیروهای جهانی سرمایه بر سر حاکمیت و سهم هر چه بیشتر، دچار انحطاط شدهاند. پوسیدگی و شکاف در لایههای اقتدار سبب گشته، هر گامی که با تبلیغ، وعده و وعید تحول و نوسازی سیستم مدیریتیاش برداشته، بدون تاثیر، خنثی و حتی در بسیاری از موارد اوضاع را ملتهبتر نموده است.
توان و اعتماد به نیروی ذاتی جامعه در مدیریت و مشارکت در این عرصهها با ایدهها و پروژههای راستین رهبر آپو تحت عنوان کنفدرالیسم دموکراتیک یا همان خودمدیریتی دموکراتیک خلقها، امید و شادابی تازهای به مبارزات خلقها و زنان بخشیده است. گامهای اساسی و ابتدائی بر مسیر پراکتیزه نمودن آن در سراسر کوردستان با سیاستهای نابودگرانه مستقیم و نیابتی نظام سرمایهداری مواجه گشته است. اما رنگ با صلابت گامها و مبارزات زنان و جوانان کورد در این راه توجه تمامی جریانات و اشخاص دمکرات و آزادیخواه در سراسر جهان را به پارادایم فکری رهبر آپو جلب نموده است.
خود مدیریتی دموکراتیک، با اتحاد آزاد و دموکراتیک خلقها در سراسر بخشهای جامعه، اعم از تفاوتمندیهای ملی، مذهبی و فرهنگی، در منطقهی خاورمیانه و بویژه در ایران نظامی بیگانه، یا غیر قابل درک و اجرا نیست. میتوان گفت؛ ایران از جمله سرزمینهایی است که نمونهی بارز موزائیک فرهنگی دارای قدمت و تجربهی تاریخیِ کهن و معاصر همزیستی خلقها با یکدیگر را در برگرفته است. شناخت این قدمت و تجربهی تاریخی و همچنین درک نظام کیهانی که در عین تفاوتمندیهای بسیار که تا قبل از مداخلات زیانبار نظام اقتدارگرا، در یک آهنگ و تعادل خاص قرار داشت، جامعه را نو و توانمند میسازد. بیش از همه زنان و جوانان در نظام کنفدرالیسم دموکراتیک، خواهند توانست در تحول آیندهی جهان نقش موثری را ایفا نمایند. نظامی که خارج از ساختار دولت و با تکیه بر شناخت و تکیه بر نیروی ذاتی خود باشد، راههای حیاتی بدنهی جامعه را از چنگال استثمار میرهاند. فعالیت و مبارزه در راه احیا و ارتقای توان خودمدیریتی جامعه، یک پروسهی طولانی مدت، مستمر و همبسته را با پیشاهنگی جوانان ضروری میگرداند.
آموزش از گامهای نخستین، بنیادین و همیشگی، جهت کسب ذهنیت آزاد و رهائی از دیدگاه قدرگرائی که نظام با تکیه بر آن، سعی در نابودی اراده و توان مبارزاتی جامعه را دارد. جامعه از راه آموزش آزاد و دموکراتیک خارج از دایرهی نظارتی نظام دولتی، به آگاهی ذاتی دست مییابد. جوانان در برابر سیاست و اعمال بیپروای نظام حاکم، تمامی عرصههای اجتماعی را از زیر سلطه و کنترل خارج ساخته و جهت دفاع از تمامی ارزشهای جامعهی خود از جسمانی تا هویتی و معنوی همت میگمارند.
جامعهی آگاه و دارای توان دفاعی، در برابر انکار و امحای نظام، ارادهی خودمدیریتی دمکراتیک را اساس خواهد گرفت. افراد در زمینههای مسائل حقوق بشر، بهداشت، اقتصاد و دیگر مسائلی که مانند تومورهای سرطانی تمامی سلولهای ذهن و بدنهی جامعه را ناتوان و دچار بنبستهای معنایی نموده، در پلاتفرمهای دموکراتیک به بحث و تبادل نظر میپردازند. برای هر یک از مسائل، راهکاری مبنی بر مدنظر قرار دادن تمامی خودویژگیهای اعتقادی، ملیتی، فرهنگی، سالمندان، کودکان، پناهندگان، معلولین و حتی جغرافیایی، مشخص نموده و با اعتقاد به جامعهی سیاسی-اخلاقی روز به روز دامنهی فعالیتهایشان را توسعه میدهند. نتایج ارزیابی و تصمیمات از کمیتههای محلی توسط نمایندگانی که از طرف خود افراد کمیته برگزیده شدهاند، به کمیتهها و مجلسهای روستا و شهر خواهد رسید.
عدم مشارکت و حضور جامعه طی هزاران سال، به صورت مستقیم و تاثیرگذار در عرصهی سیاست و مدیریت، جامعه را در زمینهی گفت و گو و اعتمادبهنفس در چارهیابی مسائل کمتجربه و کمتوان نموده است. اما با گذشت زمانی کوتاه چنان که در روژئاوای کوردستان نمایان شد، هر روز از شخص-خانواده گرفته تا محله، روستا و شهر، جامعه در شیوه و راهکارهای خودمدیریتی زنده و پویا خواهد گشت. در ایران نیز اگرچه بسیار ناکافی، اما در جای جای مختلف از بلوچستان، تا مازندران، کرماشان و یزد جریانها و جنبشهای خودجوش بسیاری در مراحل عادی و بحرانی بسیاری، چنانچه از تاریخ کومینال مردمان این منطقه برمیآید بهراه انداختهاند. به عنوان مثال به فعالیتهای دیپلماتیک صلح-اجتماعی و نه جنگ-دولتی، همزیستی میان مذاهب و خلقها، تأمین نیازهای اقتصادی-آموزشی پرداختهاند. گردهمآییها و گروههایی که جهت مبارزه با اختلالات اخلاقی-فرهنگی در میان عشیرهها، محلات و روستاها روی داده، از نیرومندترین تشکیلات پلیس – قضائی دولتها بهتر و کارآتر به پیشگیری و حل مسائل پرداختهاند. شکیل کومیته و مجلس از بخشهای زیربنایی جامعه، تصمیمات و مطالبات به سطح بالا و مدیریتی جهت اجرا و عملیسازی ارجاع داده میشود. حضور خود جامعه، به ویژه زنان و جوانان که علاوه بر حضور در سازمانهای عمومی جامعه، جهت تمامی مسائل مربوط به خود دارای کمیتههای خودویژه هستند، حس خوشایند داوطلبی را در انسان برمیانگیزاند. کمیتههای خودویژهی زنان و جوانان در کنار مشارکت در کمیتههای عمومی، به آنان اراده و نیروی یگانهای جهت ارتقای جامعه میبخشند. زیرا آنان طی تاریخ مدرنیتهی سرمایهداری از شانس حضور در هیچ عرصهی اجتماعیای برخوردار نبوده و یا در صورت رد و انکار هویت ارزشی خود اجازهی مشارکت یافتهاند. این خود علاوه بر ارتقای سرعت و توان اجرایی تصمیمات، سطح مسئولیتپذیری افراد در برابر اکنون و آیندهی جهان و محیط زیست را توسعه میدهد. راهاندازی عملیاتها و نافرمانیهای مدنی در کنار کارزار مشترک خلقها، دیدار، گفت و گو و اتخاذ تصمیمات عملی، نزدیک به واقعیات موجود و هماهنگ با نیازمندیهای جامعه، دولت را مجبور به پا پس نهادن از موضع سرکوبگرانهاش خواهد نمود. البته هزینه و بدیلهایی که درد و آلام بسیاری را به تمامی خلقهای ایرانی چشانده، واقعیتی غیرقابل انکار است. اما روح و فرهنگ آزادیخواه خلقها به عنوان مثال در میان کوردها، با هر بدیلی که در راه دموکراسی و آزادی اهدا کردهاند والاتر گشته است.
منبع: مجله ژیلهمو شماره ۱۴