بهار اورین
در یک جامعهی استبدادزده که تمامی روابط و مناسبات آن بر مبنای ذهنیت مردسالاری و دولتی پایهریزی شده، خشونت به هر شکل و نوعی وجود خواهد داشت و بخش لاینفک زیست مردمان متعلق به آن جامعه خواهد. در چنین جامعهای افراد فاقد امنیت و بهداشت روانی هستند و دولت و حاکمیت بهصورت فشرده و سیستماتیک روابط را تحت کنترل و نظارت قرار میدهد تا مبادا کسی از قوانین از پیش تعیین شده، هنجارها و کلیشهها تخطی نماید. واقعیت عینی جامعهی ایران مصداق این موضوع است. تنها ابزار سرکوب و خشونت است که حاکمیت ایران با استفاده از آن سعی در افزودن چند صباحی به عمر سرشار از جنایت و حقکشی خود دارد. بیگمان در چنین نظامی با فرهنگ ستبر مردسالاری سایهی این ذهنیت بیش از همه بر روی جامعهی زنان افکنده شده و در معرض خشونت و تبعیضی چندلایه قرار دارند. زنان در چارچوب همان تعاریف و نقشها، رفتارها و حتی نگرشهایی که به آنان نسبت داده شده، میاندیشند و عمل میکنند. این اندیشیدن جنسیتی زمینههای پدیدهای بهنام کلیشههای جنسیتی را فراهم میآورد. کلیشههایی که عملا دستوپای زنان را بند کرده و به مانعی بزرگ بر سر راه پیشرفت و فعالیتهای آنان تبدیل شده است.
در نظام دینی ایران قوانین و مقررات حقوقی براساس آموزههای دین تعیین ومقرر شده است. همانطور که میدانیم در اسلام مردانگی چنان مقامی مییابد که در طول تاریخ بیسابقه بوده و این همه تاکید بر مردانگی ریشه در تصور ذهنی بیمانند خدا در این دین دارد. در اسلام همانند تلقی فرویدی-لاکانی تنها یک جنسیت وجود دارد و زنان بهعنوان مردانی ناقص و ضمیمهی آنان قلمداد میشود. بنابراین در جوامع دینی و بهویژه ایران برای توجیه مردسالاری به گفتمانهای دینی-فقهی و اسطورهای بسیار توسل جسته شده و خوانش و تفاسیر از فقه و دین سلیقهای است. بر این اساس آمیزهی دین، دولت و مردسالاری در انقیاد، تولید و بازتولید خشونت علیه زنان نقش تعیین کننده را دارد. شخصیت و موقعیتی که دین به زنان داده تنها در چارچوب حیطهی خصوصی و خانواده است. حیطهی خصوصی جایگاه زنان است که تعریف آن انفعال، همکاری، آرامشطلبی و بیمنطقی است. زنان تنها شیای هستند که باید آرامش و نیازهای مردان از هر نوع آن را تامین کنند. دیدگاه شیواره به زنان در این دیدگاه بسیار پررنگ است بهگونهای که تحت این تعاریف و نقشها زنان از حضور در جامعه و ایفای نقش در مدیریت آن کنار رانده میشوند و این انحصار وظایف بر روی تمامی زوایای زندگی زنان تاثیر سویی میگذارد.
با این توصیف میتوان گفت زنان در این حاکمیت از قربانیان اصلی تبعیض و نابرابری محسوب میگردند. در یکسال گذشته بهدلیل مسائل و بحرانهای اقتصادی، شیوع کرونا، بنبستهای سیاسی و جهش آمار فقر و بیکاری در ایران خشونت علیه زنان نیز به تبع آن فزونی یافت بهگونهای که خشونت خانگی، قتل زنان و دختران روندی صعودی داشت. خودکشی، قتلهای ناموسی و اعدام زنان هم محصول دیدگاههای قدرت و تبعیض است که اینگونه نمود یافته است. بدون شک مردان این بیپروایی را از حمایت و قوانین ضدزن کسب میکنند که با داس و تبر و چاقو زنان، دختران و همسران بیگناه را صرفا بهدلیل دیدگاه ناموسی که در اغلب موارد توهم و بیپایه و اساس است، به قتل میرسانند.
بیگمان خشونت نقطهی آغاز جنایات، قتل و بخش جداییناپذیر زنان ایران است. زنان در خانه، محل کار و جامعه در معرض انواع خشونتهای کلامی، روانی و جنسی قرار دارند. توهین، هتک حرمت و تعرض به مقولهای عادی در جامعهی ایران تبدیل شده که بهداشت روانی زنان را خدشهدار کرده و بهدلیل جامعهی عرفی و سنتی، زنان در اغلب موارد و به سبب ترس از «بیآبرویی» که مهر آن همواره به زنان زده میشوند، سکوت اختیار کرده و از شکایت و بازگویی آن سرباز میزنند.
دولت و آموزههای ایدئولوژیک و دینی ایران خود در تشدید و بازتولید خشونت نقش سرآمد دارد. بنابراین در چنین شرایطی که نظام و قوانین آن سیما و ذهنیتی مردانه دارد نمیتوان انتظار داشت از زنان و حقوق آن حمایتی صورت گیرد و این زنان هستند که برای کسب حقوق خویش همواره مبارزه کردهاند. یکی از نهادهایی که در اشاعهی خشونت در جامعهی ایران رل اصلی را ایفا میکند نهاد ولایت فقیه و نمایندگان آن است. در ماههای اخیر برخی از امامان جمعه با انتقاد از وضعیت حجاب زنان گفتهاند که بایستی فضای جامعه را برای زنان بدحجاب «ناامن» کرد. حال بایستی تعریفی از ناامنی نمود. آیا در شرایط کنونی میتوان از هیچگونه امنیتی در ایران سخن گفت؟ در ایران امروز امنیت شغلی، رفاهی، بهداشتی و روانی و… وجود ندارد و حاکمیت نظام با ساختار فاسد و عملکرد خود جامعه را برای همهی گروههای اجتماعی ناامن کرده و این دولت و حکومت است که امنیت را از جامعه سلب و به حالتی درآورده که کسی جرات نقد و اعتراضی نداشته باشد. در جامعهای که پلیس گویا برقرار کنندهی امنیت است جوان بیگناه را در انظار عمومی شکنجه و به قتل میرساند آیا میتوان از امنیت سخن گفت؟ یا زنی که پاهای پلیسی روی سینهاش سنگینی میکند میتواند ایمن باشد؟ یا کارگری که شغل خود را از دست داده و به خودسوزی و خودکشی روی میآورد در شرایط امنی قرار دارد؟ و دختری که در خانه توسط پدر و برادرش سر بریده میشود موقعیتش امن است و یا زندانی سیاسی که بهدلیل بلاتکلیفی و شرایط وخیم و ناانسانی زندانهای ایران خودسوزی میکند؟ این شخصیتهای بیشخصیت ازجیرهخواران و مفتخوران حکومت ارتجاع هستند که از درد و رنج مردم ناآگاهند. بنابراین دولت و حکومت بایستی ابتدا به این سوالات پاسخ دهند. نمونههای فراوانی میتوان ارائه داد که چگونه مردم و بهویژه زنان در شرایط فاجعهآمیزی بهسر میبرند.
در پایان میتوان بار دیگر تاکید نمود که خشونت علیه زنان محصول فرهنگ پدرسالاری است و از طریق روابط نابرابر قدرت میان زنان و مردان نهادینه میشود. خشونت علیه زنان پیامدها و عواقب جدی دربردارد که وخیمترین شکل آن مرگ است و با خود بحرانها و آسیبهای اجتماعی دیگری همچون مصرف سیگار و موادمخدر، شیوع بیماریهای روانی و خودکشی، بیماریهای عفونی همچون ایدز و مشکلات اجتماعی مانند جرم بههمراه دارد. در ایران به دلیل نگاهی بهشدت تبعیضآمیز و برچسبهای ناروا زدن به زنان بسیاری از آنان از شکایت از خشونت به هر شکل آن خودداری میکنند و ترجیح میدهند حقیقت را مخفی نگهدارند تا از نگاهها و قضاوتهای ناروا در امان بمانند. زیرا در مورد خشونتهای جنسی و تجاوز همواره زنان «مقصر» قلمداد میشوند. در ایران متاسفانه برنامه و سیستمی جهت رفع خشونت علیه زنان وجود ندارد زیرا حاکمیت خود به تولید خشونت کمک میکند. بنابراین برای مبارزه با خشونت چندلایه و عمیق در جامعه نیاز به فعالیتهای چندجانبه وجود دارد. آموزش و رفتارهای برابری جنسیتی در کاهش خشونت علیه زنان نقش موثری ایفا میکند. در ایران نیاز به قوانینی وجود دارد که در مقابل نگرش تبعیضآمیز و مالک بر زن مبارزه نماید. قوانین ایران خود ضدزن و خشونتزا است و بایستی مبارزاتی بیامان در راستای تغییر قوانین زنستیز صورت گیرد. در کنار اصلاح و بازبینی قوانین نیاز به بازبینی در آموزههای دینی نیز نسبت به زنان وجود دارد. مبارزه علیه فرهنگ مردسالاری در کاهش خشونت علیه زنان دارای نقش مهمی است. زنان بایستی با هم و در کنار یکدیگر به مبارزه علیه خشونت برخیزند.
زنان ایران با وجود همهی ناملایمات، سرکوب، خشونت و تبعیض هیچگاه از مبارزه بازنایستادهاند و زندان و خیابانهای ایران میدان فریاد حقخواهی زنان بوده و هرگز عرصه را برای ظالمان خالی نگذاشتهاند و هر روز هزینههای سنگین آن را پرداخت میکنند و میتوان به صراحت گفت رمز پیروزی زنان در این است که هنوز هم رژیم قادر نبوده ایدئولوژی زنستیز خود را بر زنان تحمیل کند و از هر جنبش و خیزش زنان هراس دارد.