آریو برزن
بر سر راه توسعهی سیاسی و اجتماعی جوامع، موانع و معضلات بسیاری وجود دارد. یکی از مهمترین این موانع وجود ذهنیت پدرسالار است که از میزان تابآوری و آستانهی تحمل به شدت محدودی برخوردار میباشد. ذهنیتی با ابعاد عظیم تاریخی و سامان شده در هزارههای پیشین حاصل رسوب متمادی قدرت در فرمهای ناکارآمد اجتماعی است که امروزه هم در یک روند انتقال قدرت مدام بازتکثیر میگردد. معمولا این سنتهای بازمانده از نظام خاندانی و مردسالار که به شدت قابلیت جایگیری در فرمهای مدرن را داراست تنها یک شکل توسعه را در راستای تقویت بنیانهای قدرت و نهادهای کارگزار خود مفید و سازنده میداند. خصوصا اشکال قدرت جدید همانند نهادهای دولتی و احزاب سیاسی از جمله فرمهایی هستند که بستر مناسب ریشهدوانی را برای این نوع ذهنیت مخرب فراهم آورده است. این ذهنیت که به شدت طالب هژمونی است بهوجود آورندهی یک فضای همستیزانه و بدون گفتگو میباشد. منافی هرگونه تکثر در جامعه بوده و هر نوع فرایند منتج به تکثر را تحت عنوان ترک برداشتن قدرت محکوم و منکوب مینماید. در گرایش و میل همیشگی بهسوی قدرت مطلق گام برمیدارد. البته که قدرت فسادزا است و قدرت مطلق لاجرم فساد مطلق به وجود میآورد. این ذهنیت که امروزه در تمام بافتار و ساختار جامعه نهادینه شده با خود، فساد نهادینه شده را هم به همراه آورده است. اگرچه به صورت مدرن و کارا و دارای بازدهی خود را نشان میدهد. بهواقع چیزی جز یک مدرنیتهی ارتجاعی نیست. همان سنتهایی که از شکنندهگی خود تا حدی کاسته و بر سیالیتشان افزودهاند تا همچون یک فاخته در لانهی نهادهای برساخته شده توسط جامعه با وقاحت تمام تخم نفاق بیافکنند و جامعه نادانسته و نخواسته به جای دموکراسی، هیولای قدرت را تغذیه نماید.
نظام برخاسته از این ذهنیت در کوردستان از یک پیری همه جانبه رنج میبرد، منظور پیری در مدیریت، نهادها و سیاستگذاری برای قبراق و سرحال نگه داشتن خود مدام به خونهای تازه احتیاج دارد. نظامی ضد تحول و تغییر، نوگرایی و جوانستیز بوده و جهت جلوگیری از هرگونه حرکت به بیرون دایرهی قدرت، حمورابیوار به تدوین قوانین مشروعیتبخش ریشهدار در سنتهای ارتجاعی خود اقدام مینماید. بازتولید یا بازتکثیر این اندیشه در نظام حزبی به وجود آمده بعد از جنگ جهانی دوم در کوردستان از بزرگترین موانع توسعه سیاسی و درهم شکنندهی مبارزه رهایی خلقمان بوده است. به خصوص که وجود پدیدهی جامعهی کوتاه مدت در کوردستان هم مزید بر علت شده تا بر میزان بیریشهگی آن افزوده شود و مجبور شده بهطور مداوم جهت باقی ماندن بر کرسی قدرت راس مشروعیت خود را عوض نماید. حتی اگر لازم باشد به جای اتکا به خود به راحتی در خدمت هر نیرو یا قدرت مافوق قرار گیرد. حال این نیروی مافوق میتواند منطقهای یا جهانی باشد. بیت معروف سعدی همواره ورد زبان آنهاست، «چو دستی نتانی گزیدن ببوس که با غالبان چاره زرق است و لوس.» البته خود بدان عمل مینمایند و به هر کس که در برابر آنها نیز قدعلم نماید توصیهاش میکنند.
با این مقدمه میخواهم به سراغ رویدادی تاریخی بروم. رویدادی که در تاریخ مبارزات خلقمان در شرق کوردستان یکی از تراژیکترین آنهاست. شهادت یکی از پیشگامان و پیشاهنگان مبارزه در این بخش از کوردستان که یادشان هنوز هم الهامبخش و سرمشق است. سلیمان معینی، از رهبران و مبارزینی که به باور ما در آن برهه زمانی مبارزهای جدی و نستوه در برابر این ذهنیت تاریخی و اجتماعی انجام دادند. بر این باورم که همه ما با نمایندهی واقعی این ذهنیت و حاکم “شهر گناه” در کوردستان یعنی خانواده بارزانی آشنایی کامل داریم. خصوصا ما مردم شرق کوردستان که از دست آن خون دلها خوردهایم. از جمهوری جوانمرگ شدهی مهاباد گرفته تا دست در یک کاسه کردن آنها با رژیم استبدادی ایران در دوران سیاه قیادهی موقت برای سقط انقلاب شرق کوردستان. که صد البته این تنها سهم شرق کوردستان است از تمامی تاریخ بیخردی آنها. در تمام این دوران پروقاحت، تلاش آنها این بوده که ما را به وارونه دیدن عادت دهند. میدانیم، سالها در اصفهان، شیراز، قم و قزوین فتنهگریها آموختند تا بلکه شاگرد به ز استاد شوند. چقدر آرزوی رضاخان شدن و آتاترک شدن را در ذهن پرودهاند. آرزوی پدر شدن برای ملتی که قربانی این ذهنیت در طول تاریخ خاورمیانه است. معتقدم آن روزها در ذهن سلیمان معینی و همفکران و همسنگرانش نیز همین سوال مدام تلنگر میزد، چرا باید این روند را به عنوان یک تقدیر قبول نماییم؟
همین اندیشه بود که آنها را در راه تاسیس کمیتهی انقلابی حزب رهنمون ساخت تا هیبت پوشالی ژاندارم منطقه را به سخره بگیرند. تا قبل از سیاهکلها به امیدی در دل نیروهای چپ و مخالفان شاهنشاهی ایران تبدیل شود. بدون شک گام نهادن در آن شرایط دشوار اقدامی بسیار جسورانه و مایه مباهات است. همین امر باعث شد که خصم و مزدور دست به دست هم داده و به خشکاندن نهال انقلاب کوردستان در آن دوران اقدام نمایند. نظام شاهنشاهی از سایه سنگین جنبشهای کوردی بر نیروهای چپ در ایران آگاه بود برای همین تمام توان خود را برای از میان برداشتن آن با همکاری جریان خیانت در کوردستان به کار بست. خیانتی که در راستای نهادینه شدن ذهنیت مزدوری در کوردستان و فرسوده نمودن پتانسیل انقلاب در بخشهای دیگر کوردستان صورت گرفت.
امروزه سلیمان معینی در بداق سلطان آرمیده، اما پرسش یاد شده که زمانی در ذهن او برانگیزانندهی روح انقلابیگری و تحولخواهی بود امروزه در ذهن هر جوانی در شرق کوردستان جوانه میزند. نسل امروز به هیچوجه مینیمال شدن و اتمیزه شدن را برنمیتابد. میداند که ملت شدن پدر نمیخواهد، جهان ذهنیتی مشترکی است که همه در ساختن آن به صورت مساوی همیاری و معاونت دارند. دشمنان کورد از نیرو و توان ما به خوبی آگاهند و از همهی تلاش خود برای جلوگیری از به جریان افتادن آن استفاده میکنند. خلق ما در شرق کوردستان از این جریانات درسهای دشمنشناسی مهمی آموختهاند. بهخوبی دشمن خارجی و داخلی را میشناسد. میداند که دشمن داخلی بسیار خطرناکتر است. امروزه این ذهنیت همچنان در کوردستان قربانی میگیرد. همین حالا نیز به صورت یک ماکت از مدرنیتهای کاملا ارتجاعی به فعالیت مخرب خود ادامه میدهد. اگر چه خود را در پناه نهادهای مدرن شبه دولت – ملت و رسانههایش پنهان نماید اما به خوبی قابل مشاهده است.
هم اکنون هم در زینی ورته، مشغول خرابکاری و خوشخدمتی به اربابی دیگر است تا جهت دستیابی به امیال توسعهطلبانه خود، باز هم مُعینیها را قربانی نمایند. در شرق کوردستان خارج از چارچوبهای حزبی و گرایشات سیاسی به عنوان نسلی که وامدار و مدیون تمامی مبارزین و پیشاهنگان این بخش از میهنمان هستیم، لازم است که حسابخواهانه با کسانی که باعث شدند سالهای طولانی نیروی مبارزاتیمان به محاق نابودی کشانده شود برخورد نماییم. جملگی از این ضربات تاریخی دچار ترومای جمعی شدهایم. ترومایی روحی و روانی که دشمنان ملت کورد نهایت استفاده را از آن مینمایند. زیرا زمینهساز قتلعام ملت کورد شده و در سطح جهانی و بینالمللی تمامی اعتبار و شان و مقام خلقمان را که با ایثارگریهای فرزندان این ملت به دست آمده، به باد فنا میدهند. امید است که یاد و خاطرهی این پیشاهنگ خلقمان در شرق کوردستان زمینهساز شروع یک مبارزهی ذهنیتی، اجتماعی و سیاسی در برابر این ذهنیت مخرب گردد.