سیامند معینی، عضو مجلس پژاک
 
روحانی می‌کوشد در دوران پسابرجام با متوسل شدن و وانمایی به سیاست تنش‌زدایانه و همچنین جلب اعتماد کشورهای غربی به لغو تحریم‌ها و تاثیرات سنگین آنها خاتمه دهد و راه‌گشایی برای ورود سرمایه‌گذاری‌های خارجی و اقتصاد بحران زده‌ی ایران گردد. در این چارچوب به استقبال و پیشواز سرمایه‌داری جهانی؛ البته به شکلی شتاب‌زده می‌رود و دروازه­‌های ورود سرمایە‌های جهانی را با فرش قرمز مزین نموده است. اما باید دانست که در ایران دو دولت وجود دارد؛ دولت رسمی و دولت سایه که گاهی اوقات در تقابل با یکدیگر قرار می‌گیرند. در واقع دولت سایه یا پنهان در داخل با سرکوب و محدود نمودن فضای سیاسی و مدنی، سبب خفقان در ساحت اجتماعی ایران می­‌گردد. کارکرد دیگر آنان مربوط به برون مرزهای ایران می‌گردد در همین راستا برای دولت‌های منطقه و قدرت‌های جهانی خودنمایی و خود‌ابرازگری سیاسی- نظامی می‌نماید که نهادی که وظیفه‌ی این کار را بر عهده دارد؛ خود را در شکل‌واره‌ی«سپاه پاسداران» به نمایش می‌گذارد و اقدام به طرح‌ریزی و اجراء برنامه‌های برون مرزی را دارد. سپاه در دوران پسابرجام و بعد از گذشت دو هفته از برگزاری دو انتخابات مجلس شورای اسلامی و خبرگان ، رزمایش موشکی برگزار می­کند و موشک‌های دوربرد خود را به رخ رقبای منطقه‌ای و دولت‌های دیگر می­‌کشد. این جدای از مداخله­‌ی نظامی ـ امنیتی مستقیم در بحران عراق و سوریه و کشمکش‌های منطقه­‌ای است.
قدرت نظامی نقش موثر و غیرقابل انکاری در مناسبات قدرت­‌های بین‌المللی دارد. اما دیری است که اهمیت مرزهای سرزمینی(جغرافیایی) تحت‌الشعاع مرزهای اقتصادی و فرهنگی قرار گرفته است. پیشرفت تکنولوژی ، دنیای مجازی ، اطلاعات و فن‌آوری ارتباطات، فرآیند مزبور را با تمرکز بر حضور موثر و مفید در افکار عمومی جهان تسریع کرده است. نه تنها قدرت اقتصادی، که بضاعت‌های فرهنگی و پتانسیل تبلیغی و توان اقناع افکار عمومی را با تکیه بر شبکه‌های اطلاع‌رسانی جهانی، عرصه سیاست بین‌الملل و دنیای دیپلماسی از خود متأثر کرده است. اتکا به قدرت سخت‌افزاری و نیروهای نظامی و امنیتی به‌شیوه‌ای فزآینده تحت تأثیر قدرت نرم‌افزاری ، فرهنگی و هنجاری قرار گرفته است. از این زاویه، پیشبرد سیاست و دیپلماسی با موشک ، گلوله ، نظامی‌گری و مدیریت کشور بدون اعتنا به افکار عمومی و تاثیرات آن چه در سطح داخلی و چه در سطح جهانی، بیش از پیش منتفی و دشوار می‌شود. رویکرد روحانی با سیاست دیپلماسی هدفمند که در پیش گرفته است و در تلاش‌های ظریف و اکیپ دیپلماسی او برای جلب اعتماد طرف‌های غربی ، در جهت بهبود مناسبات و تعمیق روابط تجاری و اقتصادی، برای برون­‌رفت از بحران کنونی صورت می‌گیرد. دولت سایه و یا نیروهای بازی‌گردان پنهانی؛ با استفاده از بازوی برون مرزی خویش به نام سپاه قدس ، و در پیش گرفتن رویکردهای که نگاه و خط‌ مشی خویش را از رأس هرم نظام-سیاسی طلب و می‌گیرند، در صدد در معرض آسیب پیوسته قرار دادن و شکست و ناکامی سیاست‌های دولت روحانی بر آمده‌اند.
وزیر امور خارجه دولت روحانی در‌‌ نهایت مجری سیاست‌های کلان جمهوری اسلامی و محورهای مشخص ‌شده‌ای که توسط شخص اول نظام (ولی‌فقیه) تعیین گردید در مناسبات بین‌المللی و تعامل با کشورهای دیگر است. اما نگاه متفاوت، ظریف و بازیگران سیاسی مصلحت‌اندیش و عمل‌گرایی همچون روحانی با سران سپاه پاسداران از نگاه‌ها  پنهان بوده و نیست. سپاه پاسداران نه نتها سیاست و اقتصاد را در داخل ایران فرسوده و نابود ساخته‌اند، بلکه دیپلماسی را نیز با اقدامات جنجالی خود به ابتذال کشیده‌اند. توهم­‌پردازی‌های ظریف(وزیر امور خارجه) مبنی بر عادی‌سازی اوضاع نابسامان اقتصادی- دیپلماسی ایران، تنها مقطعی بوده و فراتر از سرآب برای مردم ایران چیزی به ارمغان نخواهد آورد.
فاصله‌­ی و یا شکاف میان سران سپاه پاسداران و نیروهای امنیتی‌ حاکم برآن با سیاست دیپلماتیک روحانی معنادار است. طیف حامیان و جذب شدگان در ولایت فقیه ، نه تنها پروژه‌های تخریبی سیاسی‌ـامنیتی را در ایران و منطقه تعقیب می‌کنند، بلکه همگام با نقطه عزیمتی ایدئولوژیک، سپهر سیاست و دیپلماسی را از منظر خود می­‌کاوند. هزینه‌ انسانی و مادی در سوریه را از زاویه­‌ی تداوم و بقای نظام توجیه می‌کنند و نسبت به تشدید رقابت خطرناک و پرهزینه با عربستان در منطقه بی‌توجهی نشان می‌دهند. اعدام شیخ نمر را بهانه‌ای برای تعمیق منازعه با ریاض می‌کنند و همگام با این موضوع؛ مستمسک گردیدن جمهوری اسلامی ایران به ماجرای سلب تابعیت شیخ قاسم، ابزاری برای فشار بر کشور بحرین گردید. با توجه به اوضاع پیچیده و شکننده­‌ی روابط سیاسی – دیپلماتیک ایران با کشورهای منطقه­‌ای و همچنین اوضاع نابسامان اقتصادی و اجتماعی کشور، برون­رفت از این معضل با سیاست محافظه‌کارانه ظریف و کرشمه­‌وار روحانی امکان­‌پذیر نخواهد بود و دیر یا زود بحران به عمق خود خواهد رسید. دیگر با تغییر اشخاصی چون امیرعبداللهیان و تغییرات روبنایی در سیاست دیپلماتیک، مشکلات سیاسی و دیپلماتیک برطرف نخواهد گردید.
ایران با امضای توافق­ 5+1 انتظار داشت که به اقتصاد جهانی باز گردد. روشن بود که رفع تحریم­‌ها و آزادسازی پول­‌های بلوکه‌شده­‌ی، جاه‌طلبی‌های ایران را تقویت می­‌کند. همزمان فشارهای امنیتی و سرکوب را در داخل ایران افزایش می­‌بخشد و مداخلات منطقه­‌ای ایران گستاخانه­‌تر خواهد شد. طرف مقابل (آمریکا) بر به تسلیم وادار نمودن اقتصاد ایران در مقابل سرمایه‌گذاری­‌های بین­‌المللی حساب ویژه‌ای کرده است. در واقع گشودن دروازه‌های اقتصاد ایران نیازمند آن است که ایران به صورت بنیادین قوانین داخلی خود را برای جذب این سرمایه­‌ها تغییر دهد. آمریکا می­‌داند که به این ترتیب با ورود شبکه­‌های بین‌المللی اعم از شرکت­‌های بزرگ سرمایه‌­گذاری و شرکت­های بین­‌المللی ، معادلات اقتصادی ایران را به گونه‌­ای تغییر دهد که به سود سیاست آمریکا تمام شود. به این ترتیب روشن است که تغییر معادلات اقتصادی باعث تغییر معادلات سیاسی نیز می‌شوند و مهره­‌های وابسته به سرمایه­‌ی جهانی قدرت سیاسی را در دست می‌گیرند. این دقیقا همان چیزی است که سیاست اوباما از آغاز فرآیند مذاکرات تا رسیدن به توافق، هدفمندانه و با ممارست آن را پیگیری نموده است. طی گذشت نزدیک به یک سال از توافق هسته‌­ای، معلوم گشته که انتظارهای ایران به رونق اقتصاد و برون­‌رفت از آن به محض امضای توافق هسته­‌ای چندان واقعی نبوده است. ایران انتظار داشت که توافق هسته‌ای روابطش را با نظام مالی جهانی احیاء نماید. همان طور که انتظار داشت به جزئی مهم از سرمایه­‌گذاری­‌های بین­‌المللی تبدیل گردد. اما اکنون خلاف آن را شاهدیم. پیوستن ایران به نظام مالی جهانی به دلیل ادامه تحریم­‌های آمریکا در مسائلی جدای از برنامه هسته­‌ای ایران، معوق گشته و بدین خاطر نیز بر اساس برنامه­‌های ایران پیش نرفته است. این تحریم­‌ها معطوف به جریمه­‌های آمریکا به بانک­‌های خارجی طرف معامله با ایران است که باعث شده بانک­‌های بین­‌المللی از تعامل با ایران با وجود توافق هسته‌­ای با تردید عمل کنند.
آمریکا توافق را به منزله نفوذ بیشتر بر ایران در تعدیل رفتارهای منطقه­‌ای­‌اش مد‌ نظر داشت. دولت اوباما امید داشت با توافق هسته­‌ای بتواند رفتارهای منطقه­‌ای ایران را تعدیل کند و از سیاست­‌های کلی آن در خاورمیانه بهره­‌برداری کند. در واقع نتیجه‌ي توافق هسته­‌ای این بود که طرف‌های منطقه­‌ای که هنوز به صورت آشکار به جبهه‌ و جناح رویاروی با ایران نپیوسته‌اند دست به کار شدند و علیه ایران وارد عمل شدند. حال می­‌دانیم که با وجود همه‌ی اختلافات ماهیتی در روابط ترکیه-اسرائیل-اعراب تمامی آنها با مخالفت گسترده با ایران هم‌داستان هستند. از طرف دیگر حتی روابط ایران و روسیه نیز جدای از سیاست­‌های لابی اسرائیل نیست. مسکو آمادگی تقلیل روابطش با اسرائیل را به سود حفظ رابطه با ایران  را ندارد. احتمالا مسکو به بازی خود با فاکتور و کارت ایران در بحران‌های منطقه­‌ای ادامه خواهد داد. روسیه این را هم می­‌داند که طبیعت روابط ایران و آمریکا در وضعیت متضادی برای بهبود به سر می­‌برد. برای همین مسکو انتظار دارد که تضادهایی در چارچوب توافقات میان آن­ها پیش بیاید. آمریکا نیز نمی­‌خواهد درگیری منطقه­‌ای سختی میان سعودی و ایران به وجود آید؛ بلکه انتظار دارد بر اساس تعریف­‌های اوباما و زیر سایه­‌ی آمریکا، دو کشور قدرت و نفوذ در منطقه را در میان خود تقسیم نمایند. شاید سیاست اوباما تمایلی به فعالیت و عملکردهای عربستان در مقابل ایران نداشته باشد؛ اما قطعا نمی­‌خواهد این گونه تفسیر شود که توافق هسته­‌ای به معنای به رسمیت شناختن نفوذ ایران در منطقه باشد.
علی­‌رغم اختلافات ترکیە و ایران بر سر هژمونی منطقەای، همگرایی و همسویی آنها درمقابل ملت­‌های منطقە بخصوص ملت کورد ، در بوتە‌ی آزمایش قرار دارد. ایران سعی در سرپوش گذاشتن مسئلە دارد. ترکیە درگیر جنگی خانمان‌سوز گشتە و عاجز از حل و چاره‌یابی اختلافات است. بعد از بە انحراف کشیدن پروسە صلح در ترکیە، اکنون با نقشه‌ی بە میدان آوردن ایران بە جنگ با « کوردهای روژهەلات(ایران) » سعی در بغرنج کردن مسئلە دارد؛ تا بتواند هم­پیمانی استراتژیک و همسویی در کشتار کوردها در این برهە‌ی زمانی بیابد. با توجە بە مشکلات اقتصادی و سیاسی_دیپلماتیک ایران کە ذکر شد و همزمان بحران اجتماعی، ایران بر سر دوراهی حیاتی و برگشت ناپذیر قرار گرفتە است. کوردها نیروی پیشرو و انقلابی در تغییرات سیستم منطقە به حساب می‌آیند و هر نیرو و قدرت منطقه‌ای و فرا منطقه‌ای باید این واقعیت را درک و بپذیرد. در آیندەای نە چندان دور شاهد تغییراتی بنیادی بیشتر از پیش خواهیم بود.
 
منبع: نشریه‌ی آلترناتیو شماره‌ی 58