بهار اورین

در جهانی که هر روز مرزهای اخلاقی و انسانی جهت نیل به سود و قدرت درنوردیده می‌شود شاید سخن گفتن از حقوق و دادپروری مشکل و حتی دردناک باشد. تنها با نگاهی کوتاه به رویدادهای اخیر در کوردستان می‌توان واقعیات تلخ و ناانسانی عصر حاضر را مشاهده نمود. عصری که داعیه‌ی دموکراسی و آزادی دارد اما در بسیاری از نقاط جهان آشکارا مرگ انسانیت و وجدان را می‌توان مشاهده کرد. مرگ انسان‌ها و ارزش جان آن‌ها به حدی تنزل یافته که دیگر دغدغه‌ی کمتر انسانی است، مگر انسان‌هایی که هنوز هم ایمان و اعتقاد به مبارزه برای رسیدن به جامعه‌ای انسانی و اخلاقی دارند. با فاجعه‌ی کرونا به وضوح و بار دیگر چهره‌ی هیولایی و در پس آن بنیان شکننده‌ی سیستم سرمایه‌داری و دولتی را مشاهده نمودیم که چگونه در برابر ویروسی که سایز آن میکروسکوپی است، عاجز و مستاصل شده و این واقعیت آشکار شد که برخلاف شعاری که گویا سرمایه‌داری ازلی و ابدی است، با ویروسی همچون کرونا تمامی دستگاه‌ها و مناسبات آن زیر سوال رفت. بنابراین می‌توان گفت این سیستم ضداجتماعی قابل نابودی است. هر چند در این پروسه آمار تکان‌دهنده‌ای از مرگ انسان‌ها داده شد اما از سوی دیگر عدم عملکرد صحیح دولت‌ها و اتخاذ تدابیر لازم، بر افزایش مرگ‌و‌میر انسان‌ها افزود. در کوردستان به دلیل رویکردهای سیاسی و تبعیض‌آمیز این آمار روبه افزایش است. کوردستان همانند همیشه کانون جنگ و فاشیسم دولتی بوده است. در شمال کوردستان ارسال جنازه‌ی گریلای جوان از طریق پست به درب خانه‌ی مادرش، حد غائی فاشیسم در ترکیه را آشکار نمود. جنایات رژیم ایران  در شرق کوردستان پایانی ندارد. افزایش آمار اعدام‌ جوانان کورد در زندان‌ها بدون هیچ محاکمه‌ی عادلانه‌ای نشان دهنده‌ی سیمای ضدبشری دستگاه قضا در ایران است. از سوی دیگر سیاست‌های اشغالگری در جنوب کوردستان و روژآوا مبین پلان‌های دیگری جهت نابودی ارزش‌های مادی و معنوی کوردها است. بنابراین با چنین اوضاع اختناق و فشاری می‌توان گفت که دشمنان، کوردستان را به زندانی برای کوردها مبدل ساخته‌اند. قبل از پرداختن به مقوله‌ی زندان در ایران لازم دیدم  مقدمه‌ای کوتاه از وضعیت کنونی کوردستان ارائه دهم زیرا تمامی سیاست‌ها برایند ذهنیت فاشیسم و استبداد دولتی است و زندان هم بخشی از این کارکرد را داراست.

 

ساختار حکومت ایران و زندان

اعمال محدودیت‌ و ممنوعیت‌ها و سلطه‌ بر یک جامعه و تحت کنترل قرار دادن همه‌ی مناسبات عمومی و خصوصی افراد متعلق به یک جامعه و به عبارتی مهندسی آن در اصل به‌معنای زندان بودن آن جامعه است. چنین واقعیت عینی را می‌توان در جامعه‌ی امروز ایران مشاهده نمود. رژیم ولایت‌فقیه از ابتدای بر روی کار آمدن همانند اسلاف خود جز بازتولید استبداد و کنترل جامعه با مشت آهنین، کارنامه‌ی موجهی در رابطه با رعایت حقوق انسانی نداشته است. این رژیم که شعار برقراری آزادی و حمایت از شان و کرامت انسان‌ها را سر می‌داد هم اکنون زندان‌های آن به مکان اصلی لگدمال نمودن کرامت و اخلاق انسانی مبدل گشته و تمامی پرنسیب‌ها و مبانی حقوق بشری زیر پا نهاده می‌شود. همان‌گونه که پیش از آن زندان‌های ساواک محل شکنجه و ترور مخالفان نظام پهلوی بود، زندان‌های حکومت ولایت فقیه گوی سبقت را از آنان ربوده و با شیوه‌هایی به مراتب وحشیانه‌تری با زندانیان رفتار می‌کنند و داستان تلخ ستم به زندانیان همچنان ادامه دارد و به عبارتی وضعیت از “بد به بدتر” تغییر یافته است.

با نگاهی کوتاه به تاریخ چهل و دو ساله‌ی این رژیم خواهیم دید ارکان آن بر اساس حذف منتقدین و کشتار مخالفان بوده است چنانچه کسی جسارت مخالفت و به چالش کشیدن رژیم را نداشته باشد و یک حکومت تمامیت‌خواه و دیکتاتوری برقرار گردد. ترور، توطئه و حذف فیزیکی مخالفان یکی از اجزای ماهوی و ایدئولوژیک حکومت ایران است و در بطن و ذات آن حضور دارد و از آن غیرقابل تفکیک است. بنابراین مسئله‌ی خشونت و شکنجه در ایران موضوع تازه‌ای نیست که بدان پرداخته شود. علاوه براین قوانین پس از انقلاب شامل انواع تبعیضات جنسیتی و عقیدتی شده که نسبت به اقلیت‌ها و مخالفان رویکردی به مراتب خشونت‌آمیزی دارد. از همان سال‌های نخست انقلاب تا چهل سال بعد از آن “توبه و اعترافات اجباری” یکی از ابزارهای ثابت برخورد حکومت با مخالفان بوده است.

دادگاه‌های چند دقیقه‌ای، شکنجه‌های طولانی مدت و هر روزه، اعدام هزاران نفر و قتل‌های خودسرانه از جمله موارد نقض آشکار حقوق بشر در ایران محسوب می‌شود. اعدام‌های گسترده در دهه‌ی شصت که لکه‌ی ننگی بر چهره‌ی سیستم قضایی ایران است آیینه‌ی تمام عیار رفتارحکومت با دگراندیشان و مخالفان است. تمامی قضات و بازجویان این دستگاه از سرسپردگان رژیم ولایی بودند که بی‌محابا حکم مرگ انسان‌ها را صادر می‌کردند. تاثیرات آن دوران تاریک و جنایات و شکنجه‌های آن هنوز هم در اذهان قربانیان آن باقی مانده است. رژیم ایران در راستای تحکیم پایه‌های قدرت خود و تثبیت آن در ایران و برقراری هژمونی در خارج از مرزهای ایران از هیچ جنایتی فروگذار ننموده و تاکنون نیز چنین رویه‌ای در ابعاد گسترده و چند لایه ادامه دارد.

 

زندانیان سیاسی

یکی از شیوه‌های اعمال قدرت و روش‌های اصلی برای تضمین ادامه حیات دولت‌های استبدادی همانا اعمال خشونت(از همه نوع آن) است. ایران در زمره‌ی حکومت‌هایی قرار دارد که این حربه را در مقابل مخالفین خود با اشکال متفاوت مورد استفاده قرار می‌دهد و در کاربست آن هیچ مرزی نمی‌شناسد.

وجود زندانیان سیاسی در یک سیستم نشانی از عدم وجود آزادی بیان و احترام به حقوق دگراندیشان است. سران حکومت ایران همواره منکر وجود زندانیان سیاسی شده‌اند زیرا اساسا جرم سیاسی در ایران به رسمیت شناخته نمی‌شود و تحت عنوان «جرایم امنیتی» تعریف می‌گردد. با این وجود زندان‌های مخوف رژیم، مکان منتقدین و مخالفین نظام است و حکومت مخفیانه و گاهی آشکارا آنان را اعدام می‌کند تا به گمان خود درس عبرتی برای دیگران باشد تا هیچ‌گاه در برابر سیستم خدایی ولایت‌فقیه به مقابله برنخیزند و درنتیجه، هزینه‌های فعالیت سیاسی در حکومت ایران مساوی است با مرگ، شکنجه و اعدام. در سیستم قضائی ایران به افرادی که فعالیت سیاسی دارند برچسب‌هایی همچون محارب، مفسد‌فی‌الارض، تروریست، تجزیه طلب و ده‌ها عنوان دیگر داده می‌شود تا توجیهی برای اعمال خشونت و کشتار مخالفان باشد. زندان‌های ایران مسلخ‌گاه انسانیت و مرگ وجدان و اخلاق است. بازجویی‌های طولانی و فرساینده، تهدید و رفتارهای تحقیرآمیز در زندان‌های رژیم ایران، یکی از روش‌های معمول شکنجه‌های روانی است که دشوارترین و تحمل‌ناپذیرترین شکنجه‌هاست. شکنجه‌گران رژیم با دستکاری در مجموعه‌ی پیچیده‌ی احساسات انسانی، در تلاش برای تحقیر زندانی هستند. هدف اصلی شکنجه‌گران محروم کردن قربانی از هویت، به‌ویژه از هویت سیاسی است تا بدون کشتن زندانی او را منفعل و بی‌اثر نمایند و از اهداف جانبی دیگر، ارعاب و تنبیه دیگران با هدف بازدارندگی است.

 

زندانیان سیاسی زن

در چنین شرایطی که زندان‌های ایران مکان شکست اراده و مقاومت است، زن بودن و در کنار آن سیاسی بودن خود مسئله‌ی دیگری است که شرح آن در کنار تمام تلخی‌ها و دشواری‌های خود، نمود مبارزه و ایستادگی در برابر نظام مردسالار و زن‌ستیز حکومت ولایت‌فقیه است. به عبارتی زندان خانه‌ی دوم زنان است و زنان همان تبعیض و نابرابری را که در جامعه متحمل می‌شوند در شرایط زندان چند برابر با آن روبه‌رو می‌گردند. حکومت ایران از بدو بر روی کار آمدن، دشمنی و ستیز خود با زنان را آشکار نمود و با استفاده‌ی ابزاری از دین، شرع و عرف، آنان را به انقیاد کشید و تمامی روابط آنان را در کنار طرز پوشش، اسلامی نمود. با وجودی که ایدئولوژی و قوانین حاکم در ایران بر اساس موازین شرعی و مذهبی و حرام بودن اختلاط روابط زن و مرد است اما زندانیان زن به طور گسترده تحت شیوه‌های شکنجه و آزارهای جنسی قرار گرفته‌اند و این موضوع موید این حقیقت است که رژیم در بسیاری از موارد، قواعد شرعی مورد تبلیغ و تایید خود را نقض کرده و زیر پا نهاده است.

زندانیان سیاسی زن از بدو دستگیری تا لحظه‌ی بازجویی همواره مورد آزارهای جنسیتی قرار می‌گیرند. در این بین تهدید به تجاوز یکی از شیوه‌های آشکار شکنجه‌ی روانی زندانی سیاسی زن بوده و این رویه‌ی بازجویان از دهه‌ی شصت تاکنون به نیت تضعیف مقاومت و تسلیم شدن در برابر خواسته‌های بازجویان همواره وجود داشته است.

کارنامه‌ی سیاه این رژیم تاریک‌اندیش در مورد زندانیان سیاسی زن بسیار هولناک و دارای ابعاد وحشتناکی است. تجاوز جنسی، توهین و فحاشی‌های جنسی، عدم توجه به مسائل بهداشتی، انواع خشونت‌های جسمی و روحی توسط بازجوها در سلول‌های انفرادی تنها بخشی از اعمال این تاریک‌خانه‌ها است. بسیاری از زندانیان سیاسی آسیب‌های جنسی که بخشی از شکنجه است را تجربه می‌کنند. حاکمیت با آگاهی از این موضوع همواره آنان را در چنین شرایطی قرار می‌دهد. تفکیک زندانیان متناسب با موقعیت اجتماعی و جرائم، بخشی از موازین حقوق بشر است با این وجود حاکمیت ایران برای جنگ و خشونت روانی، زندانیان سیاسی را در بندهای عمومی نگهداری می‌کند.

در چند سال اخیر با حضور فعال زنان در خیزش‌های مردمی، فشار بر زندانیان سیاسی زن تشدید یافته و گاهی اخبار ضرب‌و‌شتم آنان به بیرون درز می‌کند. در نتیجه‌ی چنین اعمالی بسیاری از آنان دست به اعتصاب‌ غذایی زده‌اند اما به خواسته‌های آنان توجهی نشده است. از سوی دیگر اذیت و فشار بر خانواده‌های زندانیان هم اکنون به بخشی از شیوه‌های جنگ روانی حکومت در قبال زندانیان تبدیل شده، به گونه‌ای که مادران و اقوام نزدیک زندانیان سیاسی مورد بازجویی قرار می‌گیرند و یا بازداشت می‌شوند. البته با پیشینه‌ای که رژیم ایران در رابطه با زندانیان سیاسی دارد چنین رفتارهایی بعید نیست. زیرا ایران با وجود صدور بیانیه‌ها و قطعنامه‌های نهادها و سازمان‌های حقوق بشری همچنان به اذیت و شکنجه‌ی زندانیان ادامه می‌دهد.

نتیجه

حکومت ایران سال‌هاست تحت لوای حفظ امنیت ملی، افراد بسیاری را در بندهای زندان شکنجه کرده و به دار اعدام آویخته است. در حالی رژیم به گمان خود در زندان‌ خواهان شکست اراده و مقاومت و انفعال انسان‌های مبارز است اما شواهد تاریخی نیز گواه است که زندان‌ها نه محل اصلاح انسان‌ها بلکه مکان پیکار و اندیشه است. چنین انسان‌هایی کم نبوده‌اند و در تاریخ هر ملتی وجود دارد. رژیم ایران همواره رویکردی تبعیض‌آمیز در قبال کوردها داشته و همچنان به انکار اراده و هویت آنان ادامه می‌دهد. سیاستی که از همان ابتدای انقلاب اتخاذ و اجرایی گردید و با فتوای خمینی و لشکرکشی به کوردستان و اعدام و تیرباران هزاران کورد بی‌گناه در بسیاری از شهرهای کوردستان آغاز گردید و همچنان اعدام فرزندان آزاده‌ی کوردها در زندان که شاید نام بردن از همه‌ی آنان در قالب این نوشتار نگنجد لیکن حسین خضری، فرزاد کمانگر، علی حیدریان، فرهاد وکیلی، شیرین علم‌هولی و صدها انقلابی دیگر که نام آنان همواره در حافظه‌ی اجتماعی و تاریخی کوردها باقی خواهد ماند. دست این رژیم به خون هزاران جوان کورد آغشته است و هنوز هم از پنجه‌های درنده‌ی آن خون می‌چکد. تداوم این جنایات هیچ خللی در استمرار مبارزات انقلابی و پایبندی به آرمان‌های شهدا ایجاد نخواهد نمود و این راه همواره ادامه خواهد داشت. دیر یا زود نظام استبدادی خسروانی ایران به زباله‌دان تاریخ انداخته خواهد شد و همین فرزاد و شیرین‌ها خواهند بود که اریکه‌ی  قدرت و ستم را به زیر خواهند کشید و برای همیشه چهره‌ی کریه و بنیان نامشروع آن را از صحنه‌ی روزگار محو خواهند نمود.