با توجە بە محوریت نشریە آلترناتیو بە واکاوی پدیدە فساد در دستگاە حاکمیت ایران، تصمیم برآن گرفتە شد کە با رفیق مظلوم هفتن، عضو شورای مدیریتی کودار، مصاحبەای اختصاصی در رابطە با ابعاد مختلف فساد اداری و ساختاری در ایران، تبعات و زمینەهای ذهنیتی آن بدهد کە متن کامل آن بە شرح زیر است.
به نظر شما فساد در نظام سیاسی و اداری ایران از چه بستر و زمینههای تاریخی برخوردار است؟
دولت و اقتدار با یکدیگر ارتباط تنگاتنگی دارند. درواقع از همدیگر تغذیه نموده و متمم و مکمل همدیگرند. چنان ارتباطی که میتوان گفت دولت و اقتدار بَری(عاری) از فساد یا وجود ندارد و یا تنها در حد ایده خواهد بود. دولت فسادزا است و با فساد فربه میگردد و فساد با تاروپود دولت سروکار دارد. درواقع ارتباطی ذاتی است یعنی ماهوی. ایران هم یکی از قدیمیترین نظامهای دولتمدار و اقتدارگراست و به جرات میتوان گفت بند نافشان را با هم بریدهاند و این گویای این حقیقت است که فساد در نظام ایران دارای پیشینهای تاریخی است، حال اگر نگاهی اجمالی به رژیمهای حاکم برایران از بدو شکلگیری تا به امروز بیفکنیم، موارد بیشماری خواهیم دید که بیانگر فساد نهادینهشده و سامانمند است. بیدادگری، ناعدالتی و ظلم حاکمان نمونههای بسیاری دارد. حتی خیلیها که پسوند عادل و خادم یدک کشیدهاند، در عمل چهها که نکردهاند. حکایت توطئههای دربارها و سراها داستانها شدهاند بهر پندآموزی آیندگان. استفاده ابزاری از باورها و ارزشهای انسانی و اجتماعی جهت نیل به اهداف حاکمیت، نمونههای بسیاری دارند. نگاهی نقادانه بر دورههای هخامنشی، ساسانی و صفوی بهعنوان نظامهای متکی بر ملیگرایی و مذهبگرایی که در شکلگیری نظامهای بعدی ایران تا به امروز نقش سلول بنیادین داشتهاند، مفید خواهد بود. حتی جهت درک ماهیت نظامهای بعدی تا به امروز لازم است. فساد در این نظامها چنان بوده که حتی طرفداران مورخ(مورخین طرفدار آنها) هم نتوانستهاند آنها را رستگار و تبرئه نمایند.
فساد سیاسی و ریاکاری در میان سران دولت و حکومت ایران چه پیامدهایی به همراه داشته است؟
همانگونه که در پاسخ سؤال اول متذکر شدم، ارتباط فساد با دولت و حاکمیت اقتدارگرا ماهوی، نهادینهشده، سازمانمند و سیستماتیک است. این بدین معنا نیست که هرکسی بهنوعی با این نظام ارتباط دار و فاسد است؛ اما با صراحت میتوان گفت که هرکس دانسته یا ندانسته آب به آسیاب این نظام بریزد، در فساد شریک است. دانستن و یا ندانستن در اصل مسئله تاثیری ندارد و نهایتاً آسیاب نظام را به گردش درمیآورد که آرد آن فاسد و مسمومکننده است. سیستم و سران حاکمیت فاسد جهت بقای خود و رسیدن به آمال و اهدافشان، فساد را به جامعه تزریق نموده و رواج خواهند داد. چراکه اگر جامعه عاری از فساد باشد، حاکم و مسئول فاسد را نمیپذیرد، ازاینرو حاکمان به جنگ جامعه و ارزشهای بنیادینش خواهند رفت، ترویج فساد در خود جامعه و کانونهای شکلدهندهی آن، از پیامدهای فساد حاکمیتی است. امروز نمونههای متعددی از سرطانهای اجتماعی وجود دارد که همگی بدخیم و کشندهاند؛ کلاهبرداری، دروغگویی، پایمال نمودن سوگند و پیمان، دزدی، ارتباطات غیراخلاقی و …. که هرکدام جهت نابودسازی جامعهی انسانی کافی است. رواج دروغگویی و نرمالیزه نمودن آن گناهی نابخشودنی و خطر آن از مهیب بمب اتمی نیز افزونتر است. اگر بمب اتمی، فیزیکی، مخرب و خطرناک است، دروغگویی و نرمال شدن آن دنیای معنایی انسانها و جوامع را نابود خواهد کرد که این فلاکت ناشی از فساد حاکمان و رجال مسند داد است. فساد حاکمیت به عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، آموزشی و … سرایت نموده و در اصل رواج داده میشود.
با توجه به اهمیت اخلاق در حوزهی سیاست، آیا میتوان از وجود اخلاق در حوزه سیاسی سیستم ایران سخن گفت؟
اخلاق در سیستم حاکمیتی ایران، نوشته میشود، خوانده میشود اما عمل نمیشود! در کتابها و به اشکال مختلف و بهطور نثر و نظم وجود دارد، داستانها و پندهای بیشماری دراینباره وجود دارند؛ اما دریغ از عملی نمودن آنها، اخلاق که شاهین ترازوی محاسباتی انسانها و جوامع بر مبنای معیارها و اصول ارزشی است، در دیدگاه سیستم حاکمیتی ایران به معنای اطاعت بیچونو چرای جامعه از حاکمیت است! مطیع محض بودن، بله قربانگو بودن، تسلیم مطلق نظام بودن است، عمیقا قدر گرا و جبرگرا بودن، ایمان به خداگونگی حاکمیت و عبدگونهگی خویش است، باور مطلق به مصونیت نظام و مدیریت آن و درواقع کور، کر و لال بودن است، اخلاق که شمشیر برنده جامعه در مقابل تمامی نابرابریها، ناهنجاریها و بیراههها است و درواقع نیروی انسجام، استحکام، پایداری و استمرار هستی جامعه است در نظام حاکمیتی ایران تعریفی واژگونه دارد. اخلاق در سیستم حاکمیتی ایران یعنی مرید مطلق نظام ولایت مطلقهی فقیه بودن، یعنی جهت نیل به امیال و اهداف ولیفقیه هر اقدامی مشروع و حلال و حتی لازمالاجرا است. برای مثال وضعیت بیکاری در جامعه، تبعیضهای طبقاتی، جنسیتی و نژادی و دینی، رواج اعتیاد به مواد مخدر در جامعه، پارتیبازی و رشوهگیری، دزدیهای کلان سازمانی و برنامهریزیشده؛ نمونههای سلطان سکه و فروش اعضای بدن بهدلیل عدم توان گذران زندگی بهصورت حداقل یعنی در حد زندهماندن نه زندگی کردن و… اخلاق در سیستم حاکمیتی ایران بهگونهای است که از علی میگویند و بر سفره معاویه مینشینند،
برای سربریدن حسین سینه میزنند
در عمل علمدار سپاه یزیدیاناند، حال تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
–در سالهای اخیر بر میزان فساد اداری و اقتصادی در دستگاه حکومتی ایران افزوده شده و به دنبال آن، موجی از نارضایتیهای مردمی را دربرداشته است. از سوی دیگر دستگاه قضایی ایران مدعی برخورد با فساد از هر نوع آن است. با توجه به ماهیت دستگاه قضا در ایران، میتوان به ریشهکن نمودن پدیده فساد توسط دستگاه قضا امیدوار بود؟
شریک دزد و رفیق قافله مثل خوبی در اینباره است که تابه امروز آمده و در پاسخ به این سوال به یاد این ضربالمثل افتادم؛ قوهقضاییه یکی از ستونهای اساسی حاکمیت است. شاید اغراق نباشد اگر گفت ستون اصلی نظام حاکمیتی است. ترازوی سنجش در دست این قوه است، یعنی قالبی که انسانها و جامعه را بر آن مبنا شکل میدهند و در ید قدرت آنها است. فسادی که در نظام حاکمیت ایران وجود دارد، هدفمند و کلان است و ارتباط تنگاتنگی با نظام دارد، قوهقضاییه ستون اصلی این نظام است، آیا وقتی که سرچشمه آبی آلوده باشد، میتوان انتظار پاکی آب جویبار منشعب از سرچشمه را داشت؟ البته که خیر! پس این ادعایی بیش نیست. ممکن است جهت مجاب کردن مردم بگیروببندهایی صورت بگیرند، اما نیک میدانیم که عامرین، عاملین و کلهگندهها در امانند و حتی فربهتر نیز میشوند، موتور اصلی گردانندهی فساد دستنخورده باقی خواهند ماند. امروزه سلطانهای فاسدی آشکار شدهاند که از جنس مردم جامعه نیستند! آنها دستی به درگاه داشتهاند و حتی دارند. هرچند مسئله فساد در کل قابل قبول نیست، اما درد مردم آفتابهدزد نیست، درد مردم آن دزدی نیست که جهت سیر کردن شکم گرسنهی خود برای فرزندانش نانی دزدیده است، درد مردم دکل نفت دزدی، کشتیدزدی، خالی کردن خزانهی اجتماعی بهدست معدودی از مقربین درگاه است. پس شمشیری که قاضیالقضات از رو بسته است در بریدن دست دزدان راستین ناتوان است. البته ناگفته نماند جهت تسویهحسابهای قدرتی و جناحی ممکن است دستی بریده شوند و حتی سرانی به دار آویخته، اما بدانیم تسویهحساب و محاسبات اقتدارگرایانه نافی عدالت است و مسبب فساد. امیدوار بودن به این ادعا یا ناشی از جهل است یا دلیلی بر حماقت!
با توجه به تعمیق پدیده فساد در تمامی حوزهها در نظام ایران، چه راهکارهایی برای ریشهکن نمودن پدیده فساد و ابعاد آن وجود دارد؟
سیستم حاکمیتی دولتمدار و اقتدارگرا با فساد همزاد است و ارتباط موجودیتی و هویتی دارد، ماهیتا تمرکزگرایی و تمامی امکانات را در ید قدرت شخص، گروه و حزبی قرار داده و خودی و غیرخودیسازی میکند. غیرخودی را در صورت الحاق (انتگراسیون، ذوب شدن و آسیمیلاسیون) میپذیرد و در غیر اینصورت نابود خواهد کرد. یعنی آلوده کننده و فسادزا است از اینرو جهت چارهیابی بنیادین مسئله فساد، تحولسازی در سیستم حاکمیتی لازم و ضروری است، یعنی از سیستم دولتی و اقتدارگرا به سیستم مردممحور و دموکراتیک متحول شدن. راهکار دیگر تحول تدریجی سیستم حاکمیتی است از دولتگرا بودن به دموکراتیک بودن، که آنهم نیازمند سازوکارهایی است که دست مردم و نهادهای مردمی را در نظارت، مواخذه و حسابخواهی باز بگذارد و مردم و آن نهادها توان اجرایی در نظارت، مواخذه و حسابخواهی داشته باشند.
مورد اساسی دیگر زنده و پویا گردانیدن معیارهای بنیادین ارزشی جامعه است. یعنی بازگرداندن هنجارها و معیارهای اخلاقی و کارا نمودن آنها در جامعه و کانونهای تشکیلدهنده آن لازم و ضروری است، با زنده و کارا شدن معیارهای ارزشی جامعه، آن موقع جامعه مطالباتش را خواهد شناخت و نحوه طلب مطالباتش را خواهد یافت و بیگمان آنها را بهدست خواهد آورد. زمانیکه جامعه به این وضعیت برسد، فساد را بههیچعنوان نخواهد پذیرفت و جهت ریشهکن نمودن لحظهای دریغ نخواهد ورزید.
منبع: برگرفتە از آلترناتیو شمارە ٧٨