رامین گارا
خوددفاعی در زندگی فردی انسان و یا حیات سیاسی او وقتی معنی دارد که یک تغییر کیفی بزرگ و ریشهای در ساختار سیاسی و اجتماعی کشور ایجاد نماید
دفاع اصلی پذیرفته شده در تمامی نظامهای حقوقی است. چنانچه یک نظام حاکمیتی با زیرپا گذاشتن حقوق طبیعی انسانهای جامعه خود به آنها تعرض و حمله کند و یا مورد ظلم و ستم قراردهد، مقوله حق دفاع ذاتی و مشروع وارد عرصه میشود. چهبسا حق خوددفاعی انسانها در تمامی نظامهای حقوقی یکسان است مگر در برخی جزئیات قلیل. نیازی نیست به دنبال منشا پیدایش حق خوددفاعی یا دفاع ذاتی بگردیم زیرا هر انسانی به محض متولدشدن، حق خوددفاعی برای او مسلم و محرز میگردد. بصورت طبیعی، نیاز است که ابعاد مقوله خوددفاعی را تبیین نماییم، خصوصا در مرحلهای که قیام ژن، ژیان، آزادی جریان و سیلان دارد، صورتهای حقوقی و طبیعی این حق را مورد واکاوی قرار میدهیم.
هر انسانی پس از تولد، از حق دفاع ذاتی از موجودیت خویش برخوردار میگردد. وقتی بحث اجتماع به میان بیاید و فراتر از حقوق فردی، حقوق جمعی مطرح گردد، آنگاه مقوله دفاع ذاتی از ابعاد دیگر اجتماعی خویش بهرهمند میگردد. دفاع از جان، مال، عِرض، ناموس و آزادی در بعد اجتماعی موجودیت انسان بطور کامل لاجرم میگردد اگرنه از سعادت و کرامت سوسیالیته خبری نخواهد بود. در بعد اجتماعی، وقتی مقولات سیاسی را بیافزاییم، جوامع و فردیت انسانها از جانب دو عامل اصلی مورد حمله قرارگرفته و در معرض خطر نابودی و حذف فیزیکی و یا سرکوب کامل قرار میگیرند. نخست، از جانب دشمن خارجی و دوم، از جانب دولت مطبوعه و حاکمه بر کشور. به تعبیر دولتگرایان، گویا دولت برای این امر موجودیت دارد که از فرد و جامعه در مقابل خطرات نابودگر خارجی و داخلی دفاع نماید؛ اما اساسا و ذاتا دولت پدیدهای است که جامعهستیز است. وقتی قیام و انقلابی علیه دولت حاکمه یک کشور شکل گیرد، این خصوصیت جامعهستیزی دولت کاملا به اثبات میرسد. همین امر امروز با شکلگیری انقلاب ژن، ژیان، آزادی عینیت کامل یافته. بیتردید، جامعه در برابر نظام حاکمیت فاشیستی و اشغالگر جمهوری ولایت فقیه ایران به خوددفاعی طبیعی دست میزند. وقتی دستگاههای عریض وطویل نظام فاشیست علیه جامعه ستم پیشه کردند، آنگاه جامعه مدنی با همبستگی تمامی قوای خود در مقام حق دفاع از خود قرارمیگیرد. دولت و نظام حاکم ایران امروز به تجاوز و یا حذف فیزیکی علیه شهروندان دست میزند. لذا جامعه نیز از مکانیسم خوددفاعی خویش استفاده مینماید و برای دفع این تجاوز و یا خطر که از سرکوب گرفته تا کشتار مراحلی خطرناک درپیدارد، قیام را راه چاره مییابد. اصول خوددفاعی جامعه در بطن قیام و انقلاب عملی میگردد.
در جهان انسانی و جهان طبیعی، امر دفاع ذاتی یک حق مسلم برای حفظ بقا میباشد. حتی در فرایند زیست انسان، موضوع تولید مثل و قوانین حفظ بقا یک نوع دفاع ذاتی محسوب میگردد. رهبر اوجالان در این زمینه، «تئوری گُل» را مطرح نموده. در جهان زیستی طبیعت، از گیاه گرفته تا انسان و هر موجود جانداری، همه از قوانین خوددفاعی برخوردارند. یک گل برای دفاع از خود خار میرویاند. در واقع دارای یک مکانیسم شکوهمند طبیعی جهت حفظ بقا در جریان همزیستی با سایر موجودیتها و پدیدههای حیاتی کیهان است. هر موجودی در جریان حیات خویش دارای استراتژیهای پایدار حفظ بقا و حیات است.
امروز جنگ یکی از پدیدههای اجتماعی محسوب میگردد که بیشتر یا میان گروههای داخلی یک کشور رخ میدهد و یا علیه دشمن خارجی. وقتی نظام حاکم بر کشور به ستم علیه جامعه دست بزند و سعادت و رفاه آن را به خطر بیاندازد، دفاع مردمی لاجرم میگردد که دربردارنده همبستگی تودهها در چارچوب دفاع فعال است. در این وضعیت، جامعه از حالت دفاع انفعالی خارج و وارد حوزه دفاع فعال و همهجانبه میگردد که در ادبیات سیاسی آن را قیام و انقلاب مینامند. قیام به معنای بهپا خاستن و انقلاب به معنای زیروروساختن و یا منقلبنمودن است. در مقوله انقلاب جامعه علیه حاکمیت، معنای تغییر ساختار رژیم حاکمه را میرساند. یک قیام و انقلاب فرایندی مختص است که همانا بطور کلی مکانیسم دفاعی برای تداوم بقا بصورت سعادتمندانهتر شکل میگیرد. بازگرداندن آزادیهای از دست رفته میباشد. برای خلق فارس امروز قیام و انقلاب به معنی تغییر شرایط زندگی تودهها به دست خودشان است ولی برای خلق کورد گذشته از آن اصل، تعیین سرنوشت به دستخودشان را هم در بردارد. هر انقلابی اصولا ذات و ماهیت ساختار پوسیده نظام حاکمه را تغییر میدهد اگر نه انقلاب محسوب نخواهد شد. جنبشهای اجتماعی در این هنگامه و بزنگاه برای خوددفاعی در برابر نظام سرکوبگر حیات مییابند. یک انقلاب بعنوان فرایند و مکانیسم خوددفاعی، وقتی بقا و سعادتمندی را تضمین مینماید که در ساختار اجتماعی و سیاسی یک کشور تغییر بنیادین ایجاد نماید.
خوددفاعی در زندگی فردی انسان و یا حیات سیاسی او وقتی معنی دارد که یک تغییر کیفی بزرگ و ریشهای در ساختار سیاسی و اجتماعی کشور ایجاد نماید. بدون این امر، قاعده خوددفاعی تکمیل نگشته است. پس خوددفاعی فقط یک تظاهرات ساده در خیابان و یا نبرد نظامی علیه دشمن و یا دولت حاکمه نیست، بلکه باید لاجرم در حوزههای سیاسی، اجتمایع، فرهنگ، اقتصاد، هنر، علم، ارتباطات، اطلاعات، فناوری و حتی ایدئولوژی و اساسا پارادایم، تغییر بنیادین ایجاد نماید. اینکه جامعه برای تغییر ساختارین در این حوزهها از چه صفتی چون «خشونتآمیز» و یا «خشونتپرهیز» برخوردار میگردد، بستگی به نوع رفتار نظام حاکم بر کشور دارد. اگر برای مثال جمهوری ولایی ایران به سرکوب و کشتار بیرحمانه متوسل شود، آنگاه لازمه قیام، برخورد خشونتآمیز علیه دستگاههای سرکوبگر دولت است. اگر رفتار دولت نرم باشد، خشونتپرهیزی صفت آن میگردد. گاهی در کشوری چون هند گاندی و طرفداران او روش خشونتپرهیز را اعمال میکنند و گاهی چون انقلاب اکتبر روسیه، روش خشونتآمیز. در فرایند خوددفاعی/دفاع ذاتی، رویکرد تغییر را قیام تعیین میکند زیرا اگر قیام و انقلاب شکل نگیرد، موجودیت فرد و جامعه توامان در معرض خطر نابودی و یا فقدان معنا قرارمیگیرند. وقتی مکانیسمهای دفاع از انسان در زمان اوج ستمهای نظام حاکمه به حرکت درمیآیند و تکامل مییابند، قیام اجتماعی علیه نظامهای مستبد تحقق مییابد. زیرا ساختار موجود نظام حاکمه با روابط اجتماعی و نظام سیاسی برحق مورد نظر اجتماع، سر ناسازگاری پیدامیکند و بقای آن را به خطر میاندازد. همه فرایندهای یک انقلاب نیز از امر رکود شروع سپس به بحران و بعد به مرحله کائوس یعنی اوج میرسد. کائوس در اجتماعات انسانی مرحلهای است که تمامی وضعیتهای سیاسی، اقتصادی و ایدئولوژیک و فرهنگی در نقطه اوج ملتهب میگردند و زندگی بشری اجتماع بیمعنی میگردد. اینجا اگر تغییر ایجاد نشود، به تدریج نابودی جامعه محرز میگردد. فلاسفه، اندیشمندان و رهبران جهانی تجزیه و تحلیلهای زیادی در خصوص انقلابات ارایه دادهاند، اما اگر صرفا از دریچه حق دفاعذاتی یا خوددفاعی وارد مقوله شویم، تحلیلات ماهیت و معنای پرنغزی پیدا میکنند. هم ساختار مدیریتی و سیاسی دولت و نظام حاکمه و هم ساختار خود اجتماع برای مثال ساختار طبقاتی و دولتی میتواند موجودیت جامعه را با خطر روبروگرداند. چنین چیزی امروز در نظام ولایت فقیهی ایران رخ داده است. بنابراین، همه این ساختارهای معیوب و مخرب، مؤلفههای اصلی برای شروع انقلاب هستند. وقتی پای خوددفاعی انسان و جامعه او در هنگامه خطرات در میان است، دیگر نظریهپردازیهای حرافهگویانه بیمعنی میگردد و پراکسیس و عمل انقلابی در میدان ضرورت حیاتی است. لذا پدیده انقلاب، در صورت رعایت حق خوددفاعی انسانها و جوامع برای ایجاد تغییر و تحولات ساختارین ریشهای، معنا مییابد. وقتی ساختار نظام حاکم معیوب و سرطانی میگردد، آنگاه نارضایتی به عنصر بهوجودآورنده تغییر برای حفظ موجودیت انسان مبدل میشود. حق خوددفاعی وقتی بکارگرفته میشود که نظام حاکم خواست جامعه برای ایجاد تغییرات بنیادین را رد نماید و اصلاحپذیر نباشد.
هر نظامی فاشیست و ظالم هم بیشک از ایدئولوژی خاص خود برخوردار است. بنابراین جامعه در فرایند انقلاب، لاجرم به سه انقلاب «گفتاری، کرداری و اندیشگی» علیه نظام حاکمه دست میزند. بعبارت دیگر، یک ایدئولوژی نوین را در برابر ایدئولوژی سیستم حاکم به وجود میآورد که در جوامع انسانی از قواعد و اصول انکارناپذیر خوددفاعی در برابر دستگاه ظلم و ستم است. خود قانون اساسی هر کشوری چه قبل و چه بعد از انقلاب، جزئیات ایدئولوژیک میباشد. فلذا وقتی یک رژیم تغییر میکند، تمامی آن جزئیات تغییر و بازنویسی و بازآفرینی بصورت متفاوت میگردند. وقتی مردم یک کشور دست به انقلاب میزنند، ناچارند در خصوص موارد زیادی از اشتراکات فرهنگی و عقیدتی به تفاهم و توافق برسند تا با توسل به آن اشتراکات اقدام به قیام و انقلاب کنند. چراکه این روند، روندی طبیعی در امر خوددفاعی جامعه در برابر نظام مستبد است. هیچ انقلابی در تاریخ بدون ظهور ایدئولوژی شکل نمیگیرد و ممکن است که جمیع انسانها و تودههای مختلف با اخذ یک ایدئولوژی با سایر جماعات کشور که ایدئولوژیهای دمکراتیک دارند، سازوکار خوددفاعی گفتاری، کرداری و اندیشگیشان را شکل دهند و بر سر یک سری اصول دمکراتیک علیرغم تفاوتمندیها و تمایزاتشان در نقاط مشترک متحد گردند و درون نظام دمکراتیک که لازمه حفظ موجودیت و دوری از جنگ و نابودی است، به پیش بتازند. اینجا، دمکراسی هم یکی از پدیدههای خوددفاعی برای اجتماعات مختلف است که ایدئولوژیهای متضاد و یا متفاوت باهم دارند. دمکراسی با مبانی و قواعد خود، ضمغی برای چسباندن ایدئولوژیهای متضاد و ناهمگون با هم است. اینگونه، در فرایند اتحادجوامع دارای ایدئولوژیهای مخالف، همه جوامع متنوع و متکثر کنارهم بصورت مسالمتآمیز قرار میگیرند و در حوزه سیاسی به توافق و رضایت عقلانی و قلبی میرسند تا با هم انقلاب را به وقوع برسانند و نظام حاکمه مستبد را به زیر بکشند. این فرایند تنها مکانیسم برای خوددفاعی بخشهای جامعه ایران است که هرکدام از ایدئولوژی متفاوتی برخوردارند. پس لازم است که رفتارهای خوددفاعی انقلابی خود را بر اساس اصول دمکراتیک ضمن حفظ تفاوتهای ایدئولوژیک تنظیم نمایند، درغیر این صورت نه تنها انقلاب به وقوع نخواهد پیوست، بلکه مکانیسم خوددفاعی جامعه برای مقابله با نظام مستبد، شکل نخواهد گرفت. تاریخ اثبات کرده که همیشه در جریان انقلابات، یک ایدئولوژیک حاکم نمیگردد، بلکه انواع ایدئولوژیها در کنار یکدیگر فعال میگردند و نوعی گرایش به تحمل یکدیگر پیدامیکنند. این واقعه در انقلاب سال ۱۳۵۷ ایران هم رخ داد، اما پس از انقلاب، اگر رفتارهای انقلابکنندگان دمکراتیک نباشد، آنگاه ایدئولوژی عامتر و دارای اکثریت، سیطره مییابد و همهچیز را انحصاری مینماید. پس مکانیسم خوددفاعی خلق انقلابی صرفا محدود به دوران انقلاب نیست و باید در دوران پس از انقلاب و فروپاشی نظام حاکم، کماکان فعال باشد. طوری که ناچار است از تحمیل ایدئولوژیک اکثریت جامعه جلوگیری نماید و با ارایه الگوهای دمکراتیک، حکومتی سکولار را برسازد که طی آن، انحصار قدرت در دستان گروه اکثریت قبضه نگردد و یا اگر در فرایند انتخابات دمکراتیک، گروه اکثریت بعنوان نیروی اجرایی کشور انتخاب گردید، حقوق طبیعی اقلیت جامعه پایمال نگردد. مهم نیست که گروه اکثریت ایدئولوژی خاصی دارد و یا یک رهبر معین انتخاب نموده، مهم این است که مکانیسم خوددفاعی جامعه اجازه ندهد اصول دمکراسی پایمال گردد و ایدئولوژی گروه اکثریت و رهبریت آن بر جامعه تحمیل گردد. حتی قانون اساسی بر اساس یک ایدئولوژی تدوین نمیگردد. با رعایت این اصول، یک انقلاب میتواند به پیروزی برسد و در نهایت، یک ساختار دمکراتیک را پایهریزی نماید که در آن، از جدال تودههای جامعه که ایدئولوژیها و رهبران متفاوت دارند، ممانعت نماید. بنابراین، پس از انقلاب، اجرایی کردن یک ساختار نوین، یکی از اصول خوددفاعی برای برباد نرفتن دستاوردهای انقلاب بدست یک گروه خاص است. جامعه علیه یک سیستم ظالم به قیام دست میزند و قواعد و اصولی را در مبارزات خود تعیین مینماید که این قواعد باید در قبال سیستم نوین هم پس از تثبیت قدرت، اعمال گردد. کوچکترین خلا در فرایند خوددفاعی، مایه فرورفتن دگرباره جوامع در باطلاع میشود. همان بلا بر سر جوامع ایران در جریان انقلاب ۱۳۵۷ آمد.
در فرایند یک قیام و انقلاب، بطور کلی، جوانان و زنان نقش اساسی دارند. از لازمههای طی فرایند صحیح انقلاب، رعایت اصل سازماندهی است. سازماندهی نیروها بصورت نظمبخشی به صفوف خود و عملکردهای انقلابیشان، یک ضرورت است. یک انقلاب ، فرایند خوددفاعی در برابر نظام مستبد است، پس باید با نظم سازمانی عملکردهای منظم داشته باشد. از تشکیل هستهها و کمیتهها گرفته تا تشکلهای ایالتی همبسته، مکانیسم دفاع در برابر رژیم باید شکل گیرد. در کنار این عملکرد نیروی اصلی انقلاب در خیابان که به مقابله با نیروهای سرکوبگر رژیم میپردازد، چند اصول دیگر مکانیسم دفاع مشروع و دفاعذاتی باید رعایت گردد. آن هم، فعالیت بسیار گسترده و همگام هنرمندان نقاش، موزیسینها، خوانندهها، گرافیستها، روشنفکران، سینماگران، ورزشکاران، ادیبان و رماننویسان، شاعران، نویسندگان، و غیره باید افزایش یابد. بدون اینها انقلاب کامل نمیگردد و مکانیسم خوددفاعی ناقص است. هر سرود، نقاشی، موسیقی، مارش، گرافیک، مقاله، فیلم، عمل ورزشی، شعر و رمان، و غیره میتواند به یک ابزار خوددفاعی در برابر رژیم ظالم تلقی گردد. با خلق آن آثار و دست زدن به آن اعمال، جامعه قیامکننده درواقع تغذیه میگردد. همه اینها خوراک روحی، معنوی و عملی قیام را به وجود میآورند. هر انقلابی اگر از این نظر خود را تکمیل ننماید، بیشک ابعاد خوددفاعیاش در برابر دشمن ناقص است. هر فرد ناتوان حتی اگر هم در صحنه خیابان حضور نداشته باشد، با سرودن یک شعر و یا خواندن یک ترانه و مارش و یا خلق یک اثر ادبی میتواند به فرایند انقلاب کمک نماید.
آنچه لازمه اساسی برای وقوع یک انقلاب است، اساسا ابزار و قواعد بنیادین مقوله خوددفاعی جامعه و تودههای آن در جریان انقلاب هم میباشد. لازم است برای دستزدن به یک انقلاب کامل و تمامعیار، صرفا به تظاهرات خیابانی اکتفا نکنیم، لاجرم باید همه نیروهای ادبی، سیاسی، روشنفکری، هنری، زنان، کارگران، سینماگران، ورزشکاران به وظایف خوددفاعی خویش در قبال انقلاب عمل نمایند و انقلاب را تکمیل نمایند. چنین انقلابی بطور حتم به پیروزی میرسد.