کاویان کامدین

 

از همه جا طنین آواز ‌انقلاب دمکراتیک خلق‌های ایران، به گوش می‌رسد. آوازی با بغض در گلو مانده‌ی  زنانه، زمین و آسمان را به درد آورده است و  درعین حال، این امید شروعی دوباره‌ از زندگی نیز، هست. به نام زندگی، سلامی‌ست دوباره به زندگی و شکوفه‌های امید! ایران و ایرانیان در حال خداحافظی با رعب و وحشت، نگاه آزار دهنده‌ی مردان نشسته بر اریکه‌ی قدرت‌اند. همان مردانی که زمانی با کت و کراوات، با نام مستعار شهنشاهی، از بالا  به پایین نگاه می‌کردند، اما با این تفاوت که این «مردان» ریش و عبا دارند!

جنبش بر حق «زن‌محور» ایرانیان، ورزشکاران، معلمان، هنرمندان و تمام اقشار جامعه را به خیابان‌ها کشاند. امروز، روح واقعی «اتحاد» در خیابان‌هاست، جنبشی با مشارکت همه، اما با محوریتی خواهرانه ! هرچند رژیم با تمام تلاش و هجمه‌ی رسانه‌ای میخواهد این جنبش را به «حاشیه و انحراف» بکشاند، به این هدف از انواع و اقسام اتیکت‌ها  استفاده می‌کند، ولی ماه پُشت ابر نمانده و نمی‌ماند! واقعیت این است که نقاب از چهره‌ی جلادان افتاده است، با ادبیات حماسی حتی نمی‌تواند نیروهای‌شان را به سوی جنایات جدید، جهت‌دهی کنند. زیرا زنان آگاه و شجاع ملل ایران زمین، از همان روز نخست، نیروهای بسیجی را منحل ساختند. از این پس، بسیجی واقعی کسی است که در خیابان‌ها، در برابر یزید‌های زمانه، سینه سپر کرده‌ است. «بسیجی»‌های امروز، که بازوی سرکوب‌گر رژیم هستند، چقدر هم یادآور «ساواکی‌های» دیروز، هستند. مردم با این نقاب آشنایند. چون عظیم‌ترین و متعالی‌ترین قدرت بسیجی، خود مردم‌اند. بسیجی‌های امروز، ساواکی‌های دیروز هستند. پس بیاید تا در برابر یزید‌های زمانه، بسیج شویم.

این یک جنگ معمولی نیست، جنگ فریب خوردگان  تمام طول تاریخ با فریب دهندگان است. تک به تک افرادی که در اوج از خود گذشتی  به خیابان‌ها آمده‌اند، به خصوص دختران و پسران دانشجوی جوانی که دیوارهای ترس و وحشت را فرو ریخته‌اند، می‌دانند که چرا به میدان آمده‌اند.  ولی سوال مشترکی که همه دنبال آن هستیم،  اینجاست که چه باید کرد؟ ‌چکار  باید کرد تا حداقل این بار، فریب نخوریم؟ علیرغم اینکه انقلاب‌ها همیشه  در میان این «دو قدرت» جریان پیدا کرده، اما انقلاب‌ها ‌همیشه به صورت اسرارآمیزی به «فریب» ختم گشته است. این بار نباید فریبی در کار باشد و باید برای همیشه «فریب دهندگان» را از تخت سلطنت پایین کشید!!!

در یک کلمه، «اعتصاب سراسری» و اعتصاب تمام نهادهای حکومتی!‌از مدارس گرفته تا دانشگاه‌ها، کارخانه و شرکت‌ها، اصناف و بازاری، سرباز و نظامی، باید هر آنچه را که «چرخه‌»های حکومتی را به چرخش در می‌آورند، بازداریم. ورزشکاران، هنرمندان، معلمان، درجه‌داران ، باید در خط مقدم این جنبش،  صف شوند. باید چرخه‌ها ماشین نظام را ، متوقف سازیم.

در این شرایط، سوختن و به آتش کشیدن روسری‌ها، بی‌حجابی نیست و با هیچ کدام از اصول دینی در مغایرت نبوده و نیست، این، مبارزه با یزید و دشمنان دین است. مبارزه با یک نظام فاسد است. سوزاندن و به آتش کشیدن یک جهان دروغین، فریب‌آمیز و تقلبی است که با نام «خدا و دین» ساخته‌اند! باید متوجه شد که همین سوختن و به آتش کشیدن روسری‌ها، نقاب از چهره‌ی یکی از فاسدترین رژیم‌های جهان بر انداخت! ملل، برادران و خواهرانی که امروز در خیابان‌ها «متحد» و یک صف گشته‌اند، با هم محرم‌اند، این نیروهای حکومتی هستند که در میان مردم، بیگانه و نامحرم‌اند!

حقیقت این است که ملل و مردمان ایرانی، نظام موجود را در دل و مغز خود برچیده‌اند. همه با هم یک دست و یک صدا شده‌اند. نظام فقط با قدرت «زور» و «خشونت» همه جانبه، توان بر سرپا ماندن را دارد. ایران واقعی، اتحاد واقعی، روح و احساساتی است که اکنون در خیابان‌ها، ابراز می‌شوند.  نه «اتحاد» زورکی، تقلبی و ساختگی!

ایرانیان تصمیم گرفته‌اند که این بار، با دست خود ایران را بسازند. این روح حاکم بر خیابان‌ها، با تمام‌ چهره‌های نقاب‌دار آشنا شد، هر دو نظام  ساواکی و اطلاعاتی، یا به دیگر سخن، نظام «بی حجاب و با حجاب» را تجربه کرد.  هر دو نیز بر خواست و انتخاب مردم نبودند. این بار می‌خواهند، ایران را با دست خود بسازند. می‌خواهند «قانون اساسی» متکی بر اصل  استبداد و سرکوب، منحل گردد. می‌خواهند «خود» قدرت تصمیم‌گیرنده و قدرت سازنده‌ی ایران باشند. ایرانیان می‌خواهند «همدیگر» را به رسمیت بشناسند. نمی‌خواهند مذهبی بر دیگری، ملتی بر دیگری، جنسی بر دیگری، قشر بر دیگری، قومی بر دیگری و زبانی بر دیگری، سلطه کند. چون همه خوب می‌دانند اگر با هم «برابر» نباشند، آزاد هم نخواهند بود و  اگر آزاد نباشند، نه ایمان‌، نه باور و عقیده، نه این جهان و نه آن جهانی برای آنان، باقی خواهد ماند. همه زیر سوال خواهند رفت!

عدالت، آزادی و برابری! به جای سلطه‌ی مذهبی، قومی و جنسیتی، ایرانیان، ندای  یک نظامی تکثرگرا و دمکراتیک سر می‌دهند. می‌خواهند «امنیت» آنان در یک «قانون اساسی دمکراتیک » ، تضمین شده باشد. لذا قانون اساسی موجود، منشا تمام خطرات و تهدیدات «امنیتی» ایرانیان است. تا زمانیکه این قانون اساسی، با این محتوا بر ایران حکم کند، همه (جز نخبه گان صاحب و مالک نظام) با خطر جدی امنیتی مواجه هستند.  زیر چتر این قانون اساسی، همه احساس بی‌امنیتی می‌کنند. این قانون اساسی حتی متضمن و مشمول حقوق «تمام» مردان هم نیست، فقط متضمن حقوق «خودی‌ها» است! در این قانون اساسی، جامعه، غیر خودی است!

قانون اساسی موجود با این محتوا، نه جمهوری است و نه اسلامی؛ سلطنت قرون وسطا است! ما سلطنت شهنشاهی، سلطنت مشروطه و غیره مشروطه، سلطنت فقه و غیر فقه‌ای را، از بسیار دیر تجربه کرده‌ایم و  هنوز هم تجربه می‌کنیم. تمام این نظام‌ها، حق انتخاب آزاد که هیچ، جز حق انتخاب «مرگ»، هیچ حقی را به رسمیت نشناختند. دیگر سخنی برای گفتن ندارند، از سخنان و آیات مستبدانه‌ی آنان، همه خسته شده‌اند. صد سال به صورتی خستگی‌ناپذیر و طوطی‌وار، سخنان‌شان را در گوش و روح «ما» زمزمه می‌کنند. آیا بس نیست!  پس هدف همه‌ی ما، باید تغییر قانون اساسی  باشد. چون فقط «ایرانی که با مشارکت همه و برای همه باشد»، ایرانی « آزاد و دمکراتیک» خواهد بود…