شيوه مملكتداري و حيات اجتماعي پنجهزار سال تمدن دولتگراي متكي بر ذهنيت قدرتگرايانه، هزاران انقلاب را به ضدانقلاب مبدل ساخت و ادوار تاريخي را در تباين با جوامع آزاديخواه به قعر تاريكي كشاند. از جمله اين انقلابات، انقلاب ايران است. پس از چهل سال چه گذشت كه اينگونه دچار لعن و نفرين ايزدان آزادي جامعه شده و ميرود كه آخرين نفسهايش را در تاريكي قرونوسطائيش بكشد؟ درحالي كه اخلاقيون، سياسيون و روشنفكران بخاطر آزاديخواهي مدام از سوي نظام خفقان جمهوري اسلامي سركوب ميگردند، حسابرسي از ضدانقلاب ايران يك وظيفه اخلاقي، سياسي و روشنفكري است.
قرار بود انقلابي ظهور كند كه جامعه روشنفكر و آگاه ايران كه يك فرهنگ عظيم انقلابي در تاريخ دارد در خاورميانه به الگوي شگفت ملتها مبدل شود. بنا شد كه تبعيض ديني ـ مذهبي، مليپرستي، دولتپرستي، فساد اقتصادي، خودكامگي سياسي و زورمداري يك ايدئولوژي شوون در سال 1357 ه.ش پايان يابد. قرار شد با آمدن انقلاب، ملتِ ملتها در ايران متشكل از فارس، كورد، بلوچ، لر، عرب، آذري و … بر بام فلات ايران جشن آزادي بگيرد و عدالت اجتماعي در اقسانقاط ايرانزمين طنينانداز شود. انقلاب 57 براي بازگشت به سنت فرهنگي ملتهاي ايراني بود اما رژيم، اين ماهيت رنساس آن را به انحراف برد و به ابزار ديني سياسي در برابر دين حقيقي مبدل كرد. انقلاب نتيجه فرهنگهاي تاريخي ـ اجتماعي ملتهاي ايران بود ولي روحانيون دولتی آن را در يد قدرت اليگارشي خود قبضه كردند. پس از چهل سال، نظام جمهوري اسلامي، جامعهاي بشدت منزوي از مردمان ايران ساخته و خود، برعكس به بحراني بزرگ تبديل شده كه تبعات آن جهاني است. دست قوي روحانيون، ارتشيها و بازاريان در سال 57 موجب گشت كه بجاي وعده فريبنده «امت اسلامي» كه هنوز هم شعار مشغولساز نظام جمهوري خودساخته است «ملت ارتشي(سپاه پاسداران)» ديوآسا سر برآوَرَد و اين جامعه تاريخي را بلعيده و پس از چهار دهه ستم و بيداد آن را بيشرمانه استفراغ كند. يك دولت ـ ملت سپاهي در سال 62 ش پس از سركوب انقلابيون غيرروحاني يعني چپگرايان و ملي ـ مذهبيون با زور تمام با خطمشي روحانيون خردهبورژوا شكل داده شده كه فقط نمونه هيتلري آن در تركيه امروزي مشاهده ميگردد. كاملا آشكار است دليل اصلي اين نحسيت و دچارشدن نظام به اين ستم آگاهانه، بيداد بيحدومرز آن با ملتها بويژه ملت كورد ميباشد. زيرا انقلاب 57 پس از كودتاي خردهبورژوازي روحانيون تئوكرات از خط دين مبين خارج و امتشدگي را با آمال سياسي خود در منافات دانست. اين قشر دموكراسي را بشدت تقبيح ميكند چون مدام خواسته كه دگرانديشان، نخبگان و مبارزان راديكال جامعه مدني را حذف فيزيكي كند و كرده. از مشروطه تا به امروز بهمثابه يك دوره مدرن، ايرانيها مدام تشنه دموكراسي و مدرنيته هستند و همين عطش آزادي بود كه انقلاب 57 را به ميان آورد ولي رژيم جمهوري اسلامي نه تنها پاسخگوي اين نياز نشده بلكه آن را سركوب هم ساخته. نخست غصب انقلاب، دوم، حذف چپگرايان، مليگرايان و سازمانهاي مدني، سپس تثبيت قدرت خسرواني با قتلعام زندانيان سياسي در دهه 60. كاملا و صريحا آنچه ايران را در خودكامگي نظام تهران ـ قم غرق نمود، شوونيسم جبهه روحانيون سردمدار بود و اكنون ملتهاي ايران متوجه تبعات اسفبار آن شدهاند. دُملهاي چركين شوونيسم و فاشيسم به شكلي آبروريزانه چهره كريه نظام استبداد قشر تئوكراسي در برابر دين، جامعه، مدنيت، امتخواهي و دموكراسي را افشا كرد. كارنامه چهل سال انگيزاسيون جمهوري اسلامي سراسر سياه و خونين است زيرا دين را به دشمن دموكراسي مبدل ساخته.
امروزه عامل اصلي خفقان، قدرت داخلي ولايي ـ سپاهي است كه قانون اساسي را باب ميل خود طرحريزي كرده. احكام جزايي روحانيون جاي قوانين مدني را گرفته. تمامي كوردها، بلوچها، آذريها، اعراب و … سركوب گشتند آن هم به حكم فتوا. يكي از عوامل انحراف انقلاب، استثمار دين طي چهل سال شوونيسم است. جمهوري سرمايهدارانه به هويت تفكيكناپذير بلوك ولايتفقيه تبديل شده، زيرا ولايتگرايان فقط يك بلوك هستند و تمام جامعه را نمايندگي نميكنند. ترويج زورمدار يك دولت، يك پرچم، يك دين، يك وطن، يك زبان و ضديت با ديگر ملتها با حذف موزائيك فرهنگي، نگاه امنيتي به كوردستان، بلوچستان، احواز و … امروزه به خميرمايه قيام مبدل شده، لذا نظام به اندازهاي كه براي قدرتهاي غربي برنامه دارد به همان اندازه درصدد نابودي پتانسيل خلقهاست. سركوبهاي بنيادگرايان و تحريف انقلاب مردمي 57 موجب سربرآوردن مجدد جنبشهاي متعدد سياسي، زنان و محيطزيستي شده، لذا روحانيت و سپاه مدام رويه سركوب و حذف را درپيش گرفتهاند. درست به همين دليل است كه نظام، مشروعيت ايدئولوژيكش را از كف داده.
در حوزه خارج هم، تقابل، تقابل رژيم جمهوري اليگارشي اسلامي با نظام جهاني سرمايهداري است كه ميتواند تا دخالت نظامي پيش برود. اختلاف ايران با آنها بر سر شيوه سياسي انحصار سرمايه و قدرت در قالب هژموني منطقهاي و جهاني است به همین خاطر با دنياي غرب، خاورميانه درافتاده. دخالت ايران در سوريه، عراق، لبنان، فلسطين تا برسد به يمن پاي آمريكا به آن كشورها و خود ايران را باز كرده. تجارت سنتي و مدرنيته بحرانزا بهمثابه يك معضل بزرگ ديگر پس از جنبه سياسي ميآيد. همان سياست، توسط گروهها و نهادهاي ايدئولوژيك جمهوري بصورت باندبازي داخلي بازتاب يافته. درواقع دشمني با غرب، عرب و اسرائيل بدان صورت بازتاب مييابد. اين است كه مليگرايي فارس ـ شيعي زمينه سرمايهگذاري خارجي را از بين برده. امروزه مسئله حقوق بشر در كنار مسايل هستهاي، موشكي و تجارت سودآور با ايران هيچ ارزشي نه براي جمهوري اسلامي دارد نه جهان غرب. سوريهاي شدن كه به شيوه خاص ابرقدرتهاي جهاني مبدل شده نزديك است دامن ايران را هم بگيرد.
فساد نهادي در ايران پس از انقلاب از وقتي شروع شد كه سپاه پاسداران توسط رفسنجاني وارد حوزه اقتصاد گردانده و علمدار فرهنگ انحصاري هژموني در منطقه شد. حذف عاملان علم و آگاهي اقتصادي موجب نابودي بعد علمي اقتصاد شده لذا جاي خالي علم و توليد را تجارت سنتي ديني پر كرده. تجارتپيشگي نظام با اين رويه متكي بر ستون رانتير نفتي است. درآمد نفتي و تجاري رانتير در تهران، محروميت ملتهاي كورد و غيره را به حد انفجار رسانده و در كشتار كولبرها به حد نسلكشي. نهادسازيهاي رژيم موجب شكلگيري قطبهاي اقتصادي بيرقيب در ايران شد كه از جمله آنها سپاه و نهادهاي روحانيون هستند. اينها نهادهاي بلامنازع انحصارگري هستند. پس از جنگ با عراق مشروعيت سياسي و ايدئولوژيك رژيم از دست رفت. اقتصاد تكمحصولي نفت امروزه بخاطر مافياييشدن، محروميت خلقها را موجب و تحريمهاي جهاني آن را سرطاني ساخته. باندها و مافياها افسار خصوصيسازي را از چهل سال پيش بدست گرفتهاند. اين امر موجب رشوهخواري، اختلاس، رانت، نابودي محيطزيست، سربرآوردن بنگاههاي توليدي بيرويه و ضعيف، كاهش توليد و … شد. بنيادگرايي تجارتپيشه از جنوب تا شمال و شرق تا غرب مافياي سدسازي، غارت منابع طبيعي، آبي و جنگلي را در پي داشته. بحران آب و خشكي سراسري در كنار بحران سياسي ـ نظامي، سرزمين ايران را در سراشيبي زوال براي هميشه سوق داده. اليگارشي شيعي بدنبال ايجاد هلال شيعي در خاورميانه براي سلطهسياسي و هژموني و نيز تجارت انحصاري روحانيون با زبر شمشير سرمايهداري است. اليگارشي قدرت به سود و ثروت فوري براي تثبيت پايههاي سياسي خود نياز داشت كه در اين ميان، همچنان از كارت كورد و فلسطين جهت معاملههاي پليد استفاده ميكند. پس نهادهاي اقتصادي كه همان نهادهاي سياسي هستند در فساد غرق شدند. نهادهاي مذهبي ولايي ـ اوقاف و نهادهاي نظامي سپاه پاسداران در قالب سپاه و بسيجي در داخل و سپاه قدس در عرصه خارجي، غارت كوردستان تا بلوچستان و نابودي ملتهاي كورد و بلوچ را آماج قرار داده. پس از چهل سال سياستهاي مبتني بر خودكفايي شكست خورده و شكستهاي آينده را رقم زده. گراني، اختلاس، فساد، احتكار، گرسنگي، بيكاري و فاصله طبقاتي را تشديد كرده. اين يك واقعيت است كه هنوز هم ايران بدون اتكاي بر خارج نميتواند از منابع استراتژيك نفت و گاز بهرهبرداري كند و در بازاريابي جهاني جاي پايي بيابد. طي اين چهلسال، اصلاحات اقتصادي همچنان با فقدان اجماع ميان بلوكهاي قدرت روبروست.
انقلاب 57 قدرمسلم به ضرر زنان تمام شد. محرومساختن زنان از حقوق سياسي و اجتماعي، ممانعت از مشاركت آنها در خودمديريتي، دستمزد كم، قراردادن در درجه دوم بعنوان جنس دوم كمتر از مردان، نگاه سياسي ـ نظامي به مبارزات نهادهاي خودجوش و مدني زنان، كالاشدگي و استفاده ابزاري، زور و اجبار در حجاب و خلاصهكردن وجود معنوي زنان در قالب مفهوم ساختگي حجاب و لاپوشاني تمامي حقوق حق از جمله رفتارهاي خشن جنسيتگراي نظام ايران عليه زنان است. در سالهاي اخير مبارزات زنان در كنار سركوبهاي رژيم بيوقفه ادامه داشته. حركت خودجوش زنان در تهران و دیگر شهرها حكايت از اوجگرفتن جنبه مبارزه زنان در سالهاي اخير دارد. رژيم براي نشاندادن چنگودندان قدرتطلبانه، با استثمار قوانين اسلام به زندان، شكنجه و اعدام فعالان زن ميپردازد كه در جهان نظير آن كم است.
قيام و اعتراضات مردمي از ديماه 96 در قالب سهجريان خودجوش مدني آغاز شده و ديگر متوقف نخواهد شد: نخست، مبارزه زنان. دوم، مبارزات كارگري. سوم، مبارزات روشنفكري از قبيل معلمان، فعالان سياسي ـ مدني، محيطزيستي، زنان، اصناف، مليتها و … . اين سه جريان مدني مكمل جنبه سازماني و انقلابي ـ نظامي اپوزيسيونهاي دموكراتيك هستند و آينده نزديك سراسر ايران حتي سرنوشت ملتهاي كورد، فارس، آذري، بلوچ و غيره را رقم خواهد زد. زنان در هرسه جريان حضور پررنگ و اميدواركننده دارند.
از لحاظ اجتماعي نیز جمهوري اسلامي جامعه را كاملا در منجلاب بحرانهاي عميق اجتماعي گرفتار ساخته. فساد، فحشا، اعتياد، بياعتمادي، سوداگري و رباخواري همچو بحرانهاي اجتماعي برخاسته از سياستهاي آگاهانه و عامدانه نظام در كنار بحران سياسي، محيطزيستي و آب آن جامعه را به تدريج نابود ميكند. فساد و بياخلاقي سياسي ريشه اين بحران است. ترويج ليبراليسم و رقابت طبقات براي ربودن سود از يكديگر به حالت سرطاني رسيده و نهادهاي بزرگ رهبري از آن بهرهبرداري سلطهجويانه ميكنند و بودجه را براي جذب مردم بكار ميگيرند. سيستم آموزشي بد و بيبودجه، حوزه بهداشت و سلامت، شهرداريهاي مقروض كه به كارگران حقوق نميپردازند، ادارات بروكراتيك محروم از بودجه، واحدهاي توليدي روبهتعطيلي و ورشكستگي بسوي خصوصيسازي فاجعهبار ميروند و سرطانهاي اجتماعي را تا سرحد مرگ افزايش دادهاند.
همچنین از لحاظ محيطزيستي نیز باید گفت که هرچند بسياري خطرات جهاني از قبيل جنگ و اشغالگري، ايران را تهديد ميكند اما بحران آب، شورهزاركردن زمينها، نابودي جنگلها، رودخانهها و درياچهها و تالابها بخاطر سياستهاي شديدا اشتباه سودجويانه مافياي سدسازي، قطعدرختان جنگل و بهرهبرداري بيرويه از آبهاي زيرزميني منشأ خشكي، محروميت و تغيير منفي جغرافيا و دموگرافي شده است. ايران به يكي از بزرگترين توليدكنندگان گازكربنيك در گرمايش زمين مبدل شده. اينگونه پيش برود، اگر جنگ هژموني جهاني ايران را نابود نكند بحران آب و مافياي سدسازي و انحصار زراعت ـ تجارت آن را نابود خواهد كرد. در اين ميان منابع آبي و جنگلي شرق كوردستان با سرعت بيشتر غارت ميگردد.
برنامههاي ايران و برنامه كودار
رويكرد رژيم ايران با مسئله كورد و ديگر ملتها، همچنان يكجانبه است. نوعي يكجانبهگرايي كه طي آن، رژيم سركوب كوردهاٰ،بلوچها،اعراب و آذریها را همچو استراتژي اساسی، بعنوان راهحل دربرگرفته است. در ديگر سو، استراتژي كودار ـ كژار و پژاک بصورت اقدامات عملي يكجانبه نيست. چارهيابي مسايل اجتماعي ـ سياسي مثلا مسئله كورد و دیگر خلقهای ایران بايد ارزش عملي داشته باشد. موضعگيريهاي خصمانه ايران موجب شده آن ارزش همچنان در حد ذهني بماند. رژيم، راهكارهای پیشنهادی را رد چیزی به اسم مشکل ملیتها و اقلیتهای قومی و مذهبی را انکار میکند. اقدامات جمهوري ايران متكي بر قدرت و حذف است ولي اقدامات كودارـ كژار و پژاک متكي بر سياست دموكراتيك و تعین سرنوشت ملتها توسط خود آنهاست. اين تفاوت بزرگ، ايران را در قبال جنبش آزاديخواهي به هراس انداخته. رژيم فضاي ديالوگ را نابود، كوردستان را مليتاريزه، جنگ داخلي با جنبش آن را ادامه، منابع طبيعي آن را غارت، بسيج ـ مزدورسازي را افزايش داده و به نسلكشي فرهنگي مستمر طي چهل سال دست زده است. كودار ـ كژار و پژاک در گذشته بارها برنامههاي عملی مشترکی را برای رساندن كوردها و نظام جمهوري اسلامي به يك نقطه مشترك جهت حل مسئله كورد و دیگر خلقهای ایران ارائه كرده و بر آن اصرار ورزيدهاند. تفاوت كودار با ديگر طرفها حتي خود ايران به لحاظ ارائه راهکارها، تفاوت در ماهیت برنامههاست. همگان كنجكاو هستند كه كودار چه ميخواهد! با تشريح ماهيت سه برنامه موجود در ايران ميتوان، حقيقت را آشكار ساخت. كودار تلاش ميكند ميان طرفهاي درگير با مسايل ايران و ملتها يك برنامه عملي مشترك را تحقق بخشد، ولي نظامهاي طرفهاي موجود و كاراكتر سياسي ـ ايدئولوژيك آنها يك مانع بزرگ است. امروزه كودار برای گذار از ذهنیت و بحرانهای موجود که یکی نشات گرفته از دیدگاها و برنامههای نابودگر و سنتی و دیگری نسخهی فدرالیستی و ملیگرایی ابتدایی ست راه حل سوم یعنی راهحل چارهیابی دموکراتیک را پیشنهاد میکند. برنامهی کودار در رويارويي با دو برنامه ديگر است:
1ـ برنامه نابودگر و سنتي که اقشار متشكل از بورژوازي اليگارشي و بروكراسي ايران كه طبقه متوسط رانتخوار سياسي،اقتصادي و نظامي هستند و برنامهشان عدم حل مسئلهكورد و ملتها و نابودي و انكار است. آنها هم در دستگاه نظام ايران و هم اپوزيسيونها پخش شدهاند. به دنبال نابودي كامل و خشن هستند و گرايشهاي مليگرايانه، شوونيستي سازماني ـ دولتي و فاشيسم خود را تحميل ميكنند. از هيچ تلاشي براي نابودي زمينه گفتگوي دموكراتيك و صلحجويانه فروگذار نيستند. كوردها از زمان جمهوري كوردستان عليه سياستهاي اين برنامه انكاراگرايانه مبارزه و مقاومت كردهاند. هم عوامل جايگرفته در درون نظام ايران و هم مزدوران سنتي كوردستان، بلوچستان، احواز، آذربايجان و غيره اين برنامهها را درپيش گرفته و آن را تحميل ميكنند. كودار ـ كژار و پژاک نیز داراي چنان تواني هستند كه در مقابل آن، هم برنامه عملي متفاوت و دموكراتيك دارند و هم توان دفاع فعالانه نظامي ـ سياسي مقاومتگرانه. اين پتانسيل و انرژي نهفته در كودار روز به روز وارد فازهاي نيرومندتر ميگردد و تعينكننده يك آينده دموكراتيك ميباشد.
2ـ برنامه فدراليستي و مليگرا: دولت ـ ملتهاي استثمارگر منطقهاي و جهاني در مقابل رهيافتهاي دموكراتيك، اين برنامه را ميپسندند و باب ميل خود بدان ساختار مي بخشند. همانند ساختار استاني در ايران كه بسيار ضعيف و در راستاي نسلكشي فرهنگي و فيزيكي است و نيز ساختار فدره كوردستان عراق كه طراحي آن توسط قدرتهاي منطقهاي و جهاني براي راضيكردن كوردها صورت گرفته. اينجاست كه قدرتهاي منطقهاي و جهاني متخاصم با يكديگر در قبال مسئله كورد به سازش رسيدهاند. ايران فعلا اين را براي جنوب كردستان پذيرفته اما براي شرق كوردستان نه و خود را مجبور به ورد به آن مرحله نميبيند به همين دليل برنامههاي كودار ـ كژار را رد ميكند. اين سازش جهاني براي ممانعت از انقلاب دموكراتيك كوردهاست. محور اصلي برنامه فدراليستي و مليتگرا «تفرقهبيانداز و حكومت كن» است كه امروزه در داخل ايران، تركيه، عراق و سوريه حاكم ميباشد. هدف اساسي آن حذف كودار و جنبش آزاديخواهي هر چهاربخش كوردستان است. سياست داخلي ايران و منطقهاي كشورها در كنار سياست بينالمللي، اين برنامه را مطابق منافع شوونيسم عملي ميكنند لذا منافع همه آنها در تضاد و حتي خصومت با يكديگر قرارميگيرد و كارايي عملي برنامه خود را ميبازد. جوانب سياسي، اجتماعي، اقتصادي، ايدئولوژيك و فرهنگي اين برنامه براي اكثريت كوردها افشا شده و بدان باور ندارند. كودار بعنوان نيروي دموكراتيك در برابر قدرتهاي منطقهاي و برنامههاي جهاني استثماري اينچنيني مقاومت ميكند. مليگرايان كورد در مغاك برنامه مذكور كشانده و به بازي گرفته ميشوند.
3ـ برنامه چارهيابي دموكراتيك: دولت ـ ملت ايران هرگونه چارهيابي دموكراتيك را همچنان شبيه نوع برخورد با جمهوري كوردستان و انقلاب 57، رد ميكند و در اين دو فرصت، كوردها را سركوب و انكار كرده. امروز هم در فرصت سوم كه همچو كودار آن را فراهم و نقشه راه عملي آن را ارايه دادهايم، همان رهيافت را دارد. امروزه سازمانهاي مدني، محيطزيستي، حقوقبشري، كارگري و زنان در سراسر ايران و شرق كوردستان امكان عمليشدن برنامه دموكراتيك كودار را بیش از پیش تقويت نمودهاند. فضاي ايران و كوردستان پس از چهل سال براي اين امر مهياست لذا مخالفتهاي مكرر نهادهاي اساسي نظام ايران شانسي براي اصرار بر مقاصد خود ندارد. دموكراسي محلي و ايران دموكراتيك مبتني بر كنفدراليسم دموکراتیک و ملت دموكراتيك برنامه اصلي كودار است. مطابق آن همه ملتها از بلوچ تا كورد و فارس حق تصميمگيري آزادانه بدون دخالت مركزي ضمن دستنزدن به تماميت ارضي دارند. كار نظام ايران نیز گشايش دموكراتيك برای حل مسایل موجود میباشد. درغير اينصورت كوردها و دیگر ملیتهای داخل ایران موظف به حفظ موجوديت و كسب آزادي خويش همچو انقلاب ۵۷ در برابر رژیم شاهنشاهی مجبور به مقاومتی همهجانبه خواهند بود. پس همچو كودار خواهان رهيافتی دموكراتيك و تغییر ماهیت و ذهنیت و رفتار جمهوری اسلامی در قبال مشکلات ملیتها و باورداشتهای موجود در ایران میباشیم و آن را همچو فرصتی تاریخی برای رژیم ایران میبینیم.
در پایان، بنا به آنچه عيان است، نظام ايران خود را براي مقابله هژموني نظامي ـ سياسي با طرفهاي جهاني، منطقهاي و سازمانهاي آزاديخواه ملتهاي ستمديده جهت سركوب آماده كرده نه گشايش دموكراتيك لذا به همپيماني با تركيه، سوريه و عراق بر ضد كوردها دلخوش كرده است. اين يعني هدردادن فرصت تاريخي قرن بيستويكم براي دموكراتيزاسيون و مهياكردن زمينه براي هژموني جهاني جهت محوساختن اتحاد دموكراتيك و آزادانه خلقها؛ يعني خودكشي سياسي و ناكامي چهلساله در اتكا به رهيافتهاي صلحجويانه و دموكراتيك. درحالي كه جنگ جهاني سوم با مركزيت كوردستان ادامه دارد، موضعگيري انكارگرايانه عليه كوردها و مبارزات آنان، شاديبخش سوداگران سياسي جهاني شده است، اما يقينا تنها نيروهاي دموكراتيك و انقلابي توان دارند از عواقب فلاكتبار اين جنگ رهايي يابند. ايران دموكراتيك و كوردستان آزاد تنها رهيافت در چارچوب ملت دموكراتيك است كه از سوي كودار براي رهايي كامل ارايه شده و پرشانسترين گزينه موفقيتآميز است.
جامعهی دموکراتیک و آزاد شرق کوردستان- کودار
۱۹ بهمن ۱۳۹۷