آمارا جوانرود —

احساس قشنگ دوباره زيستن
اميد بي‌پايان فرداي آبي
رهرو امروز راه آزادي
پايان دهنده‌ي تاريكي ديروز
فراموش نخواهي شد نه براي زندانيان نه فرزندان كلاس‌هاي كاهگلي
اسطوره به اتمام رساندن خفقان
آغاز مي‌كنم هر روز را با فراخواندنت به عرصه دفترم
تمام نوشته‌هايم بوي لطيف احساس عصيانگري معلم كامياران را گرفته…
آن هنگام که آوریل ظلمت 15 فوریه را به قعر سياه چاله‌های تاريخ می‌کشاند
زمين از استقامت قامتت ركوع می‌گیرد
آسمان از شرم با فریادی توأمان رعدآور قلب خویش را می‌دَرَد
گویی وجدان در نهاد عدالت به دار آویخته می‌شد
حس تلخ به پایان رسیدن سراسر دنیای بشر را تاریک نموده
و تو این را بدان علی‌رغم همه‌ی اینها هنوز قبله‌گاه هر مبارزی خانه‌ی مادر توست
بر بلندای کوه‌های کوردستان «باد» نام تو را به اهتزاز می‌آورد
هر گل نوشکوفته‌ای در نهان خود تو را زنده می‌کند
می‌دانم که می‌دانی…….