بیستون مختاری
بیش از چهار دهە پیش در ایران قرار بود انقلابی ظهور كند كه جامعه روشنفكر و آگاه در آن كه یک فرهنگ عظيم انقلابی در تاريخ دارد در خاورميانه به الگوی شگفت ملتها مبدل گردد. بنا شد كه تبعيض دينی ـ مذهبی، ملیپرستی، دولتپرستی، فساد اقتصادی، خودكامگی سياسی و زورمداری یک ايدئولوژی شوون در سال ۱۳٥۷ ه.ش پايان يابد. قرار بر این بود با آمدن انقلاب، ملتِ ملتها در ايران متشكل از فارس، كورد، بلوچ، عرب، آذری و … بر بام فلات ايران جشن آزادی برپا کردە و عدالت اجتماعی در اقسینقاط ايرانزمين طنينانداز گردد. انقلاب ٥۷ برای بازگشت به سنت فرهنگی ملتهای ايرانی بود اما رژيم حاکم کنونی، اين ماهيت رنساس آن را به انحراف برد و به ابزار دينی سياسی در برابر دين حقيقی مبدل كرد. انقلاب ٥۷ نتيجه فرهنگهای تاريخی ـ اجتماعی ملتهای ايران بود ولی آخوندهای دولتی آن را در يد قدرت اليگارشی خود قبضه كردە و بە دنبال آن اینک و پس از گذشت بیش از چهل سال، نظام جمهوری اسلامی، جامعەای بشدت منزوی از مردمان ايران ساخته و خود، برعكس به بحرانی بزرگ تبديل شده كه تبعات آن جهانی است. دست قوی آخوندها، ارتشیها و بازاريان در آن سالها موجب گردید كه بجای وعده فريبنده امت اسلامی كه هنوز نیز شعار مشغولساز نظام جمهوری خودساخته است سپاه پاسداران ديوآسا سر برآورَد و اين جامعه تاريخی را بلعيده و پس از بیش از چهار دهه ستم و بيداد آن را بیشرمانه استفراغ كند. يك دولت ـ ملت سپاهی در سال ٦۲ ش پس از سركوب انقلابیون غيرروحانی يعني چپگرايان و ملی ـ مذهبيون با زور تمام با خطمشی روحانيون خردەبورژوا شكل داده شده كه فقط نمونه هيتلری ـ فاشیستی آن در تركيه امروزی مشاهده میگردد. كاملا آشكار است دليل اصلی اين نحسيت و دچارشدن نظام به اين ستم آگاهانه، بيداد بیحدومرز آن با ملتها بويژه ملت كورد میباشد. زيرا انقلاب ٥۷ پس از كودتای خردەبورژوازی روحانيون تئوكرات از خط دين مبين خارج و امتشدگی را با آمال سياسی خود در منافات دانست. اين قشر دموكراسی را بشدت تقبيح میكند چون مدام خواسته كه دگرانديشان، نخبگان و مبارزان راديكال جامعه مدنی را حذف فيزيكی كند. از مشروطه تا به امروز بهمثابه یک دوره مدرن، ايرانيها مدام تشنه دموكراسی و مدرنيته هستند و همين عطش آزادی بود كه انقلاب ٥۷ را به ميان آورد ولی رژيم جمهوری اسلامی نه تنها پاسخگوی اين نياز نشده بلكه آن را بشدت سركوب هم ساخته است. نخست غصب انقلاب، دوم، حذف چپگرايان، ملیگرايان و سازمانهای مدنی، سپس تثبيت قدرت خسروانی با قتلعام زندانيان سياسی در دهه ٦۰ كاملا و صريحا آنچه ايران را در خودكامگی نظام تهران ـ قم غرق نمود، شوونيسم جبهه روحانيون سردمدار بود و اكنون ملتهای ايران متوجه تبعات اسفبار آن شدەاند. دملهای چركين شوونيسم و فاشيسم به شكلی آبروريزانه چهره این نظام استبداد قشر تئوكراسی در برابر دين، جامعه، مدنيت، امتخواهی و دموكراسی را افشا كرد. كارنامه چهل سال انگيزاسيون جمهوری اسلامی سراسر سياه و خونين است زيرا دين را به دشمن دموكراسی مبدل کردە است. امروزه عامل اصلی خفقان، قدرت داخلی ولایی ـ سپاهی است كه قانون اساسی را باب ميل خود طرحريزی کردە است.
امروز بیش از چهار دهه از انقلاب خلقهای ایران میگذرد. همان انقلابی که ریشەهای عمیق سیاسی و فرهنگی داشت و تمامیت خلقها و تفاوتمندیهای جغرافیایی ایران را در بر گرفت و والاترین هدفش چیزی جز برقراری نظامی دموکراتیک در ایران نبود. چرایِی انقلاب، بنیانها و ریشەهای آن از توسعهی نامتوازن گرفته که جامعهی ایران را دوقطبی نمود تا تجدد وارداتی که با روح جامعهی ایرانی در چالش عمیق قرار داشت بسیار به بوتهی نقد و تحلیل گذاشته شد. هنگامیکه این لزوما تاریخی دارد همراه و همپیمان عوامل با استبداد شرقی که ریشههای گردید، نتیجە آن هیکلی ناموزون، ناقص و ناخوان از سیاست و اندیشهورزی و اقتصاد بود که تمامی حوزههای بازتولید اجتماعی و اخلاقی خلقهای ایران را در چنبرهی تمامیتخواه و هیولاوار خود نابود و یا اسیر نمود. در این وادی پس از واردات غربی دولت ـ ملت که برآیند آن رضاخان میرپنج شد، ما شاهد سنتزی از درهم آمیختگی استبداد شرقی و تمامیتخواهی و سرمایهداری غربی بودیم. هنگامی که این هیکل نافرم و کمهویت در پی فرمسازی و هویتسازی برای خود برآمد، برساخت هویت ٢٥٠٠ ساله شاکلهبندی به صورت حکومت پهلوی، شکلگسترده و حکومتی این هیکل ناقصالخلقه بود که برآیند آن امید و آرزو برای بازتولید امپراتوری پوسیدهی ایرانی در جهان مدرن شد ناهمگونی فرهنگی این هیکل ناقص بافرهنگ، باورداشتهای سنتی و اخلاقی جوامع ایرانی سبب گردید که پروژهی مدرن حکومت و دولت ـ ملتسازی در ایران از بدو تولد دچار بحران گردد و در نهایت ناقصالخلقه شکل گیرد.
در این شرایط بود که در میان تمامی اقشار و اشخاص جامعه از راست گرفته تا چپ رادیکال راهی جز زیر رو کردن وضعیت موجود متصور نمیگشت.
انقلاب گزینەای درست بود در مقابل حکومتی که هیچ تغییری را قبول نمینمود، هیچ مخالفتی را بر نمیتابید و تا بن دندان وابسته به غرب بود به شمار میرفت. درواقع انقلاب بهمن ١٣٥٧ یکی از مردمیترین نوع انقلابات و تغییرات تاریخی در جهان مدرن بود. ریشههای عمیقا تاریخی داشت و بر بستر عظیم شکل گرفته از همپیمانی نیروهای ملی ـ دموکراتیک مبتنی بود. انقلابی که حاشیه و پیرامون و تفاوتمندیها و فاصلههای جغرافیایی همهی گسترهی جغرافیایی فرهنگی و اجتماعی ایران را درنوردید. انقلاب خلقهای ایران در شرایطی اتفاق افتاد که تحلیلگران بستر و زمینهی هرگونه انقلاب را دور از ذهن میپنداشتند. در حقیقت انقلاب خلقهای ایران بنا به گفتهای مشهور «روح جهان بی روح» بود. جهانی که سرمایهداری با توجه به استیلای خود بر تمامی جنبههای وجودی انسان و جامعه این موضوع را تبلیغ مینمود که هرگونه تغییری باید به صورت رفرم و لیبرالی و اصلاحطلبانه باشد و دادن هرگونه هزینهای در راستای اهداف انسانی و دموکراتیک در مخالف با منطق بازار لیبرالی و سرمایهدارانه است. انقلاب خلقهای ایران خط باطلی بر این بازاریابی سیاسی بود. تصاحب انقلاب از جانب نیروهای اسلامی بنیادگرا را میتوان به نوعی ضدانقلاب و کودتایی در فضای انقلابی قلمداد کرد؛ باید دانست که این ضدانقلاب برآمده از دو جنبه و نیروی داخلی و خارجی بود. دلیل خارجی روی کار آمدن جمهوری اسلامی به سیاستها و استراتژی کمربند سبز در مقابله با گسترش کمونیسم به فلات ایران و کشورهای عربی مربوط میشد. در این راستا در هنگام قدرت گرفتن اسلامیستها در ایران آمریکا و اروپا مخالفتی با این موضوع ننمودند و حتی اسنادی که بهتازگی انتشار یافته است حاکی از حمایت مستقیم و غیرمستقیم این نیروها از قدرت گرفتن جریانات اسلامگرا در ایران است.
اما پس از گذشت سالها و در روزهای آغازین انقلاب ژن، ژیان، آزادی کاملا مشخص گردید کە نظام فرم سیاسی و اجتماعی که در حال تبلیغ آن است به لحاظ کارکردی و ساختاری پوسیده شدە و کارکرد خود را از دست داده و رژیم تنها با نیروی نظامی ـ امنیتی، خود را سرپا نگهداشته است. در یک تعریف کلی میتوان این وضعیت را نوعی دژنراسیون ایدئولوژیک قلمداد نمود. همچنین اعمال فشارهای بینالدولی از جانب آمریکا پایههای اقتصاد رانتیر ایران را به لرزه درآورده. این امر مزید بر علت گردید و رژیم را بیش از هر زمانی در تنگنا قرار داد؛ اما این موضوع مهم است که اعتراضات و اعتصابات رویداده در آن ابتدا مربوط به ضعفها و استبداد عریان حکومتداران ایرانی بودە و نه پروژهای از بیرون یا به اصطلاح وابسته به عوامل خارجی.
با این اوصاف از انقلاب ٥۷ اگر آنرا در برابر انقلاب ژن، ژیان آزادی در مقام مقایسە قرار دهیم بە این نتیجە خواهیم رسید کە امروز جامعه کثیرالملل ایران و جامعه مدنی آن بیشتر و پرتنشتر رویاروی هم قرارگرفتهاند و هیچیک از ملیتها از دایره کائوتیک آن خارج نیستند. خط بنیادین جنبش انقلابی و دموکراتیک، رویاروی خط استبداد فاشیستی حاکمیت قرارگرفته است. این واقعیتها را باید پذیرفت. رژیم از اواخر دهەی ۹۰ هـ، ش به بعد از دوره دیکتاتوری به دوره استبداد فراگیر با یکدستساختن قدرت پاگذاشته و حتی شبهجمهوریت نصفهنیمه خود را قربانی این هدف ساخته است. معمولا رژیمهایی که به پایان خط نزدیک میشوند، گرفتار چنین وضعیت بحرانیای میگردند. بنابراین رژیم قصد دارد همهروزه بر فشارهای استبدادیش بیافزاید. تنها نیاز سیاسیاش نیز مهار جامعه بیدارشده در مرحله کنونی است. برنامههای روزانه و درازمدت خود را مطابق راهکارهای سرکوب تنظیم نموده است. در نکتەای دیگر از ماجرا تنشهای بحرانزای خاورمیانه و ایران یک وضعیت مشابه با ویژگیهای متفاوت دارند. در نظمدهی نوین خاورمیانه، هر کشوری رفتار و ذهنیت دموکراتیک نداشته باشد، در اذهان خلقها جایی نخواهد داشت؛ این درحالی است که نه ایران و نه قدرتهای جهانی دخالتگر در منطقه قصد حرکت در چنان مسیری را ندارند.
خلقهای ساکن در جغرافیای ایران در این برهە بایستی به سطح کنونی بیداری سیاسی ـ اجتماعی خویش اهمیت دادە و بر مبارزاتشان جهت دموکراتیزهکردن ایران با اتکای بر اتحاد و همگرایی، متمرکز شوند. اینروزها، بزرگترین فرصت جهت مصاف خطدموکراتیک جامعه مدنی علیه خط سرکوبگری کلاسیک و فاشیستی حاکمیت ایران است. میزان مبارزه، نتایج تحولات دموکراتیک را تعیین خواهد ساخت. سرکوبگری روزافزون رژیم به این دلیل است که جنبش بیداری جامعه مدنی هرگز در این بیش از دو سال از آغاز انقلاب زنان و جوانان متوقف نشده و ذهنیت جامعه تغییر کرده است. همه اقشار و تودهها نیز با سازماندهی دموکراتیک خود قطعا به نتایج بزرگی بصورت مرحله به مرحله دست خواهند یافت. بیشک موج بیداری جامعه در برابر موج سرکوب فاشیستی پیروز میدان خواهد شد.
اتحاد خلقها بویژه میان کورد ـ بلوچ، کورد ـ آذری، کورد ـ فارس، کورد ـ عرب و غیره هم یک ضرورت امروزی برای قیام و انقلاب هست، هم در آینده، نظام دموکراتیک همگرا و متحدانه را تضمین میکند. برای کوردها، برادری و رفتار دموکراتیک با آذری و فارس و بلوچ و عرب و غیرە بسیار حیاتی و تاریخی است. در طول تاریخ خلقهای این جغرافیا با هم هزاران سال زیستهاند و امروز به شرطی وجود یکدیگر را تحمل خواهند کرد که رفتار دموکراتیک بدور از خصومتورزی ملیگرایانه و فاشیستی و شوونیستی در قبال یکدیگر داشته باشند. صد درصد انقلاب قرن بیستویکمی خلقهای ایران بدون همگرایی و اتحاد همه خلقهای آن تحقق نخواهدیافت. رمز و شرط بنیادین اتحاد است. همچنین تمامی اقشار از کارگران و معلمان گرفته تا روشنفکران باید دوشادوش زنان و جوانان در آن شرکت کنند زیرا تنها با حضور همه اقشار، تودهها و طبقات، خارج ساختن کنترل از دست دولت و نظام عملی میگردد. وقتی کوردستان همه خلقهای ایران را به پشتیبانی فراخواند و آنها پاسخ مثبت و عملی دادند، وقتی خلق شریف آذری و بلوچ و… شعار و عمل در حمایت از کوردستان را اثبات کردند، همگان امیدوار شدهایم که اتحاد کاملا ممکن است و خیزشهای ژن، ژیان، آزادی تاکنون متحدانه و همگرا بوده است.
جان کلام اینکە لازم است باری دیگر به مانند انقلاب ٥۷ در این برهە نیز آحاد مردم نقش خود را ایفا نمایند. بایستی انقلاب ژن، ژیان، آزادی که با رنج و زحمت تمام مردم ایران خصوصا جوانان و زنان شکل گرفت را از چنگ دیکتارتورها و دولتمداران باز پس گیرند. پیشاهنگی جوانان از هر نظر در سازماندهی نمودن جامعه ضروری است. اما ابتدا لازم است تمامی جوانان اعم از دانشجویان، کارگران و زنان جوان و… خود را سازماندهی نمایند. این سازماندهی بر منبای جنگ خلق انقلابی در راستای دفاع از جامعه در برابر دستگاه دولتی باشد و بدینگونه زمینههای موفقیتهای بیشتر را فراهم آوردند. آشکار است نظام موجود دیگر با فریب قادر به تداوم حاکمیت خود نیست. یگانه راهکار در برابر رژیم موجود در ایران، پیروزی کامل انقلاب است. انقلابی که به صورتی بنیادین شکل گیرد و تغییر و تحولات لازمه را ایجاد نماید.
خلقهای آزادیخواە ایران نشان دادهاند که در صورت اتحاد، توانایی فروپاشی هر گونه نظام دیکتاتور و مستبدی را دارند. بایستی آگاهی لازم بر آلترناتیو نظام کنونی وجود داشته باشد و با تکرار تاریخ در ایران روبرو نگردیم. نه نظام شاهنشاهی و نه نظام حاکم کنونی خواستار برطرف نمودن مطالبات برحق مردم نیستند و هر دو آنان روی یک سکه هستند. تنها نظامی که توانایی برطرف نمودن مطالبات مردم را دارد، نظامی است که خود مردم آن را مدیریت نمایند. مردم نیز خواستار سرزمینی آزاد و حفاظت از آن و همراستا با آن همزیستی مسالمتآمیز و دموکراتیک و زندگی معنامند با دیگر خلقها هستند.
همان راە سومی کە فلسفەی ژن، ژیان، آزادی اینچنین توصیفاش میکند کە بر زنده گرداندن ارادەی آزاد زنان و مبارزه در راه آزادی، با “پیشاهنگی زنان” شروع انقلابی عظیم را نوید بخشیده و با ارائه ایدئولوژی آزادی و نهادینه کردن آن، معیارهای زندگی آزاد و حقیقت آزادی را در ذهن زن آزاد نمود عینی بخشیده است. به تعریفی نو از انقلاب و زن پرداخته و به تاریخ برده بودن زن، کوردستان مستعمره و خلقهای دربند پایان دادە است.
در پایان همچنان کە معمار کبیر فلسفەی ژن، ژیان، آزادی بە ما آموخت “امید شکوهمندتر از پیروزیست”؛ این کوتاەِ پُر مغز از ناظم حکمت را حسن ختام این نوشتار قرار خواهیم داد کە مینویسد: و ما زمستان دیگرى را سپرى خواهیم کرد؛ با عصیان بزرگى که درونمان هست و تنها چیزى که گرممان مىدارد آتش مقدس امیدوارىست!