سیروان چیا
پرسش از حقیقت وجود همواره برای انسان چه درگذشته و چه در زمان حال از بزرگترین دغدغههایش بوده. از اینکه آیا سایر جانداران نیز چنین پرسشی از خود میکنند بی خبریم، چون ما جهان را بدان صورت که خود تصور میکنیم میشناسیم، بهعبارتیدیگر ما تنها از بعد خود به جهان مینگریم و سعی داریم آن را تحلیل و تفسیر نماییم. ذهن کنجکاو انسان از این چرایی و چگونگی حیات میپرسد و به دنبال پاسخ به آنها است. به قول «هایدگر» این فیلسوف آلمانی، فیلسوف آغازگر است، او مفاهیم و اتوپیاهای نوینی را خلق مینماید. در جهانی که انسان با بحران معنا مواجه گشته و در این منظومهی هستی «وجود» را در پرتگاه نیستی قرارگرفته بازتعریف مفهوم حیات گام بزرگی است که در توان هرکسی نیست.
قرن بیست و یکم جهان نهتنها درون جنگهای اقتدارگرایانه سیستمهای هژمونیک و زیادهخواهیهای سیستم سرمایهداری به بست رسیده، بلکه با این نوع سیاست ورزی انسان زیستبوم خود را هم با خطر نابودی مواجه نموده. ذوب شدن یخچالهای قطبی و آلودگی هوا و پایان یافتن آبهای شیرین و در کنار آن خشکسالیهای پیدرپی کسی نمیداند این کرهی خاکی تا چه زمانی برایمان قابل حیات خواهد بود؟! این پرسشی است که بایستی انسان از خود بپرسد. هرچند گفته میشود تا متلاشی شدن کامل این منظومه چندین میلیارد سال نوری وقت باقی است گرم شدن زمین را با درصد رشدی که دارد به آیندهای موکول مینماید به این امید که ما نمیمانیم تا شاهد آن باشیم، اما بهطور حتم نوههای این نسل، فاجعهای را که ما رقم میزنیم خواهند دید. مدت زیادی است محیطزیست به ما هشدار میدهد و شاخکهایش را بالابرده، اما در هیاهوی سیاستهای زیادهخواهی انسان مدرن این هشدارها شنیده نمیشوند. اگر در دورهای از زمان حیات طبیعی بر حیات انسانی سیطره داشت، با سیر بهسوی راسیونالیسم و دیدگاههای پوزتویستی شکاف بین حیات طبیعی و اجتماعی بسیار زیاد شده و ما شاهد به حاشیه کشیدن حیات طبیعی هستیم. تأکید مفرط فلسفهی پوزتویستی جدایی عقل و روح و تلاش برای کشف قوانین طبیعی و چگونگی تسلط بر آنها، انسان را بیشازپیش در تسلطی یکطرفه بر این حیات جری نمود. باکونین میگوید«زمین بمانند عروسی است و انسان هم بمانند داماد میتواند آن را تصاحب نماید». وقتی چنین دیدگاهی نسبت به طبیعت را از هستههای عقلگرایی میبینیم، این بینش با بینش دینی که انسان را اشرف مخلوقات میداند تمایزی وجود ندارد. قرآن ساختار وجودی انسان را از بهترین ساختارهای میداند و چنین میفرماید:«لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم»(سوره التین/۴).
دیدگاه انسانمحوری مبتنی بربرتری انسان به طبیعت است، همین هم چنان حقی را به انسان میدهد که حیات طبیعی را بدان صورت که میخواهد در خدمت خود قرار دهد. دیدگاه سوژه – ابژه در تئوری سیاسی بهصورت مرکز – پیرامون فرموله گشته، لذا پرداختن به این وضعیت از لحاظ فلسفی مهم است زیرا آنچه امروزه بهعنوان عملکرد و سیاستگذاری دولتها بر روی حیات اجتماعی و طبیعی تأثیر مینهد برآیندی از این جهانبینی است. تئودور آدورنو با گفتن:« حیات اشتباه آمیز را نمیتوان درست زیست» میخواهد به دیدگاه ابژه – سوژه گشتهای اشاره نماید که تحت عنوان دین برتر، ایدئولوژی برتر و ملت برتر بر خود حق میدهد تا کورههای آدم سوزی راه بیندازد و یا اینکه حلبچهای را خلق کند و یا فرمان جهاد صادر نموده و غیرخودیها را کافر پندارد.
جهان ما اینک در غیاب اخلاق در فلسفه، سیاست و کنشهای اجتماعی و اقتصادی بهکلی بر حول سیاست ورزی ماکیاولیسم میچرخد و سعی دارند بمانند هابز تز «انسان گرگ انسان است » را تبدیل به حقیقت مطلق نمایند. بهوضوح میتوان گفت نظام سرمایهداری بهعنوان یک رژیم عمل میکند، با تصاحب مراکز قدرت از جمله حاکمیت، ارتش، پروپاگندا بهعنوان بزرگترین مرکز ایدئولوژی با تمام توان تلاش دارد واقعیتی را که ایجاد نموده بهعنوان حقیقت بر انسان تحمیل نماید. در این راستا اقتصاد را در دستان خود قبضه نموده و جهت رسیدن به اهدافش به کار میگیرد. در عصر حاضر ما با دولتهایی روبرو هستیم که تحت سیطرهی شرکتها و هولدینگهای جهانی سیاست گذاری میشوند.
رهبر اوجالان پرومتئوس عصر حاضر
انسانی که بمانند پیری میترایی در پی کسب حقیقت است، کسی که نور را از خدایگان تاجوتخت بازستاند و بار دیگر به انسان ارزانی داد، اینک نهتنها از طرف حاکمیت و چماق داران این اریکه قدرت مورد ستم واقع میگردد بلکه بهسان مغی از آتشکدههای اهورایی و زردشتی که از بلندای زاگرس رویهای تازه از حیات به ارمغان آورده مورد خشم اهریمن است و بمانند مانی در برابر موبدان ساسانی قرارگرفته، آنهایی که برای سهم خواهی و حماقتی که دارند ملت و مذهب را بهانهای برای ادامهی سیاستهای جهنمی خود بکار میگیرند. با هر شیوهای و در هر فضایی وی را سانسور مینمایند. این حذف تنها در محدودهی ایزوله نمودن او در جزیرهی امرالی محدود نمانده، در فضای مجازی و در پلاتفورمهایی بمانند فیسبوک و اینستگرام هرگونه اسم و عکسی از رهبر آپو و جنبش آزادی پکک با سانسوری جدی روبرو است. آنها بدین شیوه سعی دارند مانع از بازنشر افکار انقلابی رهبر آپو شوند، این در وضعیتی است که فضا را برای تمامی دستگاهها و اشخاصی باز نمودهاند که از طرف مراکز جنگ ویژه خط دهی میشوند و سعی در سیاه نمایی و به انحراف کشیدن ایدههای انقلابی این جنبش و رهبری آن دارند.
نظام سرمایهداری خود را بانی ارزشهای دمکراسی و آزادی بیان معرفی میکند و با این روکش خود را برجهان تحمیل نموده، اما در شخص رهبر آپو و جنبش آزادی پکک نقاب از چهره روتوش کرده نظام برداشتهشده و این به معنای پایان عمر پروژههایی است که تحت عنوان لیبرال دمکراسی به خورد جامعه دادهاند. سیستم سرمایه داری جهانی با به خدمت گرفتن مدرنیته در راستای اهداف و ایدههای آخرالزمانی خود سعی دارد خود را بهعنوان تنها حقیقت به همه بقبولاند، این سیستم توانسته به دانش کپیبرداری ژنتیکی برسد و حتی توان تولیدمثل مصنوعی را دارد، در جهان ماکرو میکرو پیشرفت شگرفی نموده که حتی در مخیلهی ما نمیگنجد. به کنهی ریزساختارها نفوذ نموده و حیات اتومی را بررسی میکند، در ماکرو توان کشف دورترین و بزرگترین کهکشانها را یافته است و سعی دارد توان علمی و فنّاوری سفر بدان کرهها را کسب نماید. این بیانگر توان عقل تحلیلی انسان است، اما در ورای اینهمه پیشرفت علمی، حلقهی مفقود این حیات انسانی در شیوهی روابط بین انسانی و روابط انسان و طبیعت نهفته است. انسان مدرن با این همه پیشرفت و دستاوردهایی که در سایهی عقل تحلیلی به دست آورده نتوانسته هنر ایجاد زیست هارمونیک بین خود و جهان طبیعی را ایجاد نماید. همینجاست که بایستی پرسید: این تعارض ذهنیتی انسان از کجا نشئت میگیرد؟! انسانی که از طرف سیستم سرمایهداری تعریف میشود بهجای روابط هارمونیک با طبیعت و ایجاد دیالوگی دوطرفه بر آن تحکم مینماید، همچنین دیدگاه مردسالار خود را بر زن تحمیل نموده و با ابژه کردن غیرخودیها سعی در شیواره نمودن آنها دارد.
وقتی از شخصیت پرومتئوس این عصر داریم حرف میزنیم منظور بر هم زدن نظم موجود و به لزره درآوردن اریکهی قدرت خدایان مدرن است. شناخت شخصیت رهبر آپو از این لحاظ حائز اهمیت است، کسی که توانست هم در حوزهی فکری و فلسفی و هم در عرصهی عملی با این خدایگان مبارزهای جدی را پیش ببرد. این مبارزات مهم هستند چون توانستهاند نظم موجود را که تحت عنوان حقیقت مطلق به خورد جامعه انسانی دادهشده به چالش بکشد و این پیکار مهمی است که نهتنها از طرف سیستم حاکم دولتگرا و مردسالار مورد حمله واقع گشته، بلکه از طرف جامعهی تحت ستم که به این نظم عادت نموده است موردحمله قرار میگیرد. انسانی که تاکنون در توهم بتهای خودساخته میزید با برکشیدن نقاب خدایان نوین و نشان دادن چهرهی عریان آنها نگران گشته و میهراسد. نظام فکری ابژه – سوژه ساختاری را ایجاد نموده که بخش عمدهای از جامعه تنها بمانند یک تابع عمل مینماید، تنها دنبالهرو است. این وضعیت تنها مرتبط به جهانبینی دینی نیست زیرا در هر دو جهانبینی علمی و دینی سیستم طبق همین فرمول عمل میکند. اگر جهانبینی دینی با رمز واژههای دینی نظم ابژه – سوژگی را ایجاد مینماید، جهانبینی علمی هم از طریق آکادمیها و حقوق دولتی این کار را انجام میدهند به عبارتی هدف ایجاد تودههای انبوهی از جمعیت است که خود را در وضعیت تابع گونه حس مینماید، قادر به فکر نمودن و عمل مستقل نیست و از طرف مراکز قدرت هدایت میشود.
رهبر آپو درواقع این نظرگاه را مورد چالش قرار داده است، وی نهتنها ازنظر فلسفی با آن مبارزه مینماید بلکه ساختار مبارزاتی آن را در عرصه عمل هم ایجاد نموده است. بسیاری از فیلسوفان بمانند نیچه و فوکو و آنارشیستها این وضعیت را به چالش کشیدهاند، اما آن را به عرصهی عمل سیاسی و اجتماعی وارد ننمودهاند. بازتعریف مقولهی سیاست و گره زدن آن باارزشهای اخلاقی نقطه قوت اندیشههای رهبر آپو است و توانست در مقابل سیاست ماکیاولیستی که تنها منافع را اساس میگیرد بار دیگر جامعه را با عرصه سیاست دمکراتیک آشتی دهد. وقتی «سیاست هنر زیبا کردن زندگی» تعریف میشود و درعینحال «سیاست سازماندهی زندگی روزانه است» در اصل وارد نمودن امر سیاسی به زندگی روزمرهی جامعه است، درعینحال خارج نمودنش از حیطه دولتمردان است. رهبر آپو با ایجاد آزاد نمودن انرژی جامعه و علل خصوص وارد نمودن زنان به این عرصه وی را تبدیل به شخصیتی نموده که به قول دوست و دشمن از چنان توانی برخوردار است که از سنگ انسان میسازد.
شخصیتی که از زندان امرالی بزرگترین انقلاب زن زندگی آزادی را رهبری مینماید
بسیار آسان است فیزیک انسانها را در چارچوب دیوارهای یک زندان اسیر کرد اما اینکه بتوان ذهنیت آنها را هم به انقیاد کشید همواره جای سؤال بوده است. وقتی سقراط را به زندان انداختند توانستند وی را از دسترسی به جوانان آتن دور کنند اما نتوانستند مانع از توسعهی فکر و جوانه زدند سوالاتی شوند که در ذهن این جوانان رشد نموده بود. گرامشی در زندان فاشیستهای ایتالیا نامههایش را نوشت و بزرگترین تأثیر را بر جنبش مارکسیستی ایجاد نمود و اولین دریچهها را بهسوی نئومارکسیسم بازنمود. همین هم بعدها راه را بر مکاتب انتقادی بمانند فرانکفورت هموار نمود. انسان موجودی است که بر اساس جهانبینی ذهنیاش ارزش پیدا میکند و از این طریق هم خود را گسترش میدهد و به نسلهای آینده میرسد. به بند کشیدن ایدههای نوین، مشی ساختارهای پوسیده و کهن است، زیرا حضور ایدههای نوین را مساوی با ریزش خود میدانند.
زندان امرالی نماد خداوندان زئوس است که اینک توسط خداوندان بینقاب نوین نمایندگی میشود، به بند کشیدن رهبر آپو انتقامی است برای شکسته شدن طلسمی که این خدایگان، قدرت خود را از آن دریافت مینمودند. زندانی امرالی را به امید فراموششدن ایزوله نموده و سانسور میکنند؛ اما حقیقت وجودی وی بر کسی پنهان نمانده و انقلاب زن زندگی آزادی بیانگر تأثیر فکری فلسفی او است، این هم خط بطلانی بر شکست زندانبان است. نظام ذهنی که رهبر آپو را دربند کشیده خود نیز در وضعیت بحرانی مشروعیت بسر میبرد. حذف فیزیکی نه از روی قدرت بلکه در عدم توان پاسخدهی ایدئولوژیکی است در برابر پارادایم نوین، لذا به ترور دولتی و سیستماتیک روی آورده است. انقلاب زن زندگی آزادی اوج مبارزات پنجاهسالهی جنبش آزادی به پیشاهنگی رهبر آپو است که به دلیل توان جوابگویی به شرایط امروزی جامعهی انسانی و داشتن توان برونرفت از بحرانهای موجود، مورد استقبال جامعهی جهانی قرارگرفته. سیستم دولتگرای مردسالار در طول این نیمقرن سعی نمود با ترور دولتی، مبارزات جنبش آپویی را به حاشیه بکشاند اما نهتنها موفق به این کار نشد بلکه جهانبینی نوینی را پیش روی مبارزان قرارداد.
بررسی توان رهبر آپو در به چالش کشیدن نظام دولتمحور زمانی حائز اهمیت است که واقف باشیم این سیستم قدمتی چند هزارساله دارد و تاریخنویسی رسمی هم آغاز تاریخ تمدن انسان را با ایجاد این سیستم تعریف نموده و قبل از آن را عصر توحش و ماقبل تاریخ مینامد. در دورهای که زن از نقش کلیدی خود که ایجاد اجتماع کلانی است به حاشیه راندهشده و انسان بودن برابر با مرد بودن شناخته میشود. این وضعیت هماینک در زبان لاتین نمود یافته man یا مرد مساوی است با انسان. در چنین شرایطی که زن تا بدین اندازه به حاشیه راندهشده باشد بدون شک مبارزه برای به دست آوردن ارزشهای تارج رفته به معنی به مبارزه طلبیدن کل سیستم چند هزارسالهی دولتگرا است. پیشاهنگی رهبر آپو در این مبارزه تنها در چارچوب یک شخص محصور نگشته بلکه اهمیت آن در نقش رهبریت این پارادایم است.
در طول ۲۵ سال گذشته سیستم با تکیهبر این اصل که میتواند ذهنیت سرکش وی را رام و مطیع خود نماید تلاش زیادی صورت داده، اما این ذهن سرکش در این دورهی زمانی بیشتر از پیش قوام یافت و مبدل به فلسفهی حیات آزاد گشت. وی اثبات نمود برخلاف این دیدگاه که انسان را موجودی ذاتاً بدسیرت جلوە میدهد و لازم است توسط سیستمی بمانند دولت کنترل گردد، رهبر آپو از زاویهی دیگری بدان نگریست و گفت انسان و جامعهی انسانی بخشی از وجود این جهان هستی است که توان همزیستی با همدیگر رادارند، رد حالی که تحت تأثیر ایدئولوژیهای تمامیتخواه با وضعیت مواجه گشتهایم که این همزیستی تبدیل به اتوپیایی غیرقابلدسترس شده. به قول ادیان تک خدایی بایستی آن را در جهان دیگری جست و به گفتهی سیستم بایستی برای نظام قدرت سر تعظیم فرود آورد.
سیاستی که بر ضد رهبر آپو و جنبش آزادی خلق کورد به پیشاهنگی پکک پیروی میشود، سیاستی مبتنی بر فشار حداکثری است که بهتمامی خارج از چارچوب حقوق وضعشدهی خود سیستم عمل میکند. قانون ترور که اینک بر روی پکک پیروی میشود نهتنها هیچ موضعیت قانونی ندارد بلکه بهطور آشکارا جهت بهزانو درآوردن جامعهی آزادیخواه است. آنچه دولت ترکیه با همکاری ناتو چه در مناطق کوهستانی گریلا و چه در داخل شهرها بر ضد مبارزان صورت میدهد ترور دولتی است و هیچ توجیه انسانی ندارد. هدف از این ترورها نابودی کادر پیشاهنگ و ایجاد ترس و رعب جهت فاصله گرفتن خلق و جنبش انقلابی است.
زایش مبارزی نوین
پنجاه سال مبارزه و بیستوپنج سال مقاومت در زندان امرالی نشان داد، رهبر آپو کاملاً خارج از چارچوب رئال پولتیک اقدام به فعالیت نموده است. همانگونه که خود بهخوبی اشاره کرد، جهت مبارزه با سیستم سرمایهداری بایستی بهتمامی این سیستم را «قی» نمود در غیر این صورت امکان گذار و خلاصی از آن را نخواهیم داشت. وی کاملاً برخلاف روشنفکران و مبارزانی عمل نمود که میخواستند ضمن بهرهمند شدن از سیستم با آن مقابله نمایند، اما در عمل آنچه دیده شد به حاشیه کشیدن آنها و بیتأثیر بودنشان بود. اهمیت شخصیت مبارز جنبش آپویی اهمیت به بعد اخلاقی و زنده نمودن وجدان اجتماعی است که از آن تحت عنوان انقلاب وجدان یاد میکند، کسانی که این ابعاد را در خود برجسته ننموده باشند امکان ادامه دادن را نداشته و بهطور حتم دریکی از منزلگاههای این مسیر بازخواهند ایستاد.
جامعهای که ما در آن زندگی مینماییم روزبهروز ارزشهای اخلاقیش افول پیدا میکنند، بهگونهای که با بزرگنمایی روابط بین زن و مرد سعی دارند اخلاق را تنها در این بعد دیده و آن را لوس نمودهاند. نبود وجدان اجتماعی ما را با انبوه تنهایی از انسانها روبرو کرده که پهلو به پهلوی هم حرکت مینمایند اما خود را تنها احساس مینمایند. رهبر آپو قبل از هر چیزی سعی نمود این نوع شخصیت را بهسوی شخصیتی متعهد سوق دهد که نفع شخصی را در کلیت نفع جمعی جستجو نماید. تا زمانی که پکک را صرفاً بهعنوان یک حزب و رهبر آپو را صرفاً در چارچوب رهبر این حزب بررسی نماییم، امکان درک جنبش عظیم اجتماعی که در سایهی آن ایجاد گشته نخواهیم داشت. پکک یک جنبش فکری فلسفی و اجتماعی است که توانسته پیوند ارگانیکی بین تئوری و عمل ایجاد نماید. به همین دلیل توانسته روابط اجتماعی را تحت تأثیر قرار دهد. جامعهی خاورمیانه و علل خصوص کوردستان با توجه به وضعیت ژئوپولتیکی خود همواره در وضعیت تدافعی قرارگرفته و بیشتر از آنکه سعی در تطور روابط و مناسبات اجتماعی داشته باشد با ترس به این تحولات نگریسته و با فرورفتن در لاک خود بر دگماهایش اصرار نموده. ما در دوران مدرن هنوز شاهد روابط عشیرهای هستیم که منافع خود را بر نفع کل ترجیح میدهند. هرچند دارای احزابی مدرن هستیم، اما روابط درونحزبی هنوز رویهی عشیرهای خود را کنار نگذاشته، بهجای اکتساب هنوز انتصاب بیشترین سهم را در کسب جایگاههای مدیریت دارد، روابط بر ضوابط میچربند. اهمیت پکک و رهبریتش، مرتبط با برهم زدن این مناسبات است.
پکک در طول این نیمقرن توانسته یک اجماع ملی را ایجاد نماید و حول یک ایدهی دمکراتیک جامعهی کوردستان را در هر چهار بخش و در سطح جهان به آن نزدیک نماید و گفتمان مختص به خود را ارائه دهد، این اجماع فکری فلسفی در برساخت ملت کورد بسیار مؤثر بوده است. با به چالش کشیدن اسلام سیاسی و ذهنیت مردسالارانهي جامعهی کوردستان چنان جرئتی را به جامعه بازگرداند که خود را مورد نقد قرار دهد و وضعیتی فرادینی، فراجنسی و فراقبیلهای ایجاد نماید. بدینصورت برای اولین بار در این سطح و با چنین خودآگاهیای جامعهی کوردستان ضمن احترام متقابل به تفاوتهای همدیگر توانستهاند حول یک کنش سیاسی اخلاقی اجماع پیدا نمایند. حال این نگرش بر اساس ملت دمکراتیک فرموله شده و نهتنها در درون ملت کورد موجب ایجاد روابط دمکراتیک بین این تنوعات فرهنگی شده، بلکه توانسته در سطح منطقهای مکانیسم دمکراتیکی در روابط ملتها ایجاد نماید. خودمدیریتی روژآوا تجربهی موفقی است که توانسته روزنهی امیدی برای همزیستی مسالمتآمیز ملتها در خاورمیانهی فلاکتزده باشد.
ملت دمکراتیک و آیندهی ایران
در سایهی انقلاب زن زندگی آزادی، همبستگیای که ملتهای ایران با همدیگر ابراز نمودند نویددهندهی تحولات عظیمی خواهد بود. این انقلاب پارادایمی در مدت کمتر از شش ماه توانست طومار ایرانشهری صدسال اخیر را برچیند. بدون شک بدان صورت که پیشبینی میشد هم ارتجاع داخلی و هم سرمایهی جهانی بههیچعنوان جامعهای را که بر اساس سیاست دمکراتیک مبارزاتش را پیش میبرد قبول ندارند. پیش کشیدن دیدگاههای تنگ مرکزگرایانه و ملیگرایی کلاسیک وقتی از طرف اتاقهای جنگ ویژه از هر دو جبهه تغذیه میشود تا حدودی توانست خواستههای انقلاب را به حاشیه بکشد و جامعه را در وضعیت آشفتهبازاری قرار دهند. بعد از یک سده دیکتاتوری پادشاهی و دینی بسیار طبیعی است که این نیروها سعی در سهم خواهی از انقلابینمایند که خود برای نفی این دیدگاه ایجاد گشته. هر دو طیف با خوانشی صرفاً سیاسی و بدون توجه به پارادایمهای انقلاب زن زندگی آزادی و تحولاتی که میخواهد با خود به همراه بیاورد سعی داشتند با موجسواری، عجالتاً به اهداف سیاسی خود برسند.
در این میان خط سوم که مبتنی بر ملت دمکراتیک است بایستی فعالتر وارد عرصهی سازماندهی شود، متأسفانه باوجود پارامترهای بسیار عالی که دارد در این مدت بسیار ضعیف عمل نموده و دستبهعصا حرکت کرده. انقلابی که در ایران در شرف وقوع است خواستههای دمکراتیکی را با خود دارد که زمینهی همزیستی مسالمتآمیز را ایجاد میکند. این نقطهی مثبتی است و لازم است جریان خط سوم که رهبر آپو دیدگاه سیاسی و فلسفی آن را مدون نموده و در عرصه عمل هم نمونهای از آن را نشان داده، اساس گرفته شود.
در آستانهی تولد رهبر آپو وارد نوزدهمین سال تأسیس حزب حیات آزاد کوردستان «پژاک» میشویم. ضمن تبریک این روز بهتمامی شهدا و همرزمان راه آزادی بایستی اشاره نمود که تحولات بیست سال گذشته در شرق کوردستان تحت تأثیر مستقیم و غیرمستقیم این جنبش نوین قرار دارد. پژاک توانست در مرحلهی اغمای مبارزات سیاسی، نظامی و اجتماعی با جسارت وارد میدان گشته و باب نوینی را در جنبش آزادی شرق کوردستان بازنمود. لذا لازم است در این راستا پژاک که نمایندگی «خط سوم» را مینماید بهصورت فعال وارد عمل شود. با ایجاد اجماعی کلی در سطح جامعه و با تکیه بر سازمانهای مدنی و روشنفکران عرصهی عمل، زمینهی پرورش ملت دمکراتیک را ایجاد نماید. منشوری که اخیراً توسط دانشگاهیان و اکادمسینها در داخل ایران ارائه گشت نشان داد، جامعهی ایران در داخل برخلاف آنچه که در بیرون و در فضای مجازی با بیماری فاشیسم روبرو گشته، جامعهی فعالی است که فرای این هیاهوهای سهم خواهان مرکزگرا و ملیگرایان بیشتر بر تغییر پارادایمی اصرار دارد، سیستمی کنفدرال را میطلبد بهگونهای که تمامی نیروها و ضمن همزیستی باهم هویتهای ملی، مذهبی و جنسی آنها به رسمیت شناخته شود و از حالت اجتماعی منفعل و درگیر در انتخابات دورهای و پایان دادن به تمرکز قدرت در مرکز ضمن تقسیم قدرت و مبنا قرار دادن ارادهی دمکراتیک خلق، فاصلهی بین حاشیه – پیرامون را برای همیشه برچینند.