نویسنده: هیمن اَرمَوی
حدود بیست و چهار سال است که رهبر آپو در زندان بسر میبرد. این بیست و چهار سال مملو از مبارزات فکری-سیاسی و نظامی بود که به شمال کُردستان و ترکیه محدود نمانده و نتایج بزرگی در منطقه بجای گذاشت. مشهورترین این نتایج تحرک بزرگ سیاسی حزب دموکراتیک خلقها در شمال کُردستان و جنگ ضد داعش در سوریه و عراق و جلوگیری از قتلعام ایزدیها در منطقهی شنگال و سپس آزادسازی کامل شنگال بود. اینها عمده تأثیرات مبارزاتی بود که با رهبری مستقیم و غیرمستقیم رهبر آپو صورت گرفتند. مبارزات رهبر آپو به این عرصههای عملی محدود نبود و قبل از آن و همچون پشتوانهی تئوریک و ایدئولوژیک این مبارزات، کتابها و رهنمودهایی را ارائه دادند که امروزه کلیاتی را جهت نیروهای انقلابی در منطقه و جهان تشکیل میدهند و به موضوع بحث محافل علمی جهان تبدیل گشتهاند. البته که همچون هر رهبر فکری، اگر رهبر آپو خود حضور مستقیم در این دوران داشته، به پراکتیک حاصل از افکار خویش نگریسته و با توجه به آن رهنمودهایی را ارائه میکرد، حاصل این مبارزات و پیکارها متفاوت میبود. عدم حضور مستقیم رهبر آپو بدون شک به ضرر نیروهای مردمی و به نفع نیروهای مرتجع و مردسالار و دولتمحور منطقه بوده و با توجه به حوادث ده-پانزده سالهی اخیر بهتر میتوان به کنه آن پی برد. اگر رهبر آپو خود حضور مستقیم داشت و امکان سیاست برایشان فراهم بود، چه بسا مبارزات در تطابق بیشتر با اوضاع منطقهای و جهانی پیش رفته و نتایج مهمتری حاصل میگشتند. نگاهی به این چند سالی که ذکر کردیم، نشان میدهد که بخشی از مشکلات مبارزاتی که در چارچوب افکار رهبر آپو صورت گرفتهاند، نتیجهی انزوایی است که بر ایشان تحمیل گردیده است. این امر نهتنها برای کُردهای شمال کُردستان و جامعهی ترکیه و یا برای کُردهای شمال و شرق سوریه و جامعهی عربی سوریه اهمیت عملی دارد، بلکه برای کُردهای شرق کُردستان و ایران و خود جامعهی ایران نیز مصداق دارد.
این روزها یکی از بزرگترین رویدادهای بعد از انقلاب ایران در شرف وقوع است. مردم ایران به پا خاسته و با جرقهی کشتن وحشیانهی ژینا امینی بصورت یکپارچه وارد میدان اعتراضات در برابر رژیم ایران گشتهاند. این اعتراضات جوانب مشترکی با سایر اعتراضات دارند ولی جنبههایی نیز دارند که مختص به خود بوده و خودویژه هستند. اعتراض پیرامون شعار «ژن، ژیان، آزادی» (زن، زندگی، آزادی)، حضور پررنگ زنان در اعتراضات، سرتاسری بودن آنها، یکدلی خلقها و ملتهای گوناگون و تقابل آن با دوران انزوای جمهوری اسلامی، جملگی خصوصیاتی مختص به خویش میبخشند. سخن پیرامون این «سرهلدان» (خیزش) بسیار است و هنوز فرجام آن معلوم نیست. اما مسلم است که دیگر دورانی نوین آغاز شده است: در سطحی بسیار فراتر از قبل تصویر به اصطلاح قدرتمند نیروهای دولتی درهم شکسته شده، اعتراض سرتاسری مبدل به اتحاد سرتاسری ضد نظام گشته و در قالب «مرگ بر دیکتاتور» تبلور یافته، «برادری و اتحاد خلقها» بصورت عملی خویش را نشان داده، علیرغم فشار معیشتی وارد بر خلق همدلی و همبستگی اجتماعی پیرامون مشارکت در اعتراضات و یا حمایت از نیروهای معترض به سطحی بسیار بالا رسیده، تلاش رژیم برای تفرقه بین خلقها نقش بر آب شده و به اذعان اکثریت ناظران شعارهای جدید، خط اساسی انقلاب را تعیین نموده و محوریت آزادی زنان در آن قطعی گشته است. در کنار اینها پیشاهنگی خلق کُرد که در شعار «کُردستان، کُردستان، چشم و چراغ ایران» خویش را نشان داد و همچنین قدرت تئوریک و نظری جنبش آپوئیستی که در شعار «ژن، ژیان، آزادی» به سرلوحهی اعتراضات و تظاهراتها تبدیل گردید، غیرقابل اغماض گردیدند. هیچ نوع توجیهی برای حجاب اجباری باقی نماند و در کل دیده شد که ضدیت با رژیم در حداکثر بوده و از این امر میتوان ننتیجه گرفت که پشتیبانی از رژیم در پایینترین حد خویش است.
روزانه و حتی هر ساعت و هر دقیقه، مواردی که باید رعایت شوند، اموری که باید ردیف گردند، مقولاتی که باید از آن برحذر بود، در شبکههای اجتماعی مورد بحث و بررسی قرار میگیرند. مورد مهم این است که خلق کُرد این «سرهلدان» خویش را در قفس ملیگرایی حبس نکرده و خلقها و ملتهای ایرانی نیز همچنانکه تا کنون نشان دادهاند، اجازه ندهند که بُعد سرتاسری اعتراضات تضعیف گردد. این همبستگی و دوراندیشی البته که نیازمند رهنمودی علمی و عملی است که خلأ آن هنوز هم احساس میگردد. هنوز نتیجهی قطعی اعتراضات معلوم نیست، اما در این دوران دیدیم که تا چه اندازه خلأ «رهنمود» و «پارادایم» لازم جهت اعتراضات در ایران وجود دارد. با مطرح شدن شعار «ژن، ژیان، آزادی» و توسعهی اعتراضات حول آن، تمامی جهان دید که کدام شعار و صدالبته پارادایم پسزمینه و بکگراند آن میتواند خلقهای ایران را گردآورد و هدایت نماید. در هر پارادایمی «تعیین تضادها» و «توجیه راهحل» و «توضیح استدلال»ها به تفهیم آن پارادایم و درک آن از طرف تودهها میانجامد. در اعتراضات اخیر ایران و مطرح شدن «زنان» دیده شد که تعیین «تبعیض اعمال شده بر زنان» و دیدن راهحل برای آن تا چه حد صحیح میباشد و استدلال لزوم «آزادی زنان» چگونه می تواند تودهها را گرد هم آورد. تبعیض اعمال شده بر زنان در سطحی است که دیگر نهتنها زنان، بلکه مردان نیز تاب آن را نمیآورند. تعیین «آزادی زنان» بعنوان استدلال اساسی انقلاب نقطهقوت پارادایم فکری رهبرآپو میباشد و در اعتراضات اخیر دیدیم که چگونه بازتاب مییابد.
پارادایم فکری رهبر آپو بر سه پایهی «اکولوژی، دموکراسی و آزادی زنان» قرار دارد. این سه پایه مخرج مشترک تمامی تضادهای مطرح کنونی در حیات سیاسی و اجتماعی بوده، از طرفی «تضادهای ملی» را در بر گرفته، از طرف دیگر راهحلی برای «تضادهای طبقاتی» و «تبعیضهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی» ارائه کرده و از طرفی نیز «تضادهای جنسیتی» که اکثرا بصورت عملی مسکوت باقی گذاشتهشدهاند را نیز در دستور کار قرار داده و راهحل آن را تعریف مینماید. این سه مقوله تقریبا راهحلی جهت تمامی منطقه و حتی جهان بوده و چشماندازی قوی را برای انسانیت دربردارد. قدرت نظری و فکری_فلسفی این پارادایم سبب گردید تا در چندین محیط جداگانه بتواند مطرح گردد.
در ترکیه و شمال کُردستان مورد استقبال عظیمی قرار گرفت و علیرغم کار صد سالهی جمهوری ترکیه در جامعه جهت پیش بردن سیاستهای اشغالگرانهی خویش، تنها در مدتزمانی حدود ده- پانزده سال، به اذعان انتخابات به سطحی رسید که به راحتی اکثریت مدیریتهای بومی را در دست گرفته و در پارلمان حد نصاب را پشت سر گذاشته و به نیرویی تعیینکننده در سیاست کل ترکیه تبدیل گشت. در نگاهی به این وضعیت به راحتی میتوان دید که این استدلالهای «زیستمحیطی، دموکراسی (با تمامی جوانب اقتصادی، سیاسی، اجتماعی خویش) و آزادی زنان» بود که جامعه را به حرکت درآورد و از حالتی که رژیم ترکیه تصور آسیمیله گشتن آن را مینمود به سطحی رساند که میرفت پیشاهنگ اساسی جامعهی کل ترکیه شود. زنان بصورت عظیمی وارد صحنههای انقلاب گردیده و رنگ آنان به رنگ غالب صحنهی سیاسی تبدیل شود. زنانی از همان نسلی که هم جامعه و هم رژیم سعی داشتند آنان را در کنج خانه و آشپزخانه محبوس نمایند، به نیروی محرکهی تحرک اجتماعی تبدیل گشتند. این بزرگترین تحول در جامعهی کُرد و کُردستان بود. کُردها از سطحی نازل از نظر سیاسی به سطح پیشاهنگی دست یافتند و زنان کرد از مادران سنتی به لوکوموتیو انقلابی اجتماعی تبدیل گشتند.
در شمال و شرق سوریه که تحت ستمی بینظیر و وحشیانه قرار داشته و در کنار سیاستهای مرتجع و ملیگرایانه و شوونیستی، با سیاستهایی نظیر کمربند عربی انتظار میرفت که با این سیاستهای مضمحلگرایانه کاملا از صحنهی اجتماع حذف گردند، هستههای فکری حیات اجتماعی شکل گرفتند که از سال 2011 به بعد شکوفا گشته و همگام با انقلاب در سوریه بصورت مطرحترین نحلهی فکری_ انقلابی در سوریه تبدیل گردید. در جایی که اپوزیسیون سوریه در یک سرگردانی فکری و ارتجاع بوده و با کژرویهای متمادی روز به روز رو به کمسویگی نهاد و به ابزاری در دست دولتهای منطقه و نیروهای جهانی تبدیل گردید، صاحبان پارادایم «اکولوژیک، دموکراتیک و آزادی زنان» توانست تا با مبارزاتی قوی و با ارادهای بینظیر از طرفی مناطق شمال و شرق سوریه را پیرامون خطمشی سوم (خطی که بصورت متفاوت از خطمشی دولت و اپوزیسیون در پی ترسیم سرنوشت مردم منطقه است) آزاد کرده، از طرفی به نیروی از بین برندهی جریان متوحش داعش تبدیل گردیده و از طرفی نیز بتواند مدلی را جهت مدیریت جامعه ارائه نماید. این مدل حدود ده سال است که توانسته سرپا مانده و علیرغم محاصرات سیاسی-اقتصادی حیات جمعیتی حدود شش میلیون نفر را مدیریت نماید. به اذعان تمامی نیروهای مطرح از نظر مدیریتی در سطح جهان، مدلی پیشرو بوده و توانسته تا پشتیبانی افکار عمومی را جلب نماید و همین امر نیز سبب گردیده تا علیرغم وجود دشمنی سرسخت همچون جمهوری ترکیه که دومین نیروی بزرگ در پیمان ناتو است، بتواند توازنی سیاسی-نظامی را برقرار نموده و امید به رسیدن به یک مدل دموکراتیک در منطقهای لبریز از دیکتاتوری و ذهنیت مردسالار و دسپوتیک را زنده نگه دارد. در اکثر فیلمها و سریالها و مستندهای پرشماری که در مورد این مدل ساخته شده و مورد اقبال و توجهی جهانی قرار میگیرد، زنان و مبارزات زنان و بویژه پیکار نظامی آنان در کانون توجه میباشد ولی سهوا و یا عمدا به پارادایم پشتیبان این تحرک اجتماعی و پشتزمینهی آن پرداخته نمیشود. پوپولیسم سطحی موجود در دوران نئولیبرالیسم و تمایل به نمایش در جهان پستمدرن در کنار ممنوعیت نااعلام شدهی مطبوعاتی جهت پرداختن به پارادایم فکری رهبر آپو سبب شدهاند تا بحثی در باب این نظام فکری و دانایی و معرفتی صورت نگیرد. چه بسا پرداختن به این پارادایم فکری میتواند به شیوع آن به مثابه درمان جراحات و صدمات و تراوماهای تاریخی-روزانهی منطقه منجر گردیده و به چالشی جهت نظام جهانی تبدیل شود. ولی دیگر مسلم شده که این پارادایم و نظام فکری-سیاسی-اجتماعی-نظامی است که توانسته در گرداب مشکلات سوریه به جاذبهای منطقهای و جهانی تبدیل گردیده و مطرح گردد و مورد توجه و اقبال قرار گیرد.
در ایران نیز با شروع اعتراضات اخیر قدرت این پارادایم دیده شد. خشایار دیهمی (مترجم، استاد دانشگاه و روزنامهنگار سرشناس) در جایی گفته که: «چهل سال طول کشید تا تا این شعار نو و اصیل، که حالا میتوان از ته دل سر داد، پیدا شد: زن، زندگی، آزادی»! این سخن جوهرهی تمامی مقبولیتی است که پیرامون این شعار وجود دارد. البته که این شعار یکشبه پیدا نشد! بیش از چهل سال است که مبارزاتی در حوزهی زنان در میان جنبش آپوئیستی صورت گرفتهاند. دهها جلد کتاب در این باب توسط رهبر آپو نوشته و منتشر شدهاند که جملگی رهنمودهایی جهت عملیسازی این خطمشی فکری-فلسفی هستند. گام بزرگی همچون «تشکیل ارتش زنان» برداشته شد. هزارها دختر جوان در این چارچوب از نقطهای حدود صفر شروع کرده و با پارادایمی کاملا متفاوت و به شیوهای مختص به خویش و با تئوریهایی نظیر «طلاق و رهایی بیمرز از مردانگی» و «حیات خودویژه» و با دسترنجی کاملا زنانه و به دور از مردسالاری سالهای سال پیکار کرده، تجربهی مدیریتی و فرماندهی کسب نموده، به تخصص جنگ نظامی دست یافته و بدینگونه به سرمشقی تبدیل گشتند که تبلور علنی آن در جنگ ضد داعش به همهی جهانیان نشان داده شد. با ستمی بینظیر جنگی حدودا بیست ساله که زنان دهها سال قبل از داعش در برابر ارتش ترکیه انجام دادند، مسکوت گذاشته شد. نظام جهانی به سبب همسویی سیاستهای رژیم ترکیه با آنان اجازه ندادند تا این مبارزات اصیل بازتابی درخور خویش داشته باشند اما در بحبوحهی جنگ ضد داعش و با نیازی که خود همان نظام بدان داشت، دیگر خورشید را نتوانستند با غربال بپوشانند و اینگونه این مبارزات اصیل بازتابی جهانی یافتند. این برآیند و نتیجهی این تلاش بینظیر فکری از طرف رهبر آپو بود که با تزهای آزادیبخش خویش و با اعتماد به نفسی بالا و با یک خودسازی بینظیر بدور از مردسالاری توانست بر کرسی عمل بنشاند و به رهبر بلامنازع عرصهی مبارزات آزادیخواهانهی زنان تبدیل گردد. در نتیجهی این مبارزات عظیم است که حافظهی جامعهی کُردی و به تبع آن جامعهی تمامی منطقه شعار «ژن، ژیان، آزادی» را الگو و سرمشق قرار داده و میبینیم که به شعاری تبدیل گشته که از تمامی شعارهای بعد از انقلاب ایران گذار نموده و توانسته تمامی اطیاف جامعه را حول خویش گرد آورد. یعنی آنگونه که گفتیم این شعار حاصل یک تفکر یکشبه کسانی جهت سر دادن در اعتراضات نیست، برآیند یک مبارزهی خلاقانه و متهورانهی سیاسی-اجتماعی است که هزینههای گزافی برای آن داده شده و جانفشانیهای عظیمی برای آن صورت گرفتهاند.
با یادآوری قدرت پارادایم فکری رهبری در سه عرصهی ترکیه، سوریه و ایران خواستیم تا بصورت عملی نشان دهیم که این پارادایم فکری چگونه میتواند به سرمشق مبارزاتی جوامع منطقه تبدیل گردد. حال تصور کنید که صاحب این پارادایم با قدرت عظیم فکری خویش نه در کنج زندان، بلکه در میان تودههای مردمی میبود و امکانش را داشت تا روزانه پراکتیک حاصل افکار خویش را مشاهده کرده و با رهنمودهایی بر اساس پراکتیک محسوس به جهتدهی انقلاب بپردازد. در هر پارادایمی مقولات و افکار و جوانبی وجود دارند که حالتی ثابت به خویش گرفته و اگر رهبر و پیشاهنگ آن نباشد، به سختی میتوان دست به ایجاد نوآوری در آنان زد. البته که اگر یک فکر مرتجع و جزمی و دگماتیک نباشد، بعد از طی شدن دوران تکامل و تطور نهادهای آن، مکانیزم لازمه جهت تطبیق آن بر شرایط شکل گرفته و میتواند مطابق زمانه تغییراتی به خویش ببیند. پارادایم فکری رهبر آپو در چنین دورانی بسر میبرد. پراکتیکهایی بر اساس آن انجام گرفته و روز به روز بر بلوغ ایدئولوژیک و سیاسی پیروان آن افزوده شده و قدرت فکری و عملی مبارزه در چارچوب پارادایم مذکور هر روز بیش از پیش توسعه مییابد. اما اگر خود رهبر آپو امکان مداخلهی مستقیم در امور پیرامون مبارزات بر اساس پارادایم خویش را میداشت، بدون شک این مبارزات روندی جداگانه، سریعتر و قویتر و بر غنای تاکتیکی و عملی آن بسیار افزوده میشد. دشمن با اشراف کامل بر این امر، حبس رهبر آپو را هرچه بیشتر تشدید کرده و با وضع قوانین و مقررات و اعمال آنها با دلایلی کاملا ناانسانی و در تضاد با حقوق زندانیان، در پی آن برآمده تا هرچه بیشتر عرصهی مبارزاتی را از رهنمودهای رهبر آپو محروم گرداند. از دورانی که چهرهی درونی نیروی داعش برملا گردید و مبارزات در ترکیه و سوریه وارد مرحلهای متفاوت و حساس گردیدند، بر تشدید نظام حبس مخصوص امرالی افزوده شد. هدف اساسی نیز گسستن پیوند بین رهبر آپو و کنشگران عرصهی مبارز بود. پایمالی حقوقی حدود یک دهه و نبود ملاقات و هیچگونه اطلاع از وضعیت زندانی رهبر آپو از یک سال و نیم پیش همگی در این چارچوب هستند. با توجه به مطالبی که ذکر شدند، میبینیم که غیبت رهبر آپو در چنین دوران حساسی چه هزینهی گزافی برای خلق کرد دربرداشته و به چه قیمتی برای منطقه تمام میشود. نبود پارادایمی منسجم و جوابگو برای وضعیت کائوتیک منطقه و جهان و جوابگویی نظام معرفتی رهبر آپو و راهحلهای مورد نظر ایشان، اهمیت حضور مستقیم ایشان را نشان میدهد. دقیقا با همین استدلال است که باید جهت پایان یافتن دوران انزوای ایشان و سپس آزادی کاملشان مبارزه نمود. تلاشهای وکلایی از سرتاسر منطقه و جهان و حمایت قاطعانهی خلق کرد و خلقهای منطقه از آزادی ایشان نیز نشانهی درک این اهمیت از سوی تودهها و اقشار جامعه میباشد. گذشت بیست سال جهت درک عمیق فاجعهی ربودن و زندانی کردن رهبر آپو از طرف افکار عمومی دردآور است اما نشان از آن دارد که نیروهای غاصب و اشغالگر و نیروهای انحصارگر هر اندازه هم بخواهند جامعه را جهتدهی کرده و حقایق را پنهان نمایند نیز، قادر نخواهند بود خلقها را از جستجوی نظام فکری و پارادایم آزادیخواهانه و تلاش در آن راستا بازدارند. بر همین جامعه و اقشار آن است که جهت آزادی کسی بکوشند که هستی خویش را در چارچوب یک هستی اجتماعی تعریف کرده و موجودیت و هستی خویش را به موجودیت و هستی جامعهی انسانی پیوند زده و تمامی تلاشهایش را در راستای آزاد نمودن این جامعه و رهنمون شدنش بسوی جوهرهی اکولوژیک، دموکراتیک و آزادیخواهانهی خویش در چارچوبی ضد ملیگرایی، دینگرایی، جنسیتگرایی و علمپرستی پوزیتیویستی متمرکز نماید. دیگر زمان، زمان آزادی رهبر آپو است.