همچنان که در تحلیلات قبلی نیز به آن اشاره نمودهایم، نظام در آرایش جنگی تمامعیار به سر میبرد. جنگ در دو جبهه و به صورت همزمان صورت میگیرد. یعنی اینکه نظام در داخل و در برابر خلقهای ایران حملاتی همهجانبه را آغاز نموده و در سطح خارجی هم سیاستهای جنگافروزانهاش را ادامه میدهد. نگاه آخرزمانی سردمداران نظام سلطهی جمهوری اسلامی به مسائل جهانی و نحوهی مدیریت آنها، رژیم را به سوی یک هماوردی و تقابل سوق میدهد. اعتقاد به اینکه در نهایت و در نتیجهی یک نبرد با نیروهای مخالف خود به پیروزی دست خواهد یافت و مدینهی فاضلهی خویش را بنیان خواهد گذاشت. این نگاه ایدئولوژیک به مسائل داخلی و جهانی با توجه به بنبستهای فکری و عقلانی نظام باعث انسداد در تمامی مسیرهای راهبردی شده است. بالا رفتن میزان تنشزایی و بحرانآفرینی نظام در سطوح منطقهای و جهانی در حال حاضر تنها به تقویت جبههی مقابل و همگرایی نیروهای مخالف نظام جمهوری اسلامی انجامیده و باعث شده فرصتها یکی بعد از دیگری از میان بروند. دولت جدید آمریکا تمامی تلاش خود را از لحاظ دیپلماتیک به کار گرفته تا تخریبات صورت گرفته توسط دولت قبلی در سطح جهانی را که مانع یکصدایی علیه ایران بود ترمیم نماید. گفتگوی همزمان با اروپائیان و کشورهای منطقه و همچنین تلاش برای برقراری صلح و پایان دادن به درگیریها در مناطقی مانند یمن، نشان از عزم جزم دولت بایدن دارد برای پرکردن خلا دیپلماتیک در برخورد با ایران. همزمان شاهد روند روبه افرایش عملیاتهای نظامی علیه نیروهای ایران از طرف آمریکا و اسرائیل هستیم. این امر نشان میدهد که قدرتهای جهانی نه تنها فشار بر ایران را نکاستهاند، بلکه کانالهای جدیدی را برای اعمال فشار میآزمایند و اهرمهای تازهای را بکار میگیرند. مهمترین نقطه ضعف دولت قبلی آمریکا در برخورد با نظام سلطهی ایران، ناتوانی در سیاست چندجانبهگرایانه و ایجاد ائتلاف بود. خصوصا در مورد کار با اروپائیان این مورد بسیار مشهود بود.
مرحلهی جدید میتواند تلفیقی از دستاوردهای خاورمیانهای دولت قبلی و پیشرفتهای کنونی در اروپا باشد. ایران به خوبی این مسائل را درک نموده و سیاهی بیرقها را از دور مشاهده مینماید. استقرار سیستمهای دفاعی جدید در منطقه و پاسخگویی به حملات ایران را شاهد هستیم. این امر امیدهای نظام را برای حفظ برجام به تمامی کمرنگ ساخته است. به طوری که حسن روحانی در آخرین سخنان خود ضمن بزرگ خواندن برجام، نابودی آن را حاصل یک توطئهای صهیونیستی میداند. با این بیانات میتوان پیبرد که حکومت ایران نیز مرگ برجام را باور کرده و در حال حاضر دولت و حاکمیت بر جسد بیجان آن مویه میکنند. دولت روحانی از همه نگرانتر است، زیرا تنها دستاوردی که بر آن تکیه داشت و به آن مباهات میکرد همین برجام بود. به هر حال حملاتی که از سوی نیروهای نیابتی ایران در منطقه صورت میگیرد با مساله حفظ و نگهداشت برجام مرتبط است. شکی نیست که قدرتهای جهانی توافق برجام را ناکافی و محدود میدانند و تاکنون هم از اجرای تعهدات خود به همین دلیل سرباز زدهاند. زیرا گروه ویژه اقدام مالی – FATF هستند که به عنوان تکمیل کنندهی برجام میبایستی در مجلس ایران به تصویب میرسیدند هنوز در نظام بروکراتیک کشور در آمدوشد است. در کنار این خامنهای بحث از غنیسازی ۶۰ درصدی را به میان میآورد و همسو با آن از پنجم اسفند راه بر بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی جهت بازدید از تاسیسات ایران بسته میشود. در واقع ایران میخواهد با جلوگیری از بازدید بازرسان، از هرگونه تصویب قطعنامهی احتمالی برضد ایران پیشگیری نماید. اما این مورد راه به جایی نخواهد برد و شورای حکام این عمل نظام را مغایر با تعهدات دانسته و این امر خود میتواند به یک اهرم فشار تبدیل شود. با برجام یا بیبرجام، هدف نهایی به تسلیم واداشتن نظام استبدادگر ایران است. اگر این پروسه بدون جنگ و یا با یک جنگ نرم به سرانجام برسد برای غرب بهتر از آن است که هزینههای نظامی کلانی را متحمل شود. نبرد یا درگیری بین ایران و غرب و حتی کشورهای منطقه هرگز نبرد میان دو نیروی خیر و شر نبوده و نیست. جنگ داخلی نظامـ جهان سرمایهداری است که در آن به ایران به صورت یک مورد بیقرار نگریسته میشود. صلح ابراهیم و احتمال تشکیل یک جبههی متحد عربیـ اسرائیلی میتواند در منطقهی خلیج دردسرساز شود. خصوصا با بازگشت قطر به جمع شورای همکاری خلیج و حمایت این کشور از عربستان در برابر حملات حوثیهای یمن امیدهای ایران کمرنگتر خواهد شد. رایزنیهای ایران با طالبان و برخی از نیروهای دیگر منطقهای هم به دستاوردی خاص منتهی نشده و این به معنای انزوای دیپلماتیک ایران میباشد. شاید بتوان گفت که وضعیت نه جنگ و نه صلح در حال بهم خوردن است. سخن روحانی در ابتدای دورهی دوم ریاستجمهوریاش را باید بیاد آورد که جنگ یا صلح باایران مادر تمامی جنگها و صلحهاست.
شاهد تنشهای جدیدی میان ترکیه و ایران نیز هستیم. جمهوری اسلامی مدتها قبل یعنی از زمان جنگ قرهباغ نگرانی خود را از حضور نیروهای سلفی در این منطقه و شعرخوانی اردوغان در جشن پیروزی آذربایجان بیان نموده بود. سیاستهای توسعهطلبانهی اردوغان باعث نگرانی روزافزون ایران شده و رژیم جمهوری اسلامی نمیتواند در این مورد خشم خود را پنهان نماید. ایران به خوبی میداند که ترکیه به خاطر ضعفهای اقتصادی و سیاسی و نظامی به شدت ناتوان شده و آخرین عصایی که اردوغان بر آن تکیه نموده ناسیونالیسم است. بنابراین احتمالات را در نظر میگیرد. همچنین لازم است که یادآور شویم بعد از شکست ارتش ترکیه و رژیم اردوغان در گاره و انعکاس جهانی آن زمینههای سقوط فاشیسم در ترکیه فراهم آمده است. مقاومت و حماسهای که نیروهای گریلا به شایستگی آن را به انجام رسانیدند. این نبرد امیدی تازه را در میان مخالفان اردوغان در سطح ترکیه و جهان به وجود آورد. تا قبل از این رویداد هیچ کس جرات مقابله با اردوغان را نداشت. اما این شکست حتی سیاست خارجی اردوغان و ترکیه را به چالش کشید. بدون شک در صورت موفقیت در عملیات گاره نوبت به شنگال و سایر مناطق میرسید و که دو سوی ارس هم بخشی از برنامهی اردوغان را شامل میشد. نباید انکار کرد که موفقیت گریلا در گاره بر سیاستها و روابط ایران و ترکیه هم موثر افتاده است. ایران که قبلا از توسعهطلبیهای ترکیه نگران و ناراحت بود اما به خاطر همکاری در دَور زدن تحریمها صعهی صدر پیشه نموده بود، هم اکنون با توجه به ناتوانی ترکیه و احتمال لغزیدن آن به دامان غرب علنا مخالفت خود را با سیاستهای این کشور ابراز میدارد. فراخواندن سفرای همدیگر و کشاندن رقابت به خاک عراق میتواند سرفصل جدیدی را در روابط میان دو کشور رقم بزند. خصوصا که ایران به شدت نگران وضعیت حشدالشعی و جایگاه آن در عراق است و محدود شدن آن را برنمیتابد. بدون شک مسالهی شنگال مسالهای کوردی است و ربطی به هیچ کدام از طرفین ترکیه و ایران ندارد. ایران خواستار آن است که از طریق حشد الشعبی در امور منطقه دخالت نماید و از این طرق بتواند پل ارتباطی میان عراق و سوریه را حفظ کند.
در داخل اعدام، دستگیری و کشتار همچنان ادامه دارد. بذرهای کاشتهشدهی زیستقدرت نظام در گام دوم انقلاب در حال به بار نشستن هستند. در تمام دوران نظام سلطهی نظام استبدادگر ایران سیاست بیواقتدار به انحاء مختلف در مورد خلقهای ایران اجرا گشته و پیروی از قوانین مرکزـ پیرامون در دستور کار قرار گرفته است. پیامد این سیاستها برای مناطق مرزی ایران که خلقهای بلوچ، کورد و عرب و ترکمن در آن زندگی میکنند چیزی جز فقر و فلاکت نبوده و این امر در درازمدت فرهنگ معیشتی این مناطق را دستخوش تغییر کرده. جوامع این مناطق در یک جو سنگین امنیتی نفس میکشند و به زحمت میتوانند از عهدهی تامین زندگی روزانهی خود برآیند. تبعیض سیستماتیک به صورت یک خشونت عریان خود را نشان میدهد. در همین اواخر شاهد خیزش مردم بلوچستان در پاسخ به کشتار سوختبران شهر سراوان بودیم. خیزشی که تمام استان مزبور را فرا گرفت و خشم عمومی سرکوب شده و فروخفته را از نظام علنی نمود. البته لازم است یادآور شویم که مناطقی مانند کوردستان، خوزستان و بلوچستان همیشه در صدر اخبار مربوط به فقر و توسعهنیافتگی قرار داشتهاند. بخشی از این اخبار هم در قالب جنگ ویژه نظام تنظیم میشود. البته این علیرغم وجود تمامی ظرفیتها، توانمندیها و خلاقیتهای موجود در این مناطق است. اما به هر حال میتوان خیزش مردم بلوچ را از چند زاویه مورد بررسی قرارداد. نخست از لحاظ گستردگی و پویایی آن در جامعهی بلوچ که نشان از سرزندگی و طراوت اجتماعی و ماندگاری فرهنگ مقاومت در این منطقه دارد. این مرحله میتواند در بازسازماندهی و خودیابی مردم بلوچستان نقطهعطفی تاریخی باشد. دوم اینکه این خیزش نشان داد که سرمایههای اجتماعی جامعهی بلوچ علیرغم سیاستهای بیواقتدار نظام همچنان سالم مانده فقر اقتصادی به ارادهی اجتماعی و سیاسی آسیب نرسانده است. سومین مورد که به باور ما از اهم موارد است، میزان تاثیرگذاری آن است که حمایتهای داخلی، منطقهای و جهانی را درپی داشت. هرچند که اپوزیسیون ایرانی تا حدودی با تردد نسبت به این قضیه برخورد نمود، اما در کل حمایت همهجانبه از این خیزش مردمی و دمکراتیک بسیار مهم و ارزنده میباشد. لازم است که کشتهشدن کولبران و سوختبران را از همدیگر جدا ندانسته و سیاستهای زیستقدرت در قالب یک کلیت مورد بررسی قراردهیم. این سیاست به صورت شابلونی در تمامی مناطق مرزی مورد استفاده جنایتکاران رژیم است. هولدینگهای سپاه پاسداران و کارتلهای قاچاق وابسته به این نهاد نظامی از قبیل قرارگاه ثارالله و نیروی قدس که وظیفهی آنها دور زدن تحریمهای ایران با توسل به هر راهکار مشروع و غیرمشروعی است در مناطق بلوچستان و کوردستان همه نوع جنایتی را مرتکب میشوند. در این راستا همبستگی در مقابل دشمنی مشترک و سیاستی مشابه لازمهی مبارزه و پیروزی است. البته که شاهد این همزادپنداری و همپذیری بودهایم و هستیم. پژاک و کودار همواره حامل پیام همبستگی برای خلقهای ایران بودهاند و ضمن ارائهی راهکار و نقشهراه، در راستای برداشتن گامهای عملی آمادگی خود را اعلام داشته و میدارند. ایران در هراس است که قیامها به همهجا تسری یافته و برای همین سیاستهای مشابهی را در مناطق گفته شده در این مقال بکار میگیرد.
نظام در تلاش است که فضای لازم را از هم اکنون برای بهرهبرداری جریان اصولگرایی آماده نماید. با تبلیغ گسترده شرایط را به گونهای نشان میدهد که گفتمان اصولگرایی بدون رقیب بوده و در همسویی با خواست و تقاضاهای مردم و خلقهای ایران قرار داد. باید این برخورد رژیم را در چارچوب جنگویژه مورد بررسی قرار داد. اینکه نظام بر این عقیده است که امکان انقلاب و رفرم وجود ندارد و سیستم از چنان قابلیت انعطافی برخوردار است که میتواند خود را با شرایط جدید تطبیق دهد، عبارت است از عوامفریبی و دروغپردازیی گسترده است. ترویج تسلیمیت و قدرگرایی در میان مردم و تداوم فلسفهی انتظار و ریاضت از اهداف رژیم سلطه است. این نوع تفکر یعنی برنده پنداشتن جریان اصولگرایی به نوع هیچانگاری و انکار جامعه است. بدون شک ادامهی حیات جریان اصولگرایی و نشستن آن بر مسند قدرت هر سه قوه در ایران به معنای ادامهی سرکوب، شکنجه،اعدام و هویتزدایی و قتلعام خلقهای ایران است. نظام استبدادگر ایران به این شیوه میخواهد از قیامهای آینده و آبانهایی دیگر جلوگیری نماید. حتی در این روزهای آتی ریاستجمهوری روحانی در تلاش است که تمامی تقصیرات را به گردن دولت انداخته و جریان اصولگرایی را منزه و پاک جلوه دهد. بدون شک مردمان ایران بسیار هوشیارتر از این هستند که در این تلکهبازیها گرفتار آیند. شرایط به طور کلی فرق کرده و خلقهای ایران به همدیگر نزدیکتر شدهاند و شکافهای ایجاد شده توسط نظام در حال پر شدن است. همانطور که اشاره شد در مسالهی خیزش مردم بلوچستان به وضوح شاهد این امر بودیم. جلوگیری از تسلط جریان اصولگرایی یک وظیفهی عمومی است. چیزی به نام قطعیت انتخاباتی وجود ندارد. همانطور که قبلا هم در کمپینهای متوالی که هنوز هم ادامه دارد به اعدام، شکنجه و حبس طولانیمدت نه گفتهایم. لازم است به اصولگرایی و اصلاحطلبان دولتی هم نه گفت. زیرا تداوم همان روند اعدام و قتل و کشتار است. هر رای به اصولگرایی بر پاداشتن یک دار اعدام و خشتی است بر دیوار یک زندان. بر این باوریم که عقلانیت سیاسی رشدیافته و آگاه خلقهای ایرانی در قالب عاملیت جمعی عمل کرده و در راستای رسوایی نظام گام برمیدارد. بدون شک کوردستان و بلوچستان در این زمینه همیشه پیشاهنگ بودهاند و توانستهاند سرنوشت انتخابات را آنطور که خود میخواهند رقم بزنند. مطمئن هستیم کسی در کوردستان آبان و دیماه را فراموش نکرده و نخواهد گذاشت فراموش شود. زنان و جوانان خصوصا، باید نقش پیشاهنگی را در رد اصولگرایی و پوپولیسم دستراستی و هوچیگریهای این طیف بر عهده بگیرند. اسفند همیشه یادآور مقاومت و ایستادگی و خیزش بوده و هست. روزهای مهمی در پیش است که باید به پیشواز آنها رفت و تمرین باهم بودن را از هم اکنون آغاز کرد. از جمله روز جهانی زن و نوروز که میتوانند سمبل فروپاشی ذهنیت فرسودهی اصولگرایی باشند و رمز همگرایی جامعه و خلقهای ایران را پاسداشت. بر این اساس روز هشت مارس، روز جهانی زنان را به همهی زنان مبارز و انقلابی تبریک گفته و بر این باوریم زنان با مبارزات خود پیشاهنگی مرحلهی کنونی را بر عهده خواهند گرفت. زیرا تنها با آزادی زنان میتوان از جامعهای دموکراتیک و عدالتمحور سخن گفت.
مجلس حزب حیات آزاد کوردستانـ پژاک
۵/۳/۲۰۲۱