بیکس کوردستانی

در پس هر واقعه‌ای اجتماعی و سیاسی، پیشینه‌ای تاریخی و فرهنگی وجود دارد که هیچ رویدادی نمی‌تواند خودسرانه از این پیش‌زمینه‌های تاریخی به وقوع پیوسته و تحت تاثیر قرار نگیرد. هر آنچه امروز به وقوع می‌پیوندد به‌شدت تحت تاثیر رویدادهای دیروز است و  فردای ما را شکل می‌دهند. از  این نقطه‌نظر تاریخ، صرفاً دانش  تفسیر گذشته‌ها نیست، بلکه سرنخ‌های مهمی در مورد امروز و فردا ارائه می‌دهد. درست برعکس مکاتب پوزیتیویستی،حقایق تاریخی صرفاً به گذشته‌ها مربوط نیستند.  به تعبیر دیگری، تاریخ مزارستان مردگان و روایاتی بی‌خاصیت نیست؛ بلکه دانشی است که به میزان آگاهی از آن می‌توانیم امروز و آینده را نیز  روشن سازیم و به میزان این قدرت روشن‌فکرانه‌ (Intellectul) و درک صحیح از  دانش تاریخ، درست را از اشتباه و دوست را از دشمن تفکیک دهیم. اگر جامعه‌ای دوست را از دشمن تفکیک نمی‌دهد و یا صواب را از ناصواب تشخیص نمی‌دهد، به این معنی می‌باشد که از دانش لازم حیات اجتماعی محروم است و نمی‌تواند مصالح حیات اجتماعی‌اش را تشخیص دهد. ملتی که تاریخش از سوی دیگران بازگو و به رشته‌ی تحریر درآید، به‌شدت با تهدید نابودی روبه‌روست و اگر توان نگارش تاریخ ملی و اجتماعی‌اش را از خود نشان ندهد از سوی بیگانگان فتح و استعمار می‌گردد. استعمارزد‌گی از کودکی آِغاز و این روند تا پایان دوران تحصیلی کامل می‌گردد. زیرا انسان مستعمره به‌جای آموزش و تدریس تاریخ و فرهنگ خود، تاریخ و فرهنگ بیگانگان و استعمارگران را می‌آموزد. این نوع آموزش، دانش نیست، یک جهل محض است که همانند یک عملیات پاکسازی ذهنیتی و فرهنگی از سوی بیگانگان و استعمارگران صورت می‌گیرد. انسان استعمارزده، از تاریخ و ریشه‌های خود ناآگاه است و یا اشتباه را صحیح و دشمن را دوست می‌انگارد! ذاتاً نظام آموزشی استعماری، هدفی جز این ندارد. جوامع مستعمره حتی اگر دارای بزرگترین پروفسورها، فیلسوف‌ و متخصصین هم باشند، باز هم آنچه از دانش می‌دانند متعلق به بیگانگان است. شاید این مورد، نقطه‌ی‌ کور مسئله‌ی قرون معاصر خاورمیانه است که رهبران و روشنفکران آن توان برون‌رفت از آن را از خود نشان نداده‌اند. خاورمیانه (بین‌النهرین) که طی هزاران سال مهد تمدن و  گهواره‌ی انسانیت بود و کلیه مکاتب فکری-فلسفی  انسانیت در گهواره‌ی آن پرورش یافتند، چگونه در مدتی بسیار کوتاه به استعمار غرب در آمد؟ چه اسکندرها، آکیلیس‌،ریچارد، چنگیز و تیمورها چشم به آن دوختند، حتی برای مدتی هم فکر می‌کردند که فتح نموده‌اند اما در واقع توان مهار و حکمرانی درازمدت در آن را از خود نشان ندادند. خاورمیانه‌ی فتح نشدنی چگونه اسیر زنجیرهای اوریانتالیسم، دولت-ملت و نظام عوامفریبانه‌ی سرمایه‌داری گشت؟ این پُرسمان معضلی روشنفکری است که سخت جنبش‌های سیاسی و اجتماعی مدرن را تحت تاثیر قرار داده و می‌دهد و تا زمانی‌که در این زمینه شفافیتی صورت نگیرد، شعارهای استقلال و آزادی همچنان بی‌محتوا و فاقد معنا خواهند ماند. چون جوامعی که استقلال ذهنیتی و فکری نداشته باشند فقط چنان فکر می‌کنند که مستقل هستند!

نقش جدال شرق وغرب در توطئه‌ بین‌المللی

اولین جدال به ثبت رسیده شرق-غرب در بزرگ‌ترین کتاب ادبی ایلیاد، اثر هومر (سده‌ی ۹ ق.م) به نگارش درآمده است. جدال و جنگ در میان یونان غربی و خلق تروای شرقی که در سواحل شرقی دریای اژه زندگی می‌کردند، روی داده است. طبق پژوهش‌های باستان‌شناسی مردمان تروا همان تمدن هیتیت، از نیاکان کُردها امروزی می‌باشند.  این جنگ که ده سال به طول کشید حدود ۱۴۰۰ سال پیش از میلاد رخ داده که هومر به زبانی ادبی و اسطوره‌ای در اثر ایلیاد به آن می‌پردازد. هکتور و آخیلوس دو شخصیت قهرمان داستانند که در شخصیت آن‌ها تمدن‌های شرق وغرب سمبلیزه شده است. هکتور قهرمان شهر تروا است که به جنگی ناخواسته تن داده است. آخیلوس نیز قهرمان یونانیان است که هرچند در ابتدا ناخواسته اما بعد‌ها طی دسیسه‌ای ناگزیر به مشارکت در جنگ می‌شود. طبق روایت داستان برادر کوچک هکتورِ، پاریس در یک مهمانی، هلن همسر منلائوس پادشاه اسپارت را می‌رباید و به همراه خود به شهر تروا می‌آورد. این برای خدایان یونانی که از قبل برنامه‌ی اشغال و غارت ثروت و ممالک تروا را در سر می‌پروراندند، بهترین بهانه‌ی اعلام جنگ شد.

پس از لشکرکشی یونانیان به سواحل تروا وپس از ده سال جنگ، یونانیان قادر نشدند جنگ را به نفع خود خاتمه دهند. حیله‌گری و دسیسه‌چینی خدایان یونانی در این وضعیت وارد عرصه‌ی میدان می‌شود و از طریق توطئه‌گری یونانیان موفق به تصاحب شهر می‌شوند. ادیسه به فرماندهان جنگ می‌گوید که اسب چوبی غول‌پیکری بسازند و تا حد امکان بهترین رزمندگان و جنگاوران یونانی را در آن جاسازی کنند. این دسیسه اجرا می‌شود، مردم تروا فکر می‌کردند که پیروز شده‌اند، چون کشتی یونانی‌ها از ساحل عقب‌نشینی کرده بود. مردم به بیرون از دروازه‌های شهر می‌آیند و چون تصور داشتند آن اسب غول‌پیکر هدیه‌ای از یونانی‌هاست و چون اسب نزد مردمان تروا مقدس بود، اسب تروا را به درون شهر می‌آورند و جشن می‌گیرند. اما وقتی شب هنگام که شهر به خواب فرو می‌رود، کشتی‌ها به ساحل بازمی‌گردند، سربازان داخل اسب هم بیرون می‌آیند و بدین‌صورت دروازه‌های شهر را باز می‌کنند. ارتش یونان پس از این به داخل شهر یورش می‌برد و تمام مردم شهر تروا را می‌کشند، شهر را به یغما می‌برند و زن‌ها را به بردگی می‌گیرند. داستان «اسب تروا» از این قرار است. جنگی که از همان اول با اخلال‌گری «ربودن هلن» اعلام شروع، سپس با دسیسه‌ آخیلوس را به درون آن می‌کشند ودر نهات با دسیسه‌ی اسب تروا خاتمه می‌یابد. پس از گذشت هزاران سال داستان جنگ تروا در حوالی همان جغرافیا داستان توطئه علیه رهبر آپو و خلق کُرد و این بار در سطح «بین‌المللی» تکرر پیدا نمود. در میان قهرمانان داستان نیز شباهت‌های بسیاری شگفت‌انگیزی وجود دارد. رهبر آپو در دفاعیه‌ای تحت عنوان «کُرد آزاد هویت نوین خاورمیانه» که به دادگاه تجدید نظر آتن در سال ۲۰۰۳ ارائه نمود، مفصلا به آن پرداخته است.

جنگ صلیبیون یکی دیگر از جدال‌های بزرگ بین تمدن شرق-غرب در تاریخ محسوب می‌گردد. هرچند سعی می‌شود پوششی دینی به این جنگ داده شود، اما در واقع جنبه‌های سیاسی، فرهنگی، ‌اقتصادی و نظامی آن بر جنبه‌ی دینی آن سنگینی می‌کند. در پشت این جنگ که اسلام-مسیحی آن را پوشش داده، جدال کهن تمدن شرق-غرب نهان است. در آن زمان ترکان سلجوقی اکثر مناطق تحت کنترل امپراتوری بیزانس را به تصاحب خود درآورده بودند. اساسا لشکرکشی صلیبیون به آناتولی و شام واکنشی علیه بیرون راندن بیزانس از آناتولی است. چون در جنگ ملازگرد کردها و ترک‌ها (۱۰۷۱م) بر اساس توافقی سیاسی-نظامی استراتژیک بیزانس را از آناتولی بیرون ‌رانده بودند. اولین جنگ و لشکرکشی به شرق توسط پاپ اوربان دوم در شورای کلرمونت از ۱۰۹۶ آغاز و تا ۱۲۹۱ یعنی حدود ۱۹۶ سال طول کشید. غربی‌های صلیبی، آناتولی، شام و حتی اورشلیم و قدس را تحت کنترل خود درآوردند و پادشاهی اورشلیم را اعلام نمودند. خاورمیانه تنها با تهدید مسیحیت مواجه نبود، بلکه با غارت و فتوحات نظامی غرب سروکار داشت. ظهور صلاح‌الدین ایوبی به‌عنوان رهبری سیاسی و نظامی که جهان اسلام را علیه فتوحات بیگانگان متحد و نظامیان اشغالگر غربی را از مشرق زمین برای همیشه ریشه‌کن ‌کرد، تاریخی و حیاتی است. دقیقا همچون هکتور و آخیلوس تحت لوای اسلام و مسیحیت صلاح‌الدین به نمایندگی شرق و ریچارد شیر دل نیز به نمایندگی غرب این بار در قدس به میدان نبرد می‌روند.  با این تفاوت که این بار پیروز میدان تحت فرمانروای صلاح‌الدین کُردی، جهان شرق است.

دیالکتیکی تاریخی همیشه در میان تمدن غرب و شرق وجود داشته و بدون درنظر گرفتن این پیشینه‌ی تاریخی درک درست مسائل روز خاورمیانه امکان‌پذیر نیست. گاه هلن، زن یونانی بهانه‌ی جنگ و جدال بوده و گاه نزاع‌های اسلامی-مسیحی، اما در حقیقت از دیر‌زمان این دو تمدن به بهانه‌های گوناگونی همواره درصدد فتح و اشغال یکدیگر بوده و هستند! تنش‌های موجود در شرق مدیترانه، سوریه، عراق، افغانستان و حالت به‌روز همان جنگ‌هایی است که از زمان قدیم در منطقه وجود داشته است. در توطئه‌ی بین‌المللی ۱۵ فوریه ۱۹۹۹ انگار تمدن غرب انتقام صلاح‌الدین ایوبی را پس از گذشت صدها سال پس می‌گرفت! نتیجتاً صلاح‌الدین نیز اصالتاً کُرد بود!

اسب تروا، دروازه‌های مشرق زمین را گشود!

آسیای صغیر و خاورمیانه پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی و تقسیم ساختارهای سیاسی-اداری و جغرافیای در بین دولت-ملت‌های عراق، سوریه، ترکیه، ایران و دولت‌های عربی از حالت تهدید علیه غرب درآمد و به بخشی از نظام جهانی مدرنیته‌ی سرمایه‌داری الحاق گشت. کشف نفت و منابع انرژی فسیلی بسیار در سال‌های ۱۹۲۰-۱۹۳۰ در میادین نفتی و گازی خاورمیانه روند فرایند کنترل منطقه را تسریع نمود. دولت-ملت به مثابه‌ی «اسب مدرن تروا» نقش کلیدی در گشایش دروازه‌های مشرق ‌زمین و کنترل تمدن باستان در تاریخ معاصر را ایفا نمود. تهاجمات نظامی و لشکرکشی‌های بزرگ قادر به فتح فرهنگ باستان و غنی خاورمیانه نشد، اما مدرنیته‌‌ی سرمایه‌داری با تاسیس نظام دولت-ملت و ترویج ملی‌گرایی در میان ملت‌های منطقه به عنوان پایه‌های نظام مدرنیته‌ی سرمایه‌داری توانست ضربات کشنده‌ای از نظر تاریخی و فرهنگی به جهان شرق وارد کند. نظام سیاسی موجود، در خاورمیانه هنوز هم نظمی بجامانده پس از جنگ جهانی اول از جانب تمدن غرب است. هر چند نظام سیاسی استعمارگر پهلوی‌ها و نظام تاسیس شده‌ی پس از آن بسیار به شعار استقلال، خودکفایی ملی، توسعه و پیشرفت ایمان داشتند و هنوز هم دارند؛ اما واقعیت این است که خاورمیانه پس از جنگ جهانی اول و طراحی سیاسی-جغرافیایی آن کاملاً وابسته‌ی تمدن هژمو‌نگرای غرب شد. تنش‌های موجود بین دولت سرکوبگر، استعمارگر و فقه‌سالار ایران و دولت سرکوبگر، امپریالیست واشغال‌گر آمریکا فقط در راستای منافع کوتاه‌مدت و روزانه انجام می‌گیرند. متاسفانه دولت‌های خاورمیانه پس از حل مسائل و مصالح سیاسی-اقتصادی خود با بیگانگان‌ واربابانشان هرگز دغدغه‌ای تاریخی و ریشه‌ای با غرب نداشته و ندارند.

بافت فرهنگی، جغرافیایی، درهم‌تنیدگی قومی و مذهبی خلق‌های خاورمیانه که در طول هزاران سال علی‌رغم تفاوت‌مندی‌هایشان کنار هم زندگی کرده بودند، با خطوطی عمیق از هم مجزا و به دشمن یکدیگر تبدیل شدند. مسئله‌ی کُرد یکی از عمیق‌ترین مسائل تاریخ معاصر خاورمیانه است که از این طریق همزمان با نسل‌کُشی خلق‌های ارمنی، آشوری و یونانی خط‌کشی و طراحی شد. در واقع از نظر تاریخی بریتانیا و فرانسه در درجه اول مسئول این سلسله نسل‌کُشی‌ها هستند. توافق‌نامه‌ی سایکس-پیکو (Sykes-Picot Agreement ) که در مه ۱۹۱۶ به امضا رسید، در کل آغاز سیاست نابودی خلق‌های خاور زمین و به‌خصوص خلق‌های آناتولی بود. هدف اصلی این توافق‌نامه تقسیم مناطق تحت کنترل ترک‌های عثمانی میان بریتانیا و فرانسه بود. صدها هزار آشوری در سال‌های ۱۹۱۵ نسل‌کُشی شده بودند. یک میلیون‌ونیم ارمنی ‌در فواصل سال‌های ۱۹۱۵-۱۹۱۷ مورد نسل‌کشی قرار گرفتند.  مناطق عرب‌نشین را با وعده‌ی استقلال علیه عثمانی‌ها به قیام وادار نمودند. امپراتوری عثمانی به‌عنوان آخرین مدافع شرق، هم از نظر داخلی و هم خارجی ناتوان شد و نهایتا از ویرانه‌های آن دولتی با جغرافیای بسیار کوچک اما از نظر نسل‌کُشی با ماهیتی بسیار وسیع‌تر به نام «جمهوری ترکیه»  ساخته شد. توطئه‌ی بزرگ از آن تاریخ آغاز شد که خلق‌های منطقه‌را با شعار «برای هر ملتی دولتی» به جان هم انداختند و خود از فراسوی اقیانوس‌ها نظاره‌گر جنگ‌های خونین و نسل‌کشی‌های متعدد خاورمیانه بودند. فرایند نسل‌کشی،مهاجرت اجباری و آسیمیلاسیون کُردها که از ۱۹۲۴ شروع و  تا ربودن و تحویل دادن رهبر آپو به مقامات دولت فاشیست ترک تداوم پیدا کرد، هنوز هم در دستور کار است.

کُردها یکی از کهن‌ترین خلق‌های منطقه که برخوردار از فرهنگ مقاومت و جنگاوری چند هزار ساله بودند با قیام به مقابله‌ علیه نظم نوین دولت-ملت و سیاست‌های نسل‌کُشی برخاستند. قیام شیخ‌سعید پیران در شمال کردستان و  سمکو شکاک در شرق کردستان همزمان دارای یک علت اصلی  پس از جنگ جهانی اول بودند. این دو قیام بر ضد نظم نوین دولت-ملت، سیاست انکار و نابودی ملی بود. با این تفاوت که یکی علیه دولت فاشیست ترک و دیگری علیه دولت  فاشیست پهلوی‌ها مسلح شدند. دوگانگی نسل‌کُشی و قیام تا سال‌های ۱۹۳۸-۱۹۳۹ تداوم یافت و نهایتا جنبش‌های مدرن و احزاب ناسیونالیستی کُردی ظهور یافتند.

در کل، تمام قیام‌ها و جنبش‌های مدرن ناسیونالیستی کُرد  هر کدام به نحوی و در مقابل یکی از این دولت‌ها که کردها و کردستان در میانشان تقسیم شده بود، به مبارزه برخاستند. هر کدام در ممانعت از به پایان رسیدن مرحله‌ی  نسل‌کشی ملی نقش‌های مهمی ایفا نموند و اجازه ندادند کُردها به سرنوشتی همانند ارمنی‌ها، آشوری‌ها و دیگر خلق‌ها ‌دچار گردند. اما در عین حال دو مشکل اساسی هم داشتند: اول «کُردستانی آزاد ومتحد » در برنامه‌ و اساسنامه‌ی سیاسی هیچ جنبشی وجود نداشت و ندارد؛ هر جنبش صرفا در بخشی از کردستان فعالیت کرده و تنها  کردهای ساکن در آن بخش را مخاطب قرار می‌داد. دوم اینکه جنبش‌های ناسیونالیستی و احزاب مدرن هیچ کدام نظم جهانی و معاهدات بین‌المللی را علت وضعیت مستعمره‌ی کردها و کردستان نمی‌دانستند و تنها با دولت‌های منطقه در جنگ و ستیز بودند. حال اینکه کردستان در دو معاهده‌ی بین‌المللی (معاهدی سایکس-پیکو در ۱۹۱۶ و معاهده‌ی لوزان در ۱۹۲۳ ) در میان دولت‌های تازه تاسیس شده‌ی ترکیه، ایران، عراق و سوریه به‌شکلی قانونی تقسیم شده بود و تا زمانی‌که  این پوشش قانونی-سیاسی برداشته نمی‌شد و ملت کرد سرمنشا اصلی استعمار را درنمی‌یافت فقط با جنگ علیه این دولت‌ها امکان نتیجه‌گیری بسیار ضعیف به‌نظر می‌رسید. به نوعی دولت‌های نام برده با اتکا به قوانین بین‌المللی  سیاست نسل‌کُشی، آسیمیلاسیون و نابودی کردها را اجرا می‌نمودند. قوانین بین‌المللی این اجازه را به این دولت‌ها می‌داد و امروز نیز تمام جنایات علیه کردها متکی بر قوانین بین‌المللی است. در واقع کُردها در معاهدات و قوانین بین‌المللی نسل‌کُشی شدند! دولت‌-ملت‌های غول‌آسای فاشیست با کسب اجازه از معاهدات بین‌المللی علیه خلق‌های منطقه و به‌خصوص خلق کرد، جنایات ضد بشریت انجام می‌دهند. حتی جنگ کردها با دولت ترکیه، عراق و ایران از یک نظر یکی از پایه‌های تامین مصلحت سیاست غربی است. درست همچون جنگ « فلسطین-اسرایئل» مسئله‌ی کرد با دولت‌های مخاطب نیز برنامه‌ریزی شده است. اگر چه رهبران و جنبش‌های مدرن کرد با شجاعت و دلیری و به قیمت جانشان تا پای دار به مبارزه با این دولت‌ها برخاستند و  بسیار ی نیز به شهادت رسیدند، اما هیچ یک قادر به گام نهادن به فراسوی مرزهای رسمی نشده و نظم قانونی و سیاسی جهانی که مسئول اصلی  وضعیت مستعمرگی خاورمیانه، کردها و کردستان بود را تحت سوال و فشار قرار دهند.

نوزایش کردها و ایجاد شکاف در نظم جهانی

ظهور و پیشرفت سریع جنبش‌ آزادی‌خواه کرد به رهبری پ.ک.ک (حزب کارگران کردستان) در شمال کردستان در اوایل دهه‌ی ۱۹۷۰ معادلات سیاسی منطقه‌ای را به صورتی ریشه‌ای به تزلزل درآورد. جنبشی که مراحل ظهور، پیشرفت و شکل‌گیری ذهنیتی، ساختاری و   آن خارج از نظام جهانی بود.  ظهور رهبری پ.ک.ک برنامه‌ی ایجاد دومین فلسطین در کردستان را به‌ هم ریخته بود، کردها متوجه علل مستعمرگی سرزمین‌شان شده بودند و از نظر داخلی برای نخستین بار مشترکا و همزمان علیه دولت‌های استعمارگر بر سرزمین‌شان به جنگ و مبارزه برخاسته بودند. جمعیتی ۵۰ میلیونی پراکنده شده میان چهار دولت رفته‌رفته هرچه بیشتر تحت تاثیر این جنبش قرار می‌گرفتند، مرزهای جغرافیایی و سیاسی معاهدات سایکس-پیکو و لوزان را درهم ‌نوردید. انقلاب‌های ضد نظام جهانی در چین، ویتنام و نهایتا خلق‌های ایران ۱۳۵۷ (۱۹۷۹م) در نظم استعمارگری شکاف به وجود آورد و شرایط مناسبی جهت تغییر در این برهه‌ی زمانی و وضعیت، برای خلق‌های منطقه و به ویژه خلق کرد ایجاد نمود. در این شرایط ظهور رهبری استراتژیک ملی در کردستان تمام نیاز‌های مادی و معنوی ملی را فراهم آورد و انقلاب دموکراتیک کردستان همزمان به امیدی برای خلق‌های منطقه نیز مبدل گردید. در تاریخ معاصر اولین بار بود که ملت کرد بدون قرار گرفتن تحت خدمت بیگانگان، در راستای منافع ملی خود به جنگ برمی‌خواست. رهبر ملی با اتکا بر استراتژی ملی، تمام کردها را متحدو در یک سنگر مشترک علیه استعمارگران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای گرد هم آورد. طی دو دهه جنبش آزادی‌خواه کردستان به رهبری پ.ک.ک به یک جنبش سیاسی موثر در سطح منطقه و جهان مبدل گشت. از میان خاکسترها، ملتی که تا آن زمان در «سکوت مطلق مرگ» به سر می‌برد، ملتی مبارز و غیور چشم به دنیا گشود که هیچ قدرتی قادر به متوقف کردن و بازداشتنش از آزادی نبود. این نوزایش، همزمان پرده از چهره‌ی نظام استعمارگر بین‌المللی برداشت و زوایای استعمار جهانی بر خاورمیانه و کردستان را هر چه بیشتر افشا نمود. علی‌رغم اینکه اروپا، دادگاه حقوق بشر اروپا از جنایات و نسل‌کُشی‌هایی که رژیم‌های فاشیستی عراق، ترکیه و ایران در کرستان مرتکب شدند، چشم پوشی کردند و ارتش مخفی ناتو معروف به گلادیو در جنگ علیه گریلا‌های آزادی کردستان کاملا از رژیم فاشیست ترکیه از لحاظ سیاسی، نظامی، تسلیحاتی، تاکتیک‌های جنگ و فناوری جنگی حمایت به عمل آورد نیز، اما گریلا از نظر کمی و کیفی هر چه بیشتر پیشرفت نمود و روزبه‌روز جنبش ‌آزادی‌خواه کردستان همانند ستاره‌ای در ظلمت شب آسمان مشرق ‌زمین تابناک‌تر و درخشان‌تر می‌شد.

جنبش آزادی‌خواه ملی در میان جامعه و فرد کرد تغییراتی ریشه‌ای به‌وجود آورد. نظم استعمارگری در ذهن و روح انسان کرد شکست و سکوت مرگ به ندای بلند آزادی و استقلال مبدل گشت. شکست‌ناپذیری گریلا در مقابل ارتش ناتو موجب خیزش ملی در سرتاسر شمال کردستان شد. سال‌های ۱۹۹۰-۱۹۹۱ خیزش‌های سراسری مردمی و مطالبات استقلال و آزادی در تمام کردستان، خاورمیانه و جهان بازتابی وسیع یافت. مراحل تحزبی، گریلایی و مردمی شدن جنبش قطعی شده بود، مسئله‌ی کرد در سطح منطقه و جهانی مطرح بود. موقعیت استراتژیک رهبری و تعادلات سیاسی که در شام و خاورمیانه به‌وجود آورده بود، نقشی کلیدی در این تحولات داشت. دولت ترکیه و ناتو متوجه این موقعیت رهبری بودند. زیرا تمام تلاش‌های دشمن جهت سرکوب مردم و پاکسازی گریلا در کوه‌ها و شهرها فاقد نتیجه بود. این تحولات شمال کردستان مستقیما جنوب کشور را نیز تحت تاثیر قرار داد و خیزش مردم کرد در بهار سال ۱۹۹۱ علیه رژیم استعمارگر بعث صدام‌حسین و تاسیس حکومت اقلیمی از نتایج این مبارزات بیش از دو دهه شمال کردستان بود. انقلاب کردستان در سطوح جهانی تاثیرات مهمی به‌وجود آورده بود.

توطئه بین‌المللی؛ تجدید پیمان سایکس-پیکو

جنگ ۸ ساله ایران-عراق به ساختار اقتصادی، سیاسی و نظامی دولت عراق آسیب‌های عمیقی وارد کرد. پس از آن، جنگ خلیج در سال ۱۹۹۱ و اشغال کویت از سوی عراق، دولت صدام‌حسین را مورد هدف ناتو و آمریکا قرار داد. یکی دیگر از تحولات بزرگ سال ۱۹۹۱ سقوط بلوک سوسیالیستی شوروی بود که زمینه را جهت مداخلات آمریکا در منطقه فراهم کرد. سقوط شوروی روسیه و جنگ خلیج دو عامل اساسی اما ناتمام جهت مداخلات مستقیم آمریکا در خاورمیانه بودند. زیرا انقلاب بلشویکی اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه و سرایت زودهنگام آن به آسیای میانه، خاورمیانه و حتی کشورهای شرق اروپا تهدید جدیدی از سوی شرق برای جهان غرب به‌شمار می‌آمد.  پس از جنگ جهانی دوم این جدال در قالب جنگ سرد تدام یافت و نهایتا در سال ۱۹۹۱ جهان دو بلوکی کمونیستی-کاپیتالیستی با فروپاشی بلوک شرقی، یک طرفه شد.

بدون شک جنبش آزادی کردستان باید با مدنظر قرار دادن این تحولات و آینده‌نگری بیش‌تری با وضعیت موجود مدارا می‌نمود. در این وضعیت روش‌های خشونت‌آمیز و تعمق بخشیدن به گرایشات ملی‌گرایانه و جنگ کُرد-ترک و بین خلق‌ها در راستای منافع آمریکا و ناتو قرار می‌گرفت. تغییرات استراتژیک در نحوه‌ی مبارزاتی جنبش آزادی‌خواه و اعلام آتش‌بس‌‌های متعدد از سال ۱۹۹۳ به بعد حکایت از درک همه جانبه وضعیت منطقه و «در پیش‌گیری رویکرد‌های مناسب با شرایط به‌وجود آمده» مسئله کرد در ترکیه و منطقه داشت. حکومت لیبرال تورگوت اوزال با علاقه‌ی فراوان حتی آمادگی خود جهت تغییر قانون اساسی ترکیه و شناخت حکومتی فدرال برای کردها را اعلام نموده بود. کردها بیش از ۲۰ سال جنگیده و اراده‌ی سیاسی خود را به طرف مقابل تحمیل کرده بودند و حال نوبت به نتیجه‌گیری سیاسی بود. اما این روند مسالمت‌آمیز تمام برنامه‌های بلندمدت آمریکا و ناتو را در منطقه نابود می‌کرد و نشان از کنترل خارج شدن مسئله‌ی کرد داشت. مسئله‌ی کرد و  فلسطین باید بلاتکلیف در انحصار آمریکا و ناتو به‌عنوان اهرم‌های فشار جهت سوءاستفاده در مسائل خاورمیانه همچنان می‌ماند. فضای سیاسی خشونت‌بار و جنگی خاورمیانه در تامین منافع آمریکا و ناتو نقشی کلیدی ایفا می‌نمود و وضعیت باید بر همین منوال به پیش می‌رفت. اما رهبر عبدالله اوجالان بارها آمادگی کامل خود را جهت حل مسئله‌ی کرد از طریق راه‌حل‌های سیاسی و مسالمت‌آمیز اعلام داشت و این گرایش سیاسی از جانب برخی از محافل سیاسی داخلی ترکیه مورد استقبال قرار می‌گرفت، از همه مهم‌تر این که، روند سیاسی در منطقه برخلاف منافع آمریکا و ناتو بود، حتی ضد منافع آن‌ها به شمار می‌آمد. به همین جهت تورگوت اوزال مورد سوءقصد قرار گرفت و کشته شد، جناح‌های طرفدار حل مسئله‌ی کرد و مذاکرات با پ.ک.ک یکی پس از دیگری از صحنه‌ی سیاسی حذف شدند و نهایتاً ترکیه به فضای جنگی پیشین باز‌گشت.

نهایتاً دولت ترکیه در سال ۱۹۹۸ به مرزهای سوریه لشکرکشی و اعلام کرد اگر دولت حافظ اسد رهبر آپو را از مرزهای این کشور خارج نکند ارتش ترکیه وارد خاک این کشور شده و سوریه را اشغال خواهد کرد. دولت حافظ اسد به‌شدت تحت فشارهای بین‌المللی و منطقه‌ای بود. یا می‌بایستی جهت دفاع از موقعیت سیاسی و قانونی جنبش ‌آزادی کردستان با دولت ترکیه و جهان وارد جنگ می‌شد و یا باید رهبر آپو از سوریه خارج می‌گشت؛ از دیگر سو، تا آن زمان حزب دموکرات کردستان عراق و اتحادیه میهنی کردستان در جنگ نظامی بر سر حاکمیت در جنوب کردستان بودند، اما در یکم اکتبر ۱۹۹۸ رهبران این دو حزب به واشنگتن دعوت شده، توافق نموده و پ.ک.ک را یک جنبش تروریستی اعلام نمودند. همچنین از پ.ک.ک دعوت کردند که باید خاک جنوب کردستان را ترک کند. اساساً یکم اکتبر ۱۹۹۸ استارت توطئه‌ی بین‌المللی زده شد، زیرا قدرت‌های توطئه‌گر از اتخاذ چنین موضعی از سوی دو حزب بزرگ کردستانی و تروریست اعلام کردن پ.ک.ک امیدوار بودند که خواهند توانست پ.ک.ک را محدود و فلسطینی دوم در کردستان ایجاد کنند. از این جهت نقش سران حزب وقت حزب دموکرات کردستان و اتحادیه میهنی کردستان استراتژیک بود. با برجسته کردن نقش سیاسی این دو حزب، کردها به‌عنوان بزرگ‌ترین پتانسیل جنگی تحت کنترل آمریکا و ناتو قرار می‌گرفت و این قدرت سیاسی-نظامی به‌عنوان دومین پایگاه آمریکا در منطقه مورد استفاده قرار می‌گرفت. به این جهت باید رهبری پ.ک.ک نابود و پ.ک.ک نیز پاکسازی می‌گشت. زیرا به مانعی بزرگ در مقابل «پروژه‌ی خاورمیانه‌ی بزرگ» آمریکا و ناتو تبدیل شده بود. پس از ۲۰ سال فعالیت سیاسی، این فشارها موجب خروج رهبر آپو در ۹ اکتبر ۱۹۹۸ از سوریه شد و بدین‌صورت توطئه‌ی بین‌المللی آغاز شد؛ توطئه‌ای در مقابل  کل خاورمیانه بود، اما بازی‌ها، دسیسه‌چنینی‌ها و دادوستدهای پشت پرده بر سر رهبر ملی کردها بود. نقش کلیدی رهبر آپو و مسئله‌ی کرد در معادلات منطقه‌ای علت اصلی مورد هدف قرار گرفتن وی بود.

 

مبارزه با توطئه‌ی بین‌المللی؛ نقاب از رخ اروپا برداشت!

رهبر آپو در بسیاری از نوشتارهایش اشاره به اهداف توطئه‌ی بین‌المللی و ناعدالتی‌های نظام بی‌رحم مدرنیته‌ی کاپیتالیستی علیه ملت مظلوم کرد نموده است. از طرفی رهبر یک ملت را جهت پناهندگی سیاسی به اروپا دعوت کردند، این دعوت از سوی گروهی از اعضای مجلس یونان به‌صورتی رسمی انجام گرفت. اما از دیگر سو زمانی‌که رهبر آپو به خاک یونان رسید با ضرب‌العجل خروج از مرزهای آن کشور مواجه شد. هیچ کشور اروپایی حاضر به اعطای حق پناهندگی سیاسی به رهبر ملتی که خود مسئول تمام نسل‌کُشی‌های آن بودند، نشد! این در حالی است که طبق قوانین خود اروپا و اعلامیه حقوق بشر، اگر شخصی مورد تعقیب و پیگرد دولت یا یک گروه قرار گرفته باشد، حق پناهندگی در کشور دیگری دارد؛ بنابراین، آن عده از افراد سیاسی که مخالف دولت یا گروهی خاص هستند و مورد پیگرد و تعقیب قرار گرفته و جان آن‌ها در خطر باشد، حق پناهندگی سیاسی را دارند. باید یادآور شد که در آن زمان در قانون اساسی ترکیه «حکم اعدام» هنوز لغو نشده بود و رهبر آپو از نظر قانونی دارای شرایط کامل حقوق پناهندگی سیاسی بود. حتی زمانی که خمینی در فرانسه بود از این حق استفاده نمود و برای مدتی در آنجا مستقر شد. در حقیقت مسئله‌ی کرد هیچ شباهتی به دیگر مسائل خاورمیانه، اعراب و حتی فلسطین هم نداشت. عمق مسئله‌ی کرد، دولت‌های اروپایی را وادار نمود که ارزش‌های انسانی و نسبتاً دموکراتیک خود را نیز زیرپا نهند. اروپا جای برای کرد آزاد و هویت اراده‌مند نداشت، در واقع هر چند کردها جهت صلح و دوستی بسیار تلاش کردند، اما جز کو‌هستان دوستی نداشتند و جهان همه به آن‌ها پشت کرده بود. ماندن و کسب حق پناهندگی سیاسی رهبر آپو در اروپا به این معنی بود که اروپا مستقیما وارد جنگی شود که خود در معاهدات بین‌المللی برپا کرده بود. به همین جهت تمام فرودگاه‌های اروپا به روی رهبر آپو بسته شد. اگر در داخل مرزهای اتحادیه اروپا رویدادی ناخواسته متوجه رهبر آپو می‌گشت، عواقب سیاسی آن متوجه اتحادیه‌ی اروپا می‌شود، در این شرایط باید در وهله‌ی نخست با حیله‌گری از مرزهای اتحادیه اروپا اخراج می‌گشت، پس از این، سرنوشت رهبر ‌آپو به پول‌پرستان اروپایی ربطی نداشت و اتحادیه‌ی اروپا هیچ مسئولیتی قانونی و سیاسی در مقابل انسانیت نمی‌پذیرفت. تنها دولت وقت ایتالیا نسبت به دیگر دول عضو اتحادیه اورپا نرمش‌ نشان داد که بلافاصله با فشارهای سیاسی آمریکا و ناتو مواجه شد.

مرحله‌ی نخست توطئه بین‌المللی از ۹ اکتبر سال ۱۹۹۸ یعنی خروج رهبری از سوریه تا ۱۵ فوریه ۱۹۹۹ یعنی ربودن وی در کنیا و تحویل دادن رهبری به دولت ترکیه است. در این مرحله هدف توطئه‌گران نابودی و سربه‌نیست کردن رهبر آپو بود. مرحله‌ای است که قدرت‌های در پشت توطئه به رهبری آمریکا قصد داشتند از هر طریقی که شده از نظر فیزیکی، رهبری را از میان بردارند. شیوه‌ی از میان برداشتن رهبر آپو قبلاً برنامه‌ریزی شده بود، دسیسه از این قرار بود که اگر دولت‌های عضو اتحادیه‌ی اروپا و عضو ناتو به رهبر آپو پناهندگی ندهند، در این صورت ناگزیر به سوریه و خاورمیانه باز خواهد گشت و در هنگام پرواز بر فراز آسمان مدیترانه، هواپیمای حامل رهبر عبداللّه اوجالان را به‌صورتی مخفیانه ساقط و منهدم کنند. هدف توطئه‌ی بین‌المللی درگام اول نابودی فیزیکی رهبر آپو بود، اما رهبر آپو زمانی‌که در اروپا بود، متوجه این دسیسه شد و مانع از اجرای آن گشت. این سناریو باز در بلاروس و سفارتخانه‌ی یونان در کنیا تکرار شد، اما هر بار رهبر آپو آگاهانه عمل نمود و این دسیسه‌ها را آشکار ساخت. در این مدت رهبر آپو طی یکی از سخنرانی‌هایش در کانال تلویزیونی مَد تی‌وی (Med TV) در ۱۵ اکتبر ۱۹۹۸ برای اولین بار بحث از توطئه‌ای علیه خود و خلق کرد نمود. در سخنرانی‌های بعدی هرچه بیشتر این موضوع را فاش و تلاش کرد تا اذهان عمومی را از دسیسه‌ها، بازی‌های سیاسی و توطئه آگاه سازد. اولین واکنش به توطئه‌ی بین‌المللی در زندان‌های ترکیه تحت عنوان «نخواهید توانست خورشیدمان را به ظلمت بکشید» از ۹ اکتبر ۱۹۹۸ آغاز شد. این سلسله واکنش‌ها که از زندان‌ها شروع شده بود موجب به حرکت درآمدن مردم کرد در سرتاسر جهان شد. کردها سرنوشت خود را در سرنوشت رهبرش می‌دید و کاملا از خطرات احتمالی آگاه بودند. به‌همین جهت لحظه‌به‌لحظه تحولات را پیگیری می‌کردند و خود را جهت هر گونه احتمال ناخواسته‌ای آماده می‌کردند. مقاومت رهبری با مقاومت زندانی‌های سیاسی و از آنجا نیز به مقاومتی مردمی و ملی در سراسر ترکیه و جهان وسعت و ترویج پیدا کرد.

این در حالی بود که رهبر آپو بار ها از هدفش در سفر به اروپا به‌صورتی شفاف بحث به میان آورده بود و حتی طی یکی از تحلیلاتش که از تلویزیون به‌طور مستقیم در آن زمان پخش شد، اظهار داشت که با بازگشت از آنکارا به دیاربکر (آمد در سال ۱۹۷۸) حزبی شدیم، با آمدنمان به سوریه و خاورمیانه (در سال ۱۹۷۹) به ارتش گریلا دست یافته و با آمدن به اروپا (در سال ۱۹۹۸) به دولت دست خواهیم یافت. رهبر آپو همواره اهداف خود از سفر به اروپا برای اذهان عمومی تشریح می‌نمود. هدف رهبر آپو استفاده از موقعیت سیاسی، دیپلماتیک و قانونی اروپا جهت حل مسالمت‌آمیز مسئله‌ی کرد در تمام خاورمیانه بود. این یک استراتژیک جدید از سوی رهبر ملی بود که اتحادیه اروپا را ناگزیر به درون قضیه‌ای می‌کشاند که خود ساخته بودند و حال باید خود جهت حل آن گام برمی‌داشتند. به همین جهت در بسیاری از روزنامه‌های اروپا رهبر آپو «مرد ناخواسته» اعلام شد. این استراتژی، تمام معاهد بین‌المللی امضزا شده در مورد کردها و کردستان را زیر سوال می‌برد، منافع اتحادیه‌ی اروپا و به‌ویژه آمریکا را در منطقه به خطر می‌انداخت. با توسل به توطئه نقاب از چهره‌ی  اروپا برافتاد و مشخص شد که اروپا تمدنی چند چهره است!

هنگامی که برنامه‌ی اولیه عملی نشد، دولت‌های توطئه‌گر (آمریکا، بریتانیا، یونان‌ واسرایئل و…) و سرویس‌های اطلاعاتی این کشورها با همکاری یکدیگر و طرح نقشه‌ی آدم‌ربایی، تحویل غیرقانونی به نیروهای امنیتی ترکیه و نهایتا اعدام رهبر عبداللّه اوجالان را در برنامه‌ی کاری خود قرار دادند. این دومین مرحله‌ی توطئه بود که هدف از اعدام کردن رهبر آپو توسط دولت ترکیه و افروختن شعله‌ی آتش جنگی خونین‌تر از جنگ جهانی اول بود. رهبر آپو بارها ربودن و تحویل خود به دولت ترکیه را به ترور آرشیدوک فرانتس فردیناند ولیعهد امپراتور اتریش-مجارستان در جریان جنگ جهانی اول تشبیه کرد که در ۲۸ ژوئن ۱۹۱۴ توسط یک متعصب ملی‌گرای هجده ساله صرب، گاوریلو پرنسیپ در سارایوو بوسنی به وقوع پیوست و جنگ جهانی با ترور او شعله‌ور شد. ترور ولیعهد امپراتور اتریش موجب جنگ جهانی اول شده بود و حال در پس ربودن و تحویل دادن رهبر آپو به دولت ترکیه اهداف جرقه‌های آغاز جنگ جهانی سوم در خاورمیانه نهفته بود. در واقع ماجرای وبودن رهبر آپو، توطئه‌ای بود با هدف توطئه‌ای بزرگتر! در این مرحله که از ۱۵ فوریه ۱۹۹۹ تا سال ۲۰۰۰ تداوم یافت، رهبر آپو در سخت‌ترین شرایط، مبارزه‌ای همه جانبه جهت خنثی‌سازی توطئه و اهداف آن در زندان انجام داد. نهایتا مراحل بازجویی وی را از سوی مقامات اطلاعاتی و قضای دولت به بازجویی دولت تبدیل کرد، جنایات دولت فاشیست ترکیه را فاش و هدف از تحول‌ دادنش به ترکیه را برای مقامات وقت دولتی تشریح کرد. مقامات دولت فاشیست ترکیه سنگ یکی از بزرگ‌ترین پیروزی‌های تاریخ‌شان را به سینه می‌زدند و فضای نژادپرستانه‌ای در داخل کشور ایجاد کرده بودند. آمریکا از طریق برپا کردن جنگ کُرد-ترک برنامه‌ی مداخله به خاورمیانه را طراحی کرده بود، انتظار داشتند رهبر ‌آپو دست به مقاومتی تنگ‌نظرانه دهد و در نتیجه اهداف توطئه‌گران به انجام رسد. رهبر آپو در بسیاری از نوشتارهایش به این موضوع پرداخت و اظهار داشت زمانی‌ که در هواپیما به مقصد ترکیه در حال پرواز بوده به این موضوع فکر کرده است. اما رهبری استراتژی فاش کردن، خنثی‌سازی و  فاقد تاثیر کردن اهداف توطئه را در پیش گرفت. موضع‌گیری‌های ایدئولوژیک-سیاسی رهبر آپو مانع از احقاق اهداف توطئه‌گران شد. دفاعیات رهبر آپو، هم مقیاس با اهداف توطئه و در وهله‌ی اول اهدافش منعطف به  خنثی‌سازی توطئه‌ای بود که علیه خلق‌های منطقه در جریان بود. اگر توجه داشته باشیم رهبر آپو در دادگاه و کل دفاعیاتش نه‌تنها از ملت کرد، بلکه در مقابل غرب از تمدن شرق و خاورمیانه دفاعیه ارائه داد. در قبال قدرت‌های غربی، صلاح‌دالدین معاصر قدعلم نمود که از کل ارزش‌های مشرق‌زمین به  تصفیه ‌حسابی تاریخی با مدرنیته‌ی سرمایه‌داری برخاسته بود.  یکی از بزرگترین دستاوردهای مبارزه با  توطئه و توطئه‌گران در سال‌های نخست این بود که آمریکا و ناتو  نتوانستند استفاده‌ی ابزاری از رهبری و جنبش آزادی‌خواه کردستان جهت مداخلات نظامی به خاورمیانه کنند. به این معنی قادر نشدند از این دریچه وارد خاک خاورمیانه شود.

این اقدام آمریکا بی‌فرجام ماند، اما بعد از مدتی بسیار کوتاه و در سال ۲۰۰۱ حملات ۱۱ سپتامبر در خاک ایالات متحده آمریکا انجام گرفت. در رسانه‌های جهانی این هواپیما‌ ربایی و حمله به برج‌های دوقلوی مرکز تجارت جهانی در شهر نیویورک، به القاعده نسبت داد شود. حملات ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ بهانه‌ی ورود مجدد آمریکا به خاورمیانه  بود که  این طرح در اواخر سال ۱۹۹۸ و اوایل سال ۱۹۹۹ از طریق رهبر آپو خنثی شده بود. در واکنش به این حملات، ایالات متحده آمریکا  «جنگ با تروریسم» و «حمله به افغانستان» را اعلام کرد. حال بعد از گذشت ۱۹-۲۰ سال از این رویداد جهانی، استدلالات جدی به میان آمده‌اند که ثابت‌ می‌کنند واقعه‌ی ۱۱ سپتامبر یک توطئه بوده است؛  پیشتر از سوی آژانس‌های اطلاعاتی«موساد و سیا»  برنامه‌ریزی و طراحی شده است. بعد از چند سال در سال ۲۰۰۳ آن‌هم به دلایل دیگر، بهانه‌ها‌ی مداخله‌ی نظامی به عراق را فراهم و بدین‌صورت وارد خاورمیانه شدند. حتی در مورد ظهور داعش  در سال ۲۰۱۴ ادعاهای جدی وجود دارند. قدرت‌های مدرنیته‌ی سرمایه‌داری جهت تحکیم و تدوام حضور و موقعیت نظامی‌شان در منطقه به چنین ابزارهایی متوسل شدند.

بدون حمایت و مقاومت تاریخی ملت کرد و دوستان‌شان در کردستان، خاورمیانه و سراسر جهان تلاش‌های یک‌طرفه رهبر آپو  قادر نبود این دسیسه‌ی کثیف را خنثی‌ کند. پس از انتشار خبر ربودن و گروگانگیری رهبر آپو در رسانه‌ها، کردها در همه‌ی نقاط جهان به خیابان‌ها سرازیر شدند. سفارتخانه‌های آمریکا و اسرایئل را به آتش کشیدند و خشم نهان در روح جریحه‌دارشان را متوجه جهانی که جز مصالح  سیاسی-اقتصادی هیچ شناختی از عدالت، حقوق بشر، انسانیت و وجدان نداشت، ساختند. حمایت و مقاومت ملی جامعه‌ی کُردستان از رهبر آپو  پیش‌بینی نشده بود. در تهران، شام، قاهره، مسکو، آتن و تمام نقاط جهان  میلیون‌ها کرد خشمگین علیه این توطئه تظاهرات نموده و صدها تن از فرزندان قهرمان کرد جانشان را در مقابل رسانه‌های جهانی به آتش کشیدند و با به آتش کشیدن خود به جهان اعتراض کردند. ربودن و گروگان‌گیری رهبر آپو، تابلوی تراژدیک سرنوشت قاضی محمد، دکتر قاسملو، صادق شرفکندی و ده‌ها رهبر دیگر را در اذهان زنده کرد. تاریخ به‌شکلی بسیار بی‌رحمانه در حال تکرار بود، این تاریخ یا باید متوقف می‌شد یا اینکه جهانی که حاضر به رسمیت شناختن واقعیت کرد و کردستان نبود و سیاست نسل‌کُشی را تجدید و تحمیل می‌کرد، باید به آتش کشیده می‌شود. در حقیقت هنگام توطئه‌ی بین‌المللی خون شهدای ۱۵ فوریه خمیر‌مایه‌ مبارزه‌ی ملی شد و برای اولین بار در تاریخ معاصر شرق کردستان با این وسعت در انقلاب ملی مشارکت نمود.

در واقع دولت ترکیه و دولت‌های توطئه‌گر از ترس خشم مردم کرد به «سیاست اعدام» خاتمه بخشیدند. هیچ دولتی انتظار چنین واکنشی فراگیر، غیرقابل کنترل و خشمگین  از سوی جامعه‌ی کرد را نداشت. این نخستین اعتراض سراسر کردها به‌صورتی یک‌صدا، متحد و در سطح ملی علیه «سرنوشت تراژیک خلقی به رسمیت نشناخته» در قرن بیست‌ویکم بود. ایران و شرق کردستان در آن زمان به یکی از اساسی‌ترین پایگاه‌های اعتراضات مردمی مبدل شد. دولت استعمارگر ایران تا آن زمان به‌طور مدام  شعارهای مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرایئل سر می‌داد، اما چون این توطئه در قالب منافع او هم قرار می‌گرفت در مقابل ستمی که متوجه کردها شده بود، هیچ عکس‌العملی رسمی و سیاسی نشان نداد. برعکس مستقیما از توطئه حمایت کرد و با تمام شدت دست به سرکوب تظاهرکنندگان زد، صدها تن از مردم  شهید شدند، هزاران نفر  زندانی و ده‌ها تن هنوز هم سرنوشت آنان نامعلوم است . این سلسله رویدادها هم  به‌عنوان وظیفه‌ی ملی حمایت از رهبر ملی را بجا آورد و هم گام‌های آغازین انقلاب ملی در شرق کردستان شد.

پس بی‌نتیجه ماندن سیاست اعدام با مقاومت رهبری و خلق، مرحله‌ی سوم یعنی  صدور حکم حبس ابد یا «فرسایش در حبس انفرادی جزیره‌ی امرالی» در دستور کار قرار گرفت. هنوز هم زندان امرالی با هیچ قانون و حقوقی مطابقت ندارد، کاملاً غیرقانونی و فراقانونی است. زیرا رهبر آپو در داخل مرزهای اتحادیه‌ی اوپا ربوده و به گروگان گرفته شد؛ نظم امرالی آنچنان که جلو می‌دهند از سوی دولت استعمارگر، فاشیست و خون‌آشام ترکیه مدیریت و کنترل نمی‌شود. در تمام مراحل توطئه‌ی بین‌المللی نقش ترکیه فقط در سطح یک زندانبان بود و هم اکنون نیز این‌گونه است! حزب عدالت و توسعه  در سال ۲۰۰۲ با گرایش  سنتز ترک-اسلام به این هدف به  صورتی قارچ‌آسا قدرت سیاسی در ترکیه را به دست گرفت. در اوایل با سوءاستفاده از عقاید دینی جمعیت مسلمان و متدین کرد خواستند طرفداران جنبش ‌آزادی‌خواه کرد را تحت لوای اسلام جذب خود کرده و رهبری را از خلق و جنبش بگسلانند. رهبر عبداللّه اوجالان در  پاسخ به این مقطع اقدامی معجزه‌گونه انجام داد. رهبر آپو این مرحله را به عنوان«زایش سوم» تعریف نمود. زیرا قدرت‌های توطئه‌گر  در امرالی«قتل تدریجی» رهبر آپو را طراحی نموده‌ بودند.اما علی‌رغم شرایط غیر قابل تحمل امرالی، رهبر آپو  یکی از بزرگ‌ترین انقلاب‌های ذهنیتی و سیاسی را در شرایط مطلق مرگ به‌صورتی معجزه‌آسا رقم زد. در آن شرایط دشوار که انسانی عادی قادر نیست ۶ ماه تحمل نماید، تاریخ تمدن دولت‌گرا را موشکافی و مورد بازخواست قرار داد. مدرنیته‌ی کاپیتالیستی را به عنوان آخرین حلقه‌ی تمدن دولت‌گرا آنالیز و عنوان نمود و در نهایت به حل مسائل  خارج از تمدن دولت‌گرای  موجود و در قالب «مدرنیته‌ی دموکراتیک»  دست یافت. تمام جنبش‌های سوسیالیستی در جهان همزمان با سقوط شوروی منفعل شدند، به بن‌بست رسیده و تسلیم نظام مدرنیته‌ی سرمایه‌داری شدند. اما با انقلاب و زایش سوم انقلاب آزادی کردستان و  کرد به قدرتی جدی مبدل شدند. نظریه‌ها و اندیشه‌های رهبر آپو در زندان انفرادی جزیره‌ی امرالی انعکاسی جهانی یافت و مورد توجه تمام جوامع خاورمیانه و جهان قرار گرفت. به خصوص ارائه سیستم کنفدرالیسم دموکراتیک به‌عنوان آلترناتیو نظم دولتی در نوروز سال ۲۰۰۵ از زندان انفرادی امرالی، به امید خلق‌های خاورمیانه مبدل گردید و پایه‌های نظم امرالی را به تزلزل درآورد. به این طریق سیاست فرسایشی در زندان امرالی هم خنثی شد.

توطئه در چهره‌ی صلح و دوستی ظاهر ‌شد

در فاصله‌ی میان سال‌های ۱۹۹۳-۲۰۱۳ رهبر آپو جهت حل مسئله‌ی کرد در کل ۷ بار اعلام آتش‌بس یک طرفه کرده است. هر کدام از این آتش‌بس‌ها در مقاطع‌ زمانی متفاوت و در شرایط سیاسی متفاوت اعلام شده‌اند. جنبش ‌آزادی کردستان همواره از کوچک‌ترین فرصت جهت حل مسئله از طریق روش‌های مسالمت‌آمیز استفاده کرده است. اما دولت به جای رویکردهای استراتژیک و ریشه‌ای همیشه سعی نمود از این شرایط سوءاستفاده کند و در کمال فرصت‌طلبی با تهاجم، پر کردن زندان‌ها، قتل‌عام و استفاده از تمام راه‌و روش‌های جنگ ویژه به این رویکرد جنبش پاسخ داده است.

علی‌رغم تمام این حملات قدرت‌های توطئه‌گر، با ضدحملاتی پی‌درپی از سوی جنبش آزادی کردستان با شکست مواجه شدند. جنگ ویژه، سرکوب و نهایتا سیاست‌های صدساله‌ی امنیتی در رویکرد دولت با مسئله‌ی کرد با شکست مواجه شده بود. مراکز جنگ ویژه‌ عملیات جدیدی با شیوه‌ای متفاوت جهت نابودی و پاکسازی جنبش از سال ۲۰۱۳ بدین‌سو در پیش گرفتند. محتوای آن در رسانه‌های دولتی «پروسه‌ی چاره‌یابی» عنوان شد، اما در واقع دولت قصد داشت «مدل ببرهای تامیل» را که در سریلانکا بر سر میز مذاکرات پاکسازی و نابود شدند را در مورد جنبش آزادیخواهی کردستان پیاده کند. ببرهای تامیل از سال ۱۹۸۳ تا سال ۲۰۰۹ یعنی پس از ۲۵ سال مبارزه و صدها هزار قربانی که یکی از قدرتمند‌ترین جریان‌های اتونومی‌خواه در جهان بشمار می‌آمدند، نهایتاً از طریق توطئه به مرز تصفیه رسیدند. اما نه در سنگرهای جنگ، بلکه هنگامی که بر روی میز‌ مذاکرات با دشمن بودند غافلگیر و نابود شدند. این طرح چون در سریلانکا نتیجه‌بخش بود، امیدوار بودند در مورد انقلاب کردستان نیز ثمربخش باشد. از ابتدا دولت و قدرت‌هایی که خواستار مذاکرات بودند هدفی جز پاکسازی جنبش آزادیخواه نداشتند. اما اگر جنبش وارد این مذاکرات نمی‌شد با برچسب‌های جنگ‌طلبی و خشونت‌طلبی مواجه می‌شد و اگر وارد هم می‌شد با خطر جدی امنیتی روبه‌رو می‌گشت. حل این دوگانگی و برملا ساختن اهداف این مرحله نیازمند مبارزه‌ای نفس‌گیر و ماهرانه بود. حتی این گونه مبارزات دشوارتر از مبارزات علنی و نظامی است.  به‌نام صلح و حل مسائل از طریق راهکارهای مسالمت‌آمیز در واقع هدف امحا و حذف اراده‌ی سیاسی ملی کردستان بود. توطئه همچنان ادامه داشت و هر بار از طریق برنامه‌ای جدید وارد می‌شد. در این مرحله‌ نیز رهبر عبدالله اوجالان حساس و دقیق عمل کرد، جنبش آزادیخواه کردستان رهبر آپو را به عنوان بالاترین مقام مذاکرات جناح کرد تعیین نموده بود و راهنمای جنبش، جزیره‌ی امرالی بود.

.

جنگ میان رژیم استعمارگر، فاشیست و دیکتاتور ترکیه و جنبش آزادیخواه، جلوه‌ای دیپلماتیک به خود گرفته بود، اما در این مرحله نیز از تحرکات نظامی-اطلاعاتی دشمن کاسته نشد. دولت سعی می‌کرد با ایجاد فضای صلح‌، موقعیتی استراتژیک کسب و ضربه‌ی نهایی مرگبار را به جنبش و اراده‌ی خلق وارد کند. اما در مقابل جنبش آزادی کردستان به‌دلیل شناختی کافی از دولت استعمارگر و فاشیست  ترکیه و قدرت‌هایی که در پس چهره‌ی صلح‌طلبی پنهان شده بودند، سعی نمود به بهترین نحو از این شرایط استفاده کند. مذاکرات صلح در واقع جنگی ایدئولوژیک، سیاسی، دیپلماتیک و ارادی تمام عیار در میان دو قدرت بود که در آن اثری از صلح به چشم نمی‌خورد.  رهبر آپو پس از مدتی طولانی بر سر امضای پروتوکل‌های رسمی اصرار می‌ورزید و  چون دولت در روند صلح تلاشی ننمود و سعی می‌نمود این روند صلح صرفا در سطح دیالوگ مانده و وارد مراحل امضای پروتوکل‌های رسمی نگردد. با پافشاری و تبحر دیپلماتیکی رهبر آپو هیئت مذاکره کننده دولت و حزب دموکراتیک خلق‌ها در امرالی مطابقتی مشترک در ۲۸ فوریه ۲۰۱۵ به عنوان اولین گام‌های صلح در کاخ دلمه‌باغچه‌ی استانبول با حضور رسانه‌ها به امضا رساندند. دولت پس از مدتی دریافت که در بازی صلح که خود طراحی کرده بود، طرف بازنده است. از طرفی نمی‌تواند ضربه‌ای به جنبش و رهبران آن وارد کند و از طرف دیگر اگر روند صلح بیش از آن پیش می‌رفت کار به تغییر قانون اساسی و دموکراتیزاسیون ترکیه خواهد کشید. به همین جهت رهبر فاشیست و دیکتاتور حزب ( آ.ک.پ) طیب‌رجب اردوغان پس از گذشت  چند روز در حضور رسانه‌ها  منکر مطابقت دلمه‌باغچه و  پروتوکل  مشترک شد و این‌گونه نقاب از چهره‌ی دولت افتاد.

از سال ۲۰۱۴ به بعد موج تازه‌ای از تهاجمات همه جانبه دولت بر جنبش آزادی کردستان آغاز شد. ابتدا دولت از دیدار هیئت حزب دموکراتیک خلق‌ها با امرالی ممانعت به عمل آورد، حتی اجازه‌ی ملاقات خانواده و وکلای رهبر آپو از امرالی را ممنوع کردند. سیاست انزوای رهبری در امرالی نشان از موج تهاجمات و نسل‌کشی سیاسی دولت فاشیست ترکیه علیه تمام پایگاه‌های مردمی و دموکراتیک و همزمان گریلا بود. در سال ۲۰۱۴ دولت فاشیست، سرکوب‌گر ودیکتاتور ترکیه حملاتی جدید تحت عنوان «طرح به‌زانو در آوردن» را در دستور کار قرار داد. در این حملات، دشمن با هواپیماهای جنگی، تانک، هلیکوپتر و ارتش به مجلس و سازمان‌های مردمی شهرهای جزیر، سلوپی، شرنخ، گَو‌َر و ده‌ها شهر کُردنشین دیگر حمله کرد. صدها انسان غیرنظامی طی این حملات اعم از زن، کودک و سالخورده به شهادت رسیدند. کسانی که جهت دفاع از خود و حفظ جان مجروحین غیرنظامی به زیرزمینی‌ها پناه آورده بودند از طرف ارتش دولت فاشیست ترک، زنده سوختند و به قتل رسیدند. دولت فاشیست ترکیه تجمعات مردمی و میتینگ‌های آمد (دیاربکر)، سوروج و آنکارا بمب‌گذاری و صدها تن از مردم بی‌گناه را به قتل رساندند. واقعیت از این قرار بود که کانون اصلی جنگ در امرالی بود و ایزولاسیون رهبر آپو آغاز این موج تهاجماتی بود که در گام دوم صدها هزار تن از اعضای حزب دموکراتیک خلق‌ها به صورتی غیرقانونی زندانی شدند. همزمان تهاجمات هوایی ارتش به مناطق حفاظت‌شده‌ی مدیا به شکلی فشرده آغاز شد. استراتژی دولت مبنی بر نسل‌کشی کردها از طریق مذاکرات شکست خورد و از سر استیصال باز به جنگِ نظامی و سیاست‌های امنیتی روی آورد.

 

جنگ عزم و اراده‌

۲۱ سال از توطئه‌ی بین‌المللی می‌گذرد و حال در بیست‌ودومین سالروز آن قرار داریم. تمام مراحل توطئه و اهداف آن از سوی رهبر آپو با مبارزه‌ای نفس‌گیر و بی‌امان خنثی‌ و بی‌تاثیر گشتند. نبرد عزم و اراده بود که تانک‌، توپ‌ و حتی ارتش‌های بزرگ هم قادر به پیروزی در آن نبودند. زمانی که شوروی از هم فروپاشید از نظر قدرت نظامی یکی از ابرقدرت‌های جهان به‌شمار می‌آمد، اما توان نظامی نتوانست از سقوط یک نظم هفتادساله جلوگیری کند. زیرا در طول تاریخ بشریت همیشه قدرت اندیشه، اراده و ایمان فاکتور تعیین‌کننده‌ی این گونه جنگ‌ها بوده و هست! البته باید به یکی از اساسی‌ترین نکات و حتی استراتژیک توطئه پس از سال ۲۰۰۰ اشاره کرد؛ پس از آن‌که قدرت‌های توطئه‌گر  توانایی حذف فیزیکی رهبری را نداشتند رویکرد موذیانه‌تری در پیش گرفتند. با تمام امکانات تلاش کردند ارتباط رهبری با جنبش و خلق را  قطع کرده و از این طریق از نیروی تاثیرگذاری وی بر خلق و جنبش کاسته و یا بگسلانند و در پایان حملات بر خلق و جنبش را تشدید نموده و این‌گونه به نتیجه‌ی نهایی دست یابند. پس از تصفیه‌ی جنبش و نیروی سازمان‌یافته‌ی خلق، نوبت به رهبری می‌رسید. در حقیقت «جایگاه رهبری» در انقلاب‌ها بالاترین حالت فشرده شده‌ی اراده‌ی یک خلق  است که در یک شخصیت تجلی می‌یابد. هدف از توطئه‌ی بین‌المللی به سرکردگی آمریکا  به نیستی کشاندن رهبر آپو و نابودی کامل جنبش آزادی بود. این طرح پلید با پیش‌بینی‌های عمیق، ایستار ایدئولوژیک، فلسفی، سیاسی و عزم بزرگ رهبر‌آپو و مقاومت تاریخی ملت مقاوم کرد به نتیجه‌ نرسید. زمانی که طرح به نتیجه‌ی مورد نظر دست نیافت سناریوی «نظام منزوی‌سازی» (ایزولاسیون) در دستور کار قرار گرفت. سیستم منزوی‌سازی روش جدید تداوم توطئه از طریق متفاوت‌تری است. سیستم منزوی‌سازی که نام جدید تداوم توطئه و در عین حال پنهان‌سازی آن می‌باشد، در بیست‌ودومین سال به‌صورت سیاست نسل‌کشی در کردستان و در کمال بی‌وجدانی و خارج از نُرم‌های اخلاقی و حقوقی ادامه دارد.

بدون شک قدرت‌هایی که نظام امرالی را تاسیس کرده‌اند و رهبری را با نادیده انگاشتن تمام ارزش‌های حقوقی، آزادی و دموکراسی به گروگان گرفته‌اند، تهاجمات نسل‌کشی دولت استعمارگر و فاشیست ترکیه علیه کردها را می‌بینند. در امرالی قوانین بین‌المللی پایمال گشته و  قوانین مصلحتی کثیف بین‌المللی اجرا می‌گردد. قوانین اتحادیه‌ی اروپا و  احکام دادگاه حقوق بشر  جز  سرپوش نهادن بر سیاست‌های استعمارگرایانه‌ و سرکوب‌گر قدرت‌های منطقه‌ای نقشی ایفا نمی‌کنند. دادگاه حقوق بشر اروپا تحت لوای عدالت و حقوق، توطئه‌ی صورت گرفته علیه کُردها را نادیده گرفت و بدین‌صورت دعوی آزادی و ابراز موجودیت یک ملت را به دعوی فردی تقلیل داد؛ بدین طریق دادگاه حقوق بشر اروپا شریک جرم یکی از بزرگترین جرائم تاریخی شد. اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر، دادگاه حقوق بشر و سازمان منع شکنجه در مورد دعوی تاریخی، اجتماعی و سیاسی کُردها به عنوان مکانیسم سرپوشی سیاست نسل‌کشی دولت‌های منطقه عمل کرده و می‌کنند.

می‌بایست از این تاریخ دو نتیجه‌ی مهم گرفت. اول؛ بدون مبارزه و کسب نیروی مبارزاتی هیچ حقی کسب نخواهد شد. دوم؛  آمریکا و اتحادیه‌ی اروپا «ناجی» هیچ ملت، گروه و فردی در جهان نبوده و نیستند. جهان مدرنیته‌ی سرمایه‌داری، جهانی استوار بر تمایز حق از ناحق، ظالم از مظلوم و نیکی از بدی‌ها نیست! در جهان سرمایه‌داران فقط قدرت، توان و منافع وجود دارد. حال بسیاری از احزاب، روشنفکران و مردم ما به‌عنوان «منجی» به این قدرت‌ها می‌نگرند، این تصورات شعاری بیش نبوده وکاملاً با واقعیات موجود مغایرت دارند. انقلاب، اثر خلق‌ها است؛ هیچ خلقی بدون رهبر و نیروی پیشاهنگ قادر به تحقق انقلاب نخواهند بود؛ اما رهبران و پیشاهنگان نیز بدون قدرت سازمان‌یافته خلق قادر به احقاق انقلاب نخواهند بود. خلق‌ها صاحبان اساسی انقلاب‌ها هستند. در حقیقت قدرت‌های مدرنیته‌ی سرمایه‌داری باعث و بانی تمام جنگ‌های منطقه علیه اراده‌ی خلق هستند که در تلاش‌اند چهره‌ای بشردوستانه، آزادی‌خواهانه و عدالت‌خواه از خود نشان دهند! توطئه و یا دسیسه‌چینی به طرح برنامه‌های حیله‌گرانه و مغایر با قوانین از طریق روش‌های نامشروع اطلاق می‌گردد. آمریکا، بریتانیا، اسرائیل و اتحادیه‌ی اروپا مسئول این حیله‌گری غیرقانونی، نامشروع و ناانسانی علیه کردها هستند و به‌طور مستقیم «نسل‌کُشی کُردها» را هدایت نمودند و با تعمیق دشمنی و جنگ میان کردها و دولت فاشیست ترکیه سعی در رسیدن به مقاصد شوم خود هستند.

 

نقش خیانت ملی در توطئه‌بین‌المللی

بسیار جالب است که جامعه‌ی کرد ۱۵ فوریه را به عنوان «روز سیاه» نام‌گذاری و جهت اعتراض به توطئه‌ی بین‌المللی در آن روز در سرتاسر جهان تظاهرات گسترده‌ای انجام دادند. در حالی که این روز برای ‌بیگانگان و دشمنان روز جشن و سرور بود؛ زیرا در توطئه دست داشتند و شریک شادی دولت فاشیست ترکیه بودند. حتی هنگامی که رهبر آپو در ایتالیا بود درخواست‌نامه‌ای رسمی به نام وزارت داخلی حکومت اقلیم کردستان که وزیر وقت آن از حزب دموکرات کردستان بود، رهبر آپو را تروریست و خواهان دستگیری ایشان شدند و فعالیت‌های وسیع دیپلماتیکی جهت دستگیری و تروریست معرفی کردن پ.ک.ک انجام دادند. رهبر آپو به‌عنوان شخصیتی که هیچ‌گاه از اشتباهات  و خطاهای هیج حزب، گروه و افراد حتی سازمانی که خود بنیان‌گذاری کرده بود، چشم‌پوشی نمی‌کند؛ مانعی جدی در مقابل منافع گروهی که رابط اقتصادی با دولت استعمارگر ترکیه داشتند، بوده و هست. نتیجتا در مقابل واگذاری سرنوشت شمال کشور به دست دشمن،  جنوب کردستان به  قلمرو قدرت این افراد تبدیل شد.

روابط خانواده‌ی بارزانی‌ها  با دولت فاشیست ترکیه هر چند پیشینه‌ای بسیار طولانی دارد، اما پس از به قدرت رسیدن این خانواده با حمایت کامل دولت اسرائیل و آمریکا در جنوب کردستان و تحت کنترل دادن اقلیم، روابط این دو طرف زوایای پیچیده و چندبعدی به خود گرفت. انقلاب آزادی و دموکراسی کردستان، دولت ترکیه و خانواده‌ی بارزانی‌ها را در یک جبهه‌ی متحد به متفقین استراتژیک تبدیل کرد. آمریکا در یکم اکتبر سال ۱۹۹۸ در واشنگتن زمینه‌های خیانت ملی را مستحکم ساخت. چنان که دولت ترکیه در روند صلح به دنبال فرصت‌طلبی بود، حزب دموکرات کردستان نیز در روند «کنگره‌ی ملی کردستان» همین سیاست را پیروی کردند. روابط پیجیده‌ی این حزب با استعمارگران و فشار‌ دولت‌های اشغالگر ترکیه و ایران مانع از تحقق رویای صدساله‌ی جامعه کردستانی شد.  جنبش آزادی در تکاپوی اجرای کنگره مبارزه‌ می‌کرد و حزب دموکرات کردستان جهت مانع‌تراشی در برابر آن! زیرا کنگره‌ی ملی کردستان به دیکتاتوری تک حزبی پایان می‌بخشید و تمام احزاب و جریان‌های سیاسی کردستان را تحت استراتژی ملی گرد آورده و متحد می‌ساخت. دولت ترکیه هم اکنون نیز به چشم یک مستعمره به جنوب کردستان می‌نگرد و تمام رویکردهای سیاسی‌اش بر این منوال است. جنوب کردستان را یکی از استان‌های خود و مقامات آن را از استانداران و مقامات محلی خود می‌بیند. دولت استعمارگر  ترکیه به بازار فروش تولیدات خود نیاز دارد و حزب دموکرات به فروش نفت و بارزگانی منابع کردستان، این روابط را صمیمانه‌تر ساخت. البته جنبش آزادی کردستان هیچ‌گاه با روابط این دو طرف مخالف نبوده و نیست. سوال اینجاست، این روابط به حساب چه کسی و به چه قیمتی است؟ این روابط نبایست به منافع ملی آسب رساند و موجب تفرقه‌افکنی میان جناح‌های سیاسی گردد. در فرهنگ سیاسی تمام ملل و بر پایه‌ی قوانین کشورها، به عدم وفاداری مجرمانه‌ اشخاص به منافع میهن خود، «خیانت بزرگ یا خیانت ملی» گفته می‌شود. مشارکت در جنگ علیه کشور خود، کوشش در براندازی حکومت کشور، جاسوسی در نیروهای نظامی کشور، دیپلمات‌ها یا سرویس‌های اطلاعاتی کشور برای نیروهای بیگانه و سوءقصد به رهبر یا مقامات بلندپایه‌ی کشور از جمله موارد خیانت بزرگ تعریف و به‌شمار می‌آیند. خیانت بزرگ از جرایم سنگین به‌شمار می‌آید و مجازات آن در بسیاری از کشورها مرگ است! متاسفانه کردستان در عین حال که سرزمین قهرمانان و میهن‌دوستان است، همواره خائنانی هم داشته که هر گاه در پوششی جلوه می‌کنند.

 

درجهانی زندگی می‌کنیم که هر ارزشی را می‌توان با قدرت مالی خریداری کرد. هر ارزشی قیمتی دارد و در دنیای کالایی سرمایه‌داری هیچ ارزشی وجود ندارد که نتوان قیمتی برای آن تعیین کرد؛ حتی اگر این ارزش میهن، ملت و ارزش‌های والای انسانی و اخلاقی باشد! حال که رسانه‌ها ادعای عقد پیمان ۲۵ ساله‌ی مخفیانه‌ای میان نچیروان بارزانی و دولت ترکیه می‌کنند، سکوت شرم‌آور‌شان در مقابل کشتار صدها تن از روستانشینان غیرنظامی مناطق مرزی و تجاوز ارتش‌ متجاوزین به خاک و سرزمین ما مفهوم پیدا می‌کند و عمق همکاری این خانواده با دولت فاشیست ترکیه علیه تصفیه‌ی جنبش آزادی کردستان به‌طور واضح قابل درک است.

 

آزادی یک ملت، بستگی به سطح اتحاد، عزم و رزم آن ملت دارد

در نتیجه، هر فرد کرد باید در اعماق ذهن و روحش حک کند که «جز خود» دوستی ندارد. با اتکا بر قدرت دیگران ارزش‌های غیرقابل سنجشی همچون آزادی، عدالت و دموکراسی کسب نخواهد شد؛ حتی اگر به امپراتوری هم دست بیابید فرجام آن ناامیدی، شکست وسقوط خواهد بود. دانش تاریخ به میزان کافی سرشار از داستان ظهور و سقوط‌، فراز ونشیب‌ها، شادی و تراژدی‌های مللی از این قبیل‌اند. داستان سفر رهبر آپو به اروپا داستان و سرگذشت یک فرد نیست؛ بلکه سرگذشت یک ملت است که به میزان کافی این حقیقت تاریخی را تشریح می‌کند. جهانی که عالی‌ترین اراده‌ی ملی ما را نمی‌پذیرد و حاضر نیست از کوچک‌ترین حقوق انسانی‌اش استفاده کند، حتی گروهی را علیه گروهی دیگری می‌شوراند، چگونه و به چه دلیل برخی از ما‌ها را می‌پذیرد؟ ملتی که فاقد قدرت تشخیص منافع خود و توان دفاع از آن‌ها باشد، فاقد اراده‌ی ذاتی و متکی بر نیروی ذاتی خود باشد، نباید در انتظار هیچ دوستی باشد، چون در قانون سیاسی جهان این قدرت و توان دفاع مشروع از خاک و میهن است که معیار و ملاک دوستی و دشمنی‌ها را مشخص و تعیین می‌سازد.

اتحادیه‌ای اروپا تا زمانی‌که به جرائمی که علیه کردها مرتکب شده، اعتراف نکند و برای جبران این جرائم به اقدامات جدی جهت آزادی رهبر ملی کردها در زندان امرالی عمل ننماید، در تاریخ ملی کردستان و خاورمیانه همچنان مجرم اصلی «نسل‌کشی» کردها معرفی خواهد شد. این لکه‌ی ننگی است بر پیشانی ارزش‌های تمدن اروپا که پاک ‌کردن آن در دست خود او است. حکم اعدام رهبر آپو به دلیل همصدایی و اتحاد کردها در برابر خیانتی که به ارزش‌های کردها شده، متوقف گشت. حال پس از گذشت ۲۲ سال برای نخستین بار سازمان منع شکنجه به صورتی رسمی اعتراف می‌کند که «نظم منزوی‌سازی در امرالی مغایر با مبانی حقوق بشر و جهانی» است! قدرت‌هایی که نظام امرالی را تاسیس و پایه‌گذاری کردند حال قادر به دفاع از آن نیستند. زیرا تمام پایه‌هایی که نظام امرالی متکی بر آن بود با عزم و مبارزه‌ی ملی تحت رهبری رهبر آپو از هم پاشیده است. توطئه بین‌المللی در نتیجه‌ی ایستادگی مستحکم خلق در حمایت از رهبر خود خنثی شد؛ در نتیجه‌ی مبارزات رهبری، خلق و جنبش آزادی کردستان، خلق‌ها و آزادی‌خواهان جهان دیوارهای امرالی فروپاشیده است. بنیان‌های فکری، سیاسی و قانونی سیاست ایزولاسیون درهم شکسته است. همچنین شکست سیاست ایزولاسیون  تعبیری شفاف از شکست سیاست نسل‌کشی کردها نیز می‌باشد.

ملتی که در حال جنگ جهت کسب استقلال و آزادی با دشمنی خونخوار همانند دولت ترکیه در فضای جنگی خاورمیانه  باشد،  همچون کشتی در میان امواج طوفانی دریا است ؛ دریا طوفانی و دزدان دریایی همه جا در کمین غارت هستند. جان سرنشینان کشتی در این دریای طوفانی در دست ناخدا است. ناخدا اگر چه مسئول و فرمانده‌ی کشتی است، اما بدون همکاری سرنشینان و فداکاری آنان قادر نخواهد بود در مقابل غارت‌گران و متجاوزین از کشتی دفاع کند و به تنهایی آن را به ساحل رساند. فضای جنگی کردستان و خاورمیانه به ما می‌آموزد که بایستی هر فرد کرد همچون یک ناخدا مسئولانه، دقیق و حساب‌شده عمل کند. زیرا سرنوشت تمام سرنشینان این کشتی یکی است، اگر قرار باشد به ساحل رسیم همگی خواهیم رسید و اگر هم قرار باشد غرق شویم همگی غرق خواهیم شد. سرگذشت کشتی حضرت نوح پس از گذشت هزاران سال حال در همین جغرافیا گریبانگیر خلق‌های خاورمیانه شده است.  فقط بیگانه‌پرستان با ما همفکر نیستند و چنان می‌پندارند که در این هوای طوفانی بدون کشتی و ناخدا هم می‌توان از طوفان، غارت‌گران و متجاوزین جان سالم به‌در برد و به ساحل رسید. حتی فکر می‌کنند که اگر کشتی را به  دست خود تحویل غارت‌گران دهند، شاید رحمی به حالشان شود و مورد عفو متجاوزین قرار گیرند!

جز این گروه، تمام سرنشینان همفکر و هم‌عقیده‌اند. نیاکان ما هزاران سال در این فضای طوفانی زندگی کردند، اما هرگز اجازه‌ی غرق کشتی را ندادند؛ برعکس این غارت‌گران مغول، هلنی و نمرودی بودند که اجسادشان هنوز هم در ته دریا است. نیاکان ملت کرد گوتی‌ها، هوری‌ و ماد‌ها هرگز به سرزمین هیچ ملتی حمله ‌نکردند و هیچ‌گاه در مقابل متجاوزین  و اشغال‌گران سرزمین و خاکشان  هم سر‌ فرود نیاوردند! حال متجاوزین و غارت‌گران کردستان در تمام جبهه‌های جنگی در حال شکست هستند، در سوریه، لیبی و جنوب کردستان و کوه‌های زاگرس و حفتانین! استعمارگران، متجاوزین و غارت‌گران فاشیست ترک با توسل به یک گروه خائن  دسیسه‌های جدیدی در سر دارند. رسانه‌های نزدیک به حزب دموکرات کردستان  در این اواخر، جنبش آزادی کردستان را عامل تهاجمات دولت استعمارگر و اربابانشان به خاک کردستان نشان داده و تقاضای ترک مناطق کوه‌های جنوبی که تحت کنترل گریلا می‌باشد، می‌کنند. از پ.ک.ک می‌خواهند از کُردستان خارج شود، اما از ارتش متجاوز و اشغال‌گر ترکیه دعوت می‌کنند وارد خاک کردستان شوند! همچنین از یگان‌های مقاومت شنگال می‌خواهند شنگال را ترک کند. از مقامات رسمی حکومت خودگردان روژآوا می‌خواهند  کنترل سیاسی- نظامی را به احزاب نزدیک به بارزانی‌ها بسپارند. در نوار مرزی جنوب و روژآوا خندق حفر می‌کنند، تجهیزات نظامی سنگین مستقر می‌کنند. لشکرکشی حزب دموکرات کردستان به مرزهای روژآوا و استقرار سلاح‌های سنگین در این نواحی گزارش طرح‌های جدیدی میان دولت‌ فاشیست ترکیه و همکارانش دارد. طرح‌هایی که دولت فاشیست ترکیه موفق به اجرایی گشتن آن نشد، حال توسط حزب دموکرات کردستان انجام می‌گیرد. صحنه‌ای بسیار تراژدیک است! هر دو سوی مرز، زمانی در دست رژیم بعثی سوریه و عراق بود و حال که هر دو سوی مرز تحت کنترل حکومت اقلیم کردستان و خودگردان روژآوا است باز هم همان «مرز» وجود دار د. با این تفاوت که جهت لوله‌ی سلاح‌های حزب دموکرات کردستان روبه روژآوا است در صورتی‌که می‌بایست جهت آن به‌سوی متجاوزین و اشغالگران میهن بود و نه انقلابیون کردستان.

قدرت‌های توطئه‌گر هنگامی که رهبر آپو را به گروگان گرفتند، مدعی شدند طی شش ماه  انقلاب دموکراتیک کردستان را نابود خواهند کرد! حال  انقلابیون و متفقین انقلاب آزادی کردستان تحت رهبری رهبرآپو قدرتمند‌تر و موثرتر از ۲۲ سال پیش به سوی مقاصد نهایی انقلاب پیش می‌روند. انقلاب کردستان پس از ‌گروگان‌گیری رهبری متوقف و تضعیف نگشت؛ بالعکس مرزهای کردستان را درنوردید و به انقلاب دموکراتیک خلق‌های ستم‌دیده‌ی خاور زمین و جهان مبدل شد. به گفته‌ی رهبر آپو هیچ مانعی قادر به متوقف‌سازی «اراده‌ی انقلابی» نیست. دیالکتیک انقلاب دموکراتیک کردستان از این‌گونه است که تهاجمات موجب تضعیف انقلاب نخواهند شد، بلکه علت  شکل‌گیری اراده‌ی آهنین و رشد و بالندگی انقلاب‌اند.

از نظر جامعه‌شناسی و علمی نفاق و تفرقه‌های داخلی ناشی از استعمارزدگی اجتماعی و فرهنگی است و  نباید به صورتی مجزا مورد واکاوی قرار گیرند. انقلاب آزادی کردستان از دیدی تاریخی، اجتماعی و سیاسی به این معضل می‌نگرد و مبارزه با این سرطان اجتماعی را بخشی از مبارزه با استعمارگری می‌بیند. ظهور و افول نفاق و تفرقه‌های ملی در تاریخ کل ملل مستعمره، مستقیما وابسته به ظهور و افول استعمارگری بوده است. نکات مشترک هر دو پدیده، اتکا بر خودکامگی و تمامیت‌خواهی است که یکدیگر را تغذیه می‌کنند. در این صورت نیروهای دموکراتیک و آزادی‌خواه باید هر چه بیشتر بر دموکراسی مردمی تاکید و پافشاری کنند. گسترش و ترویج مدل «ملت دموکراتیک» به عنوان اتحاد کل اقشار مشترک‌المنافع  جامعه زیر یک چتر سیاسی، مبارزه‌ای هدفمند جهت ریشه‌کن کردن استعمارگرایی و استعمارزد‌گی است. تمام اقوام و مذاهب، اقشار مختلف جامعه و تفاوت‌مندی‌ها  همزمان هم ابراز موجودیت می‌کنند و هم برای موجودیت یکدیگر احترام قائل‌اند. این مدلی است که دست قدرت‌های استعمارگر جهانی، نیروهای وابسته‌ به آن‌ها در منطقه‌ و حتی قدرت‌هایی که چماق‌ به‌دست این سلسله مراتب‌ در کردستان هستند، کوتاه خواهد نمود. در زبان کردی «جاش سیاسی»  گفته می‌شود، تفاوتی است که میان مزدوران سیاسی و نظامی در زبان مردمی قائل می‌شود. به این طریق خاورمیانه قادر به رهایی از توطئه‌های دویست ساله خواهد بود. راه  آزادی فیزیکی رهبر‌آپو و غلبه‌ی اراده‌ی دموکراتیک خلق‌ها بر اراده‌ی توطئه‌گران از جامعه‌ی سازمان‌یافته، دموکراتیک و اراده‌مند می‌گذرد. در این میان ترویج فرهنگ دموکراتیک درون حزبی از اهمیتی استراتژیک برخوردار می‌باشد. تا زمانی‌که احزاب به ارزش‌های دموکراتیک مردم احترام قائل نباشند، ادعایشان مبنی بر شعارهای دموکراسی‌خواهی واقع‌بینانه نخواهد بود.

 

اعدام و دموکراسی؛ درد مشترک خلق‌های ایران

در محافل روشنفکری، رسانه‌ای و سیاسی از تفاوت‌ها، رنگ‌ها و فرهنگ‌های مختلف ساکن در ایران بسیار بحث می‌شود، اما بسیار اندک از نکات مشترک خلق‌های ایران سخن گفته می‌شود. تاکنون یک نظرسنجی میان «تفاوت‌مندی‌ها و اشتراکات» ملل ایران صورت نگرفته است، شاید  چنین کاری غیرممکن باشد. به هر صورت، در حد کلی هم که باشد باید بر «تفاوت‌مندی‌‌ها» و «اشتراکات»‌[مان] واقف باشیم؛ چون اگر از تفاوت خود با دیگران واقف نباشیم نخواهیم توانست به خود احترام بگذاریم و اگر بر نکات مشترکمان با یکدیگر آگاه نباشیم، آن گاه نمی‌توانیم به حقوق دیگران احترام بگذرایم! در یک کلام فرهنگ دموکراسی به «احترام متقابل تفاوتمندی‌ها»نسبت به حقوق و آزادی‌های اجتماعی یکدیگر اطلاق می‌گردد و «ملت دموکراتیک» مدلی متکی بر این پارادیم است. در اینجا به جای تفاوت‌ها  از نکات مشترک  ایران[نیان] و یا ملل ایران بحث خواهیم نمود.

دهم اکتبر روز جهانی مبارزه با اعدام است و در این راستا  جنبش‌ آزادی شرق کردستان با آغاز کارزار «آری به دموکراسی، نه به اعدام» وارد مرحله‌ای جدید از مبارزات شده است. آغاز این مرحله‌ مبارزاتی در روز های نزدیک به روز جهانی لغو مجازات اعدام بسیار معنادار و با ارزش است. در عین حال یک کارزار تاریخی است، زیرا پس از گذشت ۴ هزار سال هنوز هم خاورمیانه و ملل ایران  از این رفتار ناانسانی رنج می‌کشند. چون ریشه‌های به دار آویختن یا اعدام بازمانده از فرهنگ سومریان و حکمرانی حمورابی پادشاه بابل( ۲۰۰۰سال ق.م) است که هنوز حمورابی‌های زمانه بعد از گذشت ۴ هزار سال به این سنت وحشی جهت تنبیه جوامع و انسانیت از آن استفاده می‌کنند؛ این «ماشین مرگ» که  اختراع دست حمورابی‌هاست، با گذشت فاصله‌ی زمانی بسیار طولانی و فعالیت مستمر، هنوز هم چرخه‌های آن از کار باز نایستاده است.‌

رهبر آپو  به کرات داستان ‌گروگان‌گیری و اسارت خود در امرالی را به داستان پرومتئوس تشبیه نموده است. در این داستان پرومتئوس به‌دلیل ربودن آتش از خدایان و دادن آن به انسان‌ها مجازات می‌شود. طبق روایات روزی در یک مراسم قربانی، پرومتئوس گاوی را سلاخی و تکه‌تکه نمود؛ او گوشت و اعضای داخل شکم حیوان قربانی را در نیمی از پوستش گذاشت و آن‌ها را در زیر شکم حیوان مخفی کرد؛ در بخش دیگر پوست، استخوان‌های حیوان را که در زیر لایه‌ای از چربی پنهان کرده بود، گذاشت. آنگاه به زئوس گفت که یکی از آن دو نیمه را انتخاب کند و قرار شد نیمه‌ی دیگر، سهم نوع بشر از قربانی باشد. زئوس به‌دلیل حرص و شکم‌بارگی، نیمه حاوی چربی را برگزید، اما وقتی با دقت از نزدیک نگاه کرد، دریافت که فریب خورده است. زیرا زیر چربی‌ها فقط استخوان بود. زئوس بسیار خشمنگین شد و در آن رنجش و آزردگی خاطر از پرومتئوس و انسان‌ها، آتش را از آنان دریغ کرد تا مجازاتشان کند. پرومتئوس بار دیگر به نفع بشر وارد عمل می‌شود؛ او به کوه المپوس رفت و چند اخگر آتشین از خورشید ربود و درون یک رازیانه‌ی غول‌پیکر به زمین آورد. در این هنگام خشم و غضب زئوس، حد و مرزی نمی‌شناخت. او پرومتئوس را دستگیر و به ستونی از سنگ در کوه‌های قفقاز زنجیر کرد؛ عقابی غول‌آسا که فرزند  اخدینا و تایفون بود، هر روز به‌طور مدام جگر پرومتئوس را پاره‌پاره می‌کرد، ولی از آنجا که پرومتئوس از جاودانان بود، هر بار از نو جگرش ترمیم می‌شد. از این نکته‌نظر، سمفونی مقاومت رهبر آپو نسبت به جایگاه و پایگاه از قبل تعیین‌شده‌ی امرالی از جانب زئوس‌های زمانه، پرومتئوس‌آسا و تاریخی است. درست همچون رویش گل در دل صخره‌های سیاه  سرشار از امید و زندگی است.

سیاست و نظامی که متکی بر فلسفه‌ی اعدام  به قدمت ۵ هزارساله است، در موقعیت و حالت فرسایش قرار دارد و اهداف مبارزین در این مورد بسیار مهم و حیاتی است. بدون شک تجربیات انقلاب‌های معاصر بارها به اثبات رساند که انقلاب‌های اجتماعی نباید فقط بر فروپاشی نظامی خاص متمرکز باشند؛ بهار عربی یکی از تجربیات  تلخ خلق‌های خاورمیانه بود. چون مردم کاملا از  نوع نظام و علت مخالفت خود آگاه بودند، اما از نوع نظام آلترناتیو و ماهیت آن ناآگاه بودند. انقلاب خلق‌های ایران در سال ۱۳۵۷ در واقع گذر از استبداد شاهنشاهی به استبداد دینی بود، حتی دادن عنوان انقلاب به این‌گونه رویدادهای اجتماعی بسیار مشکل‌ساز می‌باشد. دست به دست شدن قدرت سیاسی تعریف صحیح‌تری خواهد بود.

دموکراسی به عنوان یک رژیم سیاسی مناسب با نیاز و مطالبات جوامع و ملل ایران بوده و می‌تواند نقش یک سایبان سیاسی و اجتماعی را ایفا نماید. در این صورت  « آٰری به دموکراسی، نه به اعدام» در عین حال هم گویای معضل و مشکلات و هم نیازهای روز اجتماعی ایران و نکاتی است که با آن مخالفت و موافقت می‌شود؛ در این چند کلمه یک استراتژی مبارزاتی فشرده وجود دارد که تمام اقشار جامعه را پوشش می‌دهد. در چنین شرایط بحرانی، دموکراسی از نیازهای حیاتی بوده و واجب‌تر از نان و آب برای هر انسانی به شمار می‌آید.

همزمان این کارزار که در یک استراتژی مختصر و فشرده گنجانده شده است، از یک طرف هم پایه‌های نظام استبدادی موجود را به تزلزل درمی‌آورد  و هم دست مداخلات قدرت‌های هژمونی را در امور داخلی ملل ایران کوتاه خواهد نمود. بازیگران میدان، نیرو‌های آزادی‌خواه و دموکراتیک اجتماعی‌ هستند که خود را به‌عنوان نیروهای غیردولتی تعریف می‌نمایند. شاید هم صحیح آن است که به ‌عنوان استفاده درست از حق تعیین سرنوشت نیروهای آزادی‌خواه تعریف شود. به نوعی حکایت از یک رژیم سیاسی دارد که از طریق مجالس و نهاد‌های مردمی، بومی و محلی سازمان‌دهی می‌شوند و زیر یک چتر کلی به هم پیوند می‌یابند.

برخی از محافل سیاسی «نان» را درد مشترک می‌دانند، برخی استبداد و برخی ارتجاع را؛ اما در حقیقت  نبود« فرهنگ دموکراتیک» در تمام حوزه‌های اجتماعی و سیاسی مادر تمام این معضلات است. چون فقر ناشی از به انحصار درآوردن ارزش‌های اقتصادی جامعه (فساد یا دزدی) است، استبداد ناشی از انحصار  ارزش‌های سیاسی و سلب حق «خودمدیریتی» از جامعه می‌باشد؛ و ارتجاع ناشی از انحصاری است که خدایان سرزمین بر دین و ادیان به  نام «خدا» به‌وجود آورده‌اند.

رهبران ما، روشنفکران، انقلابیون، جوانان، زنان آزادی‌خواه و غیرنظامیان بی‌دفاع، کارگران و زحمتکشان  از جانب همان ماشین مرگ، با همین اتهامات و همان مطالبات حق زندگی از آنان سلب شده و می‌شود. رهبر آپو و خلق‌های خاورزمین سال‌هاست از جانب همان ماشین مرگ، با حکم اعدام تهدید شده و به‌صورتی برنامه‌ریزی شده در ۹ اکتبر روز به شهادت رسیدن چگوارا توطئه آغاز شده بود، حال حکم اعدامش در روز اعدام شیخ سعید پیران صادر شد! روزگاری حضرت ابراهیم نیز از طرف نمرودهای وقت به اعدام و سوزاندن در آتش محکوم شد، اما آتش نمرودها قادر به سوزاندنش نشد! مراسم آتش‌سوزی که نمرودهای زمانه برای رهبرآپو و خلق‌های مظلوم مشرق‌زمین برپا کرده بودند،  حال دامن خود آن‌ها را گرفته است.

در این‌صورت «نه به اعدام» باید نقطه‌ی مشترک تمام احزاب سیاسی، ملل، ادیان و مذاهب، سازمان‌های حقوق بشر، آزادی‌خواهان، طرفداران محیط زیست و آزادی بیان، جوانان، زنان وتمام افرادی باشد که هنوز برای  «ارزش‌های انسانی» احترام قائل‌اند. به هیچ بهانه‌ای نباید انسان به‌دار آویخته شوند ، تمام روش‌هایی که برای نقض حق حیات از یک انسان  انجام  و در اعدام خلاصه می‌شود، غیرانسانی، وحشیانه و مغایر با ماهیت وجدانی-اخلاقی ادیان  نیز هست. چون ادیان تک‌خدایی مخترع اعدام و به دار آویختن انسان نیستند. نیای  اصلی سه دین یهودیت، مسیحیت و اسلام یعنی  حضرت ابراهیم، یکی از قربانیان این فرهنگ کهن است که معجزه‌آسا از سوزاندن در آتش نمرود نجات پیدا می‌کند. تمام راه و روش‌های اعدام همگی‌ از دوران نمرود، فرعون‌ و حمورابی‌ها بازمانده است و تا روزگار ما و به‌صورتی مستمر و بدون انقطاع رسیده است. پایان بخشیدن به فرهنگ اعدام، پایان یک رژیم استبدادی به قدمتی طولانی است؛ زیرا رژیم اعدام یک رژیم سیاسی و مدیریت اجتماعی است و صرفا به نوعی مجازات اطلاق نمی‌گردد.  اما باید متذکر شد که  هدف از  این کارزار «پایان رژیم اعدام» است. چون در زمان حکومت سلطنتی و استعمارگر پهلوی نیز اعدام وجود داشت، ظاهراً نظام تغییر کرد، اما ماهیتا استبداد و سیاست اعدام تداوم یافت. در واقع از دوران حکومت سومریان و به مدت ۵ هزار سال این سنت به‌اندازه‌ی کافی تا به امروز انتقال یافته و حال زمان آن فرارسیده که در صفحات تاریخ، مدفون گردد! اگر با این اندیشه موافقی، بایستی به این کارزار بپیوندی.

مبارزه با توطئه‌ی بین‌المللی با هدف استقرار صلح در خاورمیانه پس از گذشت۲۲ سال، حال به مقطعی سرنوشت‌سازتر رسیده است. در حقیقت مبارزه با توطئه‌ی بین‌المللی و کارزار «نه به اعدام، آری به دموکراسی» دارای یک محتوای مشترک مبارزاتی است. مبارزه‌ی مشترک خلق‌ها و آزادی‌خواهان با هدف پایان بخشیدن به «رژیم‌های اعدام» و «برقراری دموکراسی مردمی»  است که این از اهداف اساسی مبارزه با توطئه بین‌المللی هم می‌باشد.

آنان که فرزاد کمانگر و شیرین علم‌هولی را به دار آویختند، از بازماندگان و نوادگان آنانی هستند که حضرت ابراهیم را در آتش افکندند، حضرت عیسی را مصلوب و منصور حلاج را سلاخی کردند.در کربلا دستشان به خون حسین آلوده شد، سر بابک را از تنش جدا کردند، خسرو گلسرخی را اعدام کردند و قاتل صدها جوان دیگر هستند که حال در انتظار  سحرگاه، طناب دار و جلاد‌اند!  انتقام و مجازات رژیم‌های اعدام نباید بر اندیشه‌ی قصاص استوار باشد، نه اینکه مستحق نیستند. برعکس، چون قصاص یکی از چرخ‌های رژیم اعدام است که نقشش استمرار بخشیدن به نظام و بازتولید جلاد، قاتل، مقتول و اعدام است. رژیم اعدام با اتکا بر این جزءها که هر کدام در نقش «دنده‌»‌ای مجزا ظهور و در رژیم اعدام به یک کلیت می‌رسند، قادر به تداوم حیات نیست. رژیم دموکراسی و فرهنگ دموکراتیک که متکی بر جامعه سازمان‌یافته و خودکفا است پادزهر رژیم اعدام می‌باشد که نظام در این شرایط قادر به بازتولید خود  نخواهد بود.

در پایان باید گفت که سران ذهنیت و رژیم اعدام قطره‌اند و ما خلق‌ها دریا؛ چه فرعون‌ها، شاهنشاهان، یزید‌ها، هیتلرها، موسولینی‌ها و خلخالی‌ها درون امواج خشمگین این دریا غرق شدند و حال در گورستان مجرمین مدفون‌اند. اما آزادی‌خواهان در اعماق همان تاریخ همچنان ظلمت شب را روشنا می‌بخشند و به روی انسانیت لبخند می‌زنند و ما را به پیروزی مطلق دعوت می‌کنند. پس جز پیروزی مطلق هیچ چیز شایسته‌ی  آزادی‌خواهان و ما خلق‌ها نیست.

 

 

بخش دوم و پایانی