چشم‌انداز نظري
ايران از جمله سرزمين‌هاي خاورميانه است كه تاريخ جوامع آزاد در آن شروع شده و نضج گرفته است. مهد جامعه و مبارزه براي آزادي بوده و هست. خلق‌هاي ايران در اين راستا در گذشته حياتي كنفدرالي داشتند و تاريخ اين سرزمين مملو از مبارزان نستوه و مبارزات آزاديخواهان اجتماع‌گرايي است كه علي‌الخصوص، خلق‌هاي ايران و كوردها متفقا از دوران جامعه طبيعي تا به امروزه به چنين تاريخ‌سازي‌اي مستمر دست زده‌اند و عليه ستم و بي‌عدالتي مبارزه مشترك به انجام رسانده‌اند. بطور قطع در تاريخ، فرهنگ و ذهنيت مشترك‌شان از مبارزات يكديگر متأثر گشته‌اند. كنفدراليسم قبايل ايراني و كوردستاني عليه ظلم و ستم آشوريان در تاريخ كهن و انقلاب سال 57 كه تأثيرگذاري‌ معاصر آن است، نمونه‌هاي بارز آن هستند. اين حيات كنفدرالي ذات حقيقي اتحاد انكارناپذير تاريخ ملت‌هاي ايراني و مبتني بر فرهنگ بسيار غني مشترك آنهاست كه به اندازه اتحاد البرز ـ زاگرس گسست‌ناپذير است.
در تاريخ معاصر ايران هم مبارزه دموكراتيك و چپ‌گرايي هميشه وجود داشته. بويژه، ايران در خاورميانه سرزميني مشترك بوده كه اجتماع‌گرايي و مبارزات آن بصورت قوي و خلق‌محور صورت گرفته است. انقلاب سال 57 كه حاصل مبارزه تمامي خلق‌ها و جنبش‌هاي متنوع آنها بود، داراي چنين تاريخ غني مبارزاتي است و به دليل همين عامل مردمي‌بودن بود كه مهر خود را بر قرن بيستم زد. اينكه بنيان اين انقلاب مردمي، حاصل ملت‌هاي سراسر ايران بود، اثبات‌گر حقانيت آن است كه امروزه بايد از سوي همان خلق‌ها ادامه يابد. در ذات اين انقلاب خلق‌ها، عدالت و برابري نهفته بود و به همين دليل هم صحيح‌ترين موضع‌گيري را عليه نظام وقت از خود نشان داد. اما امروزه بطور قطع با ظهور و نفوذ مدرنيته سرمايه‌داري، خارج از آن مبدأها از سوي نظام كنوني ايران گام برداشته مي‌شود. اين درحالي بود كه انقلاب خلق‌ها در برابر مدرنيته سرمايه‌داري ايستاده و مبارزه عظيم كرد. نظام ايران در همان اوايل وارد جنگ با عراق شد، بتدريج از حقيقت اجتماعي و مردمي خود دور و با قدرت «دولت ـ ملت» درآميخت. نقطه‌عطف انكار موجوديت و فرهنگ تمامي ملت‌ها و تنوعات از همين ديدگاه مركز‌گرايي و قدرت‌طلب نشأت مي‌گيرد. چه‌بسا ايران سرزميني هست كه جامعه‌گرايي و اجتماع‌گرايي در آن زاده شد. مهد ظهور و پيشرفت انسانيت همين جغرافياست. از اين منظر، در مرحله كنوني به سيستمي دموكراتيك نياز هست كه تمامي غني‌ها و تفاوت‌مندي‌هاي فرهنگي، سياسي و اجتماعي را دربرگيرد تا انقلاب‌هاي مردمي مجددا احياء گردند. امر يقين اين است كه در مركز تاريخ اجتماع‌گرايي ايران، نقش زنان و مبارزات آنها بسيار تعيين‌كننده بوده و هست. امروزه بايد ارزش‌هاي دموكراتيك زنان و ارزش‌هاي دموكراتيك ايران اتحاد يافته و به بنيان دموكراسي مبتني بر اجتماع مبدل گردد. براي احياي اين تاريخ، ذهنيت و مبارزه مشترك عظيم، قطع يقين و بصورت گريزناپذير به روح ملت دموكراتيك بعنوان تنها هدف انسانيت‌ساز نياز هست.
كشور ايران با اوضاع كنوني خود پس از گذشت چهل سال وارد مرحله گذار شده. بحران‌هاي نابودگر اقتصادي، سياسي و اجتماعي ناشي از سياست‌هاي اشتباه نظام جمهوري اسلامي ايران تكانه‌هايي را موجب شده كه عواقب آن دامنگير ملت‌هاي آن كشور و كوردستان است. تمركز شديد سياست و قبضه‌كردن مطلق آن در دست نظام حاكم، سياست استحاله فرهنگي ملت‌هاي كورد، بلوچ، آذري، عرب و … و توزيع نابرابر اقتصادي ـ مالي كه بشدت سياسي است، برخوردهاي مليتاريستي و سپاه‌سالاري در گزينه‌هاي نظامي و ديپلماسي خارجي با علمداري سپاه پاسداران، همه و همه زائيده كائوس ذهنيتي است كه فراتر از يك بحران، فروپاشي اقتصادي، سياسي و اجتماعي را به ميان آورده و لاجرم يك انفجار انقلاب مردمي و تغيير دموكراتيك را حتمي ساخته است.
تمامي اينها اين خطرات را بدنبال داشته‌اند: نخست؛ جامعه را دچار بحران بيكاري، گرسنگي، فروپاشي اخلاقي، تنگدستي، نابودي توليد اقتصادي، تنش‌زايي خارجي، تشديد وحشتناك فاشيسم، به اسارت‌گرفتن جامعه، تبعيض عليه زنان بوسيله مردسالاري و دولت‌پرستي، نابودي پتانسيل هوش جمعي جامعه و فرار مغزها، سياهي‌لشكرشدن جوانان و بي‌هويت ساختن آنها، تشديد ليبراليسم بعنوان صبغه فرهنگي غالب، فرار سرمايه‌ها، تجارت‌پيشه‌گي بجاي توليد، تمركز ثروت و غصب شريان‌هاي حياتي كشور بدست سپاه، دولت و نهادهاي نظام، خصوصي‌سازي باهدف نابودي اقتصاد. دوم؛ نابودي محيط‌ ‌زيست با بيابان‌زايي، سدسازي بي‌رويه سياسي و خشك‌كردن رودخانه‌ها و تالابها، عدم حفظ و احياي جنگل‌ها، بروز كلان‌شهرهاي سرطاني و انفجار جمعيت، گسترش اعتياد، سيستم آموزشي نااستاندارد و غيرعلمي، گره‌زدن زورمدارانه ناف جامعه به دولت و نظام، حوزه سلامت ناكارآمد. سوم؛ ستم ملي عليه ملت‌هاي داخل ايران، ترويج زورمدار يك دولت، يك پرچم، يك دين، يك وطن، يك‌ زبان و ضديت با ديگر ملت‌ها با حذف موزائيك فرهنگي، نگاه امنيتي به كوردستان، بلوچستان، اهواز و غيره و عدم حل مساله‌ی ملیت‌های ایران، عدم گشايش سياسي، سالارساختن قانون و حقوق دولتي و تحميل آن بر جامعه مدني، درپيش‌گرفتن سناريوهاي بي‌رحمانه حاكميتي براي عقيم‌ساختن جامعه و سركوب خشن قيام‌هاي مردمي ـ انقلابي با حذف فيزيكي ـ فرهنگي. در كل، بايد با منطقي راديكال گفت كه بحران‌هاي يادشده صرفا زائيده دست دولت و نظام نيست، بلكه با لحاظ‌كردن ابعاد خارجي آن، نظام سرمايه‌داري و ذهنيت ليبرالي جهاني هم به همان اندازه مقصر و ضدمردمي است. به همان اندازه كه سرمايه‌داري در سراسر جهان ملت‌ها را برده ساخته است، نظام ايران هم در داخل به عنوان يكي از مذاهب آن، نقشي مشابه دارد. هر دو نظام ايران و سرمايه‌داري جهاني به يك اندازه مقصرند. نظام ايران با به اوج رساندن بحران‌ها درصدد است خلق‌ها و جامعه را به تسليم‌شدن وادارد.
در اين بحبوحه،‌ جنگ جهاني سوم در خاورميانه با دو ذهنيت متفاوت مدرنيته سرمايه‌داري از يك سو و مدرنيته دموكراتيك از ديگر سو كه مركز ثقل آن كوردستان، در جريان است. قدرت‌هاي جهاني و منطقه‌اي از كارت كورد براي نابودي ملت‌هاي كوردستان، ايران، سوريه، تركيه، عراق و به تبع آن ديگر ملت‌هاي كشورهاي منطقه استفاده مي‌كنند. لذا نظام‌ ايران(همه جريان‌هاي اصول‌گرا، ميانه‌رو و اصلاح‌طلب) هم بر سر منافع با جبهه سرمايه‌داري جهاني ستيزه‌گري مي‌كند و هم عليه جبهه سوم يعني خلق‌هاي كوردستان، ايران و منطقه با تشكيل هلال شيعي از يمن تا لبنان، دشمني. اين جنگ كه مهر جنگ اتمي و الكترونيك بر آن خورده، مي‌رود كه پس از افغانستان، عراق و سوريه، ايران را هم ببلعد. نظام كنوني ايران اين خطرات و تهديدها را به زبان محافظه‌كاري، سپاه‌قدسي و سركوب مردمي پاسخ مي‌دهد. هم‌اكنون جنگ جهاني سوم در ابعاد رواني،‌ اقتصادي، سياسي و اجتماعي وارد ايران شده و دورنماي جنگ نظامي و مداخلات ويرانگر جهاني را ترسيم كرده است و راه بازگشتي نيست مگر با عملكرد عقلاني ـ انساني از سوي جمهوري اسلامي با پذيرش مطالبات مردمي. شرق كوردستان هم انگار همچو ايران آخرين جولانگاه اين جدال ابرقدرت‌هاي جهاني و قدرت‌هاي منطقه‌اي خواهد بود. نبايد ملت‌هاي ايران سناريوهاي نابودگر و قتل‌عام‌گرانه استثماري خارجي و داخلي را برتابند. در داخل ايران، دولت ـ ملت سركوب مي‌كند و فريب مي‌دهد و اصلاح‌طلبان و اقمار آن هم توجهي به قيام مردمي ندارند و در مراتب بالا بر سر قدرت با نظام چانه‌زني مي‌كنند، در حوزه خارجي هم ابرقدرت‌هاي آمريكا و اروپا فقط به دنبال سوريه‌اي‌كردن ايران و تصاحب حوزه‌هاي انرژي ـ قدرت آن هستند؛ همچنين اپوزيسيون چه راست‌گرا و چه چپ‌گرا صرفا به دنبال براندازي هستند و برنامه‌اي شفاف و آينده‌ساز ندارند. همه اينها پتانسيل خلق‌ها براي قيام را نابود مي‌كند. جامعه از هفت تا هفتاد ساله ديگر امنيت ندارد. قدرت‌هاي جهاني با فشار رواني و جنگ براي ملت‌ها نسخه‌پيچي مي‌كنند. مسايل جانبي و قدرت‌محور چون برجام يا موشك‌سازي به جامعه و جنبش آزاديخواهي هيچ ارتباطي ندارد، آن مسايل صرفا ابزارهاي سياسي ـ رقابتي ميان ابرقدرت‌هاي جهاني و نظام حاكم ايران است و نهايت آن، جنگ يا توقف جنگ است، پس نبايد قيام مردمي را به سطح بي‌ارزش آن مسايل سقوط داد و تقليل‌دهي به آن سطح يعني فقدان حل.
كوردستان در اثناي اين جنگ در چنگال نسل‌كشي فرهنگي قراردارد و ميدان جنگي غرب و دولت‌هاي محافظه‌كار منطقه‌اي شده است. ملت‌ كورد در حال قيام در راستاي تحقق ملت و خودمديريتي دموكراتيك و بصورت راديكال در كنار ملت‌هاي ايران سوار بر موج خروشان بهار خلق‌ها است. جنبش آزادی‌خواهی كوردي بدنبال تغيير و چاره‌يابي راديكال و ريشه‌اي است، ولي دولت ايران، اپوزيسيون و قدرت‌هاي جهاني پروژه دموكراتيك شفاف عاري از جنگ ندارند. گزينه‌ها صرفا شامل تحريم و مداخله نظامي است. عواقب اين گزينه‌هاي بشدت سياسي و منفعت‌طلبانه فقط متوجه جامعه مدني مي‌شود. اپوزيسيون كلاسيك و غيرراديكال تنها بدنبال سهم‌خواهي از دولت ـ ملت ايران است، لذا رنگ مردمي به خود نگرفته. چه‌بسا تحمل انتقادات راديكال را هم ندارند.
قيام دموكراتيك مردمي
الف ـ ملت‌ها: براي حل بحران ايران و كوردستان هم به پروژه‌هاي داخلي و هم خارجي نياز هست، اما نه جامعه و نه جنبش آزاديخواه راستين نبايد پروژه‌هاي معضل‌ساز خارجي و داخلي را بپذيرند. نبايد مركز‌گرايي و غيردموكراتيك‌بودن داخلي و خارجي را بربتابند. در جريان تغيير و تحول در ايران، هم فاكتور بين‌الملل و نظام كنوني ايران و در راس آن ملت‌ها ضروري هستند، اما اولويت بايد از آن مبارزات مردمی و سیاست‌ورزی مردم باشد. دولت فعلي كه بعنوان جناح ميانه‌رو خود را معصوم‌تر از جناح اصول‌گرا قلمداد مي‌كند، فقط نقش بازدارنده عليه خيزش مردمي دارد. بحران‌هاي متعدد موجب شده پتانسيل مردمي براي حل دموكراتيك به بالفعل درآيد، ولي دولت ميانه‌رو در خدمت اصولگرايان نظام درصدد مهار آن است. براي ملت‌هاي ايران، ملت دموكراتيك و خودمديريتي دموكراتيك بنيادي‌ترين مبدأ گريزناپذير است. دموكراسي جامعه‌محور و دموكراسي ملت‌ها تنها در قالب دموكراسي محلي قابل پذيرش است.
ب ـ قيام مردمي: گام عملي دموكراتيزاسيون: قيام‌هاي سراسري دي‌ماه سال 96 كه همچنان بصورت اعتصابات و اعتراضات اصناف، اقشار، كارگران، زنان و جوانان ادامه دارد، سياست دموكراتيك و مبارزه واقعي است كه تداوم مبارزات دهه‌هاي گذشته است و بالاخره بصورت راديكال اوج گرفته. اين قيام مردمي متوجه شده كه مشكل هم ذهنيت دولت است و هم ذهنيت اپوزيسيون، لذا در تقلا براي احياي خود و بازگشت به هويت راستين خويش است. هيچ نيروي داخلي و خارجي توان مهار اين قيام ملت‌ها را ندارد. اين قيام، قيامي مشترك براي ايجاد ذهنيتي مشترك و آزاد ميان ملت‌هاي كورد، فارس، بلوچ، آذري، عرب و … است جهت حصول حياتي آزاد، نيك و زيبا. سازمان‌هاي مردم‌نهاد، زنان و جوانان پيشاهنگ برحق و فوق‌العاده فعال اين قيامند. براي به پيروزي رساندن اين قيام نه مردم، نه اپوزيسيون و جنبش و نه حاميان بين‌‌المللي نبايد با دولتي كه انكارگر است سازش، بلكه مبارزه راديكال كنند. همچنين نبايد به براندازي دولت و نظامي كه در ايران حاضر به پذيرش مطالبات مردمي و خلق‌ها باشد در راستاي قدرت و منافع كم‌ارزش، فكر كنند و در صورت عدم پذيرش هم بايد عملا مبارزه نمايند. بحران‌ها به حد اشباع رسيده، جامع آگاه و سياسي گشته، لذا بايد اين جامعه مطابق سازماني مقاومت‌گر هزينه كند كه داراي ذهنيت، مبارزه و تفكري راست است. انتخاب مردمي بايد راديكال باشد زيرا نه نظام ايران مي‌تواند همچو سابق بماند و نه اپوزيسيون. تنها مردم و خيابان قادر به حل مسايل و بحران‌هاي اجتماعي ـ سياسي ايرانند. حتي اگر قرار باشد گشايش سياسي ايجاد شود، فقط بدست جامعه ممكن خواهد شد. گريز و يا پذيرش نظام حاكم ايران براي اعاده حقوق و آزادي‌ها كاملا به حضور عملي خلق‌ها در خيابان بستگي دارد. ديگر نه دولت توان گريز دارد و نه مردم مجال فرار از وظيفه قيام. چراكه طرف اصلي در تغيير دموكراتيك ايران و كوردستان خود خلق‌ها هستند، لذا نه اعتراضات محدود مردمي كافي است و نه اعتراف‌هاي عوامفريبانه دولت. دولت و نظام براي حل بحران اقتصادي باز هم همچو سابق خود را مركز قرار مي‌دهند، همچنين براي چاره‌يابي بحران‌هاي اجتماعي و سياسي، بازهم سعي مي‌كنند بيش از پيش جامعه را به خود وصل و به انحراف از قيام بكشانند. پرواضح است كه بنا به اصول فوق‌الذكر، خيزش دي‌ماه در ايران و شرق كوردستان، مقطعي و گذرا نيست، بلكه همچنان و الزاما به انحاء و صورت‌هاي گوناگون ادامه دارد. طرح مسايل عوامفريبانه همچو «حقوق شهروندي» و يا «رفراندوم» از سوي دولت كنوني ناچيزتر و متفاوت‌تر از قيام ريشه‌اي، مبارزات دموكراتيك مردمي و حتي نوع رفراندوم‌خواهي مردم و چه‌بسا طرح انحراف قيام است. قيام راديكال مردم حتي در صورت پذيرش نظام براي تحول، بايد تا نتيجه نهايي ادامه يابد. نبايستي طرف‌هاي نظام و اپوزيسيون به دورويي و سازش با هدف مهار مردم دست زنند.
چه بسا حل نهايي و تغيير دموكراتيك بدون دولت و قدرت‌هاي خارجي هم ممكن است؛ اگر نظام حاضر به اعاده حقوق، آزادي‌ها و پذيرش مطالبات طبيعي خلق‌ها نشد، اين خود خلق‌ها هستند كه بايد براي دموكراتيزه‌كردن كشورشان اقدام كنند. پس سناريو‌هاي تخريب‌گر جناح‌ها و جريان‌ها حق تحميل خود را ندارند. اين يك هشدار اخلاقي طبق سياست‌ دموكراتيك است. مردم دموكراسي را از دولت طلب و يا گدايي نمي‌كنند، بلكه با رنج و مبارزه خود بنيان مي‌نهند.
ج ـ كميسيون حقيقت‌ياب مردمي: اگر قرار است مسائل داخلی کشور از طریق مسالمت‌آمیز حل و فصل شوند، جامعه باید نظام داخلی و طرف‌‌های بین‌المللی را مجبور به پذیرش كمیسیون حقیقت‌یاب مردمی كند. پس تشكيل و جهت‌دهي كميسيون‌هاي حل بحران‌هاي سياسي، اقتصادي، ديپلماتيك و نظامي ميان جامعه و نظام، كار اصلي خود جامعه است. اين كميسيون‌ها براي حل دموكراتیک بحران‌ها و ممانعت از دخالت نظامي خارجي است تا سوريه‌اي شدن ايران را مانع شود. مسائلی چون برجام و تروریسم ساخته‌ دست خود دولت‌‌ها و مسئله‌ آ‌نهاست نه جامعه. مداخلات خارجي مبارزات مردمي را تهديد مي‌كند همانند نمونه سوريه.
د ـ سازمان‌هاي مدني دموكراتيك: در اين جريان، سازمان‌هاي مدني دموكراتيك، جزو اپوزيسيون اجتماعي محسوب مي‌گردند. سازمان‌هاي مدني در كنار جامعه مدني خود نبايد با گامي ناچيز بدنبال اين باشند كه سهمي از دولت بگيرند، زيرا خود اساس كار هستند و دنباله نظام و حتي موازي آن هم نيستند، بلكه موجوديتي خودمدير، اولويت‌دار و تأثيرگذار هستند. چنين جامعه‌اي سياسي ـ دموكراتيك است و تهديد نيست، فرصت است. جامعه‌اي كه به دولت وصل گردانده شود، جامعه واقعي نيست. اتحاد خلق‌ها در خیابان، یک امر سرنوشت‌ساز و اعتراضات و اعتصابات، تمرین اراده‌ دموکراتیک و خودگردان جامعه در عرصه‌ عمل است. مبارزات جامعه كنوني ايران، جستجو براي رسيدن به مدرنيته دموكراتيك در برابر مدرنيته سرمايه‌داري داخلي و خارجي است. جامعه درمقابل نظام ايران و سرمايه‌داري جهاني، نيروي سوم است و در هيچكدام ادغام نمي‌گردد. ادغام‌شدن يعني گرفتارشدن به سرنوشت سوريه، عراق، افغانستان و … . تنها راه، خودمديريتي يا خودگرداني دموكراتيك ملت‌هاي ايران و كوردستان است. پتانسيل اصلي اعتراضات مردمي همين‌قدر نيست، بلكه بيشتر و راديكال‌تر و در راه است. ملي‌پرستي، دين‌پرستي و سوداگري مذهب فقط مي‌تواند ملت‌ها و اديان را نابود سازد. خوداتکایی و خودكفايي فكري قطعا جامعه و خيابان را از قرباني‌شدن‌هاي مكرر در جريان مسايل انحرافي چون برجام، تحريم، برنامه موشكي و رقابت انرژي و قدرت، نجات مي‌دهد.
هـ ـ زنان: زنان كه در قيام دي‌ماه 1396 خيزشي راديكال‌تر انجام دادند، مركزثقل مبارزات دموكراتيك و خودگردان جامعه هستند. ديگر زن‌ستيزي نظام به حد انفجار رسيده و مي‌رود آزادي زنان از چنگال فرهنگ‌هاي واپس‌گراي داخلي و خارجي تحقق يافته و بدست خود جامعه شالوده ‌گيرد. تاريخ انقلاب‌ها در ايران نيروي مضاعف زنان را اثبات كرده است و تصور آینده‌ای دموکراتیک و آزاد بدون آزادی زنان محال می‌نماید.
وـ جوانان: جوانان بعد از زنان بعنوان قرباني اصلي دست ‌نظام حاكم، در واقع نيروي محركه مبارزات و قيام عليه بحران‌ها هستند. ديگر فريب جريان‌هاي متقلب كه برانداز هستند ولي پروژه ندارند را نخواهند خورد. در چاره‌يابي مسايل سياسي، اقتصادي، سلامت و آموزش و در برساخت دموكراتيك، كليد اصلي جامعه،‌ جوانان هستند و نسخه‌پيچي‌ها و سناريوهاي تخريبي داخلي و خارجي را نبايد هرگز بپذيرند.
راهكارهاي كودار و پژاك براي چاره‌يابي
جامعه دموكراتيك و آزاد شرق كوردستان (كودار) به مثابه بخشي از موج خروشان قيام در ايران و كوردستان، هوشمندانه متوجه اوضاع اسفبار جامعه،‌ فرصت‌ها و تهديدها عليه ايران و كوردستان است. سيستمي هستيم كه كالبد آن كنفدراليسم دموكراتيك و روح آن ملت دموكراتيك است. خودمديريتي دموكراتيك و دموكراسي محلي با اين سيستم زمينه اجرايي مي‌يابد. كودار براي آزادي ملت‌ها، بويژه ملت‌هاي ايران و شرق كوردستان مبارزه مي‌كند. سيستمي مي‌باشد كه داراي پروژه دموكراتيك عاري از جنگ است. در اين راستا، اعتراف نظام كنوني ايران به وجود مسئله ملت‌ها، بويژه مسئله كورد را كافي نمي‌داند و بصورت راديكال خواستار گام‌هاي عملي از سوي نظام است، اگرنه داراي چنان رويه مبارزاتي است كه هيچ گشايشي را از دولت‌ها، نظام‌ها و جريانات سياسي ـ نظامي عاجزانه طلب نمي‌كند. پژاك بعنوان پيشاهنگ تحقق عملي سياست دموكراتيك در سيستم كودار، در راستاي آزادي ملت‌هاي ايران و شرق كوردستان آمادگي كامل جهت هرگونه چاره‌يابي دموكراتيك را دارد. كودار و پژاك خواستار گشايش سياسي از سوي دولت ايران و آماده براي حل مسالمت‌آميز مسئله كورد و ملت‌هاي ايران در چارچوب پروژه ملت دموكراتيك و خودمديريتي دموكراتيك خود هستند.
الف ـ اولويت كودار: جامعه
هرگونه سازش بر سر آزادي، دموكراسي و جامعه را خيانت به مقاومت مي‌داند. محور اصلي مقاومت را جامعه مي‌داند. حتی کودار پروژه رادیکال خود را صرفا نه برای ارائه به دولت، بلكه به جامعه و خلق‌ها و نشان‌دادن راه صحيح مبارزه و دورنماي آن پيشنهاد مي‌كند. اولويت را در چاره‌يابي به سازماندهی مردمي و جامعه مي‌دهد بعد اولويت‌هاي ديگر را براي پروژه‌هاي حل نظام‌هاي داخلي و بين‌المللي در صورت صلح‌جويانه‌بودن قايل مي‌شود. هرگونه پروژه‌اي بدون محوريت اول و اصلي ملت‌ها را تلاش براي انحراف مبارزه مي‌داند. جامعه را داراي دوازده مسئله بنيادين «دولت و قدرت، سياست و اخلاق، ذهنيت، اقتصاد، صنعت‌گرايي، محيط‌زيست، مسئله خانواده، زن، جمعيت و جنسيت‌پرستي، مسئله شهرگرايي، طبقه و بروكراسي، آموزش و سلامت، مليتاريسم(نظامي‌گري) و صلح و دموكراسي» كه در سطح ايران، كوردستان و جهان مشترك است، مي‌داند و طبق آن به پروژه‌هاي صلح‌جويانه دموكراتيك داخلي، خارجي و كوردستاني اهميت مي‌دهد. اسلام فرهنگي در تقابل با اسلام دولت‌ ـ ملت، در جامعه ايران هميشه داراي ارزش‌هاي خاص خود بوده و در بستر جامعه، اين ارزش‌ها با ارزش‌هاي جامعه‌محور كودار كه دموكراسي محلي و آزاديخواهي را مبنا قرار مي‌دهد، يكي‌ مي‌گردد.
ب ـ پروژه ملت دموكراتيك كودار
مبارزات ملتي كه هدفش تشكيل دولت است و دولتي كه در پي تشكيل ملت است، فاكتور اصلي واقعيت خونين عصر ما است. تعریف جامع ملت آن است که در ارتباط با ذهنیت، آگاهی و اعتقاد باشد. در این وضعیت، ملت دموكراتيك عبارت از اجتماع انسان‌هایی است که در یک جهان ذهنیتی مشترک سهیم‌اند. لذا در این نوع ملت، مقولات زبان، دین، فرهنگ، بازار، تاریخ و مرزهای سیاسی تعیین‌کننده نیستند و تنها نقشی پیکروار دارند. لذا در بنیان، وضعیت ذهنیتی حیاتی می‌باشد. آگاهی نسبت به «آزادی و همبستگی» اساس کار است. ذهنیت باید یک پیکره و جسم داشته باشد. در ملت‌ دموکراتیک نیز پیکره ذهنیت، خودمديريتي دموکراتیک است، زیرا مبتنی بر «آزادی و همبستگی» است. اجتماعاتی که با توسل به اراده آزاد بر محور یک ذهنیت مشترک، خویش را مدیریت می‌کنند، اتونومی دموکراتیک بدست آورده‌اند. اتوریته سیاسی نظام مدیریت خلق، مدیریت اتونوم دموکراتیک است که کودار سهم کوردها از این مدل می‌باشد. حیاتی‌ترین مقوله این است که ملت دموکراتیک دارای ابعاد نه‌گانه فرهنگی، سياسي، اقتصادی، اجتماعی، حقوقی، دیپلماتیک، کمون دموکراتیک و فردـ شهروند آزاد، حيات مشترك آزاد و دفاع ذاتي است.
كودار تأسيس ملت دموكراتيك را بعنوان پروژه‌اي با ساختار خودمديريتي دموكراتيك و دموكراسي محلي ارايه مي‌دهد و مطابق نوع برخورد نظام كنوني ايران و جامعه جهاني نسبت به آن پروژه جامعه‌محور، عمل مي‌كند. تاريخ اثبات كرده كه راهكار ستم ملي عليه كوردها و ملت‌هاي ايران و برخوردهاي تبعيض‌آميز و امنيتي چاره‌ كار نيست. كودار به دنبال حل دموكراتيك بدون جنگ است و اجازه نمي‌دهد طرف مقابل با وعده‌وعيد و اظهار يك جمله مبهم در مورد مسئله‌اي بزرگ و جهاني چون مسئله كورد، آن را بي‌اهميت جلوه دهد. پروژه ملت و خودمديريتي دموكراتيك براي آزادي و همزيستي خلق‌هاست نه تشكيل قدرت، تجزيه خاك،‌ تحميل و برتري دادن پرچم، دين، مليت و نژاد. آزادي زنان را به لحاظ اهميت همسنگ كل جامعه و انقلاب دموكراتيك مي‌داند. زنان، جوانان و اكولوژي(محيط‌زيست) را سه محور اصلي انقلاب دانسته و پروژه‌هاي عاري از اين سه را كلاسيك، واپس‌گرا و غيرراديكال محسوب مي‌كند.
ج ـ كودار و مواضع مبارزاتي
كودار هدفش تحقق دموكراسي محلي و آزاديخواهي مبتني بر خودمديريتي دموكراتيك است، لذا ايران و نظام آن را بصورت فعلي هم قبول ندارد. كودار تُن و آهنگ مبارزات خود را مطابق خواست قدرت‌طلبانه ديگران كم و زياد نمي‌كند. افق پروژه مبارزاتش هم خلقها هستند و آنها را قرباني سازش و يا جنگِ بيهوده نمي‌كند. انتخاب گزينه دفاع مشروع و اقدام دموكراتيك در صورت پاسخ رد نظام حاكم جزو اصول اساسی و غیرقابل اجتناب جامعه است زيرا اگر دولت و كل سيستم حاكم ايران حاضر به حل صلح‌جويانه نشدند، جامعه خود بايد وارد عمل شده و سیستم خودگردانی دموكراتيك خود را برقرار نماید و کشور را دموکراتیک گرداند، پس نظام بايد بداند كه چاره‌يابي بدون او هم ممكن است. كودار، همانطور كه يك سيستم و فراتر از ساختار يك حزب است، پروژه آن هم ايراني ـ كوردستاني و براي همه ملت‌هاست.
د ـ رهيافت كودار براي مسئله كورد
كوردها فرصت گريز از «آزادي نزديك» را ندارند. نه نظام حاكم ايران توان فرار از وضعيت قهقرايي و نه آمريكا و بلوك غرب توان پشت‌گوش انداختن كوردها و ناديده‌گرفتن نقش سرنوشت‌ساز كوردها را دارند. كوردها براي تحقق مدرنيته دموكراتيك در جهت متفاوت با مدرنيته سرمايه‌داري، پتانسيلي لايق هستند و كودار هيچ‌يك از احزاب و سازمان‌هاي مدني كوردي را از آن بي‌نصيب نمي‌كند. با ايجاد اتحاد ملي كوردها همسو با اتحاد كل ملت‌هاي ايران، سفره‌اي پهناور را پيشنهاد مي‌كند. کودار تابع خواسته‌های دموکراتیک جامعه است؛ بنابراین هیچ‌گاه پروژه‌های تفرقه‌انداز و کاهش‌دهنده میزان مشارکت دموکراتیک مردمی نیروهای کوردی را قبول ندارد ولی از پروژه‌های چاره‌یاب پشتیبانی می‌کند. كودار تغییر و تحول بنیادین را بجاي رستوراسيون(تغييرات ظاهرسازانه)، ميانه‌روي، رفرماسيون(اصلاح‌طلبانه) و اصول‌گرايي ترجيح مي‌دهد. سياست‌هاي كودار عملا و با گذشت زمان فرسايشي نشده است. پيش‌بيني‌هايش درست، موضع‌گيري‌هايش بجا و آينده‌نگر بوده. اتحاد ملی كوردها و اتحاد ملت‌های ایران برای حل مسائل حاد تاریخی، هردو از نظر كودار يك پروژه، فلسفه و ذهنيت مشترك را مي‌طلبد. پس كودار، خودرأي‌بودن در ايران و شرق كوردستان را منش خود نمي‌داند و نمي‌پذيرد ديگران هم خودرأي عمل كنند. مبدأ مشاركت دموكراتيك كودار هم براي نيروهاي كوردي و هم ايراني است. در اين ميان نقش و اهميت سازمان‌هاي مدني را هم‌وزن احزاب مي‌داند تا در اتحاد ملي دموکراتیک و روند چاره‌یابی مسائل مشاركت كنند و آنها را بخشي از اپوزيسيون مي‌داند نه خارج از آن. سازمان‌هاي مدني را پايه كنفدراسيون جامعه مدني در برابر تشكل‌هاي دولتي محسوب مي‌نمايد.
به باور كودار، نيروهاي دفاع مشروع نيرويي شفاف در خدمت پروژه دموكراتيزاسيون در ايران و شرق كوردستان می‌باشند، زيرا نيرويي جنگ‌افروز نيست و صرفا براي دفاع و خدمت بوده و بخشي از فرصت است نه تهديد.
هـ ـ ابعاد عملي رهيافت دموكراتيك كودار
كودار براي برداشتن گام‌هاي عملي و گشايش سياسي جهت چاره‌يابي مسئله كورد و مسايل ايران، بصورت شفاف و راديكال ابعادي بسيار حياتي را برمي‌شمارد كه بدون آنها هيچ‌يك از جامعه، نظام ايران و جامعه بين‌الملل قادر به چاره‌يابي مسايل نخواهند شد. زيرا تنها راهكار واقعي را «مسئله دموكراسي و دموكراتيزه‌كردن ايران، قانون اساسي و دموكراتيزه‌كردن آن و گذار ملت به ملت دموكراتيك» برمي‌شمرد. كودار آمادگي خود براي حل مسالمت‌آميز مسايل در چارچوب دولتي كه دموكراسي را بپذيرد، اعلام و مدل مدنظرش هم كليت‌مندي سياسي ـ فرهنگي ايران را حفظ مي‌كند. تضمين دموكراتيزاسيون را برداشتن گام‌هاي عملي در ابعاد ذيل مي‌داند:
1ـ بعد حقوقي: در راستاي بعد حقوقي بايد چنان زمينه‌اي فراهم گردد كه اقداماتي جهت مبدل ساختن قانون اساسي كنوني به قانون اساسي دموكراتيك به انجام برسد و حقوق ملت‌ها، مذاهب، زنان و ساير تنوعات در آن تضمين گردد. همچنين حقوق فردي و جمعي(كلكتيو) در جوامع گسست‌ناپذير است و هر گسستي براي سركوب و استثمار مي‌باشد؛ پس بايد حقوق فردي و جمعي در قانون اساسي دموكراتيك به منظور هماهنگی مابین این دو مقوله تعريف شفاف گردد.
2ـ بعد كشوري ـ بومي: وطن مشترك و تماميت آن بايد چنان تعريف گردد كه تنها متعلق به يك گروه ديني و اتنيكي منفرد نباشد، بلكه براي كل اديان و اتنيك‌ها بوده و افراد آزاد، شهروندان دموكراتيك آن محسوب شوند. همچنين به لحاظ ابعاد كشوري و بومي، اين وطن مشترك و مكان زندگي جامعه اكولوژيك(محيط‌زيست)، اقتصادي و دموكراتيك است و همه‌ی تفاوتمندی‌ها بایستی بتوانند آزادانه در آن سیاست‌ورزی نموده و در مدیریت مشارکت نمایند.
3ـ بعد اجتماعي: جامعه نيازهاي حياتي و ضروري دارد كه از قبيل آنها «آموزش، سلامت، ورزش، فرهنگ و حقوق» است. در اين حوزه‌ها، جامعه در رابطه و رقابت متقابل با دولت قرارمي‌گيرد و مشخص است كه نهادهاي كنوني دولت ناكارآمد است؛ لذا در توسعه آموزش، سلامت، ورزش، فرهنگ و حقوق كه ضروريات اجتماعي هستند، زبان و اتنيسيته مسئله‌ساز نخواهند بود. كوردها با توسعه زبان كوردي، در چارچوب ملت دموكراتيك نهادهاي آموزش و فرهنگ خود را گسترش مي‌دهند. خلق‌هاي ايران و كوردها جزو تماميت فرهنگي ايران و كوردستان هستند كه بدون آنها اين تماميت ناقص است پس بايد براي چاره‌يابي آن اقدام عملي كرد.
4ـ بعد آزادي زن: در ايران در حوزه‌هاي حقوقي، سياسي، اقتصادي و مديريتي عليه زنان تبعيض صورت مي‌گيرد. ذهنيت مردسالار جامعه و دولت باني اين تبعيض‌ها هستند. بدون رفع اين تبعيض‌ها تحقق دموكراسي غيرممكن است. حقوق و آزاديهاي زنان از جمله آزادي سازماندهي، آزادي بيان و مطالباتشان بايد تضمين قانوني داشته باشد. نکته حياتي آن است که بدون چاره‌یابی مسئله‌ی زنان اصولا سخن از چاره‌یابی بيهوده خواهد بود.
5ـ بعد امنيتي: اين بعد، اقدامات چاره‌يابي، تعيين قوانين و تصميم‌گيري‌ها درخصوص ديگر ابعاد را تحت تأثير قرار مي‌دهد. كوردها با خطر نابودي روبرو و همچنان از آزادي محرومند. در مبحث امنيت اجتماعي بويژه برای كوردها ضمانت قانوني براي حفظ موجوديت لازم است اما کافی نیست. در صورت پذيرش حل مسئله كورد، نهاد نيروي نظامي ايران بایستی بصورت راديكال متحول گردد. این به معنای عدم برخورداری از نیروی دفاع مشروع نیست. نيروي دفاع ذاتي(مشروع) براي حفظ امنيت اجتماعي كشوري و بومي و دموکراتیزاسیون در ايران و كوردستان يك فرصت براي همزيستي است نه تهديد.
6ـ بعد اقتصادي: كودار با رويكردهاي كموني اقتصادي، از جامعه و محيط‌زيست در برابر تخريب‌هاي انحصارگري و سلطه اليت‌ها دفاع مي‌كند. گسترش فرهنگ كار همگرا در راستاي رفع نيازها را اقتصاد راستین می‌داند. مخالف کالاپرستی است و به روابط اقتصادي ضروري جامعه بجاي سودپرستي اهميت مي‌دهد. تبعيض عليه مناطق محروم را رد و توزيع عادلانه ثروت و منابع كشور را اساس كار قرار مي‌دهد.
7ـ بعد محيط‌زيست: صنعت‌گرايي، سرمايه‌پرستي انحصارگرايانه و بهره‌برداري سودمحور از منابع طبيعي محيط‌زيست را با فاجعه جبران‌ناپذير روبرو ساخته و سدسازي بي‌رويه، بيابان‌زايي، نابودي منابع آبي طبيعي و منابع جنگلي و بافت سرطان‌وار شهری به تلاش دموكراتيك با محوريت تصميم‌گيري اجتماعي ـ دولتي مبتني بر رويكرد اخلاقي نيازمند است. در اين راستا پارادايم كودار دموكراتيك و اكولوژيك بوده و خواستار تحول ساختاري در اين زمينه است.
8ـ بعد ديپلماتيك: كودار نمونه‌اي بسيار عالي در زمينه ارائه رهيافت دموكراتيك در سطح ايران است. بدون توجه به تفاوت‌هاي اتنيكي و ملي نمي‌توان مسايل ايران را حل كرد. از ديرباز نحوه نگرش به كوردها و كوردستان، تجزيه‌طلبي بوده كه يك تبليغ منفي است، اما برعكس، كودار سيستمي است كه بدون تغيير در مرزها، توسل به راهكار نظامي و جنگ و يا تحميل راهكارهاي خاص خود، سعی در ایجاد يك سازماندهي همگرا دارد كه تمامي كوردها، بلوچ‌ها، اعراب، ترک‌ها(آذربایجانی‌ها)، فارس‌ها و … را دربرمي‌گيرد و توسعه مي‌بخشد. اين مدل چاره‌يابي كودار بر ضد دولت‌ها نيست، بلكه كنفدراليسم دموكراتيك و يك اتحاديه جامعه مدني هست. اين بدان دليل است كه فعاليت‌هاي ديپلماتيك دولت‌ها به تنهايي قادر به چاره‌يابي نيست.
نتيجه
براي حل مسايل اجتماعي بايد مديريت اجتماعي چنان باشد كه ميان قدرت‌گرايي و خودگرداني دموكراتيك تمايز قايل شود. مديريت دموكراتيك و قدرت هژمونيك دو پارادايم مديريتي متفاوت هستند. مديريت قدرت‌مدار آخرين حربه‌اش ترويج فردگرايي در حوزه ايدئولوژي و خصوصي‌سازي غارتگر در حوزه اقتصاد است كه آخرين درجه بحران است. پارادايم ملت دموكراتيك كودار برابري مبتني بر تفاوت‌مندي‌ها و آزادشدن اجتماعي را مبنا قرارمي‌دهد. هر شهروند و عضو ملت دموكراتيك سه وظيفه دارد:1ـ وظايف روشنفكرانه. 2ـ وظايف اخلاقي. 3ـ وظايف سياسي. لذا با اتكاء بر اين سه، مسايل دوازده‌گانه اجتماع را حل مي‌كند. گذشته از اين موارد، تغيير قانون اساسي ايران به قانون دموكراتيك، حياتي است. بايد قانون اساسي صراحتا ايران را سرزمين مشترك همه خلق‌ها، جنسيت‌ها، مذاهب و هويت‌ها تعريف كند و ضمانت اجرايي ـ عملي داشته باشد. رويكرد‌هاي تماميت‌خواه قيم‌مأبانه نظام ايران ديگر پذيرفتني نيست. پيشاهنگي از آن ملت‌هاي ايران و حق اقدام عملي برايشان محفوظ است. تنها با محوريت جامعه و تقبل مطالبات آن، حل و چاره‌يابي تحقق خواهد يافت.
جامعه دموكراتيك و آزاد شرق كوردستان نوعي تكوين ملت با پيشاهنگي اقشار خلقها و طيف‌هاي روشنفكر است. مسئله‌اي كه كودار با دولت ـ ملت حاكم دارد، مسئله «قانوني‌شدن و به رسميت‌شناخته‌شدن» مي‌باشد. به‌رغم اينكه اولويت را به فعاليت‌هاي قانوني و سازماندهي دموكراتيك مي‌دهد، اما پذيرفته‌نشدن اين امر از طرف دولت‌ـ ملت‌ ايران راهگشاي نوعي اتوريته و مديريت دوگانه در كوردستان خواهدگشت كه آن نيز تنش و درگيري به دنبال خواهد داشت. اگر مطالبات مردمي ذكرشده در اين پروژه و مطالبات مربوط به قانوني‌شدن و به رسميت‌شناخته‌شدن، از سوي دولت ايران پاسخ مثبت داده نشود و عكس آن به «انكار، نابودي و راهكارهاي غيرانساني» توسل جسته شود، آشكار است كه كودار نيز براي اجراي يك‌طرفه اتوريته و مديريت خويش از هرگونه مبارزه‌اي امتناع نخواهد ورزيد.
 
جامعه دموكراتيك و آزاد شرق كوردستان(كودار) ـ حزب حیات آزاد کوردستان(پژاک)
21 تيرماه 1397(12-07-2018)