برگرفته از آلترناتیو شماره‌ی ۶۰|
یکی از مهم‌ترین چالش‌های مداوم پیش‌‌روی سیاست‌ورزی جامعه‌ی کورد، مسئله‌ی هویت است. مسئله‌ای که قیام‌های هویت‌خواهی متعددی را در طول تاریخ تا به امروز آفریده است. از سوی روشنفکران، سیاسیون و احزاب کورد تصاویر متفاوتی از هویت کوردی ارائه شده است؛ به گونه‌ای که هر یک با بینش‌های متفاوت تنها بخش یا بُعدی از موجودیت کوردها را به عنوان هویت کوردی معرفی نموده‌اند. گاه بُعد دینی‌ـ مذهبی کوردها، گاه بعد زبانی و جغرافیایی و گاه دستاورد سیاسی جریانات و جنبش‌های کوردی، هویت کوردها را بازتعریف نموده‌است. هویت از مفاهیم اجتماعی و دارای ابعاد فلسفی، جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و سیاسی‌ست. هویت واژه‌ای عربی‌ست، که از کلمه هـو (او) گرفته شده و به معنی حقیقت (شی) یا شخصیت ذاتی، وجود و هستی‌ست. برای شناخت بیشتر هویت باید مفهوم «خود» را درک کرد. «خود» موجودیت فردی یک شخص است، که ویژگی‌های اساسی این موجودیت او را از دیگران متمایز می‌کند. مفهوم هویت بر معانی تشکیل‌دهنده‌ی «خود» به مثابه‌ی یک سوژە تمرکز دارد. پس هویت به طورکلی به این موضوع می‌پردازد که یک شخص با معانی متفاوتی که خود و دیگران به او می‌بخشند، کیست؟ یا به صورت ساده‌تر می‌توان گفت هویت، مجموعه خصایل فردی و خصوصیات اجتماعی ماست که بر اساس آن تصویری از ما در ذهن دیگران شکل می‌گیرد. همان‌طور که گفتیم هویت، یک واقعیت اجتماعی‌ست. هویت کوردی نیز یک هویت اجتماعی‌ست و به معنای احساس همبستگی، تعلق، وفاداری، فداکاری و آگاهی نسبت به آن اجتماع است. هویت کوردی نیز مانند هویت فردی از انگاره (تصور) دیگران نسبت به ما، شکل می‌گیرد. در بحث هویت کوردی از طرف روشنفکران کورد سعی می‌شود تا هویت کوردی قبل از هرچیز از جنبه‌های زبان و فرهنگ متفاوتش بازتعریف گردد. همچنین به سبب اینکه هویت کوردی از طرف حاکمیت‌های سیاسی غالب در کوردستان، مورد انکار و نابودی شدید قرار‌می‌گیرد، اثبات هویت کوردها به‌شکل مسئله‌‌ای اولویت‌دار به موضوع بحث تبدیل شده است. برای بررسی و ارزیابی صحیح هویت کورد باید واقعیت آن را در چارچوب تاریخ مورد پژوهش قرار دهیم؛ زیرا واقعیت اجتماعیِ روزانه اگر سیر تاریخی آنها بررسی نشود، به‌صورت بسیار ناقص و غلط درک خواهند گردید. به همین دلیل وقتی واقعیات اجتماعی‌‌ را بررسی می‌نماییم، همیشه آنها را در بطن تاریخی‌شان مورد پژوهش قرار می‌دهیم. از آنجا که بررسی تمام حوداث تاریخ کورد در این مقاله نمی‌گنجد تنها به گزیده‌ای از آن در مورد کوردهای روژهلات بسنده می‌کنیم.
کوردهای روژهلات به عنوان سلول بنیادین هویت کوردی و نمایندگان اصلی سنت زردشتی، در شکل‌گیری هویت کوردی دارای سهم بسزایی هستند. تمدن‌های سومر و پارس محصول فرهنگ اجتماعی موجود در دامنه‌های زاگرس هستند. این زاگرس‌نشینان بودند که انقلاب نئولتیک را آفریدند و فرهنگ اجتماعی‌ای را که مبنای آن کشاورزی و دامداری است را شکل ‌دادند. با سقوط کنفدراسیون ماد، موقعیت ماد را از یک حکومت قدرت‌مند بر مبنای قدرت نظامی، به مرکزی برای اشاعه‌ی فرهنگ مادی تغییر می‌یابد. در تاریخ هردوت، مادها به‌عنوان مترقی‌ترین ملت آن دوران تعریف می‌شوند؛ پارس‌ها و یونانی‌های آن دوران در حکم شاگردانی هستند که از مادها فرهنگ می‌آموزند. این فرهنگ ماد است که بنیان شکل‌گیری تمدن‌های پارس، اژە، هلن و روم را تدارک دیده است. میراث فرهنگی مادها، در زمینه‌ی شکل‌گیری فرهنگ اسلامی نیز نقش مهمی را ایفا کرده است. به صورتی که بخش بزرگی از مقوله‌های اعتقادی‌ـ اخلاقی قرآن سرچشمه‌‌ی خود را از آموزه‌های زردشتی می‌گیرند. آیین «یارسان» نیز بخشی از این سنت است که زمانی حوزه‌ی نفوذ آن علاوه بر زاگرس در ایران و کشورهای همسایه‌ و هنوز در شمال ایران، تهران، آذربایجان شرقی، نیز در افغانستان پیروان و آثار فرهنگی آن دیده می‌شوند.
در تشکیل هویت ایرانِ شیعی نیز کوردها دخیل بودند. «شیخ صفی‌الدین اردبیلی» که، بنیانگذار اولین خاندان شیعی ایرانی بود، خود یک کورد است. کهن‌ترین و تنها نوشته درباره‌ی تبارنامه‌ی خاندان صفوی ، کتابی با نام «صفوه الصفا» می‌باشد که به پیش از سال ۱۵۰۱ میلادی باز می‌گردد. این کتاب توسط «ابن بزاز اردبیلی» که از مریدان شیخ صدرالدین اردبیلی پسر شیخ صفی‌الدین اردبیلی‌‌ست نوشته شده است. در قسمتی از آن آمده است که «شیخ صفی‌الدین از نوادگان یک نجیب‌زاده‌ی کورد به نام فیروزشاه زرین‌کلاه می‌باشد.» از سویی دیگر خاندان صفویه در اصل شیعه نبودند بلکه آنها پیرو مذهب شافعیِ اهل سنت بودند. شیخ صفی‌الدین خود یک سنی شافعی بود، آیینی که امروزه بیشتر کوردها از آن پیروی می‌کنند. تغییرِ آیین گروه صوفیان خاندان صفوی به گروهی نظامی-سیاسی شیعه‌گرا، در زمان نوه‌ی شیخ صفی‌الدین اردبیلی، یعنی خواجه علی آغاز شد. خاندان‌های غالبا ترکمنِ شیعی که با خاندان سنیِ ترک عثمانی مخالف بودند نیز با گذشت زمان با صفویان متحد شدند و تشیع نیز به بخشی از ایدئولوژی رسمی قدرت جدید تبدیل شد.
پیمان‌نامه‌ی «قصرشیرین» که به سال 1639 میلادی میان صفوی‌ها و عثمانی‌ها منعقد گردید تاثیر زیادی بر کوردها گذاشت. هدف اصلی این پیمان‌نامه جداسازی کوردهای ساکن زاگرس از تمامیت کوردها و کاهش نقش سیاسی و فرهنگی کوردها در منطقه بود. با وجود اینکه بخش اعظمی از کوردهای روژهلات شیعه هستند، فرهنگ مسلط و رایج موجود در واقعیت کوردهای روژهلات، بیشتر از اینکه دینی و مذهبی باشد، کیفیتی اتنیکی و قومی را داراست. هرچند تلاش‌های متمرکزی در جهت ذوب‌فرهنگی و بی‌تأثیرگردانیدن کوردهای شیعه از نظر سیاسی صورت گرفته، اما آنها همچنان بر حفظ فرهنگ و هویت خویش اصرار می‌ورزند. به گونه ای که بعد از اسلام شاهد ظهور حکومت‌های محلی مستقل کوردی توسط کوردهای شیعه هستیم. سلسله‌ی حسنویه (۳۴۸-۴۰۵ق) که در استان‌های کوردستان، کرماشان، همدان، لرستان، ایلام تا نزدیک به خوزستان فرمانروایی کردند. بنی عیاران (۴۰۱ تا ۵۱۱ ق) که بر شهرهای مهم کوردستان و بلاد دینور، همدان و نهاوند تا حدود خوزستان حکومت کردند. سلسله‌ی شبانکاره ( ۴۴۸ تا ۷۵۶ ق) در استان فارس، سلسله‌ی هزاراسپیان یا اتابکان لر (۵۵۰ تا ۸۲۷ ق) بر نواحی لرستان کنونی، بخش‌هایی از استان خوزستان و چهارمحال‌وبختیاری حکومت کردند. حکومت کلهرستان (حکومت کورد عراق) که با تسلط بر بخشی از کوردستان، لرستان، کرماشان و سپس تمامی عراق عرب به فرماندهی ذوالفقارخان کلهر پی‌ریزی شد. ‌
اقدماتی که از اوایل سده‌ی 19 آغاز شدند تأثیر مهمی در شکل‌گیری هویت معاصر کوردی در روژهلات کوردستان داشت. در این سده حکومت مرکزی برای تقویت قدرت خود دست به پاکسازی میزان نفوذ و قدرت بیگ‌نشین‌ها و ایلات کورد زد که با مقاومت های زیادی با هدف کسب مجدد قدرتِ ازدست‌رفته خوانین روبه‌رو شد؛ (مانند شورش رنو در ایلام، شورش داودخان کلهر در کرماشان، شورش بابان‌ها در منطقه‌ی سوران). هرچند در این دوره قدرت‌های سنتی کورد پاکسازی شدند، اما آسیب چندانی به فرهنگ اجتماعی کوردها وارد نشد. بلکه به‌نوعی، هویت کوردی قدرت‌گرا ضعیف گشت و هویت اجتماعی کوردی نوین پا به عرصه‌ی ظهور گذاشت. جنبش‌هایی که به پیشاهنگی «شیخ عبیدالله نهری» در سال 1878، «سمکو» در سال 1920، «قاضی محمد» در سال 1945 و «احزاب کورد» در سال 1980 در روژهلات کوردستان صورت گرفتند و به شکست انجامیدند، تخریبات عمیقی را بر موجودیت ملی و آزادی کوردها وارد ساخت. هر شکست منجر به یک قتل‌عام شد، هر قتل‌عام نیز نسل‌کشی فرهنگی را گامی دیگر به جلو برد. شکست و سرکوبی هرچه بیشتر موجودیت ملی و آزادی را بیشتر ضعیف‌ می‌کند و موجب ایجاد نومیدی می‌شود. به‌طوری که می‌توان گفت این شکست‌ها تخریبات عمیقی بر موجودیت ملی و آزادی کوردها وارد کردند.
در قرن 20و 21 آشکارا دیده می‌شود که هویت کوردی به‌عنوان واقعیت ملی، ضربات مرگباری را متحمل گشته است. دولت‌ـ ملت‌ها، نظام‌های هموژن و نیز عناصر مزدور برای برساخت خود در کوردستان، درصدد این هستند که با تقسیم کوردستان، از‌هم‌گسیخته‌ماندن آن، ذوب‌فرهنگی و نسل‌کشی‌ کامل موجودیت ملی کورد در هر بخش از کوردستان، هویت کوردها را از ابعاد مختلف تجزیه کنند و موجودیت آنها را از بین ببرند. برای این منظور به نابودی جنبه‌های برجسته‌ی هویت که زبان و فرهنگ است می‌پردازند. این قتل‌عام‌ فرهنگی در سیاست‌های دولت‌ـ ملت بازتاب عمده‌ای می‌یابد. حتی کوردها را لحاظ اقتصادی و حق حیات محروم می‌سازند. پیاده‌کردن این قانون است: «اگر در چارچوب فرهنگ خود به زندگی ادامه بدهی و تسلیم نشوی، گرسنه و بیکار باقی خواهی ماند!» آری بدون مشارکت در فرهنگ رسمی دولت‌ـ ملت، بدون دست‌برداشتن از فرهنگ خویش و بدون تسلیمیت، کسبِ جایگاه اجتماعی و ترقی، از طریق هزار و یک مانعی که بر سر راهت قرار داده می‌شود غیرممکن است. بدین ترتیب عضویت در جامعه‌ی هموژنِ رسمی، گریزناپذیر می‌گردد. بدین ترتیب تمام فرهنگ‌هایی که خارج از هویتِ فرهنگی رسمی زندگی می‌کنند، به حاشیه رانده می‌شوند. از طریق روش‌های گوناگون و فشار غیرمستقیم و یا از راه سیاست‌های هدف‌مند دولت‌ـ ملت در راستای آفریدن جامعه‌ی هموژن رسمی، با نسل‌کشی روبه‌رو می‌شوند. یکی از پلیدترین اهرم‌های نسل‌کشی فرهنگی عناصر مزدور هستند. عناصر مزدور افرادی هستند که اکثرا از روی ناآگاهی، مروج نوعی هویت کوردی تقلبی، ساختگی و تحریف‌شده هستند که نظام سلطه تحت نام هویت کوردی به وجود آورده است. نقش این کوردهای ساخته و خائن، مشروعیت بخشیدن به نسل‌کشی فرهنگی کوردها است. اینان طوری عمل می‌کنند که گویی هویت کوردی در قید حیات است و هیچ برخورد نامناسبی با آن صورت نگرفته و نمی‌گیرد. این هویت ساختگی، مدعی این موضوع‌اند که یکی از ‌عناصر موجودیت ملی کوردها هستند و در راستای محقق‌سازی آن تلاش می‌کنند. اما خود اصلی‌ترین عامل در از میان‌بردن هویت کورد به شمار می‌روند.
در برهه‌ی کنونی، کوردها که موجودیتشان با نابودی روبه‌روست، اولین مسئله‌اش آزادی نیست، بلکه ابتدا این است که موجودیت خویش را حفظ کنند و به تناسبی که این امر میسر گردد، آن را به‌طور مختلط آزاد نماید. آ‌نکه فاقد موجودیت است، نمی‌تواند آزادی داشته باشد. آزادی تنها با موجودیت می‌تواند میسر گردد. در واقعیت معاصر ملت کورد، جنبه‌ی خاص در همین‌جاست. همچنین جنبه‌ی متفاوت‌تر از نسل‌کشی ارمنی‌ها و یهودیان که در این نسل‌کشی‌ها، نابودی فیزیکی اولویت بیشتری داشت، این است که در نسل‌کشی کوردها، جنبه‌ی فرهنگی از نظر ذهنی اولویت بیشتری دارد. یک گروه فرهنگی که از هویت‌اش دست کشیده باشد، بدان معناست که خواه از لحاظ فیزیکی و خواه از لحاظ ذهنی وارد روند نسل‌کشی گردیده و یا نسل‌کشی بر روی آن تحقق یافته است. به سبب تقسیم کوردها به چهار بخش و اقدامات نابودگرانه‌ی متفاوتی که در هر بخش علیه موجودیت‌شان صورت گرفته، روند‌ نسل‌کشی به‌صورت متفاوت پیش رفته و هر بخش در سطحی متفاوت سهم خویش را از نسل‌کشی گرفته است. به سبب خصال‌ویژە‌ی نسل‌کشی‌ای که علیه کوردها صورت گرفته است، این پروسه هنوز هم ادامه دارد. باید واقعیت کوردها که از این لحاظ با اشغال، استعمارگری، آسیمیلاسیون رویارو گشته، در چارچوب چنین پروژه مورد تفسیر واقع گردد: واقعیتی که سعی می‌نمایند آن را از حالت هویت ملی خارج سازند!
در پایان باید گفت این برهه‌ی معاصر که دویست سال است صورت می‌پذیرد و می‌توان آن را برهه‌ی مبارزه جهت حفظ موجودیت ملی و آزادسازی نامید در واقع مبارزه‌ای آن را به آزادی گسیل می‌دارد که موجودیت فرهنگی کوردها در حوزه‌های ایدئولوژیک، نظامی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و دیپلماتیک صورت عملی و هویت‌مند کسب نماید. همان مبارزه‌ای که نیروهای آزادی‌خواه و دموکراسی‌طلب از طریق استراتژی و تاکتیک‌هایی همه‌جانبه و با مبنا گرفتن مقاومتی شکوه‌مند انجام می‌دهند.