ریوار آبدانان:
مشکلات خاورمیانه به‌واسطه‌ی جنگ، پیچیدگی بسیاری پیدا کرده‌اند. می‌توان گفت عصر تغییر خاورمیانه به‌گونه‌ای دردناک آغاز شده. کشور ایران نیز به نوبه‌ی خود تحت تأثیرات شدید این جنگ و بحران قرار دارد. اثرات بحران خاورمیانه را در ایران بدین شکل می‌توان رصد کرد:
الف) وضعیت سیاست داخلی ایران:
1ـ شکست روحانی در انتخابات 96 یا عدم تحول سیاسی داخلی در صورت پیروزی دوباره‌ی وی، پایان جریان اعتدال‌گرایی را در ایران رقم خواهد زد. شکست جریان اعتدال‌گرایی، می‌تواند یک خلأ ایدئولوژیک(گفتمانی) جدی را در نظام ایجاد کند. هر سه نسخه‌ی جمهوری اسلامی تندرو(جریان اصول‌گرایی)، جمهوری اسلامی اصلاح‌طلب(جریان رفرم‌خواهی) و جمهوری اسلامی میانه‌رو(جریان اعتدال‌گرایی) آزموده شده‌اند. تداوم انباشت مطالبات دموکراتیک خلق‌های ایران و عدم پاسخ‌دهی به آن، به معنای بن‌بست ایدئولوژیک‌ـ سیاسی در نظام جمهوری اسلامی خواهد بود.
2ـ توافق هسته‌ای(برجام)، ایران را به سمت حل‌وفصل مسائل پیچیده‌ی داخلی و خارجی‌اش هدایت نکرد. برجام، به‌شکل تناقض‌آمیزی سکوی پرش جریان اعتدال‌گرا و پاشنه‌ی آشیل کلیت نظام گردید. اینک نظام جمهوری اسلامی بین «عقب‌نشینی از برجام و پاسخ‌دهی منفی به امتیازخواهی فزاینده‌ی نظام جهانی» یا «پیشروی در مسیر سازش کامل و سهم‌گیری»، دچار تردید و کشمکش درونی‌ست. گزینه‌های فوق، مطلوب ایران نیستند و ابرقدرت‌های جهانی آنها را تحمیل کرده‌اند. «هویج» اشتهاآور اروپا و «چماق» ترسناک آمریکا، نهایتا دو روی یک سکه‌اند: الحاق ایران به نظم نوین جهانی.
3ـ نسخه‌های تجویزی دولت روحانی(نظیر منشور فرمالیته‌ی حقوق شهروندی) در حکم پادزهر نبودند. جنس مشکلات ایران طوری‌ست که نمی‌توان با لاپوشانی از چنگشان گریخت. هیچ دولتی نمی‌تواند قضیه‌ای به درشتی مسئله‌ی کورد را زیر نقاب منافع سیاسی مخفی گرداند. زیرا مسئله‌ی کورد به محور شکل‌گیری خاورمیانه‌ی نوین مبدل شده و دیگر از آن گریزی نیست.
4ـ بدون گذار از ساختار تمرکزگرای دولت و رسمیت‌یابی خودمدیریتی دموکراتیک خلق‌های ایران، نمی‌توان انتظار گذار از بن‌بست کنونی را داشت. یک گشایش سیاسی داخلی که منجر به شکل‌گیری فضایی دموکراتیک شود و حقوق و آزادی‌های تمام شهروندان و گروه‌های هویتی ایران را تحت ضمانت درآورد، می‌تواند بحران سیاسی داخلی را در ایران حل کند. آرامش و ثبات پایدار تنها با چاره‌یابی دموکراتیک امکان‌پذیر می‌شود.
ب) وضعیت سیاست منطقه‌ای ایران:
5ـ اگرچه ایران میدان جنگ را به خارج از جغرافیای خود منتقل ساخته، اما این موجب ورود به حیاط خلوت عربی، سرشاخ‌شدن با ترکیه و نفوذ در حوزه‌ی هژمونی اسرائیل است. لذا هرنوع سیاست‌گزاری ایران در منطقه، باعث تحریک آنها و واکنش متقابل می‌گردد. به‌ویژه اسرائیل را به تسریع پروژه‌ی «همسایگی با ایران» از راه خیزش ملی‌گرایی و تشکیل دولت‌ـ ملت‌های کوچک در جوار ایران تشویق می‌کند. بدین‌ترتیب خواهد کوشید بر ایران فشار آورد و هژمونی خود را بقبولاند. کشورهای عربی نیز در مقابل محور ایرانی‌ـ شیعی، تقویت جبهه‌ی ضدایرانی را استراتژی اصلی خود قرار داده‌اند.
6ـ نظام جهانی علیه جریانات تندرو جبهه‌ی سنی وارد عمل شد اما این جنگ نیابتی فرساینده، ایران‌ـ هلال شیعی را نیز دچار اتلاف نیرو و هزینه‌های سنگینی ساخت. برخلاف جنگ عراق که آمریکا هزینه‌ی هنگفتی برایش پرداخت اما میوه‌ی آن را ایران چید، جنگ نیابتی کنونی صدمات جبران‌ناپذیری بر ایران وارد می‌سازد. تداوم جنگ نیابتی در منطقه به تنش فزاینده‌ی ایران با جهان عرب منجر خواهد شد. تصادم منافع ایران‌ـ ترکیه دیگر یک پدیده‌ی روزآمد است و درگیری آنها در سوریه می‌تواند روندی برگشت‌ناپذیر پیدا کند.
7ـ اردوغان، سیاست کشورگشایی در منطقه را به «جنگ استقلال ملی» مبدل ساخته و برای تشکیل امپراطوری خود نیاز دارد که ترکیه را هژمونیک گرداند. به همین دلیل علاوه بر تلاش برای جلوگیری اکید از تشکیل موقعیت سیاسی کوردها و تداوم نسل‌کشی آنها، اقدام به تضعیف هژمونی ایران و کشورهای عرب یک امر حیاتی برای اردوغان قلمداد می‌شود. بدون چنین اقدامی، او نمی‌تواند رؤیاهای نئوعثمانی خود را عملی سازد. به همین دلیل، از این پس ترکیه خطری بالفعل برای کشورهای منطقه خواهد بود. ترکیه اگرچه حلب را در سینی زرین به روسیه تقدیم کرد، اما همچنان چشم به فتح دوباره‌ی سوریه و نفوذ استراتژیک در عمق خاک عراق دوخته است. کوردها مهم‌ترین عامل بازدارنده در برابر کشورگشایی، فاشیسم و دیکتاتوری اردوغان هستند. به همین دلیل تغییر در نحوه‌ی تعامل با کوردها، به نفع رقبای ترکیه خواهد بود. کوردستان، دروازه‌ای رو به خاورمیانه‌ی آینده است.
ج) وضعیت ایران و رقبا در روابط بین‌المللی:
8ـ با آمدن ترامپ، خلأ سیاسی ناشی از جابه‌جایی قدرت در آمریکا پایان می‌یابد و روسیه دیگر نمی‌تواند به‌دلخواه خود در خاورمیانه دست به مانور سیاسی بزند. روسیه، دشوار بتواند ترکیه را همچون مقطع پس از کودتای 15 جولای، به‌عنوان یک مهره‌ی ابزاری در سیاست‌های خود به‌کار گیرد. اگر ترکیه کاملا به سمت روسیه بلغزد آنگاه رژیم اردوغان تاوان سنگینی به اروپاـ آمریکا خواهد پرداخت و توازناتی کاملا نوین شکل خواهد گرفت. اتکا به چرخش تاکتیکی ترکیه به سمت روسیه نمی‌تواند خطر را از سر رژیم‌های منطقه به‌ویژه ایران‌ـ عراق‌ـ سوریه کم کند.
9ـ انتخاب گزینه‌ی «سازش با ترامپ»، چالش‌های ایران را دشوارتر خواهد کرد. زیرا کارت‌های بازی و رقابت را از دست جمهوری اسلامی خارج می‌سازد. اما اتکای بیش از حد ایران به روسیه نیز می‌تواند نتایج ویرانگری برایش به‌همراه آورد. چراکه نهایتا آمریکا و روسیه درباره‌ی تقسیم حوزه‌ی نفوذ خود در خاورمیانه می‌توانند به توافق دست یابند. کمااینکه پوتین و ترامپ فعلا چراغ سبز را برای همدیگر روشن نگه داشته‌اند. در صورت توافق بین آمریکا و روسیه، کشورهای ایران و ترکیه که سعی دارند از اختلافات این دو نیروی هژمونی‌خواه استفاده کنند، زمین زیر پایشان خالی خواهد شد. عدم سازش ترامپ و پوتین نیز به معنای تشدید جنگ جهانی سوم و تحمیل هزینه‌های بیشتر بر دولت‌های منطقه است. در این صورت، هرکدام از دولت‌های ایران و ترکیه ناچار می‌مانند بین روسیه و آمریکا یکی را برگزینند و شدت تقابل بیشتر خواهد شد. فعلا پوتین میدان را برای جولا‌ن‌دهی ترکیه در سوریه باز گذاشته، عملا در پی کاهش نفوذ ایران در سوریه برآمده و خود را برای «بازی بزرگ» با آمریکا آماده می‌سازد.
10ـ اروپا به نسبت آمریکا سیاست منعطف‌تری در قبال ایران اتخاذ کرده، اما محور این سیاست، بهره‌برداری از پتانسیل‌های اقتصادی ایران است. اروپا نمی‌خواهد ریسک چندانی در خاورمیانه متحمل شود. زیرا اوضاع اتحادیه‌ی اروپا بسیار آشفته است و ورود کامل به قضایای خاورمیانه می‌تواند اروپا را با خطرات پیش‌بینی‌نشده‌ای مواجه گرداند.
د) ایران، پژاک و مسئله‌ی کورد:
11ـ با توجه به نکات بالا، می‌توان گفت که جامعه‌ی ایران نیز در محاصره‌ی کامل تهدیدها و تأثیرات مخرب جنگ جهانی سوم قرار دارد. ایران به چیدمان سیاسی کاملا جدیدی نیاز دارد. آرام‌نگهداشتن جامعه‌ی به آستانه‌ی انفجار رسیده‌ی ایران آسان نخواهد بود. به رویکرد متفاوتی از لحاظ ذهنیتی و سیاسی نیاز هست. نشانه‌های آشکار چنین رویکردی هنوز در بدنه‌ی حکومتی ایران مشاهده نشده. اپوزیسیون ایرانی نیز تاکنون از یک تحول ذهنیتی و خط‌مشی سیاسی چاره‌یاب دور بوده. در این میان، پژاک یک استثنای ارزشمند است. پژاک نه‌تنها دارای یک بینش دموکراتیک چاره‌آفرین است، بلکه از پایگاه اجتماعی قوی و قابلیت دیپلماتیک بالایی نیز برخوردار است. پژاک می‌تواند برای همگرایی تمام نیروهای چپ، کورد و اپوزیسیون ایرانی حول یک راهبرد مشترک دموکراتیک پیشاهنگی نماید. با این اوصاف، پژاک از لحاظ سیاسی می‌تواند برای ایران فوق‌العاده تحول‌ساز باشد. کارنامه‌ی پژاک گویای آن است که دغدغه‌ی پژاک برطرف‌سازی موانع زندگی آزاد و دموکراتیک خلق کورد و دیگر خلق‌های ایران است. حضور پژاک در میدان مبارزه‌ی سیاسی، فرصتی طلایی برای حل بنیادین مسائل است؛ پیش‌ازآنکه شعله‌ی آتش مداخلات به جغرافیای ایران سرایت کند. کوردها در سوریه اثبات کردند که به‌مراتب بیشتر از نیروهای غربی بر معادلات سیاسی خاورمیانه مؤثرند. این امر، در ایران نیز می‌تواند مصداق پیدا کند.
12ـ کوردها نشان دادند که نه یک کارت فشار، بلکه یک بازیگر سرنوشت‌ساز در جنگ جهانی سوم هستند. مدل دموکراتیک‌شان به‌لحاظ عملی نیز آزمون بسیار موفقی را پس داد. فدراسیون دموکراتیک شمال سوریه یک گام خلاقانه است. به جای رویکردهای ملی‌گرایانه و براندازانه، اینک در روند مبدل‌شدن کوردها و خلق‌های همجوارشان به ملت دموکراتیک، یک رویکرد آلترناتیو شکل گرفته. به‌واسطه‌ی انقلاب دموکراتیک کوردها در خاورمیانه، دوران شکوه دولت‌ـ ملت تمرکزگرا به تاریخ پیوست. اصل تکثرپذیری، تمرکززدایی، انحصارستیزی و همزیستی دموکراتیک خلق‌ها به‌خوبی در این رویکرد جدید نمایان است. به‌جای اتکا به نیروهای مداخله‌گر خارجی، اتکا به نیروهای بومی، دموکراسی محلی و سیاست دموکراتیک باعث شده تا مدل سیاسی کوردها از هرنوع ابزارشدگی دور بماند. مشی موسوم به «خط سوم» کوردها، ضامن حفظ ارزش‌های تاریخی خاورمیانه در برابر تهاجم مدرنیته‌ی سرمایه‌داری است. همچنین آمادگی جهت گشودن درهای دیالوگ با طرف‌های مسئله‌ی کورد و برخورداری از نقشه‌راه کارآمد، ویژگی ارزشمندی‌ست که نمی‌توان از آن چشم پوشید. وجود چنین خصلت‌هایی در رهیافت دموکراتیکی که پژاک ارائه کرده، فرصتی تاریخی برای روژهلات کوردستان و خلق‌های ایران فراهم آورده. کودار، عملی‌شدن مدل چاره‌یابی دموکراتیک در ایران و روژهلات است. تأثیرات جنگ جهانی سوم بر ایران و تحولات سیاسی این کشور، نقش پژاک و کودار در حل مسئله‌ی کورد را بیش‌ازپیش برجسته خواهد ساخت. پژاک و دولت ایران قبل از آنکه چالش‌ها و زدوبندهای ابرقدرت‌های جهانی، کشور ایران را نیز به جولانگاه خود مبدل سازد می‌توانند پیش‌دستی کرده و مسیر حل سیاسی مسئله‌ی کورد را بگشایند.
هـ) جبهه‌بندی‌های سیاسی و نتایج آن:
13ـ ابرقدرت‌های جهانی نه‌تنها منافع خلق‌ها را درنظر نمی‌گیرند بلکه به دولت‌های منطقه نیز به‌راحتی پشت‌پا می‌زنند. روسیه با توافق بر سر اوکراین(الحاق کریمه به خاک روسیه)، می‌تواند از برخی سنگرهای خود در خاورمیانه عقب بکشد. زیرا حوزه‌ی نفوذ ناتو در اروپای شرقی برای روسیه اولویت و ارجحیت دارد؛ خود روسیه هم می‌داند که به‌لحاظ تاریخی نیز قادر به حاکمیت ماندگار سیاسی بر خاورمیانه نیست. روسیه با مداخله‌ی گسترده در بحران سوریه و استقرار در نقاط استراتژیک آن، مبدل‌کردن ایران به دژی نظامی و پناه‌دادن به ترکیه‌ی رنجیده از آمریکا، شمار برگ برنده‌هایش را برای چانه‌زنی با آمریکاـ ناتو افزایش داد. روسیه، تنگ‌نای ایران، رژیم اسد و ترکیه را در جنگ سوریه دید و از احساس نیاز آنها بهره‌برداری کرد. در قرن بیست‌ویکم، جهان ما از نوعی نظم چندقطبی سیال برخوردار است و از دوقطبی سنتی دوران جنگ سرد خبری نیست. هرگاه بلوک‌بندی سیال کنونی حالت قاطع بگیرد، آنگاه «زبان اسلحه» به زبان غالب مبدل می‌گردد و عدم قطعیت‌های سیاسی به سمت قطعیت میل می‌یابند.
14ـ اما آیا بهره‌برداری‌های سیاسی‌ـ نظامی‌ـ اقتصادی مقطعی، منجر به اعتماد کامل ایران به روسیه یا آمریکا خواهد شد؟ این سؤالی‌ست که پاسخش را نبرد جناح‌های قدرت ایران روشن خواهد ساخت. بهره‌گیری اقتصادی، نظامی و سیاسی جمهوری اسلامی ایران از برجام نمی‌تواند تا ابد ادامه یابد و ایران باید یا برجام را پلی سازد برای هماهنگی کامل با نظام جهانی یا سرود بازگشت از برجام را سر دهد. اما در صورت فسخ برجام چقدر می‌تواند روی «همراهی دائمی روسیه» حساب کند؟ تخمین‌زدن آن دشوار است. در سیاست ابرقدرت‌های جهانی، قربانی‌کردن همکاران سابق امری معمول است!
ز) رویکردهای نوین:
15ـ وقت آن رسیده که کشورهای منطقه دست از کوردستیزی بردارند. پیمان‌های سیاسی‌ـ حقوقی قرن گذشته(لوزان و سایکس‌پیکو) از درجه‌ی اعتبار ساقط شده‌اند و تقابل با کوردها به‌هیچ‌وجه به نفع دولت‌های این کشورها نیست. کوردها نشان دادند که بیش‌ازهمه برای حل‌وفصل مشکلات منطقه دارای عزم، اراده و آمادگی‌اند. به‌ویژه موقعیت ژئوپولتیک(جغرافیای سیاسی) کوردستان به‌گونه‌ای‌ست که بدون حضور کوردها نمی‌توان به چیدمان خاورمیانه‌ی نوین اقدام کرد. نیروهای هژمونیک جهانی نیز با آگاهی بر این نکته، ناچارند جایگاه کوردها را در توازنات سیاسی جدید مدنظر بگیرند. نیروهای جهانی، برخلاف گذشته باید با سیاست‌های کوردستیزانه‌ی دولت‌های اشغالگر کوردستان همراهی نکنند. زیرا کمک به کوردستیزی، کمک به بقای نظام داعش‌پرور، تروریستی و تمرکزگرای دولت‌ـ ملت در خاورمیانه است و این هرگز به نفع جامعه‌ی جهانی نیست. هم‌پیمانی با کوردها به معنای تقویت جبهه‌ی دموکراسی و ضدیت با آنها به معنای دشمنی با دموکراسی است. بدون کوردها، مبارزه با واپس‌گرایی و فاشیسم دینی موجود در خاورمیانه امکان‌پذیر نیست. مبارزات آزادی‌خواهانه‌ی کوردها علیه رژیم‌های اشغالگر کوردستان و دست‌نشاندگانی همچون داعش و جبهه‌النصره، گویای توانایی کوردها در زمینه‌ی ساختاربندی مجدد خاورمیانه است.
… جمع‌بندی آخر اینکه: مدل دولت‌ـ ملت در بحران شدیدی دست‌وپا می‌زند و دیگر نمی‌تواند خود را به‌عنوان یگانه مدل سیاسی بر خلق‌های خاورمیانه تحمیل نماید. اما دست جنبش آزادی‌خواهی کوردها برای پیشبرد خودمدیریتی جامعه و استقرار کنفدرالیسم دموکراتیک در کوردستان و سرتاسر خاورمیانه گشوده است. پژاک نیز که دارای نقشی تاریخی در بزنگاه تحولات سیاسی ایران است، افق روشنی در پیش روی روژهلات کوردستان و همه‌ی خلق‌های ایران ترسیم نموده. شاکله‌بندی سیاسی ایران در عصر خاورمیانه‌ی جدید، قطعا با نام پژاک و کودار عجین خواهد بود.