سەرحەد ماکۆ ـ
جوانان در هر مرحلهی تحول و انقلاب جامعه، همیشه دارای جایگاه و نقش تعیینکننده بودهاند. از آنجا که هر تحول و انقلاب اجتماعی، دلیلی است بر فقدان و یا منحرف شدن برخی از مبدا و مبادی(اخلاقی وسیاسی) در آن جامعه، لذا میتوان بهسادگی استنباط کرد که هر مرحلهی اینچنینی ضروریات و وظایف مختص به خود را میطلبد. یعنی هر مرحلهای وظایفی را بر دوش هر یک از اقشار اجتماعی قرار میدهد. ارائهی تعریفی نوین برای وضعیت موجود هر یک از مراحل و آیندهشان جهت مشخص کردن وظایف، امری اجتنابناپذیر است. در غیر اینصورت تنها میتواند بر عمق معضلات اجتماعی موجود بیافزاید. امروزه نیز مرحلهای تازه از روند آزادیخواهی برای کوردها و دیگر خلقهای ستمدیده در جریان است. بدون شک این مرحله هم بنا به ویژگیها و شرایط حساس کنونی به نسبت مراحل دیگر وظایفی جدیتر را بر عهدهی جوانان قرار داده است. و اما جنبش آزادیخواهی نیز در متن مبارزاتی خود به نسبت پیشرفتها، تغییر و تحولاتی که در سطح جامعه، شرایط منطقه و یا جنبش صورت میگیرند، مراحلی را در راستای پیشبرد هر چه بهتر مبارزه مطرح میکند. در اینجاست که لزوم ارائهی تعریفی نوین و بهروز برای نقش و جایگاه جوانان در این مرحله محسوس و برجسته میشود.
نوآوری، یکی از ویژگیهای اساسی جوانان میباشد که چندان در مورد آن بحث صورت نمیگیرد و در اغلب موارد از جوانان تنها به عنوان نیروی پتانسیل و دینامیک جامعه تعریف میشود. حال اگر بخواهیم از این دریچه به شناساندن جوان بپردازیم، بدون شک با نتیجهای بهتر و متفاوتتری روبرو خواهیم شد. زیرا هنگامی که محوریت مبحث را بر روی نوآوری متمرکز کنیم، آنوقت بایستی به موضوع برساختن و یا تجسم چیزی پرداخت. بنابراین چنانچه موضوع ما در مورد مسائل جوانان در پروسهی برساخت نظام نوین اجتماعی است، لذا بایستی تعریف تازهای از هویت، نقش و وظایف آن نیز ارائه داد. البته ارائهی تعریفی حقیقی و نوین از جوان، با تعریف نقش و وظایف آن نیز مترادف است. به همین خاطر بهصورت متداخل به بحث در مورد این موضوعات خواهیم پرداخت.
میدانیم که نظامهای قدرتگرا و دولتگرا و شکل امروزین آن یعنی نظام مدرنیتهی سرمایهداری، در طول تاریخ با آگاهی از تاثیر نیروی ذهنیتی در تمام مسائل اجتماعی، جهت مستعمرهسازی بیشتر جوامع، بر روی دنیای ذهنیتی افراد جامعه کار میکند.
اگر امروزه از بردهی داوطلب و یا بردههای که خود را آزاد میپندارند سخن رانده میشود، نبایستی متحیر ماند. زیرا چنان بر روی ذهن انسانها کار میکنند که دیگر مرزهای نیکی با بدی، صحیح با غلط و واقعیت با دروغ درهم آمیخته و توان تشخیص و انتخاب مردم به میزان قابل توجهی ضعیف گشته است.
از اینرو یکی از اساسیترین حوزههای مبارزاتی که بایستی در برابر این نظامهای استعمارگر و زورگو انجام داد، حوزهی ذهنیتی میباشد. تا وقتی که به ذهنیت آزاد و ارادهمند دست نیابیم، نمیتوانیم از مبارزهای جدی و صحیح بحث کنیم. در اینجا سعی داریم که سطح اهمیت دنیای ذهنیتی جامعه و بالاخص جوانان، در به نتیجه رسیدن مبارزات آزادیخواهی جامعه را نشان دهیم.
تئوری، ایدئولوژی، فلسفه، سیاست، نگرش، شخصیت، نظام اجتماعی نوین، تعریف هویت، نقش، وظایف و… همگی فاکتورهای تشکیلدهندهی ذهنیت هستند که بدون وجود یکی از اینها هیچ انقلاب، جنبش آزادیخواهی و هر گونه تحول اجتماعی(مثبتی) نمیتواند تحقق یابد. همچنین به اندازهای که این موارد صحیح، تمیز و مطابق با نیازهای حقیقی اجتماع و متناسب با حقیقت تاریخی آن باشد، میتواند نتیجهبخش واقع گردد.
بنابراین بایستی فعالیت ایجاد دنیای ذهنیتی صحیح و نوین را در اولویت امور انقلابی قرار داد. در غیر اینصورت تلاشهای ما تنها به کوبیدن آب در هاون خواهد ماند.
تعریفی که نظامهای فرادست از جوانان دارند، تنها بر مبنای این است که آنها را به عنوان ابزاری برای رسیدن به اهدافشان مورد استفاده قرار دهند. ارزیابی کردن جوانان به مثابهی یک ابژه از سوی نظامهای مذکور، راه را بر بروز برخی از مسائل و مشکلات ذهنیتی و شخصیتی جوانان باز میکند که نیازمند تحلیل، چارهیابی و گذار است.
بیماریهایی از جمله افسردگی، سرگشتگی، احساس بیهودگی کردن، فقدان اعتماد به نفس، بیتفاوت ماندن در قبال معضلات اجتماعی و ترس از نوآوری که امروزه گریبانگیر جوانان است، محصول همین نگرش میباشد. بعنوان مثال: در مراحل اخیر که انقلاب خلقها و بخصوص انقلاب روژئاوا (که مدل دموکراتیک نوینی از نظام اجتماعی است) در حال گسترش است، جوانان شرق کوردستان و ایران علیرغم اینکه فعالیتهای ارزشمندی را نیز به انجام میرسانند؛ ولی در راستای انتقال دادن این انقلاب به جامعهشان، چندان فعالانه عمل ننمودند. این نیز بیانگر وجود تاثیرات مذکور بر روی جوانان است.
تجزیه و از همپاشیدن انسجام جامعه، عنوان سیاست دیگری است که نظامهای قدرتگرا علیه انجام میدهند. علت درپیش گرفتن چنین سیاستی، این است که بهخوبی میدانند که با ایجاد انحراف وگسست در روابط اجتماعی و مبدل ساختن جامعه به جمعی از انسانها، بهراحتی میتوانند اعمال حاکمیت کنند.
مثلا هنگامی که رژیم ایران یکی از اعضای جامعه را که تنها مطالبهی آزادیخواهی داشته با برچسبهای دروغین متهم کرده و در انظار مردم اعدام میکند و کسی نیست که واکنشی در برابر این عمل غیرانسانی رژیم از خود نشان بدهد، آیا نشان از به نتیجه رسیدن این سیاست رژیم نیست؟ آیا شعلهور ساختن اختلافات ملی و مذهبی بدست خود جامعه و یا گرویدن به نهادهای دولتی مانند بسیج، به جای تشکیل و گسترش دادن نهادهای مدنی و زیستمحیطی ریشه در این واقعیت ندارد؟ میتوان نمونههای بسیاری را آورد که امروزه خبر از وجود تاثیرات همین سیاست دارند.
عدم وجود سازمانیابی و همبستگی در میان جوانان در اعمال و نتیجهگیری اینگونه سیاستها از سوی نظام علیه تمامیت جامعه جایگاه سرآمدی دارد. بنابراین برای خروج جامعه از این وضعیت نیز سازمانیابی و همبستگی، جوانان نقشی کلیدی خواهند داشت.
سیر تداومی نظامهای قدرتگرا تا به حال همیشه با شعار حکومتی جدید، نظامی متفاوت و دولتی تازه پیشروی کرده که خود تاثیر بسیار منفی بر روی نگرش نواندیش جامعه و بهویژه جوانان گذاشته است. از طرف دیگر با سرکوب، کشتن و دستگیر کردن چنان ترسی از نوآوری را در دل جامعه- جوانان ایجاد کرده که امروزه به سطح یک مانع جدی در پیش روی مبارزات آزادیخواهی جامعه و جوانان رسیده است.
چنانکه اگر خواهان تغییر و تجددبخشی به وضعیتهایی باشد، نه تنها از پیامدهای تحمیلشدهی نظام خواهد ترسید؛ بلکه از این نیز هراس دارد که انگار آنچه را که دارد از دست خواهد داد.
آسیبشناسی کردن گوشهای از معضلات اساسی سد راه نوسازی که جوانان با آن دستوپنجه نرم میکنند، در راستای روشنسازی موقعیت و نقش آنها مفید میباشد. در متن تعریف نوینی از جوانان که در حال پرداختن به آن هستیم، مسئلهی «خودیابی جوانان» و یا بازیابی هویت، نقش و جایگاهشان موضوع مهمی است که باید بر روی آن تامل کرد. چنانچه از اصطلاح پیداست خودیابی به معنای بازگشت به جوهر است که به نوعی رسیدن به معرفت خویش محسوب میشود.
ولی نباید به اشتباه درک کرد که برگشت به گذشته است، بلکه متوجه گشتن و یا آگاهی یافتن از حقیقت خویش بوده و بنا به نیازهای امروزین جامعه بایستی تحولی را در ذهن، شخصیت، رفتار و طرز مبارزه و زندگی ایجاد کرد. در واقع نتیجهی این تحول، همان تعریف نوینی است که منظور ماست. در واقع تشخیص «رهبر آپو» در این رابطه روشنیبخش است که بدین صورت میباشد: «تا زمانیكه واقعیت اجتماعی هم در بطن و هم در بیرون خویش عرصه را برای فشار و استثمار رها نسازد، میتوان از تحقق آزادانهی معنا و حقیقتش بحث نمود.
در این وضعیت، معنا و حقیقت آزاد هستند. آزادبودن، از طریق بامعنابودن و داشتن حقیقت میسر است. كسی كه محروم از آزادی است، نمیتواند دارای هویت و بنابراین معنا و حقیقت نیز باشد.»
جوان معاصر بر این امر واقف است که در شرایط امروزین بدون سازمانیابی حتی نمیتواند نفس بکشد. از اینرو با گذار صورت دادن از شخصیت تحت تاثیر نظام و دست برداشتن از بیماریهایی همچون فردگرایی بایستی با سرعت و دقت لازمه به سازماندهی پرداخته و خود را برای مبارزهای وسیعتر آماده کند.
اگر خلاصه کنیم میتوان گفت که جوان سازمانیافته، یکی از ابعاد تعریف نوین جوان و نقش و وظایفش است. شاید گفته شود که همین مورد در تعریفهای قبلی نیز بکار رفته است؛ ولی منظور ما از این مهم، بود و نبود سازماندهی نیست، بلکه کیفیت آن است. زیرا هر نوع نظام نوین اجتماعی نیازمند نوعی سازماندهی متناسب با وظایف برساخت آن است. بهطوریکه بنیان سازماندهی که برای نظام کنفدرالیسم دموکراتیک، اکولوژیک و [مبتنی بر] آزادی زن، خودگردانی دموکراتیک است، در این صورت جوانان میتوانند به عنوان یک عنصر «پیشاهنگ نظام خودگردان دموکراتیک» پا به عرصهی مبارزه گذاشته و با «رد کردن احساس نیاز به دولت» وظایف پیشاهنگیشان را انجام دهند.
هنگامی که جامعه و بالاخص جوانان بتوانند مفهوم و یا نگرش مبنی بر اینکه «ما نیازمند دولت هستیم» را رد کنند و بجای آن به «نیروی ذاتی»شان رجوع کنند، آنوقت میتوانند در پروسهی آزادیخواهی جامعهشان به خصلت و یا ویژگی نوآوری دست یابند. بدین ترتیب جایگاه و نقش اساسی و حتی تعریف نوینشان را بازیابند. علت بروز این همه فرار مغزها، مهاجرت به کشورهای خارجی و یا حتی غربزدگی در همین امر نهفته است.
به جای رجوع کردن به نیروی ذاتیاش و ایجاد سازماندهی، در انتظار مینشیند که خود سرچشمهی معضلات است. به عبارتی دیگر خود را ناتوان و نیازمند دولت میبیند و این نیز قطعا پیامدی جز بینتیجه ماندن تلاشاش چیزی دربر نخواهد داشت.
در اینجاست که دچار احساس بیهودگی میشود، بنابراین از عرصه فرار کرده و به کشوری دیگر میرود که شاید در آنجا بتواند کاری انجام دهد، در حالیکه از درک این امر عاجز است که رفتارش تقریبا مشابه این مثال است: از چاله رها گشته و به چاه افتاد. همچنین یا ناگهان خود را در باتلاق اعتیاد میبیند و یا تابع سرنوشتی میشود که دولت برایش تعیین کرده است. بدون شک در پیش گرفتن چنین نگرشی نه تنها برخوردی صحیح و اخلاقی نیست، بلکه تنها آب به آسیاب نظام خواهد ریخت. داشتن برخوردی انقلابی در برابر این رفتار میتواند در هموار ساختن بستری مناسب برای نوآوریها مفید واقع گردد.
وظیفهی دیگری که جوانان بایستی در گسترش آن همت بورزند نیروی «دفاع ذاتی» است. نظامهای قدرتگرا با گرفتن این وظیفهی اخلاقی از جامعه تحت عنوان دروغ بزرگ اینکه خود از جامعه دفاع خواهد کرد، آن را بیدفاع ساخته و جامعه را در وضعیتی قرار داداند که در برابر هر گونه حمله و متعاقب آن یعنی نسلکشی فیزیکی و فرهنگی باز باشد. از آنجا که وظیفهی لازمه در چنین وضعیتی مشخص است، بنابراین تلاش جوانان در این راستا یکی از اقدامات اجتنابناپذیر این مرحله خواهد بود. بویژه در چنین پروسهای از آزادیخواهی جامعه، گسترش دادن این آگاهی در بین تمام جوانان و بطور کلی جامعه و همچنین عملی ساختن آن جهت دفاع از ارزشها و دستاوردهای موجود و نوینی که ایجاد میکنند، شرطی حیاتی است.
دفاع ذاتی تنها امری محدود به شیوهی مسلحانه نیست، بلکه شیوههای دیگری را نیز دربر میگیرد. به عنوان مثال: در جوامعی که زبان و فرهنگشان ممنوع گشته و روبه نابودی میرود، گسترش نهادهای آموزش زبان مادری و یا نهادهای فرهنگی خودویژهی جامعه و انجام مبارزه برای این مهم، در چارچوب دفاع ذاتی قرار میگیرد. و یا در مثالی دیگر که حاکی است از گسترش سطح سازمانیابی و برساخت نظام دموکراتیک و آزادیخواه جامعه در برابر سیاستهای بینظامسازی جامعه و یا تجزیه و ازهم پاشیدن آن امری است که در چارچوب دفاع ذاتی جای میگیرد.
از طرفی دیگر نظامهای قدرتگرا و مردسالار-پیرسالار با ترویج جنسیتگرایی در میان جوانان در تلاش هستند که همیشه جوانان را اگر مرد باشد، او را دچار بیماری قدرت کند و اگر زن باشد وی را همیشه در حالت ترس و دلهرە تجاوز نگه دارد. این نظامها و بخصوص نسخهی امروزین آن یعنی نظام سرمایهداری و مدل دولت-ملت که اجزای تشکیلدهندهی آن هستند، در بکار بردن شیوههای ماهرانه و نامحسوس جهت ترویج و تعمقبخشی به این بیماری در جامعه و بخصوص جوانان ایستگاهی [توقفی] ندارند. کسب شناخت کافی از این بیماری و تشخیص راهکارهای ترویج این معضل و به دنبال آن گسترش مبارزهای منسجم با هم تاثیرات این بیماری بر روی ذهنیت، شخصیت و رفتار خویش و هم جامعه وظیفهای است که بدون انجام دادن آن نمیتوان از دستیافتن جامعه به آزادی و ارادهمندی سخن به میان آورد.
زیرا این مهم در بنیان تمامی بردگیها نهفته است و گذار از آن نیز به معنای گذار از تمامی بردگیهاست. افزایش آمار خودکشی و قتل زنان جوانان، ازدواجهای زودهنگام و تحمیلی و تزلزل معیارهای اخلاقی، اسیدپاشی به صورت آنها و… در سراسر جهان و بخصوص کشورهای اسلامی و خاصه ایران، نتیجهی وحشتناک این بیماری است. پیشبرد ذهنیت مبتنی بر آزادی زن و دموکراسی برای هر جوانی که مدعی مبارزه برای آزادی جامعه هستند، امری ضروری است. بایستی چنین برداشتی داشته باشیم که بدون اقدام به این مهم تنها میتوانیم صورت بردگی را تغییر دهیم. بعنوان مثال شکل بردگی که در ایران وجود دارد را به شکلی از بردگی که در اروپا هست تغییر خواهیم داد؛ چنین حالتی نیز چیزی جز دو روی یک سکه نیستند.
بنابراین بجای درافتادن به مغلطههای بیمعنا بایستی در ایجاد تغییر و تحول ذهنیت و رفتارمان اصرار کرده و این ذهنیت دستپروردهی نظام مردسالار را با خاک یکسان کنیم و دشمن اصلی را در میدان ذهنیتیمان دچار شکست سازیم.
شاید چنین سوالی پیش بیاید که برای چه همانند شیوههای مرسوم به موضوعمان نمیپردازیم، یکی از دلایل این است که دیدگاه نوینی متناسب با موضوع به مسئله داشته باشیم و دلیل دیگر نیز در رابطه با چگونگی مطالعهی ما از ارائهی تعریفی تازه از جوان و نقش و وظایفشان میباشد. زیرا هنگامی که بتوانیم ریشهی معضلات مانعساز و منحرفکنندهی معرفتی جوانان را بخوبی و صحیح تحلیل کنیم، بدین معناست که در واقع توانستهایم چارچوب اساسی تعریف جوان، جایگاه و نقش آن در مبارزهی آزادیخواهی را محسوس کنیم. همچنین «تعریفی صحیح میتواند اولین گام حیات صحیح باشد.» همگام با تحلیل چنین معضلاتی که در اینجا سعی شد به چند نمونه از آنها پرداخته شود، جهت عملینمودن وظایف و یا همان مقتضیات آن باید از خود پرسید که چه باید کرد؟ البته «رهبر آپو» در این مورد تشخیص مهمی دارند که بدین صورت میباشد: «چگونه باید زیست، چه باید كرد و از كجا باید آغاز نمود؟» بنابراین تلاش جهت پاسخگویی به این سوالات نه تنها میتواند ما را به بازیابی هویت و جایگاهمان در جامعه سوق دهد، بلکه جامعه را در مسیر آزادی قرار خواهد داد.
در پایان میتوان گفت، بنا به گفتهی «رهبر آپو»: «در پی حقیقت افتادن، حسابخواهی از ناحقی را بههمراه میآورد» ، با سردادن شعار «آزادی پیروز خواهد شد» در راستای مبارزهی آزادیخواهی جامعه، وظایف پیشاهنگیمان را عملی کنیم.