هیمن ارموی
روز 4 آوریل به تاریخی آشنا در جامعهی کردی و بویژه معتقدان به آپوئیسم تبدیل شده. سالروز تولد رهبر آپو، مناسبتی گشته که با گرامیداشت و برگزاری جشن گرفته تا تنظیم کارهایی مطابق آن تاریخ و درختکاری در همان روز در حافظهی جامعهی معتقد به آن نقش بسته و اسباب فرح و شادی و خرسندی شده است. فرا رسیدن آن بعد از نوروز و در حال و هوایی بهاری نیز بر وجههی نشاطآورش میافزاید. این نشاط و خرسندی و جشن جمله نتیجهی «نوزایشی» است که به پیشاهنگی و رهبری رهبر آپو در جامعهی کردی و منطقه ایجاد شده است. رهبر آپو پاسخگوی نیازهای جامعهی کردی و منطقهای گشته و بدینگونه جای پایش را در تاریخ منطقه باز کرده و با نگاهی به بیست-سی سال اخیر میبینیم که روز به روز نقشش برجستهتر میشود. اما این امر چگونه صورت گرفت. بر آنیم تا بر وجههی فکری این مسئله پرتویی بیفکنیم.
یک فرد آنگاه که برای جامعهاش نتیجهای ببار میآرود و نفعی همگانی را رقم میزند، به نمادی در آن جامعه تبدیل میشود؟ تمامی قداستها نیز بر این پایه بوجود میآیند. آنگاه که «گندم» توانست بعنوان منبع تغذیهای مهم و حیاتی برای اجتماعات مردمان ایفای نقش نماید، مقدس گشت و این قداست تا به روزگار امروز نیز ادامه یافته است. آنگاه که آیکونی مذهبی شکل گرفت، قطعا در پاسخی به یک نیاز معنوی جامعه (چه آگاهانه و چه غیرآگاهانه، چه درست و چه نادرست) جایگاه خویش را یافت. هر فردی که به نمادی در جامعه تبدیل گشت نیز، پاسخگوی یک نیاز اجتماعی یا سیاسی و یا نظامی و یا فکری و یا جمعی از این نیازها گشته است. فرماندهان، مدیران، حاکمان، پیامبران، نویسندگان، هنرمندان و تمامی شخصیتهای تاریخی از این دست هستند. گاها این امر بصورت تحریف یافته صورت گرفته است، اما قطعا این تحریف نیز بر بستر وجود یک نیاز و خلأ بوجود آمده است. شخصی با سوءاستفاده از یک خلأ توانسته مطرح شود. اما این تحریف بر اصل مسئله اشکالی وارد نمیآورد. تبدیل شدن فرد به نماد در یک جامعه برای عموم جوامع مصداق داشته و بسته به قدرت شخص مذکور حیطهی این نمادشدگی گستردهتر گشته و حوزهی آن شامل محیط پیرامونی خویش شده و در نمونههای بسیاری (بویژه در نمونهی فکری-ایدئولوژیک) جهانی نیز میگردد. این امر برای جامعهی کُردی نیز مصداق دارد.
در طول تاریخ جامعهی کُردی شخصیتهای مختلفی وجود دارند که کُردها با آن به اظهار موجودیت خویش میپردازند. از شخصیتهای (مثبت و منفی) متولوژیک و اسطورهای گرفته تا شخصیتهای تاریخی و فکری که عموما نیز تاریخ آنان علیرغم اینکه روشن است، در نزد اقشار وسیعی ناشناختە است. نبود حاکمیت و کیان ملی و به تبع آن آموزش ملی سبب گشته تا اسامی شخصیتهای کُردی در اذهان خلق کرد کمرنگ باشد اما به لطف پیشرفتهای اخیر جهانی (بویژه پیشرفتهای تکنولوژیکی) امروزه بیش از پیش این اسامی و تاریخشان حفظ شده و روز به روز تاریخ پیرامونشان روشنتر میشود. از شخصیتهایی همچون «خومبابا» و «انکیدو» گرفته تا شاهان «هوری» و «میتانی» و «مادی»، از زرتشت گرفته تا شاهان ساسانی و «مغ»های بیشماری که نام چند تن از آنها در تاریخ کردها آمده، از شاهان دوران قبل از اسلام گرفته تا «جبان» کردی (به روایتهای اسلامی صحابه نزدیک به پیامبر اسلام)، از «باباطاهر عریان» گرفته تا «ملای جزیری» و «احمد خانی»، از «صلاحالدین ایوبی گرفته» تا «بدرخان بیگ» (که هنوز تفسیری جامعهشناختی قوی از او صورت نگرفته و تاریخ حیات او بیشتر با برخوردهای حماسی و دیدی ملیگرایانه روایت میگردد) جملگی شخصیتهایی هستند که امروزه به سبب وجود مسئلهی سیاسی و معضل کیان سیاسی در جامعهی کردی بیشتر مطرح میگردند. اما در عرصههای علمی و هنری و ادبی نیز شخصیتهایی هستند که ملات اصلی همبستگی روحی و ذهنی جامعهی کردی را تشکیل میدهند. بویژه شعرا و هنرمندان و ادیبان توانستهاند در فقدان کیان سیاسی، رشتهی پیوند میان ذهن کردی را حفظ نمایند. برخی از شخصیتها نیز علیرغم اینکه چندان شناخته نمیشوند، ولی بخشی از تاریخی هستند که جویندگان در مطالعات خویش بالفور با آنان روبرو میگردند. کسانی همچون «ابوالعز اسماعیل ابنجزیزی» که بعنوان پدر علم سایبرنتیک و رباتیک شناخته میشود و سه برادر به نامهای مجدالدین، عزالدین و ضیاءالدین ابناثیر که با 23 کتاب علمی که از خود بر جای گذاشتند، تنها چند نمونه از تشکیل دهندگان ذهن و ذهنیت علمی کردی هستند. «صفیالدین اَرمَوی» و «زریاب» (زریاو) در عرصهی موسیقی همان نقش را ایفا نمودهاند و از مفاخر موسیقی در کل جهان شناخته میشوند. حتی زریاب بعنوان مبدع «گیتار» از کسانی بود که کل موسیقی را تحت تأثیر ابداع خویش قرار داد. متأسفانه در زمینهی نقاشی و معماری نیز شناخت ما ناکافی است. اما هدف از ذکر این نمونهها، اشاره به شخصیتهای تاریخساز جامعهی کردی بود که اکثرا نیز چارچوب جامعهی کُردی را پشت سر گذاشته و توانستهاند منطقهای و جهانی شوند.
با وجود چنین شخصیتهایی جامعهی کُرد با بحران «موجودیت» و «آزادی» روبرو گشته و این کمبود و نقص شخصیتی را اشاره دارد و آن «پیشاهنگ فکری و سیاسی» و «رهبر» است. با پیشرفتهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی هر جامعهای با ترسیم مسیر خویش به کیان و حاکمیتی دست یافته و اینگونه توانست هم تاریخ خویش را حفظ کند و هم با هویت خویش در صحنهی جهانی ظاهر شود. اما جامعهی کرد با عدم توان ارائهی شخصیتی قدرتمند از نظر فکری-سیاسی که قادر باشد در تطابق با واقعیات جهانی، جامعهی کُردی را هدایت نماید، با «انکار» و «نفی» روبرو گشت و این نفی و انکار تنها منحصر به روزگار امروز محدود نمانده و کل تاریخ و دستاوردها و فرهنگ کُردی را نیز مورد هدف قرار داد تا جایی که امروز به «خلقی در چنگال نسلکشی فرهنگی» تبدیل گشته است. جامعهی کرد با پیشینه و فرهنگی درخشان اما با وضعیتی «خطرناک» و «در معرض انقراض فرهنگی» میرفت که پا به سدهی بیست و یکم بگذارد. در چنین فضایی بود که رهبر آپو پا به عرصهی مبارزهی اجتماعی-سیاسی زد و اکنون بیشتر قابل درک است که این در عین حال مبارزهای «فرهنگی و تمدنی» است. علیرغم وجود چالشهایی بزرگ رهبر آپو توانست هم از نظر سیاسی سازمانی را تشکیل داده و آن را مطرح کند، هم از نظر نظامی ارتشی را وارد عرصهی بسیار پیچیدهی خاورمیانه کرده و با مشارکت دادن زنان در آن در سطح جهانی (در نمونهی جنگ با داعش و هزیمت دادن آن) به جهانیان ارمغان دارد و هم در عرصهی ایدئولوژیک با ارائهی پارادایمی نوین و پیشنهاد نظامی سیاسی در تطابق با آن «شیوهی کُردی» مدیریت را طراحی و اجرا کند. در این نوشتار به یکی از این جنبهها میپردازیم، جنبهی فکری و ایدئولوژیک.
جامعهی کُردی با دوران معاصر و اصولا بعد از نوزایش و انقلاب صنعتی دچار بحرانی فکری گردید. عجین شدن خلق کرد با جهان اسلامی و ورود جهان اسلامی به دوران راه بستن بر «اجتهاد فکری» و «رکود فکری»، طبیعتا جامعهی کُردی نیز از آن در امان نماند. تبعات این امر همانند کل جامعهی مسلمان (با تنوعات غیرمسلمان داخل آن، از جمله تنوعات کردی غیرمسلمان) دچار نوعی پسرفتگی گشت، که تا امروز نیز شاهد ابعاد، نشانهها و تبعات آن هستیم. با آغاز دوران مدرن حاکمیت و مشخصا با ایجاد دولت-ملتها در اروپا و دوران استعمار در منطقه، جامعهی کُردی همانند تمامی جوامع مستعمره و یا در معرض سیاستهای استعماری معضلات فکری قرار گرفته و هر سده و هر سال که میگذشت بر معضلات ذهنی و روحی و روانی آن افزوده شده و مشکلات مزبور تلنبار میگشتند. این وضعیتی که در پیوند تنگاتنگ با منطقه و کشورهای مستعمره (در دوران بعد از آن تحت جهان سوم نامگذاری شدند) بود، با سیاستهای اشغالگرانه از طرف دول حاکم بر سرزمین کردستان دوچندن میگشت. این کشورها (امپراطوریها) که دیگر همچون گذشته حاضر به شناخت رسمی هویت و نشانههای کُردی نبودند، سبب مضاعف گشتن معضلات جامعهی کردی شده و به نوبهی خود با مشکلات ناشی از آن روبرو میگشتند. این دور پسرفتساز نیز بر جهان ذهنی شرقی خاورمیانه بازتاب مییافت. تنها فاکتوری که سبب گشت جامعهی کردی با این وضعیت اسفناک نابود نشود، قدرت و عمق فرهنگی-اجتماعی آن بود. اگر این عمق فرهنگی و اجتماعی نمیبود، بدون شک جامعهی کُردی کاملا مضمحل گشته و از بین میرفت.
جامعهی کردی با این وضعیت خویش وارد قرن بیستم شد و تنها با «شورش»های (و درواقع مقاومتهای) خویش در اذهان جای گرفت. این جامعه دیگر متریال و مادهای بود که از طرفی حاکمان منطقهای در پی اضمحلال آن بودند و از طرف دیگر نیروهای خارجی با به بازی گرفتن وضعیتشان، سعی در استفاده از آنها جهت نیل به اهداف خویش داشتند. همهچیز در این جامعه دچار تحریف گردانده شد. «موجودیت» آن به شیوهای تحریفآمیز به اسبابی جهت سیاستهای استعماری (در نمونهی حمایت کشورهای بزرگ از شورشها و سپس دست برداشتن از آن به هنگام رسیدن به اهدافشان) تبدیل گشته، اجازه به ایجاد معضلات آن (در نمونهی انفال و حلبچه) داده شده و به هنگام لزوم برعلیه جنایتکاران مورد استفاده قرار میگرفت، نیروی آنان (در نمونههای فروپاشی صدام و جنگ ضد داعش) نیز به هنگام لزوم در جهت منافع جهانی مورد استفاده واقع میگردید. این جامعه، همچون بسیاری از جوامع غربی مکانیسمهای لازمه جهت مشارکت صحیح در عرصهی جهانی را نداشت و فاقد نظامی بود که بتواند در سطح حداقلیترین جوامع (جهان سومیها) نیز موجودیت خویش را ادامه دهد. این امر از طرف نیروهای جهانی نیز مورد قبول و البته که تأیید (با عهدنامههای سایکسپیکو و لوزان) واقع گشته بود. از طرف نیروهای منطقهای نیز در گوری نهاده شده و روی آن بتن شده (پس از مقاومت آگری و شکستش، روزنامهای ترکی کاریکاتوری را منتشر کرده بود که گوری بتنی را بر فراز کوه آگری نشان میداد که بر روی آن نوشته شده بود: «کردستان خیالی در اینجا مدفون است») و میرفت که نام آن نیز از اذهان پاک شود. تقلاهای جامعهی کردی برای رهایی از این وضعیت (آخرینشان شورش ملامصطفی بارزانی در جنوب و شکست احزاب کُردی در شرق کردستان و اجرای سیاست کمربند عربی در غرب کردستان و انکار مهلک هویت کُردی در شمال کردستان) جملگی به شکست انجامیدند. جامعه و خلق کُرد با این وضعیت خویش در دههی هفتاد و هشتاد سدهی بیستم آخرین نفسهای خویش را میداد.
از طرف دیگر جهان نیز با رشدی سریع در عرصهی فکری و ایدئولوژیک نیز دچار تحولاتی عظیم گشت. همزمان با افکار و نگرشهای استعماری، افکار رهاییبخش نیز توسعه یافته و جهان به عرصهی کشمکش افکار تبدیل گردید. افکار فاشیستی و تمامیتخواهانه سبب جنگهای جهانی گردیده، افکار رهاییبخش منجر به توسعهی قطبی دیگر در جهان گشته و جهان تا جنگ جهانی دوم شدیدترین افکار را در عمل آزمود و با کشتارهایی وسیع و نسلکشیهایی (در نمونهی ارامنه و کردها به دست جمهوری ترکیه و یهودیان به دست نازیها) به جایی رسید که به قول آدورنو «خدایان دیگر حرفی برای گفتن ندارند!» این نتیجهی فلاکتبار سبب ایجاد روندی نوین در جهان تحت هژمونی ابرقدرتها شده، جنگ سرد را به دنبال آورده، در این میان جنبش جوانان علیه آن رشد کرده و در نقطهای عطف با فروپاشی یک قطب، «نظم نوین جهانی» را رقم زد. با ورود تکنولوژیهای پیشرفتهتر (از جمله اینترنت) و افزوده شدن آن بر نتایج فکری ناشی از این کشمکش و تکاپو، «نئولیبرالیسم» آغاز گشت. اما بعد از جنگ جهانی دوم اینها دیگر هرکدام یک «مرحله» نبودند، بلکه هر یک «بحران»ی بودند که نظام جهانی پیدرپی در صدد یافتن راهحلی برای آن بود.
در این بحبوحهی فکری و معضلات ایدئولوژیک بود که رهبر آپو در صدد برآمد مسیری نوین را برای جامعهی کُردی ترسیم نماید. جامعهای که دچار آسیبهای متعدد و فزاینده و معضلات اجتماعی- سیاسی- فرهنگی و شخصیتی بود، در منطقهای که روز به روز متلاطم میشد و در جهانی که به سبب نظام معطوف به «سود بیشینه» دچار بحرانهای پیدرپی میگردید! البته که این این امر نیازمند نبوغی درخور بود تا بتواند از طرفی به جامعهی خویش بقبولاند که پای در این مسیر گذاشته، در منطقه برای آن جای پا باز کرده و آن را وارد معادلات جهانی نماید. میتوان با استناد به دلایل بسیاری نشان داد که رهبر آپو چگونه بصورت گام به گام این امر را انجام داد و مطابق هر مرحله و در تقابل با هر معضل نوینی چگونه نبوغی سیاسی نشان داد و تا به امروز روندی تصاعدی را رقم زد که در نتیجهی آن جامعهی به نفس آخر افتاده کُرد را به سنگ تعادل و توازنی در جهان امروزین تبدیل نمود، اما هدف ما اشاره به مراحل فکری و ایدئولوژیک رهبریت رهبر آپو است.
رهبر آپو با در پیش گرفتن افکار چپی و ارائهی تفسیری بومی از آن در تطابق با جامعهی کردستان (که در آثار بیش از صد جلد ایشان که جملگی در یک جستجوی اینترنتی قابل دسترس هستند دیده میشود) توانست روحی تازه در جامعهی کرد بدَمَد. دولتی شوونیست همچون رژیم بعث سوریه را با هدف ایجاد توازن با ترکیه راضی به چشم بستن بر فعالیتهای سازمان خویش نماید و دولتی فاشیست همچون ترکیه را وادار کند که در تقابل با تشکیلاتش چشم بر تشکیل «فدراسیونی کُردی در جنوب کردستان» ببندد! و در کل یک «نوزایش» را در جامعهی کردی ایجاد نماید. نتیجهی این نوزایش در غرب کردستان ایجاد سنتی بود که بعد از دوران «بهار عربی» منجر به دستاوردی بینظیر برای کُردها گشت، در جنوب کردستان منجر به به رسمیت شناخته شدن کردها در قانون اساسی عراق و تشکیل فدراسیون کُرد-عرب گردد و در شمال کردستان نیز چنان بستری سیاسی را فراهم آورد که جنبشهای بزرگ سیاسی بر پایهی آن امروزه در سیاست ترکیه و به تبع آن در منطقه سرنوشتساز شدهاند.
به اذعان خود رهبر آپو (بویژه در دفاعیات پنج جلدی اخیر خویش) جنبش فکری- سیاسی- نظامی آزادیخواه کُرد به پیشاهنگی خود ایشان علیرغم داشتن چنین دستاوردهای بزرگی قادر نگشته بود تا خویش را از تأثیرات چپ مارکسیستی و بویژه جنبهی قدرتی و دولتی آن برهاند و همچون تمامی انقلابهای قبل از خویش در چنگال قدرتمحوری گرفتار آمده بود. اگرچه رهبرآپو سعی کرد تا تغییراتی بنیادین در سازمان و شیوهی مبارزه ایجاد نماید اما این امر حاصل نشد و تا دوران به اسارت گرفته شدن ایشان ادامه داشت.
در دوران اسارت رهبر آپو در امرالی، رهبر آپو توانست با تحلیل صحیح تاریخ جهانی و تاریخ خلق کُرد و تاریخ جنبش آزادیبخش کردستان و با جسارتی بینظیر در خودانتقادی از افکار و پراکتیک خویش مسیری نوین را جهت جنبش و خلق خویش و به تبع آن جهت منطقه ترسیم نماید. ایشان از طرفی با تحلیل و نقد تاریخ جهانی به سیر تکوین افکار قدرتمحور پرداخته و در مقابل آن و با استفاده از دستاوردهای تمامی مبارزات اجتماعی و انسانی به ترسیم منسجم طریقی نوین در فلسفهی مبارزاتی دست زده و راهی متفاوت را جهت بشریت در جهت رهایی از «بحران» و «کائوس» فکری- سیاسی و اجتماعی پیشنهاد کرده که پایانی میشود بر بازی «بحران – راهحل» نظام سودمحور و از طرف دیگر با تحلیلی جسورانه و نامأنوس با روند حاکم بر اندیشهی سیاسی- اجتماعی کُردها راه نوینی را پیش پای جامعهی کُردی گذاشت. مسیری که در تطابق با خصوصیات اجتماعی خلق کُرد بوده و نافی نظم جهانی نبوده و اصولا در زمین بازی قدرتمحورها گرفتار نیامده و مسیری جداگانه را در پیش میگیرد. «پارادایم اکولوژیک- دموکراتیک و آزادی زنان» و نظام «کنفدرالیسم دموکراتیک» همان ارمغانی است که ارائهی آن سبب «نمادی گشتن» رهبر آپو و اهمیتیابی «4 آوریل» گشت. قطعا باید بعنوان نقطهی عطف این امر «ارائهی ایدئولوژی آزادی زنان» و «خطمشی آزادی» زنان را ذکر کرد که بعنوان «تفکری کُردی» ارمغانی است که رهبر آپو به نمایندگی از جامعهی کُردی به جامعهی بشری تقدیم نموده است. این خطمشی و تفکر و پارادایم یک بازنگری ریشهای در روند پیشرفت جوامع بشری است که تحریف بوجود آمده در «شکست جنسیتی علیه زنان» را تصحیح کرده و بشر را بر ریل واقعی خویش قرار میدهد. بیجهت نیست که در نمونهی جنگ داعش و مشارکت زنان در آن جنگ هولناک و پیروزی رنگین و شادشان بر تاریکی و سیاهی و عبوسی داعش توجه جهانیان را جلب نمود و با تبدیل شعار آن، «زن، زندگی، آزادی» به شعار خیزش در کُردستان و ایران رعشه بر اندام نظام زنستیز و مردسالار رژیم ایران انداخته و اپوزیسیون مردمحور کُردی و ایرانی را نیز با چالشی روبرو کرده که تنها راه رهایی آن دست شستن از «مردسالاری» و اصولا «کشتن مردانگی» است که مساوی است با نابودی ماهویشان! هر جامعهای ارمغانی برای بشریت از خویش بجای گذاشته و جامعهی کُردی نیز با فرهنگ غنی خویش و با خدماتی که از ابتدای آغاز زندگی بشری تاکنون ارائه کرده دارای جایگاهی است که عموما مسکوت گذاشته شده و اکثرا مورد نفی و انکار واقع میشود. اما با ارائهی این پارادایم پیشرو و معاصر و آزادیخواهانه از طرف رهبر آپو، جامعهی کرد به جایگاه واقعی خویش دست خواهد یافت. به قول خود ایشان «انقلاب در کردستان، به همان نقشی میماند که کردها در سرآغاز انسانیت برای جامعهی بشری ایفا نمودهاند!». در پس گرامیداشت روز 4 آوریل، زادروز رهبر آپو و تطابقدهی امور و فعالیتهای بسیار در این روز، جشن گرفتن آن و درختکاری در آن روز جملگی بیانگر «نوزایش»ی میباشد که دارای چنین پشتزمینه و بکگراوند تاریخی عظیمی است که با چند صفحه تنها میتوان در حد فرمول آن را توضیح داد و بدون شک بایستی با جزئیات بیشتری و در مجال بیشتری به آن پرداخت. به امید آزادی ایشان که حقی است برای صاحب چنین اندیشهی عظیمی و به امید به پیروزی رساندن مبارزه جهت آزادی ایشان که وظیفهای است بر عهدهی هر انسانی که مدعی انسان بودن و آزادیخواه بودن است. 4 آوریل مبارک باد!