هیمن اَرمَوی
21 فوریه برابر با 2 و گاها 3 اسفندماه روز جهانی زبان مادری است. تنها توجیه نوشتن در مورد زبان مادری به زبانی غیر از زبان مادری برای یک کُردزبان میتواند مخاطبان مطلب و یا فُرمات ارگانی باشد که مطلب در آن منتشر میشود. با پناه بردن به این توجیه، مطلب کنونی نوشته شده است.
مطالب بسیاری در مورد زبان مادری و لزوم آموزش به زبان مادری و توجیه اینکه حقی است انسانی و مسلم نوشته شده، همچنین در مورد وجود عوارض شخصیتی و روانی در صورت اجبار آموزش به زبان دوم و بدتر از آن انکار زبان مادری با قوهی قهریه. این نیز امری پذیرفته و مسلم است که مبارزات آزادیخواهانه در راه احقاق حق آموزش به زبان مادری، انسانیترین و مشروعترین مبارزه بوده و تلاش خلقهایی که در این راه به مبارزه پرداختهاند نیز برحق میباشد. چه روز جهانی زبان مادری به پاسداشت مبارزه جهت به رسمیت شناختن «زبان بنگالی» طی مبارزات در بنگلادش که در آن دوران پاکستان شرقی نامیده میشد، بر این روز اطلاق گردید. یونسکو 17نوامبر 1999 این روز را بعنوان روز جهانی زبان مادری نامگذاری کرد. یعنی یک پشتیبانی جهانی داشته و دارای مشروعیت جهانی و انسانی است.
طی خیزشهای اخیر در سرتاسر ایران نیز، زبان مادری و آموزش به زبان مادری بصورتی قوی مطرح گردید. انقلاب با نام «ژینا امینی» درآمیخته شد که نامش در شناسنامه بصورت «مهسا» ثبت شده بود. حتی جدال بین «مهسا» و یا «ژینا» نامیدنِ کسی که به قول خانوادهاش از نام رسمیِ فارسیاش چندان خرسند نبود به تنهایی ماهیت جناحهای مطرح در مسئلهی زبانهای جداگانه را نشان میدهد. در یک طرف نیروهایی اتنیکی-ملی وجود داشتند و دارند که آزادی زبان مادری و آموزش به زبان مادری یکی از مطالبات اساسی آنان بوده و اصلیترین نیروی خیزش و انقلاب اخیر را در پیرامون ایران تشکیل میدادند و هزینههای سنگینی بابت اعتراضات خویش پرداخت کردند و از سوی دیگر نیز نیروهای تکگرا و طرفدار سانترالیسم وجود داشتند و به چشمی مرکزی و فرادست به مسائل نگریسته و به شرطی حاضر به همراهی با اعتراضات و ایجاد تحول بودند و هستند که تکگراییشان مورد قبول واقع افتد. این خواست تکگرایانه تحت هر پوششی بیان گردد نیز، ماهیت و جوهرهی آن همان است که گفته شد. تأکید بر «تمامیت ارضی کشور» در حالیکه نیروهای خیزشگر نه بصورت نظری و نه عملی خواهان تجزیه ارض نیستند، تأکید بر نامیدن یک اتنیک بصورت ملت و سایرین بصورت قوم، تأکید بر پرچمی که از سوی هیچ یک از نیروهای خیزشگر مورد قبول واقع نشده، مخالفت با هرگونه خواست حقوق اتنیکی و ملی، ستیز با هر سلیقهی غیرمرکزگرا جملگی تراوش همان ذهن تکگرایی هستند که تنوعات را برنتابیده و در پی یکتیپ کردن تمامی عرصههای حیات میباشند. از نظر مضمونی این ذهن همان نتیجهای را ببار میآورد که رژیم فعلی ایران ببار آورده، تنها استدلالها و آرگومنتها و ابزار و نمادهای آن متفاوت میباشند. در صورت غلبهی صاحبان این ذهن بر محیط فردای ایران، شاید ستمهایی –مثلا ستم مذهبی- تلطیف شوند، اما قطعا ستمهایی باقی مانده و ستمهای نوینی نیز مطرح خواهند شد. از جمله ستمهایی که باقی خواهد ماند نیز، ستم در حوزهی زبان مادری است.
چه شد که حقی اینچنین مسلم و طبیعی که حتی در جهان حیوانات و سایر جانداران مسئله نیست، در میان برخی جوامع انسانی اینچنین به مسئله و معضل تبدیل گشته است؟ چرا این مسئله بصورت خاص در میان انسانها مطرح گردید؟ تاکنون کسی مشاهده نکرده که حیوانی با اصوات حیوانی دیگر ظاهر شده (تصور کنید یک بز صدای گوسفند درآورد و یا خرگوشی صدای گربه!) و وقتی ظاهر شود نیز قطعا همچون پدیدهای غیرطبیعی با آن برخورد صورت میگیرد. در جهان سایر جاندارانی که قادر به تولید اصوات هستند نیز تاکنون پدیدهای از این نوع مشاهده نشده است. اما چرا در جوامع انسانی زندگی سیاسی-اجتماعی به زبان خویش تبدیل به معضل گشته است؟ بدون شک این به نوع حاکمیت اجتماعی و تلاش برای برقراری حاکمیت و فرادستی خویش با استفاده از قدرت اجتماعی-سیاسی یک گروه زبانی خاص و در نتیجه نفی سایر گروهها برمیگردد. توضیح این امر به تاریخ شکلگیری انواع قدرتها و رسیدن به دوران برقراری نظام دولت-ملت برمیگردد که خود مبحثی است مفصل. اما اکنون در نتیجهی برقراری و رواج این مدل در بسیاری از جاهای جهان، معضل ممنوعیت برخی زبانها و ظهور آن بصورت مسئلهای سیاسی به یکی از چالشهای اساسی و صدالبته غیرمنطقی تبدیل گشته است. کانونهای قدرت چون حاضر به دست برداشتن از قدرت و حاکمیت خویش نبوده و تقسیم قدرت را مساوی با نابودی خویش میبینند، معضل مذکور همچنان ادامه دارد.
هماکنون خلقهای متعددی در خاورمیانه با این معضل رودررو هستند. در کشورهای تکزبانی نظیر ایران، ترکیه، سوریه، افغانستان و چندین کشور دیگر خلقهایی وجود دارند که به قوهی قهریه و با قوانین سختگیرانه از داشتن حق زندگی به زبان مادری خویش محروم میباشند. اعلام روز زبان مادری 24 سال پیش صورت گرفت و حدود یک ربع قرن است که بعد از اعلام این روز، کردها و سایر خلقها از آموزش و به تبع آن زندگی به زبان خویش محروم میباشند. مبارزه در برابر این وضعیت، قویا ادامه داشته و بدون شک چارهای جز حل آن وجود ندارد. این وضعیت و آیندهی مسلم پیش روی ماست از منظر تعامل بین نیروهای فرادست و فرودست. تکلیف فرادستان انکارگر معلوم است و بر موضع خویش مصر هستند و مبارزه در برابر آنان ادامه دارد و خواهد داشت اما در این بین باید به رویکرد و برخورد و تعامل خود خلقهای فرودست که زبانشان ممنوع گشته نیز پرداخت. برخورد صحیح این است که در این باب به خودانتقادی پرداخته و رویکرد خویش را نیز تصحیح نماییم.
خلقهای فرودست عموما به این امر خو گرفتهاند که در پی حل مسائل و معضلات خویش از طریق دستیابی به قدرت و به اصطلاح امروزین تشکیل دولت باشند. در اذهان عمومی این فکر ناصحیح جا گرفته که تنها راه رهایی، دستیابی به قدرت و اقتدار است. توان تعیین سرنوشت خویش مساوی با داشتن و تشکیل دولت دانسته شده و این به معضلی برای انقلابیون نیز تبدیل گشته است. انقلابیون نیز با تشکیل دولت در فردای پس از انقلاب، تیشه به ریشهی افکار آزادیخواهانهی خویش زدهاند. دولت جدیدی که در فردای انقلاب تشکیل شده، دیر یا زود به قدرت و حاکمیت و بلای نوینی برای جامعه تبدیل گشته است و در برابر آن روز از نو، روزی از نو! این امر در تمامی حوزهها تکرار شده و به پارادایم غالب در اذهان تبدیل گشته است. اما امروزه و پس از دستاوردهای عظیم در عرصهی علوم اجتماعی و سیاسی و تجربیات مبارزاتی و به لطف پیشرفت علوم و فراختر شدن دیدگاهمان، میدانیم که «دولت» مساوی با «مجال آزادی» نیست! «دولت» نمیتواند «دموکراتیک» نیز باشد، زیرا «قدرت» بعنوان درونمایهی «دولت» مانع از آن است که تسامح و رواداری و مشارکت بعنوان شروطی برای دموکراسی در پیش گرفته شوند. «دولت» در بهترین وجه خویش قادر است نسبت به دموکراسی «هشیار» بوده و بصورت قانونی به آن جای داده و برایش احترام قائل شود. «دموکراسی» نیز تنها و تنها میتواند «نظام و سیستم»ی باشد که خلق در میان خویش برقرار نماید! خلقها از طریق ایجاد تشکلهای متعدد خویش در حوزههای مختلف میتوانند به نظامی سازمانیافته دست یابند که قادر باشد دولت را ناچار از رعایت حقوق آنان نماید! یعنی باید چشم به راه موضع قدرت نبود و خود آستینها را بالا زد. در مورد زبان نیز بر همین منوال است.
بدون شک، مبارزه جهت به رسمیت شناساندن زبان مادری و تلاش جهت برقراری حقوق زبانی و فرهنگی خویش مقولهای ارزشمند و متعالی است و نمیتوان از آن چشم پوشید. اما در فاصلهی این آغاز مبارزه تا به ثمر رسیدن آن، نبایستی زبان را به حال خویش رها کرد. هماکنون در سطح نهاد و اشخاص و فعالان و نویسندگان تلاشهای ارزشمندی در حوزهی زبان صورت میگیرند. افراد بسیاری به زبان مادری خویش مطلب و مقال و کتاب مینویسند. کسان بسیاری فعالیتهای شبکههای دیجیتال را بصورت وظیفه به انجام میرسانند. افراد بسیاری نیز با کارهایی نظیر فیلمسازی، مستندسازی، موسیقی و ترانهسرایی و ترانهخوانی و حوزههای گوناگون تلاش دارند تا به نوعی در عرصهی فعالیتهای فرهنگی و یکی از عناصر پایهای آن یعنی زبان مشارکت نمایند. اما عموم جامعه در آن سطح نبوده و در میان تودههای خلق بکارگیری زبان مادری، مطالعه به زبان مادری، مشاهدهی جهان از طریق رسانههایی که به زبان مادری پخش دارند، اندک بوده و در سطحی همتراز سطح لازمه برای زنده ماندن زبان مادری نیست. این همان نکتهای است که در اصل خواستیم به آن برسیم. اساسیترین و حساسترین عرصه برای یک زبان، حوزهی تودهای و مردمی است. اگر زبانی تنها در سطح قشر الیت و نخبه باقی بماند، قادر نخواهد بود تمامی جوانب طبیعی خویش را حفظ نماید و به مرور زمان دچار تغییراتی ماهوی خواهد گشت که با روح حیاتی آن زبان سازگاری کامل نخواهد داشت. خلق کرد در این مورد دچار کاستیهایی اساسی گشته است. در ربع قرن گذشته روند آسیمیلاسیون در میان تودههای مردمی رو به توسعه نهاده است. توسعهی سریع فناوری و تکنولوژی سبب گشته تا پروسهی آسیمیلاسیون نیز سریعتر و قویتر از گذشته گردد. توسعهی تحصیل به زبانی غیر از زبان مادری، توسعهی بیشمار تعداد رسانهها و بویژهی توسعهی شبکههای دیجیتالی موجب تسریع اضمحلال فرهنگی گشته که بارزترین آن را در زمینهی بکارگیری زبان میتوان دید.
امروزه در شمال کردستان و ترکیه سطح سخن گفتن خلق کرد به زبان مادری به حدود بیست-سی درصد تنزل پیدا کرده است. در مقایسه با قرن گذشته این امر در سطحی «وحشتناک» است. در اوایل قرن گذشته، شمال کردستان صد در صد به زبان مادری تکلم میکردند. یعنی تقریبا به تعداد سالها، ارقام آسیمیلاسیون پیش رفتهاند. هشتاد در صد در حدود صد سال! نمیتوان از این وضعیت اسفناک چشم پوشید. در کنار اینکه نهادهای فرهنگی عظیمی بوجود آمدهاند که «امید» به زنده نگه داشتن فرهنگ و زبان را سرزنده نگه میدارند و در کنار انتشار محصولات فرهنگی بسیار، این خطر نیز وجود دارد که زبان به قشری نخبه محدود بماند. هماکنون در میان تودهها قشری که زبان را زنده نگه داشتهاند، قشر کهنسال میباشد که سرنوشت آنها تنها با گذار سالها تعیین خواهد گشت و متأسفانه با فوت آنان زبان نیز متکلمان خویش را از دست خواهد داد! این وضعیتی نیست که تنها به امید «روز بعد از پیروزی» رهایش نمود. قطعا بایستی با «عشق» و «ابرام» و «اصرار» نسبت به یادگیری، توسعه و کاربست زبان مادری عمل کرد. اگر خلق ما در شمال کردستان کاربست زبان را بصورت «دغدغه» درنیاورند، قطعا زبان کردی روز به روز به مرگ نزدیک خواهد شد! شاید امید به وجود کردها در سایر بخشهای کردستان وجود داشته باشد که مانع از بین رفتن زبان شوند، اما نمونههای بسیاری داریم که با وجود زنده ماندن زبانی در یک جا، همان زبان در جای دیگر از بین رفته است. امروزه صدهاهزار کرد در کشور مصر وجود دارند که حتی یک کلمه کردی نمیدانند و با وجود اینکه با افتخار و بسیار راحت دم از کرد بودن و ریشهی کردی خویش میزنند، نه در فرهنگ و نه در زبان و نه با هیچ یک از نمادها نمیتوان کرد بودن آنان را ثابت نمود! خانوادههای بسیاری در مصر شجرهنامههای طولانیای دارند که با آن ریشهی کردی خویش را ثابت مینمایند، اما «هستی فرهنگی و زبانی» با «مدرک» قابل حفاظت نیست. فرهنگ تنها در بطن جامعه معنا دارد. اگر فرهنگ تنها در آثاری ادبی و هنری باقی بماند، فقط «محصول» خواهد بود و نه «موجود» و «هستی» زنده! بنابراین تنها راه زنده نگه داشتن زبان، حفاظت و صیانت از آن در حیات روزانه و کاربست آن در میان تودههای مردمی است. این نیز جز با عزم مردمانمان جهت کاربست، حفاظت زبان و تکلم به آن امکانپذیر نیست.
در جنوب کردستان، وضعیت به شیوهی دیگری است. زبان کردی در میان تودههای مردم و در حیات روزانه در سطح مهمی حفظ شده است. نهادهای آموزشی نیز به زبان کردی وجود دارند. اما توسعهی بیش از حد مدارس و دانشگاهها به زبانهای اروپایی سبب شده تا خطری جدی در برابر زبان بوجود بیاید. دانشآموختگان این نهادهای خارجی معمولا فرزندان خانوادههای ثروتمندی هستند که فرزندان خویش را «برای آینده» تربیت میکنند. اینها قطعا در جاهای حساس جامعه جای خواهند گرفت و در مراکز تصمیمگیری جزو افراد مطرح خواهند بود. فرزندان بیگانه از خود که با زبانی بیگانه آموزش دیده و نسبت به فرهنگ و زبان خویش حساسیت چندانی ندارند! اینها از جملهی کسانی خواهند بود که در عرصهی فرهنگی نیز مؤثر و تصمیمگیرنده خواهند بود. افرادی فاقد حساسیت در برابر فرهنگ و زبان خویش تا چه حد نسبت به فرهنگ و زبان خویش برنامههای مؤثر طرح کرده و تصمیمات منطبق با واقعیت فرهنگی خود را اتخاذ خواهند کرد؟ عدم تکامل نظام آموزشی در جنوب کردستان بویژه در رشتههای تخصصی (بعنوان مثال هماکنون اکثر کتابهای درسی رشتهی حقوق به زبان عربی و یا کتابهای رشتهی معماری به زبان انگلیسی میباشند!)، ترویج بیش از حد مدارس و کالجها و دانشگاهها به زبانهای اروپایی و اخیرا و با سرعتی کمتر زبان چینی، ترغیب و تبلیغات بیرویهی فرهنگهای بیگانه و بویژه ترکی و اروپایی جملگی فضایی را بوجود آوردهاند که زبان کردی اندک اندک در آن به زبان درجه دوم تنزل پیدا میکند. این چالشی است که زبان کردی در جنوب کردستان با آن روبرو بوده و قطعا خطرات بزرگی را در عرصهی هستیاش بوجود آورده است. قطعا در اینجا نیز جامعهی مدنی کردی در جنوب کردستان است که میتواند با ترویج و کاربست زبان مادری خویش، فرستادن فرزندانشان به مدارس کردی، فرهنگسازی در راستای صیانت از فرهنگ کردی مانعی را جلوی روی روند نابودی زبان کردی در جنوب کردستان فراهم آورد. تشکیل نهادهایی غیردولتی در راه حفظ زبان، توسعهی آن در میان جامعه و حیات روزانه، تصحیح صورت ناصحیح زبان رسمی که با تأثیرپذیری از عربی و سایر زبانها بصورت غلط رایج گشته میتواند زبان را در میان جامعه زنده نگه داشته و قشر الیت متکلم به زبانهای دیگر را ناچار از کاربست زبان کردی نماید. در غیر اینصورت امیدی نمیرود که تحت سلطهی حاکمیت کنونی زبان کردی روند رشد صعودی داشته باشد! اگر حاکمیت جنوب کردستان چنین دغدغهای داشت، با پتانسیلی که در آنجا وجود دارد، هماکنون زبان کردی میتوانست به جایگاه خویش دست یابد و بدون شک به پشتوانهای جهت سایر بخشهای کردستان نیز تبدیل میگشت. پس بر «غیرحاکمان» است که به اقتضای انسانیت خویش به صیانت از زبان مادری و به تبع آن «مادر» خویش بپردازند!
در روژآوا و سوریه نیز حدود ده سال است که مدارس زبان کردی بوجود آمده و مردم نیز در حیات روزانه، در نظام اداری سیستم سه زبانه (کردی-عربی- سریانی) زبان مادری را بکار میبرند. اما چون زبان آموزشی در عرصهی کشوری و بینالمللی رسمیت نیافته، هنوز اعتماد کامل نسبت به مشارکت در آن صورت نمیگیرد، چه بسیار خانوادههایی که با احتساب نتایج تحصیل فرزندانشان در مدارسی که رسمیتی بر طبق یک قانون اساسی ندارند، فرزندانشان را به مدارس دولتی و یا خصوصی با زبانی غیر از زبان مادری میفرستند. نبود فرصتهای شغلی پس از تحصیل در مدارس و اخیرا دانشگاههای روژآوا نیز رغبت به تحصیل به زبان مادری را پایین آورده و به مقولهای منفی در برابر رشد و توسعهی زبان مادری تبدیل گشته است. علیرغم اینکه امید به برقراری نظامی وجود دارد که ارزشهای فرهنگی را پاس میدارد، وجود موانع سیاسی و حتی نظامی- دفاعی (از جمله تهدیدهای مداوم ترکیه به اشغال روژآوا و خواست سوریه به بازپسگیری مناطق از دست نظام خودمدیریتی روژآوا)، تردیدها و دودلیها را هرچه بیشتر کرده و عرصه را بر رشد زبان در عرصهی آموزشی و اداری تنگ مینماید. در اینجا نیز تنها خلق با عشق به زبان خویش، فراگیری صحیح آن و سعی در بکارگیری صحیح زبان در زندگی روزانه و بازار است که میتوانند به پروسهای که به دستشان افتاده یاری رسانده و آن را بسوی جایگیری کامل سوق دهند. با یک فعالیت فرهنگی در جهت تصحیح زبان، زدودن مکالمات روزانه از کلمات بیگانه، تابلونویسی به زبان مادری، انجام یک فعالیت نوشتن فرهنگ لغتی با استفاده از تمامی فرهنگ لغتهایی که تاکنون در سرتاسر کردستان نوشته شده است، میتواند فعالیتهایی باشد که پایهی کارهای بزرگتری را تشکیل داده و به بستری جهت تولید محصولات بزرگ ادبی و هنری تبدیل شود.
در شرق کردستان و ایران نیز زبان کردی با چالشهای عظیمی روبروست. رسمیت نداشتن تدریس زبان در مدارس که پیامدش ممنوعیتی دوفاکتو است، وجود لهجههای گوناگون زبان کردی که علیرغم امتیاز محسوب شدن از نظر غنای زبانی و فرهنگی، به نوعی کردها را از همدیگر دور نموده، وجود الفبای گوناگون بین لهجههای کرمانجی و سایر لهجهها، توسعهی حوزهی دیجیتالی که سبب توسعهی ناصحیح زبان در میان کاربران گشته، فعالیت بسیاری اندک و پراکنده در حوزهی لهجههایی نظیر فیلی و لری و لکی، دوری جغرافیک کردهای خراسان که خود به معضلی فرهنگی و زبانی برای آنان تبدیل گشته جملگی از مسائل حوزهی زبانی و فرهنگی در شرق کردستان محسوب میگردند که برخی از آنان شاید بدون وجود سیستم و نظامی حاکمیتی قابل حل نیز نباشند! در برخی مناطق نیز اتوآسیمیلاسیونی که نمونهی بارز آن در شمال کردستان وجود دارد، به نوعی یک خودزنی آشکار برای خلق کرد است که در شرق کردستان شاهد آن هستیم. ایجاد ضدارزش بیگانهپرستی و پناه بردن به توجیهاتی نامعقول در جهت آن تنها میتواند نوعی خودکشی فرهنگی باشد و بس! یک فعالیت قوی فرهنگی که برملا کننده و نقد کنندهی چنین تلاشهایی باشد میتواند به نزول سطح این اتوآسیمیلاسیون کمک نماید. هم روشنفکران بایستی در این جهت عمل نموده و هم خلق نیز با یک نوع خودسازی در جهت صحیح حفاظت از زبان خویش پیش بروند. همچنین بر خلق ماست که با نشان دادن توجه به زبان خویش و تلاش برای ایجاد همگرایی بین سخنگویان به لهجههای گوناگون و تلاش در جهت توسعهی صورت صحیح زبان به تقابل با نظام انکارگرا بپردازند. کاربست دقیق کلمات و واژههای کردی، حمایت قاطع از فعالان حوزهی زبان، استفاده از نامهای کردی، نشان دادن توجه و علاقه به استفاده از تابلوهای کردی، تلاش در جهت مشارکت در عرصهی فعالیتهای ادبی کردی جملگی میتوانند همچون پادزهری در برابر سم استعمار و اشغال و انکار باشند. کردها بایستی همچون عبادت به دفاع از زبان و فرهنگ خویش بپردازند و در این راه نیز به الگوی حفظ فرهنگ تبدیل شده و حتی به حفظ سایر فرهنگهای ستمدیده نیز یاری برسانند. هم کردها بعنوان خلق و هم فرهنگ کردی ظرفیت یاری به سایر فرهنگها را داراست. این امر بیشتر از هر جایی برای کردهای خراسان مصداق دارد. خلق کرد در خراسان دارای فرهنگ و زبانی قوی و اصیل است که علیرغم دور افتادن از موطن اصلی خویش به حفظ آن پرداختهاند اما اگر در برابر آن توجه کافی نشان دهند، بدون شک با نابودی روبرو خواهد شد. بر خلقمان در خراسان است که بصورت فردی و جمعی و از بسیاری از زاویهها به یادگیری زبان کردی، استفاده از نامهای کردی، ایجاد ارتباطی قوی با شهرهای کردستان، توسعهی تابلوهای کردی در بازار و سرمایهگذاری در عرصهی چاپ و پخش را نشان دهند.
در حالیکه وضعیت در بخشهای مختلف کردستان بدینگونه است، وجود مشکلاتی نظیر تفاوت الفبایی، نبود رسمالخط واحد، پراکندگی فعالیتهای ارزشمندی که در عرصهی فرهنگ لغت نویسی صورت گرفته، تلاش اندک در زمینهی زبان در میان تودهها، کمتوجهی احزاب کردی نسبت به فعالیتهای حوزهی زبان، نبود رغبت سرمایهداران کرد برای حمایت از عرصهی ادبی و هنری، جملگی ضعفها و کاستیهای برای عرصهی زبان کردی محسوب میگردند که برخی از آنها با تلاشهای فردی و برخی نیز در چارچوب فعالیتهای سیاسی و دفاعی قابل تلافی هستند.
هر فرد کرد بایستی در زندگی شخصی خویش جایی را به فعالیت زبانی اختصاص دهد، نباید تلاشهای فردی را کوچک شمرد. کسی بنام «الیزر بن یهودا» به تنهایی توانست با عشق به زبان عبری، زبان عبری نوین را پایهگذاری کرده و لغتنامهی آن را با دقت فراوان تهیه کرده و پس از مرگش نیز بر پایهی همان سنتی که بنیاد گذاشته بود، لغتنامهی مذکور کامل گشت. یهودیان زبان عبری نوین را مدیون «تلاشهای فردی» و «عشق به زبان» یک «نفر» هستند! «علی اکبر دهخدا» تنها یک شخص بود اما توانست با پشتکاری بینظیر فرهنگی را برای زبان فارسی به ارمغان بگذارد که تنها با توسعهی فضای دیجیتال و یاری گرفتن از همان لغتنامه، توانستند از سطح آن گذار نمایند! فردوسی به تنهایی و با قریحهی شعری خویش از مرگ فارسی در چنگال زبان عربی جلوگیری کرد! پس نباید تلاشهای فردی را فاقد اهمیت تلقی کرد، تنها باید با عشقی نظیر صاحبان تلاشی مشابه عمل نمود. یعنی برای حفظ زبان و فرهنگ تنها یک چیز لازم است و آن نیز عشق به فرهنگ و زبان خویش است و بس! عشقی که سازمان یافته و نیرویش به عرصهی عمل کانالیزه شده باشد.
این را نیز نباید فراموش نمود که زبان مادری عجین است با فرهنگ مادر! صحیح این است که در کنار تلاش برای توسعهی زبان مادری، به توسعهی صحیح آن یعنی بر پایهی فرهنگ مادر و فرهنگ انسانی پرداخت تا به اصطلاح حلالزاده رشد یابد! تنها دم زدن از زبان مادری و غفلت از فرهنگ مادر نمیتواند به معنی حفظ آن زبان از تمامی جوانب باشد. به شخصی فکر کنید که زبان مادری را نیک فراگرفته ولی آن را به خدمت دشمنان درآورده است، با آن علیه خلق صاحب همان زبان میستیزد و در تعارض با جامعهی صاحب همان زبان قرار گرفته است! آیا میتوان ادعا کرد که او به زبان مادری خویش خدمت مینماید؟ یعنی عمل نمودن بدون توجه به جوانب انسانی، تاریخی، ارزشی، نشانهی زبانمحوری صرف است که نمیتواند ارزش جوهری خویش را بازنمایاند. بنابراین جهت درنیفتادن به ورطهی تقلیلدهی همهچیز به زبان، بایستی با توجه و دقت لازمه عمل نمود و گام برداشت. اگر بدون توجه به این جنبه از کار و وظایف فرهنگی و بویژه زبان مادری در مورد آن سخن گفته و یا سعی کنیم رویکردهایی را شکل دهیم، به ورطهی دشمنی با همان زبان خواهیم افتاد. تصور کنید که فرد مزدوری را تشویق میکنید تا زبان یاد بگیرد و او زبان را یاد گرفته و در خدمت دشمن قرار میدهد و دشمن با جمع خدمت او و سایر اعمال خویش به دشمنی میپردازد! به دشمنی با چه چیزی و چه کسانی؟ دشمنی با صاحبان همان زبان! دشمن چرا دشمن است و چه دشمنیای دارد؟ مخالف استفاده از زبان مادری بوده و خواهان نابودی زبان مادری است! پس صحیح نیست که تنها با توجیه فعالیت در حوزهی زبان، بدون تأمل به خدمت دور باطلی درآمد که بازتولید مزدوران و خائنان را مینماید! در مثالی دیگر به رسانههایی توجه کنید که با زبان مادری پخش دارند و در خدمت دشمنان خلق هستند! آیا فعالیت در این رسانهها بصورت معمولی میتواند توجیهپذیر باشد؟ صد البته که نه! تنها در صورتی که فردی با هدفی خاص در آن رسانه به کار مشغول شود، میتواند توجیه گردد و هدف خاص مذکور نیز نمیتواند تنها فردی مثلا هدفی همچون اهداف مادی و امرار معاش باشد! اهدافی نظیر کار در چارچوبی از پیش تعیین گشته و سازماندهی شده میتواند توجیهگر کار در فضایی باشد که در تعارض با فرهنگ مادر است! این نیز مبحثی است که باید با فراغ خاطر و بصورت عمیق و همراه با جزئیات بدان پرداخت.
نتیجه اینکه هم بایستی در جهت تثبیت حقوق فرهنگی و در رأس آن حق زندگی – با تمامی جوانبش- با زبان مادری مبارزه نمود، هم بصورت فردی به وظایف اخلاقی و فرهنگی خویش در قبال فرهنگ خویش عمل کرد و هم این امر را بصورت منفک از فرهنگ مادر انجام نداد تا بتوان ادعا کرد که در راه صحیحی قرار داشته و در حال یک زندگی صحیح هستیم. و در این راه بر تکتک افراد جامعهی ماست که به هر کدام به وسع خویش در راه کاربست زبان مادری، توسعهی آن، تشویق فعالان حوزهی زبان و حمایت مادی و معنوی از زبان مادری، اجازه ندهد تا زبان مادری به امید احزاب، حاکمان و یا به امید تشکیل یک قدرت مدیریتی رها شود. آیا اگر کردها نتوانستند به کیان و حاکمیت خویش دست یابند، باید زبان مادری خویش را رها نمایند؟ البته که نه! پس بایستی به توسعه و کاربست زبان مادری بصورت مستقل از حاکمیت و قدرت و دولت اندیشید و هر کدام از ما در راه آن تلاش لازمه را روا داریم. به یاد داشته باشیم که هر فردی با زبان و تنوع خویش زیباست، به امید روزی که تمامی خلقها آزادانه با زبان و فرهنگ خویش به امور حیاتی خویش بپردازند. گرامی باد روز جهانی زبان مادری!