بیستون مختاری

 

انقلاب زنان نوری ا‌ست در تاریکی‌ای کە روشنایی در آن گناە است. تاریکی‌ای کە بال‌های آزادی‌خواهان را می‌شکنند، صفحات زندگی زرد همچون برگ‌های پاییزی بە زمین ریختە و هر جانداری را از حیات بیزار می‌کند

ذهنیت زن‌ستیز و مردسالار نظام دیکتاتوری فرتوت در ایران سال‌هاست که استمرار و پایه‌های خود را بر روی استثمار و به بردگی کشاندن زنان بنا نهاده و در ادامه تداوم و نهادینه شدن آن در جامعە، تحت عناوینی مانند مذهب، ناموس، دین و سنت، زنان را بیش از هر دوره‌ای از تاریخِ ایران به انقیاد کشیده و از تمامی حقوق انسانی و فردی محروم ساخته است و بدین صورت مشروعیت کاربرد زور و خشونت در قوم و قبیله توسط سیستم پدرسالاری در دوران معاصر از سوی نظام ولایی حاکم بر ایران اعمال می‌گردد. تمرکز قدرت در دستان این سیستم موجب گشته است تا دولت‌هایی نیز کە منصوب می‌شوند برای استعمار و حاکمیت خود بر جامعە ابتدا زنان را مورد اهداف شوم خود قرار دهند؛ تا جایی که خشونت و سرکوب زنان به اشکال هولناک هر روز ابعاد گسترده‌تری به خود می‌گیرد. در نظام دیکتاتوری-ولایی ایران نه تنها زنان بلکه حقوق انسانی همه افراد پایمال می‌گردد تا جامعه‌ای رمه‌وار ایجاد و استیلا بر آن آسان‌تر گردد.

این رژیم استبدادی در عین حال ذهنیت ــ ساختار جنسیت‌گرایانه‌ی خود را نیز در تمامی حوزه‌های زندگی مردم حاکم نموده و جایگاه و حضور زنان را در عرصه‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، حقوقی، آموزشی و هنری نادیده گرفتە است. آگاهانه مانع مشارکت فعال آنان می‌گردد. به شکلی آشکار حقوق زنان را که نیمی از پیکره‌ی جامعه هستند نقض می‌کند.

زیرا بحران‌های اقتصادی و به تبع آن آسیب‌های اجتماعی بیش از همه زنان را تحت تاثیر قرار می‌دهد و راه بر خودکشی، قتل، تن‌فروشی، اعتیاد به مواد مخدر، ازدواج‌های اجباری کودکان، ازدواج‌های سفید، صیغه و ده‌ها مورد مشکل‌ساز اجتماعی دیگر می‌گشاید. سیاست‌های نادرست رژیم استبدادی حاکم بر ایران هر روز بر دامنه چنین بحران‌هایی می‌افزاید و تمامی اقشار جامعه و در صدر آن زنان را در شرایط دشواری قرار می‌دهد.

در این میان درک این موضوع امری حیاتی است که جهت چاره‌یابی نابرابری‌ها و دردهای مشترک زنان، سازماندهی و پدید آوردن جبهه‌های مشترک و همسو، گام نخست برای کسب آزادی به‌حساب می‌آید. زمینه‌های پدیدآمدن این امر آن است که هر زن اندیشه و فکر خویش را آزاد کرده و سپس اقدام به دموکراتیزه نمودن تمامی جامعه نیز نماید؛ چرا که آزادی جامعه در گرو آزادی زنان آن جامعه می‌باشد.

لذا در چنین شرایطی مبارزە در برابر چنین ذهنیت-ساختاری، سازماندهی نمودن و ایجاد جبهەهای مشترک دموکراتیک برای زنان از اهمیتی حیاتی برخوردار بودە و از اصلی‌ترین پایەهای آغازیدن یک انقلاب با پیشاهنگی زنان است؛ زیرا امروزە دیگر مبرهن است کە بدون آزادی زنان و تحقق انقلاب آزادی‌خواهی با پیشاهنگی مبارزان زن، جوامع بە آزادی کامل دست نخواهند یافت؛ و سرانجام این مهم با جرقەی قتل حکومتی ژینا امینی و سپس همراهی و همگامی تمام اقشار جامعە با صدای آزادی‌خواهی زنان بە وقوع پیوست.

 

آغاز انقلاب زنان با محوریت شعار زن، زندگی و آزادی!

در ابتدای انقلاب زنان در ایران و شرق کوردستان؛ نبرد انسان نئولیتیک-دمکراتیک نیز در مقابل انسان متافیزیکی شدت گرفت.

برخورد مقدس‌کارانە نظام دیکتاتوری-ولایی در کالبد انسان متافیزیکی با ” فلسفە و پارادایم انقلاب زن، زندگی، آزادی”، همان ابتدا ذخیرە‌ی تاریخی و متافیزیکی خود را بە نحوی ایدئولوژیک افادە کردە تا ھمگان را در فرایند شرعیت‌سازی “مرگ آن” بە واسطەی مرزبندی‌های بی‌اساس و کوچک شریک کند.

وجود سرکوبگران ارتجاع و گروه‌ھای عریان از اندیشە کە میل داشتند در مراسم مرگ این انسان جدید شرکت کنند، رونمایی مجدد از ھویت این انسان کھنە در مقابل انسان جدید می‌باشد.

فهذا شایستە است روشنفکران و تئورسین‌های‌ آگاە بر این موضوع، در کنار مبارزە‌ی بی‌وقفە این خامی را شیرفهم کنند کە نمی‌تواند حتی گامی کوچک بە بیرون متافیزیک بردارد و بفھمد کە ھیچ دیوار و مرز تفکیک انسانی در”انقلاب زن، زندگی، آزادی” وجود ندارد تا آنرا ویران کند. حقە متافیزیکی بسیج‌کردن انسان‌ھای اندک و عریان، در تلاش خود برای مبارزە با این “خورشید درخشندە “، مسالە حقیقت را ھم‌چنان بر روی ما گشودە باقی گذشتە و تاریخ جدال بر سر حقیقتی نوین در حال نگاشتن است.

انقلاب زنان نوری ا‌ست در تاریکی‌ای کە روشنایی در آن گناە است. تاریکی‌ای کە بال‌های آزادی‌خواهان را می‌شکنند، صفحات زندگی زرد همچون برگ‌های پاییزی بە زمین ریختە و هر جانداری را از حیات بیزار می‌کند. در این تاریکی آزادی بە محاق رفتە و زندە بودن و زندگانی را بی‌معنا کردەاست، این انقلاب همە این تاریکی‌ها را روشن کردە و زندگی را در روشنایی زن معنا می‌بخشد!

بی‌گمان دگراندیشان، ماموستایان دینی و امامان جماعت، نویسندگان، روشنفکران، هنرمندان، دانشجویان و… با ایستار خویش بایستی بخشی تاثیرگذار از انقلاب زنان و گذار از تاریکی بە روشنایی را بە دوش کشیدە و شرایط را برای ادامە مسیر فراهم نمایند.

زیرا زندگی در زیر سایە دیکتاتوری کە آخوندها و روحانیون دولتی هرگونە امید، هیجان، آرزو، تلاش، تحرک، مبارزە، تحول و تبسم را در آن دشمن خود دانستە و ایران را بە زندانی مبدل کردە و تمام شهروندان را بە اینگونە بە بند کشیدەاند.

در این سرزمین اگر خواهان حقوق برابر میان زن و مرد باشید قبل از همە شما را بە عناد و دشمنی با خدا و قانون خدایی متهم می‌کنند. این سخنان از سوی رژیم کفر تفسیر شدەاند و لازم است کە بە شدت بە آنان پاسخ دادە شود. اگر کە حقوق ملی(خلقی) و آیینی خود را مطالبە کنید با مبانی آسمانی اعلام دشمنی کردەاید و امنیت ملی[دستگاە رژیم جمهوری اسلامی ایران] را با خطر مواجە کردەاید. تنها راە نجات شما از این گناە نابخشودنی “مرگ” است. در پایان هم پیکر شما را شب‌هنگام و مخفیانە در مکانی کە موقعیت جغرافی آن کشف نشدە است بخاک می‌سپارند. شما مزار هم نخواهید داشت.

لذا بە منظور خنثی سازی این سیاست‌ها و همچنین مقابلە با بە حاشیە کشاندن انقلاب زنان از این طریق وظیفە و نقش ماموستایان و روحانیون آزادی‌خواە این است کە از راه منبر مساجد مردم را نسبت به سیاست‌های بی‌اساس این مزدبگیران حکومتی هوشیار کنند، تا مردم نیز ضمن آگاە شدن تلاش کنند بە هر طریق ممکن مانع تصمیمات و نقشه‌هایی شوند که در برابر ادامە راە انقلاب سنگ‌اندازی کردە و منافع ملت و انقلاب را به خطر می‌اندازند.

ماموستا و روحانیون آیینی همیشه جایگاه مهم و قابل توجهی در انقلاب‌ها داشتە و دفاع از ارزش‌های عالی میهنی، ملی، آیینی و دفاع از اتحاد، صلح، عفو و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز داشته‌اند.

صیانت و همراهی با انقلاب زن، زندگی، آزادی توسط هنرمندان نیز کە نمایندگان احساسات و وجدان خلق می‌باشند واجب است.

اتحاد را برای تمامی خلق‌های دخیل در انقلاب به احساسی ملی مبدل کرده و فایده‌ای بزرگ را به انقلاب برسانند. هنرمندان در تمامی طول تاریخ خلق‌ها احساسات آنان را بر زبان آورده، از آن پاسداری کرده و هزینه‌‌های آنرا با جان خویش ادا کرده‌اند. بر این مبنا واقعیت ابراز زیباترین احساسات از سوی هنرمندان یک‌بار دیگر می‌باید در این برهە از زمان نیز خود را نشان دهد.

زیرا فعالیت هنرمندان نشان می‌دهد که مبحث اتحاد خلق‌ها در انقلاب زنان تنها به سیاستمداران مربوط نیست بلکه باید همه نیروهای اجتماعی دمکراتیک، نهادهای حقوقی و شخصیت‌ها، سازمان‌های باورمندان و معتمدین، سازمان‌های زحمت‌کشان، رسانه‌های آزاد و دموکراتیک به این مهم برخیزند و اتحاد در انقلاب را نهادینە کنند.

با این اوصاف نتیجە می‌گیریم کە انقلاب و مبارزە برای آزادی نیازمند مشارکت تمامی طبقات و اقشار جامعه است. یکی از تفاوت‌های قیام و انقلاب را می‌توان بدین‌گونه ارزیابی کرد: در قیام یک طبقه یا دو طبقەی جامعه مشارکت می‌نمایند؛ اما انقلاب حاکی از مشارکت تمامی یا اکثریت طبقات جامعه است. یکی از این طبقات، طبقەی روشنفکر یا متخصصین جامعه است. از آنجا که روشنفکر به کار فکری اشتغال داشته و اندیشه از نقشی بسزا در شعله‌ور ساختن و پیروزی انقلاب برخوردار است، روشنفکر می‌تواند در صف مقدم انقلاب نقش خود را ایفا نماید.

با نگاهی به قیام‌های پیشین در کُردستان و ایران، نخستین امری که توجه‌مان را به سوی خود جلب می‌نماید، نقش ضعیف یا حتی فقدان ایفای نقش طبقه‌ی روشنفکر است. علت این پدیده را می‌توان به دو امر منتسب کرد: یا شرایط نسبت به مشارکت روشنفکران گشوده نبوده یا روشنفکران خود در قیام مشارکتی نداشته‌اند. اما اکنون، حل وضعیت استثنایی، ما را به‌سوی حل این مساله فرامی‌خواند. از همین‌رو، به همان اندازه که انقلاب آغوش خود را به سوی روشنفکران باز کردە، به همان میزان نیز لازم است که روشنفکران روی به سوی انقلاب داشته و در سازمان انقلابی مشارکت جویند. روشنفکری که تحت سلطه‌بودن جامعه و مردمش را درک ننماید، تمامی مولفەهای روشنفکری‌اش به چالش کشیده خواهد شد. جامعه هر اندازه که به منظور تاسیس و تداوم خود نیازمند فرد باشد، فرد نیز به منظور معنا دادن به خود و حفاظت از خود به همان اندازه نیازمند جامعه است.

سیستم تفکر کلاسیک که به دو مکتب لیبرالیسم و سوسیالیسم تقسیم شده است؛ تحلیل درستی از این دو قطب را ارائه نداده است.

لیبرالیسم درصدد تحمیل فرد بر جامعه بوده است، در این راستا، فرد واجد تمامی حقوق بوده و لذت فردی را بر هر گونه حق و کنش جمعی‌ای در اولویت قرار می‌دهد، حتی حقوق و کنش‌هایی که به جامعه آسیب زنند. به خلاف لیبرالیسم، سوسیالیسم جامعه را بر فرد تحمیل کرده و به منظور تولید فرد بر مبنای جهان‌بینی خود حقوق را در اختیار جامعه قرار می‌داد. در بیشتر کشورهای سوسیالیستی چنین رویکردی تا سطح دیکتاتوری و استبداد برکشیده شد.

هر اندازه که لیبرالیسم و تلاش‌های مبتنی بر اولویت فرد بر جامعه اشتباه بوده باشند، به همان اندازه تلاش‌های مبتنی بر اولویت جامعه بر فرد نیز اشتباه بودەاند.

در واقع، این پرسش که جامعه یا فرد در ابتدا پدید آمدەاند، اکنون در فلسفه بی‌معنا گشته است. در واقع هر گونه تلاشی مبتنی بر اولویت دادن یکی از این دو قطب بر دیگری، تلاشی است برای تحمیل یکی بر دیگری، تحمیلی که غیر از آسیب و فروپاشی، هیچ سودی برای هیچ‌یک در بر نخواهد داشت.

اکنون و در انقلاب زنان زمان رهایی از این قطب‌بندی کلاسیک فرا رسیده است، زمان درک این واقعیت فرا رسیده است که مکاتب فکری دیگری نیز وجود دارند که انسان می‌تواند به آن در جایگاه خط سوم بنگرد. مهم این است که آدمی در مرداب کنونی باقی نمانده و واقعیت‌های آینده را دریابد. در صورت جسارت و توان رهایی از باتلاق دیروز که در آن فرد و جامعه در دو قطب ضد یکدیگر می‌زیستند، و درک واقعیت‌های امروز در می‌یابیم که این دو قطب در درون یکدیگر واقع گشته و از ارتباطی مبتنی بر همزیستی با یکدیگر برخوردار و متمم یکدیگر به شمار رفته و برای استقرار و حفظ موجودیتشان نیازمند یکدیگر می‌باشند، هیچیک بدون دیگری نه می‌تواند تولد یافته و نه موجودیتش را حفظ نماید.

اگر ارتباط بین فرد و جامعە در این چارچوب تحلیل گردد، می‌توان به حقایق قرابت یافت. هیچ فرد روشنفکری نمی‌تواند خود را از انقلابی بودن مبرا کند. حتی در چنین صورتی نیز، دیگری-های انقلابی چنین تبرایی را نخواهند پذیرفت و همچنان به وی به عنوان یک انقلابی نگریسته و از این منظر با وی تعامل می‌نمایند و گریزی از آن نیست.

هم‌اینک آنچه که مشهود می‌گردد نباید شکافی وسیع و عمیق در میانەی موقعیت فردی و موقعیت انقلابی اقشار مختلف ایجاد گردد. زیرا این شکاف از چنان وسعت و عمقی برخوردار و دردآور است که هیچ انسان دارای وجدانی نمی‌تواند از آن بگریزد. از همین‌رو از تمامی روشنفکران، ماموستایان آیینی، هنرمندان، ورزشکاران، اساتید دانشگاەها، پزشکان، مهندسان و دیگر اشخاص حقیقی و حقوقی کە تاکنون بە اصطلاح بی‌طرف بودەاند خواستاریم که در رابطه با نگرش‌های خود تجدید نظر کرده و از انقلاب زنان در این مقطع خطیر و تاریخی کنونی حمایت و پشتیبانی کردە و با افتخار بە جبهەهای انقلاب پیوسته و بدون خودبزرگ بینی، بدون استفاده از عناوین پر طمطراق برای اطرافیانشان، نقش تاریخی خود را ایفا نمایند.

لازم است جایگاه انقلابی را نیز به جایگاه فردی برکشیده و همانگونه که موقعیت فردی را مایەی افتخار قلمداد می‌کنید، همانگونه نیز به موقعیت انقلابی افتخار نمایید.

در پایان و با اشارە بە اینکە هر روشنفکر، ماموستای آیینی، هنرمند و … می‌تواند یک چهرە حیرت انگیز تعهد باشد. همان تعهدی کە بە گفتەی شاملو تعهدی‌ست که به حق می‌باید با مضاف غول و هیولا توصیف شود: «غول تعهد!»‌، «هیولای تعهد!» چرا که هیچ چیز در هیچ دور و زمانەای همچون «تعهد روشنفکران و هنرمندان جامعه» خوف انگیز و آسایش بر هم زن و خانه خراب‌کُن کژی‌ها و کاستی‌ها نیست‌. چرا که تعهد اژدهایی است که گرانبها‌ترین گنج عالم را پاس می‌دارد‌: گنجی که نامش آزادی و حق حیات ملت‌ها است‌ و این اژدهای پاسدار‌، می‌باید اژدهایی باشد بی‌مرگ و بی‌آشتی‌. و بدین سبب می‌باید هزار سر داشته باشد و یک سودا‌. اما اگر یک سرش باشد و هزار سودا‌، چون مرگ بر او بتازد‌، گنج بی‌پاسدار می‌ماند‌.

و کاش… کاش این اژدها، از آن گونه سر، هزار می‌داشت‌؛ هزاران می‌داشت!