هیمن اَرمَوی

از همان روزهای اول انقلاب سال 1357 شمسی(1979 میلادی)، نشانه‌های ستم و ظلم در ابعادی مختلف در تمامی جامعه‌ی ایران مشاهده گردیدند. موضع جناحی که حاکمیت را در کردستان در دست گرفته بود، روز به روز تندروانه‌تر گشته و احکام جدیدی از صندوق اعتقادات مذهبی آنان برآمده و بر جامعه تحمیل گشتند. محاکمی تشکیل شده، معتقدان به «افکار دیگر» مورد تعقیب، محاکمه، زندان و شکنجه قرار گرفته و هرجا که فرصتی پیش آمد، اعدام گردیدند. برنامه و اهداف اساسی علیه چند جریان و چند قشر (جریان چپ، جریانات ملی و خلقی و اقشار روشنفکر و کثرت‌خواه) و بیش از همه نیز علیه زنان بود! به حکم فتواهای دینی جریانات چپی ملحد و کافر اعلام گشته و مورد قلع و قمعی تمام عیار واقع گشتند. «جهاد» علیه ملت‌ها و در صدر آن‌ها کردها آغاز گردید و با «فتح» کردستان، زهره‌چشم به سایر ملت‌ها داده شد. دشوارتر و ظالمانه‌تر از همه در جریانی برعکس «کشف حجاب» رضاشاهی، حجاب اجباری بر زنان تحمیل گردید و زنان تقریبا از صحنه‌ی زندگی کنار گذاشته شدند، همان زنانی که در روی دادن انقلاب نقشی مؤثر ایفا نموده بودند! دوران جنگ ایران و عراق بهانه‌ای طلایی به جناح رادیکال‌-مذهبی داد تا آیکون‌ها و نمادهای خویش را حاکم ساخته، فرصت‌ها و امکانات مالی را غصب نموده و شریان‌های حاکمیت را تحت کنترل درآورند. بعد از جنگ نیز از طرفی تسفیه‌حساب‌های درونی به نفع جناحی تندروتر روشن‌تر گشته و از طرف دیگر نیز احکام ریز و جزئی جهت اعمال ظلمی مذهبی-ملی‌گرایانه تدوین شده و اجرای‌شان تحت ضمانت درآورده شد. در کنار این امر سیاست دخالت در منطقه نیز روز به روز شکل گرفته و دولت ایران از حالت یک دولت بصورت یک سیستم منطقه‌ای درآورده شد که از افغانستان تا لبنان حامی رادیکالیسم مذهبی و تروریسم سیستماتیک بود. شاخ و برگ‌های این سیستم به تمامی جهان پراکنده شد و در سال‌های اخیر ربایش و سپس ترور نمایشی (محاکمه و سپس اعدام) را نیز بر آن افزوده است. امروزه لیستی از ترورهایی را داریم که دولت ایران سعی دارد همچنان آن را در جهان ادامه دهد.

در داخل ایران، یک نظام انحصارگرای اقتصادی برقرار گردید و سپاه پاسداران و چندین بنیاد و وقف و سازمان حکومتی (که امروزه می‌دانیم آن‌ها نیز اکثرا سپاهی هستند) شریان‌های اقتصادی را تحت کنترل خویش گرفته و رانت آن را می‌خورند. از طرفی قشر جدیدی از مولتی‌ثروتمندها بوجود آمده که حیاتی لاکچری داشته و زبانزد خاص و عام گشته و از طرف دیگر بخش مهمی از درآمدهای کلان مملکت به تغذیه‌ی گروه‌های نیابتی و مسلح و تبلیغاتی عموما شیعه در منطقه و جهان اختصاص داده شد. مملکتی که با امکانات عظیمی که در اختیار داشت می‌توانست گوی پیشرفت اقتصادی و زندگی مرفه را نه‌تنها در منطقه ربوده، بلکه می‌توانست در سطح جهانی نیز مطرح شود، به وضعیتی درآورده شد که امروزه یکی از کجدار و مریض‌ترین کشورهای جهان محسوب می‌گردد. با مدیریت‌های غلط و جهت‌دار و عموما اعتقادی و نه حرفه‌ای برنامه‌هایی طرح و اجرا گشتند که بخش مهمی از آن‌ها جبران‌ناپذیر بوده و یا حداقل زمانی به اندازه‌ی چند نسل را می‌طلبند تا تصحیح شوند! از حوزه‌ی تولید و صنعت گرفته تا کشاورزی و بازرگانی و تجارت رژیم فاقد برنامه‌هایی بود که از روی مطالعات امروزین و با توجه به دانش امروزین طرح شده باشند. در حوزه‌ی محیط‌زیست چنان فجایعی به بار آوردند که شاید تا چند سده ایران دست به گریبان تبعات آن‌ها باشد. در عرصه‌ی سیاست خارجی ایران به حالت کشوری درآورده شد که دچار بیشترین تحریم‌ها از جنبه‌های مختلف می‌باشد. در حوزه‌ی نظامی نیز سیستمی پایه‌گذاری شد که محور آن نه یک دفاع مشروع بلکه دخالت خارجی و صدالبته سرکوب داخلی است. از هرجا که بنگری، نابخردی در برقراری نظام حاکمه مشاهده گشته و در کنار آن نیز خودکامگی و نوعی خودشیفتگی ایدئولوژیک بر آن افزوده شده است. این امر برای کل جهان دردسرساز گشته اما بیشتر از تمامی جهان برای ملت‌های ایرانی دشواری به بار آورده و صورتی از مخمصه‌ای است تمام‌عیار! زنان ایرانی دچار ظلمی مضاعف و بی‌همتا در جهان گشته، ملت‌های ایرانی از ابتدایی‌ترین حقوق خویش محروم شده، محدودیت‌ها، ممنوعیت‌ها و اضطراب‌هایی دائمی حیات اقشار مختلف را درهم تنیده و زندگی دچار تنگناهایی شدید شده است. با افزوده شدن محاصرات مالی بر نظام و به تبع آن بر کل حوزه‌ی معیشتی مردم، این تنگناها دوچندان شده و داستان‌ها در مورد انواع فقرها شنیده شد و همگی انتظار ظهوری، فرجی و یا معجزه‌ای را داشتند! دیگر کارد به استخوان رسیده بود!

با کشتن عامدانه‌ی دختر جوان کرد، ژینا امینی به دست گشت ارشاد و نیروهای انتظامی (که در زبان‌های دیگر به شیوه‌ای بسیار معنادار به پلیس اخلاق ترجمه شده!) جرقه‌ی اعتراض در برابر این ستم بی‌همتا زده شد. در مراسم خاک‌سپاری ژینا امینی شعار «ژن، ژیان، ئازادی» سر داده شد و این شعار به سرعت برق در گورستان محل خاک‌سپاری ژینا منعکس شد و همان روز و روزهای بعد در شهرهای اطراف و سپس در تمامی ایران طنین‌انداز شد. این شعار سحرآمیز ملاطی شد جهت اتحاد تمامی خلق‌ها و اقشار و اصناف. نویسنده‌ی ایرانی، خشایار دیهمی در توئیتی نوشت که: «هیچ وقت نتوانستم با شعارهای شبه پنجاه و هفتی که علیه این رژیم سر داده می‌شد همدلی داشته باشم. بوی نا می‌دادند. چهل سال طول کشید تا این شعار نو و اصیل، که حالا می‌توان از ته دل سر داد، پیدا شد: «زن، زندگی، آزادی» این امر یعنی آغاز دورانی نوین در کیفیت و نوع مبارزات. مهم‌ترین بُعد خیزش جدید در ایران همین است که باید بدان پرداخت.

خیزش‌ها، شورش‌ها، انقلاب‌ها عموما پایه‌ای جهت بستر اعتراضات خویش را دارا هستند. شورش‌ها و انقلاب‌های کارگری بهتر از تمامی شورش‌ها و خیزش‌ها این امر را تعریف کردند. برجسته نمودن تضاد طبقاتی، توضیح فلسفه‌ی تاریخی پس‌زمینه‌ی آن، تعریف استراتژی و تاکتیک و هم‌پیمانان و دشمنان را به بهترین شیوه انجام دادند. هر نوع خیزش دیگری نیز سعی دارد تا بصورت نظری این بسترها را تبیین نماید و مطابق آن به تعیین استراتژی و تاکتیک خویش دست زند. در خیزش و انقلاب کنونی ایران اما خود شعار «ژن، ژیان، آزادی» به بهترین وجه بستر و پس‌زمینه‌ی انقلاب را توضیح داد! تضادها و چالش‌های بسیاری در ایران مطرح بوده و مردم از دست معضلات بسیاری می‌نالند؛ اما «معضلات زنان» و یا «مشکلات زنان» و به عبارتی دیگر «چالش حقوق زنان»، بزرگ‌ترین تضادی بود که رژیم با آن دست به یقه بود. این مسئله به نوعی تبدیل به حاصل جمع تمامی تضادها و اقدامات نامعاصر و ستمکارانه‌ی رژیم شده است. زنان فارغ از ملیت و اعتقادات خویش با ظلمی مضاعف و تبعیضی خاص روبرو بودند. صرف «زن» بودن آنان انگیزه‌ی رژیم جهت تعریف نوع خاصی از حیات برای آنان است، حیاتی مالامال از محدودیت، تبعیض، فشار و تحمیل! همین تعریف خاص رژیم از «جنس زن» سبب گردید تا ابعاد مختلف ظلم و ستم وارد شده بر جامعه در آنان تجسم یابد. ستم‌های وارده بر کارگران بر زنان نیز وارد است، دسترنج آنان به تاراج برده شده و هزینه‌ای که در زندگی و کار و جامعه متحمل می‌شدند، تقابلی ناچیز دارد. ستمی که بر معلم وارد است، بر زنان نیز وارد است، ارزشی درخور کاری که انجام می‌دهند را در جامعه و سیستم نمی‌بینند! ظلمی که بر ملیت‌ها روا داشته می‌شود، برای زنان نیز مصداق دارد، آنان دچار همان نفی و انکاری هستند که ملیت‌ها و خلق‌ها با آن رودررو هستند. ظلمی که بر جوانان وارد است را زنان از تمامی ابعاد حس کرده و دچارش هستند، همان محدودیت‌ها، محرومیت‌ها و فشارها و تحمیل‌ها! تمامی این‌ها اثباتی است بر این‌که زنان حاصل‌جمع تمامی ستم‌های رژیم را عمیقا احساس کرده، زیسته، دچارش بوده و با تبعات آن دست و پنجه نرم می‌کنند. بیش از چهل سال ستم سبب گردید که دو سه نسل این ظلم و ستم را چشیده و مادران و دختران و نوه‌هایی با یک درد مشترک «جامعه‌ی زنان ایران» را تشکیل دهند. این جامعه و یا ملت زنان در منگنه‌ی این ستم مردسالار-دولتی-سرمایه‌داری به حد انفجار رسیده و به‌عنوان ستمدیده‌ترین قشر جامعه‌ی ایران در اولین مجال سر به عصیان برداشته و اینگونه بود که شعار آنان نیز تبدیل به شعاری گشت که بیانگر و نمود مبارزه با نظام حاکمه بود و هست. این شعار نه‌تنها از طرف زنان بلکه از طرف تمامی اقشار جامعه سر داده شد. زیرا همگی مطالبات و خواسته‌های خویش را در آن می‌دیدند، جمله‌ی ایرانیان به این نتیجه رسیده بودند که با برآورده شدن مطالبات زنان، خواسته‌های آنان نیز برآورده خواهند شد.

افراد و شهروندان جامعه‌ی ایران با ستم در حوزه‌های آزادی، دموکراسی و محیط‌زیست رودررو هستند. نبود آزادی‌های فردی و جمعی، معضلی اساسی است که جامعه‌ی ایران با تمامی وجود آن را احساس می‌کند. فقدان آزادی‌های فردی، شهروندان را دچار محدودیت‌هایی در زندگی شخصی و جمعی نموده، نبود آزادی‌های مذهبی، معضلاتی را جهت تمامی گروه‌های اعتقادی به همراه آورده، عدم وجود آزادی‌های ملی سبب نوعی نسل‌کشی فرهنگی شده، غیبت آزادی‌های جنسیتی، سبب شد تا حیات زنان در تنگنایی عمیق فرو رود و در کل نبود آزادی سبب شده تا پتانسیل مهمی از جامعه به هدر رفته و صرف خودتطبیقی با این ممنوعیت‌ها و یا دور زدن همان ممنوعیت‌ها شود. این امر نمود خشونتی علیه روان و روح افراد و جامعه و نماد دسپوتیسمی مذهبی-اعتقادی است که به نماد شناخت نظام نیز تبدیل گردیده است. بلاسبب نیست که حجاب به نماد تعریف نظام در سطح جهانی تبدیل گردیده است.

در تداوم همان فقدان آزادی، ممانعت از برقراری نظامی دموکراتیک نیز یکی از معضلات پایه‌ای فردی و جمعی و حتی روانی افراد جامعه‌ی ایران است که مانع از بازتاب تنوعات و تکثرات در فضای عمومی سیاسی-اجتماعی کشور است.  نبود نظامی که شهروندان از طریق آنان قادر به مشارکت در زندگی، سیاست و تصمیم‌گیری‌ها باشند، چالشی بزرگ است که تمامی رفتارها و رویکردهای جامعه را شکل داده و نوعی روانشناسی خاص را ایجاد نموده است. از طرفی قشر حاکمی وجود دارند که با یک روانشناسی ظالمانه و خودشیفته نوعی از راسیسم را در شخصیت داشته و به شخصیت و قشری معضل‌دار تبدیل گشته و تبعات مردسالار-اعتقادی آنان گریبان جامعه را گرفته و تنها با تغییر نسل می‌توان از آن‌ها گذار نمود. از طرف دیگر نیز توده‌ی عظیمی از شخصیت‌های سرکوب‌گشته، ممنوعیت‌چشیده و مظلوم به‌وجود آمده که روانشناسی ستمدیدگان در مورد آنان مصداقی بزرگ دارد. جامعه‌ای شکل گرفته که به نوعی از انواع فاقد شخصیتی سالم بوده و دارای معضلاتی روانی-اجتماعی- سیاسی است. بدون سبب نیست که ایران در رده‌های بالای لیست کشورهایی است که افراد آن غمگین‌ترین افراد را تشکیل می‌دهند. جامعه به دو دسته‌ تقسیم شده، دسته‌ای که قادر به ابراز وجود و بیان وجودی خویش بوده و دسته‌ای که این امکان را ندارند. معتقدان به نظام و رانت‌خوران رژیم موجود صدایی بلند داشته و مخالفان آن و طالبان آزادی‌های جنسیتی و ملی و فرهنگی و مذهبی «ناچارازسکوت‌شدگان» را تشکیل می‌دهند! زبان‌ها و فرهنگ‌های مختلف به حاشیه رانده شده، مذاهب به نوعی نارسمیتی دچار گردانده شده و دارای همان آزادی و امکان مشارکتی نیستند که مذهب رسمی آن را داراست و این زنان هستند که مجددا فاقد فرصت و امکان مشارکت و ابراز وجود بوده و باز هم از آسیب‌دیدگان شدید ناشی از برقراری این رژیم هستند.

در پیوند با دو معضل بسیار ریشه‌ای فوق و به‌عنوان معضلی بسیار بزرگ‌تر از آن‌ها معضل زیست‌محیط و اکولوژی نیز گریبان جامعه‌ی ایران را گرفته است. معضلی که خطرش از تمامی تهلکه‌ها فراتر رفته و می‌رود که کل زندگی را (اعم از دموکراتیک و نادموکراتیک، خوب و بد، قابل قبول و غیرقابل قبول) با نابودی رودررو نماید. این معضلی که جهانی است و تفاوتی بین هیچکدام از اجزای جهانی (اعم از انسانی و غیرانسانی) قائل نیست، به ابعادی فاجعه‌بار رسیده است. انسان با سرنوشتی همانند سرنوشت دایناسورها روبروست. با این اوضاعی که پیش آمده، خطر انقراض نسل نه‌تنها متوجه انسان است، بلکه متوجه اکثر موجودات دیگر نیز می‌باشد. با سیاست‌های جاهلانه‌ی رژیم ایران عرصه‌ی زندگی بیولوژیکی و فیزیکی بر همگان تنگ شده است. اما تفاوتی نیز وجود دارد، تنگنا برای هرکسی تنگنا نیست، برای قشری که تنگناهای دیگری نیز دارد، تنگنای زیست‌محیطی تنگنایی دشوارتر و مضاعف‌تر می‌باشد. زنان به مثابه قشر فاقد آزادی و فاقد امکان مشارکت سیاسی در برابر پرسمان اکولوژی آسیب‌پذیرتر بوده و معضلات عرصه‌ی زیست‌محیطی فشار بیشتری را بر آنان وارد آورده است. می‌بینیم که باز هم این زنان هستند که شرایط بیشتری برای اعتراض به «وضع موجود» را دارند.

با توجه به تعاریف فوق از مشکلات است که طرح شعار زن، زندگی، آزادی بجا بوده و همگان را جذب نموده و می‌نماید. سحرآمیزی این شعار از تطابق آن با اعتراض در مقابل معضلات اساسی و چالش‌های پیش روی جامعه می‌آید. به همین دلیل است که اقشار بسیاری پیرامون آن گرد آمده و مطالبات خویش را در آن یافتند. سر دادن واژه‌ی «زن» به معنای طلب آزادی، فریاد کشیدن «زندگی» نمود طلب دموکراسی و زیست‌محیط لازم جهت آن و غریو «آزادی» نیز خواسته‌ی برحق رهایی و در صدر آن آزادی زنان است. اما چه شد که این شعار پدید آمد و چگونه در جغرافیای ایران انعکاس یافت؟

درباره‌ی منشأ این شعار مناقشاتی صورت گرفت و سعی بسیاری نمودند منشأی بغیر از برآمدگاه آن را تعریف کنند. اگرچه این امر سرنگرفت اما این تلاش‌های انحراف‌گرایانه همچنان ادامه دارند. صحیح‌تر این است که بجای این مناقشات، به این امر بپردازیم که این شعار که در شمال کردستان و جامعه‌ی کردها آغاز شد و جهانیان آن را  در جنگ با داعش در سوریه و شنگال بهتر شناختند، چگونه بود که در ایران در این حد مطرح گردید؟‌ چرا در میان تلی از شعارها، این شعار توانست یک سر و گردن بالاتر ایستاده و عرض اندام نماید. واقعیت این است که مسئله‌ی زنان و حقوق زنان و مسئله‌ی مشارکت زنان مسئله‌ای است که در سطح جهان مطرح است، مسئله‌ای تاریخی است و از زمان برقراری نظام مردسالاری مسئله‌ی تبعیض علیه زنان وجود داشته است. هرچند مبارزه جهت حقوق زنان یکی دو سده است که آغاز گشته و در جهان دستاوردهایی نیز داشته، اما در سطحی نبوده که زنان سوبژه‌ی اصلی یک تغییر و تحول محسوب گردیده و به موضوع اصلی کنشی انقلابی تبدیل گردند. تنها با آغاز مبارزات در کردستان و فعالیت‌های تئوریک و پراکتیک رهبر خلق کرد، عبدالله اوجالان بود که موضوع زنان به موضوع اصلی انقلاب تبدیل گردید. زنان در مبارزات شرکت نمودند و با تلاش رهبر آپو بصورتی ویژه و خودویژه سازماندهی گشتند. رهبر عبدالله اوجالان با ارائه‌ی درس‌های آموزشی در این مورد در آکادمی‌ها و تنظیم این درس‌ها بصورت کتاب و همچنین ایجاد «گروه‌های تفکر و تحقیق» در چارچوب آکادمی معصوم کرکماز توانستند پایه‌ای بسیار قوی را برای زنان ایجاد کرده و با پیشاهنگی زنانی مبارز و قهرمان این را به عرصه‌ی پراکتیک کشانده و با اصراری تحسین‌آمیز چنان عملکردی در این مورد ارائه دهند که جهان را به حیرت افکندند. هم مبارزه داخلی با رویکردهای مردسالارانه و پس‌مانده‌هایش و هم جنگ عملی طاقت‌فرسا در کوهستان و نشان دادن قدرت مقاومتی عظیم در برابر ارتشی دژخیم و وحشی حاصل تلاشی آموزشی-فرهنگی بود که رهبر عبدالله اوجالان سال‌ها برای آن تلاش به خرج داده بود. مشارکت زنان در صفوف نیروهای گریلا تمامی جامعه‌ی کردستان را متحول نمود. در بخش شمال کردستان این تحول محسوس‌تر بود اما در سایر بخش‌ها پنهانی‌تر صورت می‌گرفت. مشارکت زنان از تمامی بخش‌های کردستان در صفوف گریلا، زمینه و بستر تحولی اجتماعی را در روابط بین مردان و زنان و شکل دادن آن بر اساس مبارزات فراهم نمود. این نوع رابطه‌ی نامأنوس با بافت سنتی جامعه‌ی کرد تحولی عظیم در جامعه را سبب گردید. رهبر عبدالله اوجالان با کتاب‌هایی نظیر «چگونه باید زیست؟»، «مسئله‌ی زن و انقلاب اجتماعی»، «کشتن مردانگی»، «تشکیل و تکوین ارتش زنان»، «رهنمودهایی برای آزادی»، «عشق کرد» و چندین اثر دیگر تا زمانی که ربوده شده و به زندان امرالی افکنده شد، جنبش زنان را شکل داد. بعد از دوران زندان نیز کار بر روی این جنبش که آن را «پروژه‌ی ناتمام من» می‌نامید را رها نکرد. کار بر روی این پروژه و جنبش با نوشتن دفاعیاتی که عموما بصورت تحلیل تمدن مردسالار و ارائه‌ی جایگزینی برای آن بود طی شش دفاعیه‌ی جداگانه که مجموعا یازده جلد را تشکیل می‌داد و در آخرین دفاعیه‌ی پنج جلدی به اوج خویش رسید، از نظر تئوریک و نظری بنیان‌های تمدن مردسالار را به لرزه درآورد. بازتاب این امر در میان صفوف گریلایی تقویت ارتش زنان و بالا رفتن میزان مشارکت آنان در مبارزه و جنگ، در میان جامعه‌ی کردی ایجاد تحولی در ذهنیت و منطق سنتی و در منطقه نیز طرح و ارائه‌ی شکلی جدید از حیات اجتماعی بعنوان یک دستاورد مسئله‌ی کرد بود. از دل این مبارزات تئوریک و عملی بود که رهبر اوجالان «ژنئولوژی» (زن‌شناسی) را مطرح کرده و به زنان پیشنهاد داد که این حوزه را بصورت رشته‌ای تنظیم و سازماندهی تئوریک و عملی نمایند و این پیشنهاد وارد عرصه‌ی عمل گردید.

با آغاز دوران نوین در منطقه و مطرح شدن دفاع مشروع از طرف نیروی جنبش آزادی‌خواه کردستان در برابر داعش در ماجرای نسل‌کشی شنگال و حمله‌ی داعش به روژآوا و شهر کوبانی، مشارکت زنان در جنگ توجه جهانیان را به خود جلب کرده و به نماد اساسی مبارزات تبدیل گردید. دیگر بحث از انقلاب روژآوا و مبارزات کردها، مترادف بود با تصاویری از زنان جوان مبارز کرد که به افتخاری برای منطقه نیز تبدیل گردیده بود. از آن پس ژنئولوژی به نمادی از هویت کردی تبدیل گشته و جنگی که زنان در کردستان و منطقه ضد داعش انجام دادند به سمبل آزادی‌خواهی مبدل گردید و اینگونه هویت کردی بصورت هویت منطقه شکل گرفت. این سخن اوجالان ببار نشست که «کرد آزاد، هویت نوین خاورمیانه»[1] می‌باشد!

هرچند نظام‌های مردسالار منطقه این تحول عظیم در جامعه‌ی کردی را نادیده گرفته و به چشمی در خورد بدان نمی‌نگریستند اما جامعه همچون نفوذ نرم یک آب در خاکی خشک آن را مکیده و بدان توجه داشت. بافت سنتی جامعه نسبت به این تفکر و عملکرد، نگاهی فاقد اعتماد داشت، اما نوع نفوذ این تئوری و عمل انقلابی در منطقه و کسب اعتماد جامعه‌ی ستمدیده سبب شد تا تأثیر آن بصورت نامحسوس همچنان ادامه یابد. شعار «زن، زندگی، آزادی» که ابتدا در میان جنبش زنان در کوهستان سر داده شد و سپس در کنگره‌ها و کنفرانس‌ها در ردیف چند شعار پایانی هر جلسه‌ای و همراه با کف‌زدن‌های ریتمیک شعف پایان کاری سازمانی و یا مراسم و یادبودی را یادآور بود، به تِمی در فیلم‌ها و سریال‌هایی تبدیل گردید که در مورد مبارزات کردها و بویژه زنان کرد ساخته می‌شدند. اینگونه بود که این شعار به دنبال زمینه‌ و بستری بود تا بصورت قدرتمند سر داده شود و اینچنین بود که در انقلاب زن زندگی آزادی با تمامی قدرت خویش ظاهر گشت و همچون نماد سحرآمیز و جادویی برای گردآوری خیزش‌گران و انقلابیون در ایران عمل نمود.

کنار هم آمدن وضعیت کائوتیک در کل ایران و بویژه کردستان و در میان تمامی اقشار و بویژه زنان، و سطح کسب شده در مبارزات زنان در شمال کردستان و ترکیه و شمال و شرق سوریه و بازتاب آن بر منطقه سبب گردید تا شرایط یک انقلاب تمام‌عیار تدارک دیده شود. بدین ترتیب خیزشی انقلابی در کردستان با این شعار نمود یافت و به سرتاسر ایران سرایت نمود. در پشت‌زمینه‌ی این شعار دو مقوله‌ی فوق نهفته است: از طرفی ایران تحت ستم ملی‌گرایانه‌ی شیعه‌محور به وضعیتی رسید که خیزشی انقلابی و اعتراضاتی سرتاسری را سبب شد و از طرف دیگر نیز جامعه‌ی کردستان با آموزش و مبارزه‌ای علمی و بی‌نظیر چالش اساسی پیش روی خویش در حیات اجتماعی و سیاسی را به درستی طرح کرده و تئوری آن را نیز وضع نموده بود. کردستان ایران محل تلاقی این دو مقوله بود. شرایط انقلابی ایران در آنجا نیز فراهم آمده بود و نیز به سبب ارتباط قوی با کل کردستان، سنت مبارزاتی قدیمی‌اش با سنت مبارزاتی جدید آن تلفیق یافته و آمادگی مبارزه را داشت. این رمز و سر پیشاهنگی کردستان برای خیزش اخیر در ایران بود.

تحلیل فوق کدواژه‌ی درک بهتر اوضاع کنونی است. تمامی ناظران و تحلیل‌گران به دنبال دلیل شعله‌ور شدن اعتراضات در کردستان و سّر تدام آن هستند. کردستان جغرافیایی است که دچار ظلمی مضاعف بوده و قطعا ظلم روا داشته شده در کردستان و مناطقی همچون آن نظیر بلوچستان و خوزستان و گیلان ظلمی همانند ستم اعمالی در مرکز ایران نیست. به سبب اینکه اعمالی که در کردستان صورت می‌گیرند، اقداماتی هستند که بیشتر استعماری می‌باشند، حس و انگیزه‌ی انقلاب در برابر این شرایط در آنجا بیشتر تراکم یافته است. و به دلیل اینکه در سایر بخش‌های کردستان آزمون و تمرین مبارزه را انجام داده شده، توان و روحیه‌ی مبارزه را بیشتر از سایر مناطق ایران در آنجا بوجود آمده است. حال سوال این است که چگونه می‌توان این آزمون و توان و انگیزه‌ی کردستان را در سراسر ایران تعمیم داد؟‌

نوع مبارزه‌ی کردها در سایر بخش‌های کردستان که در شرق کردستان نیز بازتاب یافته است بر اساس دو خط‌مشی است: خط‌مشی ملی‌گرایانه که در جنوب کردستان (در عراق فدرال) تمرکز یافته و خط مبارزه‌ی دموکراتیک و آزادی‌خواه که بیشتر در شمال کردستان (ترکیه) شکل گرفته و در حال مبارزه است و در شمال و شرق سوریه با مدل خودمدیریتی در حال توسعه‌ی مدل خویش می‌باشد. اولی طرف‌دار یک نوع مدل دولت‌-ملتی است و رویکردی حماسی به کردها و کردستان داشته و دارای انواع چالش‌ها در موضوع مرزها و حاکمیت با سایر خلق‌ها و مشکلاتی نظیر طرفداری از یک لهجه (در مدل جنوب کردستان، لهجه‌ی سورانی) و یک مذهب (در جنوب کردستان مذهب سنی و طریقت نقشبندی) و طرد سایر تنوعات داخلی است که در سال‌های اخیر مشکلات عدیده‌ای را برای جامعه‌ی کردستان به همراه آورده و بستر زندگی مسالمت‌آمیز با کل کشور را دچار آسیب‌های جدی نموده و همچنین با مدیریتی فاسد و کلیپتوکرات (دزدسالار) اعتماد جامعه‌ی کردستان را از دست داده است. این مدل هیچ قدرتی برای جذاب بودن بعنوان الگو ندارد. دومی خط‌مشی دموکراتیکی است که طرفدار حیات مسالمت‌آمیز خلق‌ها (در قالب ملتی دموکراتیک)، برابری جنسیت‌ها و حفظ محیط‌زیست و طرفداری از اکولوژی است و علی‌رغم تمامی فشارهای وارده توانسته در شمال و شرق سوریه توجه جهانیان را به خود جلب نماید.

نیروهای خیزشگر در ایران که با پُرسمان سیستم جایگزین به هنگامه‌ی گذار از رژیم اسلامی روبرو هستند، می‌توانند با درپیش‌گیری یک مدل دموکراتیک اینچنینی تمامی تنوعات جغرافیای ایران را حفظ نموده، بدون برجسته نمودن مرزهای ملیتی و با تکیه بر تقسیمات اداری و با مفاهیم منعطف و دموکراتیک و خویش‌بینانه و تکثرگرایانه مدلی را پایه‌ریزی نمایند که چالش‌های موجود در محدوده‌ی جغرافیایی ایران را به پایین‌ترین حد ممکن تقلیل داده و فرصت ترمیم آسیب‌های ناشی از حاکمیت بیش از چهل ساله‌ی رژیم تئوکراتیک (دین‌سالار) ایران را فراهم آورند.

یکی از اساتید جنبش آزادی‌بخش خلق کرد می‌گوید که «ایران فرانسه‌ی خاورمیانه است، هم از لحاظ ادبیات و هم از لحاظ انقلاب‌ها»! رویدادهای اخیری که در کردستان و کل ایران اتفاق افتادند، نشان دادند که این گفته مصداق دارد. جامعه‌ی ایران جامعه‌ای پویاست. بارها نیروهای اجتماعی در جغرافیای ایران دست به شورش و عصیان زده و بر حکم حاکم شوریده و سر آخر موضع قدرت را تغییر داده‌اند. تاریخ ایران نمونه‌های بسیاری از این دست دارد که وقتی پادشاه و یا نظام حاکم به باری بر جامعه تبدیل شده و کارد را به استخوان رسانده‌اند، نیرویی و یا نیروهایی اجتماعی بر آن و یا آنان شوریده و این طغیان منجر به فروپاشی حکم قدیم و برقراری قدرتی جدید گشته است. البته که رفتن یک قدرت و آمدن قدرتی دیگر چیزی از بار مشکلات جامعه نکاسته و تنها یک و یا چند دهه‌ای بعد این تحرک تکرار گشته است، اما همین عدم قبولی ظلم و ستم خود به معنای قدرت اجتماعی و سرزندگی و پویایی فرهنگی در جامعه است. با آغاز دوران جدید نیز، این سازمان‌ها و نهادهای مدرن‌تر همچون جمعیت‌ها، انجمن‌ها، نهادها و احزاب بودند که به سوبژه‌ی عصیانی و یا انقلابی تبدیل شدند. تاریخ ایران مملو از شورش‌ها و انقلاب‌ها از نوع قدیم و یا دویست سال اخیر شاهد اعتراضات، سازماندهی‌های مخالف و انقلاب از طریق نهادهای مدرن‌تر است. اما به سبب فقدان چشم‌اندازی مطابق با واقعیات در ایران بعنوان نظام جایگزین و درافتادن نیروهای انقلابی به دام راه‌کارهای دولت‌محور و نادموکراتیک هر چندگاه یکبار جغرافیای ایران شاهد خیزش و انقلابی جدید می‌گردد. این‌بار اما هم از نظر تئوریک و هم عملی آزمون و تمرینی بزرگ وجود دارد که نشان داده هم با واقعیات جهانی همخوان بوده و هم توان دربرگیری تفاوت‌مندی‌ها و کثرت‌ها و تنوعات قومی، مذهبی و جنسیتی را دارا می‌باشد. راهکار «ملت دموکراتیک»، تنها راهیافت و راه‌حلی است که می‌تواند از صرف شدن پتانسیل و توان جامعه‌ی ایران جهت اختلافات ملی-مذهبی-جنسیتی ممانعت به عمل آورده و قادر است تا جامعه را بر روی ریل پیشرفتی معاصر و همخوان با سطح انسانی، اجتماعی و علمی موجود قرار دهد. برقراری «جمهوری دموکراتیک ایران» و تدوین یک «قرارداد اجتماعی» فراگیر و دموکراتیک و حافظ محیط‌زیست و مبتنی بر آزادی زنان، مسیری نوین را در تاریخ کشور ایران خواهد گشود. کردها نشان دادند که جهت چنین راه‌حلی قدرت و انعطاف لازم را دارا بوده و استعداد و توان و درایت پیشاهنگی آن را دارا می‌باشند. بر تمامی اجزای ملی-مذهبی و جنسیتی ایران است نیز تا به این راهکار توسل جسته و در آن چارچوب مبارزه نمایند. قطعا این رهیافت حیات مسالمت‌آمیز خلق‌ها و اتحاد ملت‌ها را تأمین کرده و آن آزادی را به ارمغان خواهد آورد که لایق تمامی ایرانیان است!

[1] کرد آزاد، هویت نوین خاورمیانه، نام کتابی است که عبدالله اوجالان در قالب یک دفاعیه به دادگاه مؤتلفه‌ی شهر آتن و در دفاع از خویش در برابر شکایت از او از طرف دولت یونان در این دادگاه عالی کشور ارائه نمود. این کتاب که به زبان ترکی نوشته شده، به زبان‌های کردی (سورانی و کرمانجی)، فارسی، عربی و انگلیسی و آلمانی برگردانده شده است.