نویسنده مقاله: سیامند معینی، ریاست مشترک پژاک
جنبش آزادیخواهی کوردستان با پیشاهنگی زن در سدەی نوین با شعار ( ژن، ژیان، ئازادی) در حال رشد است و با بینش آزادیخواهی و انقلابی خود،کل منطقە را تحت تاثیر قرار دادە است. همزمان با رشد این جنبش، سنت پوسیدە و عقبماندەی زنستیز و روابط نادموکراتیک در این جغرافیا را در شُک فروبرده و سیستمهای توتالیتر و مردسالار حاکم بر این جغرافیا و کل منطقە را در تکاپوی مقاومتی دونمایە قراردادە است. این مقاومت ارتجاعی کە در تکاپوی دوام نظام فرتوت خود با پیشاهنگی سیستمهای توتالیتر و دولتــ ملتهای منطقە صورت میگیرد را بە لرزە درآوردە است. این جنبش، نە تنها یک خیزش دادخواهی در حال تحول است، بلکە رنسانس زیربنایی و یک انقلاب ذهنیتی است کە در شرف تکوین است. کل منطقە زیر یوغ دیکتاتوری و شوونیزم و فاشیزم مذهبی، آزادی و حیات مردم را در بند کشیدە، خفقان، سرکوب و عقبماندگی را برای مردم به ارمغان آورده است. حکومتهای توتالیتر و دیکتاتورمنش منطقە بە شیوەی کشتاردرمانی و ایجاد خفقان سعی در جلوگیری از رشد نیروهای آزادیخواە و برابریطلب دارند و آنها را سرکوب مینمایند. دیکتاتورهای منطقە با توسعهی و ترویج شوونیزم و فاشیزم و استفاده از متدهای سرکوب و ابزار اعمال زور و خشونت در برابر خلقهای آزادیخواە، اگرچه توانسته باشند که برای مدتی جامعه را به حالت انفعال درآورند، اما این متود توتالیتاریستی بە بنبست رسیدە و دیگر توان پیشگیری از تغییرات و رنسانس خاورمیانە بە پیشاهنگی زنان را نخواهد داشت.
تحولات سیاسی و ژئوپولتیک در منطقە، آبستن زایش شکل نوینی از مدیریت و سیستم اداری دموکراتیک است کە بتواند بستر مناسب را برای آزادی جامعە مهیا نماید و در این راستا دمکراسی را برای مردم بە ارمغان بیاورد. سیستم پوسیدە و فابریک دیکتاتورساز دولتـــ ملت وارداتی کلونیالیسم اروپا، توان پاسخگویی به مطالبات دموکراتیک مردم را ندارد. این سیستم یکدستساز و مرکزگرا ذهنیت بخشی از مردمان ایران را به ویروس افتراق و دیگریسازی آلوده و در تخریب فرهنگ و بینش همزیستانهی خلقها نقش مخربی ایفا مینماید. تاریخ صد سالەی اخیر شاهد ویرانی جامعە بوسیلە این سیستم وارداتی بودە است. مشاطەگری تاریخ، جریان استخراج رویدادهای مورد نیاز برای سیاستی روزانه است، نه بازخوانی تاریخ است و نه تعهدی به دادخواهی دارد. ضرورتاً به ناسیونالیسم ابتدایی مرکزگرای ایرانی برخورد میکنیم که دیگر نیروهای ناسیونالیستی مرکزگریز را هم فعال کردە است. ناسیونالیسم خلقهای ایران، مجبور بە واکنش در برابر تحمیل فاشیزم مرکزگرای ایرانی شدە است. جزئیات این اقدامات همگی وجوهی از مشاطەگری تاریخ هستند. مشاطەگری با بازخوانی تاریخ یا نوزایی مفهومی نسبتی ندارد، درگذشته میماند و حتی لحظەی اکنون را در گذشته درک مینماید و قادر به درک اکنونیت نیست. مشاطەگری نوعی گذشتەگرایی است کە لحظات و مقاطعی از تاریخ مورد قبول خویش را به همەی تاریخ و اکنون و آینده تعمیم داده با خیالاندیشی پاسخ همەی مسائل پیچیدەی امروز را در آن جستجو مینماید. مشاطەگری تاریخ در حوزەی سیاست فقط بە تورم محافظەکاری میانجامد و ماهیتا خواهان خشکاندن ارزشهای روشنگری است. مشاطەگری تاریخ، اصیل جلوە میکند اما از درافتادن با هر نیاز جدیدی گریزان است. شکلی از بازگشت بە گذشتە را پاسخ همەی سوالها میداند و فاقد پروژەای اجتماعی است.
اکنون کە در بزنگاە تغییرات بنیادین در ایران هستیم، جای خود دارد کە ذهنیت و بینش مرکزگرایی را بە بایگانی تاریخ بسپاریم و بر مبنای هستییابی جامعەی خود و بر اساس روندی دموکراتیک، حرکت به سوی دموکراسی و آزادی برای ایران و خلقهای ایران را در اولویت خویش قرار دهیم. خلقهایی کە در داخل جغرافیای ایران زندگی میکنند وارثان این سرزمین میباشند و برای آبادی و رشد جامعە خود آمادەی فداکاری هستند. این مرحلە تاریخی میتواند پلی برای گذر از دوران بحرانی سدەی بیستم ایران باشد.
مردم رنجدیدە و خلقهای ستمدیدەی ایران همدیگر را یافتەاند و حول شعار با مسمای (ژن، ژیان، ئازادی) مبارزەای قهرمانانە علیە حاکمیت دیکتاتور و توتالیتر جمهوری اسلامی ایران را به راه انداختهاند. شعار (ژن، ژیان، ئازادی) مرکز ثقل این مبارزە بر علیە استبداد حاکمیت است. خلقهای بلوچ، عرب، آذری، کورد، مازنی، تالشی و ترکمن همصدا بر علیە این استبداد قرن مبارزە میکنند و خواهان آزادی و گذر از یوغ دیکتاتوری هستند. خلقهای ایران نشان دادەاند کە میتوانند در جغرافیای مشترکشان آزادانه بزیند. در مقابل سیستم توتالیتر و مرکزگرای دولتـــ ملت، بر تدوام آسیمیلاسیون و نفی هویتها و تنوعات اصرار دارد و همزمان طیفی شوونیست و مرکزگرا پیرامون این حاکمیت، آتش بیار معرکە شدەاند کە خود بانی تفرقە و جدایی هستند.
شووینیسم گفته شده همه چیز را به انجماد کشانده است، توان رشد و بالندگی را از تمامی نیروها سلب نموده و فرصتها را از میان برمیدارد. بر این باورم که توان ادامهی راه را به هیچ وجه ندارد. عدم کارایی خود را به انحای مختلف نشان داده است. منظور این است که خِرد موجود در مرکز به علت برخوداری از عصبیت و جزماندیشی بسیار سطحی مانده. این خرد امکان مدیریت و برنامهریزی برای ایرانی با این همه تنوعات را ندارد. گفتهی معروفی در مورد امپراتوری روم باستان وجود داشت به این مضمون که «همهی راهها به روم ختم میشود». این قضیه برای ایران و تهران هم صادق است. روی دیگر سکه این بود که هیچ راهی از روم خارج نمیشود. روم در دوران باستان به یک شهر مصرفگرا تبدیل شده بود. یک دهان گشوده برای بلعیدن همهی چیزهایی که در پیرامونش وجود داشت. همین امر هم موجبات زوال و انحطاط روم را فراهم آورد. امروزه تهران یا به بیان دیگر مرکز ایران به یک نهاد مصرفگرا تبدیل شده. به قول هربرت ماکوزه انسانها اول سطحی میشوند و بعد مصرفگرا. مرکز و اندیشهی مرکزگرای شووینیستی پدیدآورندهی خردی سطحی و انجمادی است که در حال مصرف پیرامون است. این خرد کفاف و وسع مدیریتی ندارد. همهی راهها به صورت یکطرفه به مرکز میروند و اگر خروجی داشته باشد تنها به قصد سرکوب است. میزان آگاهی و تعالی خردجمعی خلقهای ایران در سطحی بسیار برتر و کارآمدتر از خرد موجود در مرکز است. باستانگرایی و باستانپرستی و غرق شدن در نوستالوژی دردی از ما دوا نخواهد کرد. برای رشد خردجمعی نیاز به دموکراتیزاسیون و گذار از تمرکزگرایی و ذهنیت شووینیستی اقتدارگرایانه داریم. سقف کوتاه معرفتی و آشفتگی فکر تاریخی باعث افزایش تئوری توطئه و محافظهکاری شده. دموکراتیزاسیون تنها شرط گذار از استبداد و امکان بازتولید آن است. خلقهای ایران به پیشاهنگی خلق کورد در این مسیر گام برمیدارند و این بار اجازهی تکرار تراژیک تاریخ را نخواهند داد.