رامین گارا
اعتراضات روزهای نخست که در روز 28 شهریور با اعتصاب سراسری در شرق کردستان به اوج رسید، هماکنون به خیزش سراسری مبدل شده و تمامی شهرها را دربرگرفته. این خیزشها هیچ تشکیلاتی خاص که رهبریت و مدیریت قیام را برعهده گیرد، پشت خود ندارد. این درحالی است که همه اپوزیسیون خلقها از آن پشتیبانی میکنند. رهبریت خیابان و مدیریت سازماندهی در همه شهرها اخیرا بصورت محلی و خودجوش انجام میگیرد. قتل «ژینا امینی» سیستماتیک بود، زیرا نیروهایی که در قتل وی سهیم شدند، به دو مفهوم «زنبودن و کُردبودن ژینا» توجه کردند و عامدانه وی را به قتل رساندند، اگرنه روزانه در سراسر ایران و تهران هزاران زن به موجب حجاب بازداشت میگردند ولی به قتل نمیرسند و یا شاید هم ضربوشتم نشوند. به هر تقدیر، قتل ژینا زمینههای بروز آتش قیام از زیر خاکستر را فراهم آورد و همه خلقها و ملیتهای تحت ستم، موجودیت خویش را در مرگ ژینای ستمدیده بازیافته و به خیزش برخاستند. در این قیام اما چه مسئلهای در درجه اول و اولویت کلیدی و حیاتی میباشد؟ مسلما اتحاد همه خلقها. اما یک اتحاد چگونه شکل میگیرد؟
در سال 1357 همه خلقها و ملتهای ایران به بزرگترین قیام قرن بیستم در سطح جهانی دست زدند. ویژگی بارز آن قیام، اتحاد و همبستگی تمامی خلقها و زنان بدور از طرح مسایل مشکلسازی چون ملیگرایی، دینگرایی، مذهبگرایی و شوونیسم بود، اما متاسفانه پس از پیروزی انقلاب 57 طبقه آخوند و تشکیلات سیاسی خمینی اختاپوسوار بر آن چنگ انداخته و به انحصار سلطهگرانه در آورد. حتی فراتر از آن, زنان که بخشی از انقلابکنندگان بودند, ترد شدند و رژیم آنها را از عرصه حذف نمود. از آن پس، «زن، جامعه، خلقها و محیطزیست» زیر پستال چرکین آن رژیم له میگردند. بنابراین به عینه در چهلوسه سال پیش تجربه کردهایم که اتحاد خلقهای ایران و شرق کردستان، وقوع یک انقلاب بزرگ از طریق قیامهای متحدانه خلقها را ممکن میسازد. امروز اگرچه تاریخ تکرار نمیگردد، اما برخی شیوهها، رهیافتها و معناها بازهم بازتولید میشوند و به درد قیامکنندگان میخورند. آنچه خیزش 28 شهریور سال 1401 را مشابه انقلاب 57 گردانده، اتحاد همه خلقها و همگرایی خیابانی بدور از فرقهگرایی و گرایشهای شوونیستیی و ملیپرستی است. درواقع کُرد، فارس، آذری، بلوچ، عرب و گیلک متحد شدهاند و درصدد بازپسگیری قیام مصادرهشان در سال 57، هستند. میتوان قیام کنونی را مرحله دوم جمهوری دانست. در سال 57 بعنوان مرحله نخست، «جمهوری اسلامی» یا تئوکراتیک و امروز در سال 1401 و در مرحله دوم جمهوری همانند آنچه در چندقرن اخیر در فرانسه رخ داده، «جمهوری دمکراتیک» مطرح میگردد. در یک جمهوری تئوکراتیک یعنی همانی که راه خمینی و طبقه ملایان است، اتحاد خلقها ممکن نمیگردد و در 43 سال زمامداری رژیم هم این تحاد شکل نگرفت، زیرا انحصار همهچیز بصورت ضددمکراتیک در دستان آخوندسالاران بجای مردمسالاری، قبضه گشته. میتوان امروز مدل و سیستم جمهوری را متحول ساخت و دمکراتیزهنمود، طوری که در آن، همه اتنیکها و خلقها یا ملیتها حقوقشان را در یک قانون اساسی دمکراتیک و ساختار دمکراتیزه در چارچوبهای فدرالیسم و کنفدرالیسم بازیابند که البته پژاک و کودار کنفدالیسم دمکراتیک را برگزیدهاند. مسلما باتوجه به کثیرالمللهبودن ایران و شرق کردستان، سیستم مدرنتر و عادلانهتر کنفدرالیسم دمکراتیک با فرم سیاسی خودمدیریتی، انطباق بیشتری با آن کثرت دارد.
برای شرح چگونگی تحقق «اتحاد دمکراتیک خلقها» بصورت عملی، تنها میتوان بر یک مفهوم و رهیافت انگشت صحه گذاشت که آن، چیزی نیست جز مفهوم «دمکراسی». چهبسا امروز تنها با تحول «تمدن جهانی سرمایهداری مرکزگرا» به «تمدن دمکراتیک جهانی و محلی» میتوان همگرایی و همزیستی عادلانه و مسالمتآمیز خلقها بدور از تخریبات ملیگرایی، فاشیسم و شوونیسم که بر ریل انحصار قراردارند را ممکن ساخت. لازم است لاجرم در امر تحول ساختارین در ایران با هدف تحقق انقلاب حقیقی، مفهوم «دمکراسی» کانون تمامی رفتارها، عملکردها و گفتارها و در اولویت نسبت به مفاهیم «سیاست»، «قدرت»، «دولت» و غیره قرارگیرد. بدلیل اینکه در 43 سال سلطه رژیم ولایتفقیه، دمکراسی به کانون زیست مشترک خلقها مبدل نشد و حتی با آن خصومت ورزیده شد، تمامی اتنیکها و ملیتهای ایران و شرق کردستان نتوانستند در یک حیات راستین در کنار هم بزیند و به تدریج بحرانها و کائوسها بهمثابه دملهای چرکین شکل گرفتهاند و هماکنون در حال ترکیدنند.
در مقوله اتحاد خلقها و ملتها، دو امر چند بعدی «فارس، کُرد، آذری، بلوچ، عرب، گیلک» و نیز گرایشات «ملیگرایی، فاشیسم، شوونیسم، جنیستگرایی، طبقهگرایی، دولت- ملتگرایی، سرمایهداری و ضدیت با محیطزیست» دخالت دارند. اگر هر ملتی با گرایشات فاشیستی و شوونیستی افراطی و تفرقهافکنانه با سایر ملتها خاصه خلقهای تحت ستم برخورد نماید، بیشک هیچ اتحادی دمکراتیک شکلنمیگیرد، زیرا در درجه نخست، دمکراسی و در درجه دوم، موجودیت خلقها رد شده است. بنابراین فاسدبودن ساختار نظام موجود جمهوری ولایی، تنها با تبعیت از یک ذهنیت و عقلیت دمکراتیک غیرملیگرایانه و ناشوونیستی تغییر خواهدیافت.
موضوع بنیادین دیگر این است که هیچیک از خلقها و ملتهای ایران و شرق کردستان حتی ملت فارس به تنهایی توان و امکان تحقق یک انقلاب نوین را ندارند. هیچ خلقی بدون آزادی سایر خلقها به آزادی دست نمییازد و این یک جبر عدالت در تاریخ معاصر خاورمیانه میباشد. هر استراتژی، برنامه و تاکتیک اپوزیسیونهای خلقها و سازمانهای مدنی، لاجرم باید بر ریل دمکراسیخواهی مبتنی بر برابری و همزیستی خلقها حرکت نماید. در تاریخ اثبات شده که هزاران سال خلقهای ایران و شرق کردستان باوجود تمامی مفاهیم نژادپرستانه و شوونیستی، اما درکنار هم زیستهاند، ولی آنچه در صدسال گذشته با آن روبروشدهاند، سلطه نظام سرمایهداری هارشده است که اتحاد و برادری خلقها را فرومیپاشد.
در پایان باید بر یک نکته کلیدی انگشت بگذاریم و آن، مقوله دخالتندادن مفاهیم «دین، ملیت، پرچم، زبان، تاریخ، جنسیت و غیره» در قیام است. در انقلاب سال 1357 رژیم ولایتفقیه به دلیل دخالت دادن مقوله دین و «اتوپیای خلافت»، جامعه را تکقطبی ساخت و به انحصار طبقه آخوند درآورد. آخوندسالاری را جایگزین مردمسالاری ساخت و بر جامعه تحمیل نمود. تنها چیزی که باید در افق قیام خلقهای ایران و شرق کردستان نظاره شود، یک مفهوم است، «حیات مشترک آزادانه» مبتنی بر مفهوم «دمکراسی». شرایط فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و محیطزیستی امروز ایران و شرق کردستان، قیام 28 شهریور 1401 را شکل داده که حاصل جنبشها و حیزشهای سالهای گذشته است و مبارزات امروز بیشک جرقه انقلاب راستین و پیشرفتهتر میباشد. اتحاد خلقها درواقع «دانش سازماندهی قیام و انقلاب» است.