کاویان کامدین

این روزها در مورد وقایعی که در فضای اجتماعی و فرهنگی ایران می‌گذرد، جنجالی جهانی بپا شده است که هر جناح و گرایش فکری، تفسیر جداگانه‌ای از آن دارد. همچنان که انتظار می‌رفت دولت و رژیم حاکم  این تحولات اجتماعی را به صورت «اغتشاش» تفسیر می‌کند. مخالفان سیاسی نیز جز «اعتراض» تفسیر دیگری از این وقایع ندارند. اما سوال اینجاست که واقعیت از چه قرار است؟

بدون شک، این تحرکات اجتماعی خصلتی اعتراضی دارند و با دخالت نیروهای امنیتی به آشوب هم کشانده شد. اما این تمام واقعیت نیست و نمی‌تواند باشد… چون افکاری که در رسانه‌های داخلی و خارجی بیان می‌شوند، هرچند جنبه‌های از واقعیت را ابراز می‌کنند، اما تمام بسیار تنگ نظرانه و به دور از دیدگاهی تاریخی و اجتماعی هستند که در دو قرن اخیر گذشت…

همه با جنبش فمنیستی دو قرن اخیر آشنا هستیم که در اکثر نقاط جهان نظام سیاسی و اجتماعی را تحت شعاع خود  قرار داد. هنوز جنبش فرهنگی ۱۹۸۶ جوانان انقلابی در خاطره‌ها زنده است که چه موج  طوفان اعتراضی در سطح جهان  به پا نمود. هم در بلوک کاپیتالیستی و هم در بلوک سوسیالیستی جوانان نظام حاکم بر جهان را تحت سوال قرار دادند و این جنبش موجب تحولاتی عظیم از نظر سیاسی و فرهنگی شد.

اما با شروع اعتراضات در ایران، جز تعاریف تنگ نظرانه و کلاسیک، کسی تعریف خاصی از ماهیت و سرشت مجزای آن ندارد. شاید هم هنوز وقت قضاوت کردن نباشد و بیشتر  باید صبر کرد. اما در هر صورت، همه مطمئن‌ایم که این اعتراضات از نظر ماهوی و هویتی، تفاوتی ریشه‌ای با دیگر اعتراضات ضد حکومتی در ایران و منطقه‌ای، دارد…

مشخصا فمینیسم کلاسیک نیست، صرفا نمی‌توان به عنوان یک جنبش سیاسی هم تعریف نمود. این خصلت‌ها را در خود می‌پروراند، اما محدود به این گستره‌های فکری و هویتی هم نیست. اما در هر صورت  طوفان یک «موج جدید» فرهنگی و اجتماعی در راه است که همه از درک آن عاجز به نظر می‌رسند…

یکی از سره نخ‌های این جنبش، این است که هر چند زنان در خط مقدم آن قرار دارند، ولی محدود به زنان نیست. جنبش‌های فمنیستی اکثرا متشکل از زنان بودند و کاملا قادر نبودند «کل» اقشار جامعه را به درون مبارزات سیاسی خود جذب کنند. اما آنچه که ما در خیابان‌های کُردستان و ایران شاهد آن هستیم، «انقلابی زن‌محور» است. یعنی همه‌ی اقشار در آن حضور دارند، شاید هر قشر و طبقه‌ای هم دلایل خاصی خود را برای مشارکت در این اعتراضات داشته باشد. اما اکثریت مطلق مشارکت کنندگان، صرفا از حقوق زنان دفاع نمی‌کنند، بلکه برای آن می‌جنگند…

رژیم قادر نخواهد بود با موشک، تانک و اسلحه  با این موج جدید فرهنگی مقابله کند. چون هنوز از درک واقعیات عاجز است و جز شعارهای رایج حکومتی، تحلیل و تفسیر خاصی از آن ندارد و واقعاً این جدیدترین خطری است که امنیت سران رژیم را تهدید می‌کند. عدم شناخت موقوله‌های اجتماعی و فرهنگی، موجب می‌شود که رژیم به صورتی نادرست و ناصحیح با آن برخورد کند و این برخورد نادرست، می‌تواند ریشه‌های نظام را به شدت به تزلزل در بیاورد.

حتی اگر برای حفظ امنیت رژیم هم که شده، باید سران رژیم درک کنند که با اسلحه نمی‌تواند به جنگ امواج فرهنگی و اجتماعی رفت! امواج طوفانی که در ایران به پا شده، از چنان قدرتی برخوردار است که می‌تواند کل نظام جهانی را به تزلزل در بیاورد…

نباید ساده لوحانه و لجوجانه با مسئله برخورد کرد. در وهله‌ی نخست باید شناخت صحیحی از این جریان فرهنگی و اجتماعی به دست آورد. به نظر من، جز قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی، قدرت دیگری در سطح جهان ابراز موجودیت می‌کند که مستقل از تمام جریانات سیاسی، به عنوان «جامعه» در مقابل نظام جهانی، ایستاده است. خود جامعه، به صورتی مستقل از قدرت‌های دولتی (چه منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای) در مقابل نظم حاکم بر جهان، قد علم می‌کنند. از مسائل و معضلات جنسیتی گرفته تا مسائل قومی و مذهبی، در این جنبش حضور دارند، صرفا مخالف یک رژیم سیاسی هم نیستند، با کل نظم جهانی مخالف‌اند، رژیم حاکم بر ایران را به عنوان «شعبه‌ای» از کل شعب نظم جهانی می‌بینند. جامعه و یا جوامع تفسیر و خوانشی متفاوت از واقعیات دارند که این بار با یک «هویت مشترک» به جنگ نظم جهانی آمده‌اند. از هر گوشه‌ و کنار جهان، از همدیگر  احساس همدردی و همیاری می‌کنند، مرزهای دو قرن اخیر را در نوردیده‌اند. برای همین فریاد و فغان‌های سران رژیم که گویا این یک اغتشاش عوامل «خارجی» و یا «توطئه بیگانه‌گان» است،  پاسخگوی واقعیات نبوده و نخواهد شد…

شعله‌های این آتش،  از مسائل زنان و به خصوص «حجاب اجباری» در ایران آغاز شد. اما کل اقشار جامعه به آن پیوستند، در تمام نقاط جهان، از هر جنس و قشری…

دولت‌ها با کل «جامعه» و یا جوامع، طرف‌اند….